ارتباط مفهومی اخلاص وریا

اخلاص در عمل و یا کار برای خدا از اصول مسلم اسلامی است که به این مکتب آسمانی روشنی و درخشندگی خاصی بخشیده است و آن را در زمینه‌های عقیدتی، اخلاقی و اجتماعی از دیگر مکاتب بشری جدا ساخته است و در حقیقت یکی از پربارترین اصولی است که اسلام دعوتگر آن می‌باشد قرآن کریم طی آیاتی افراد با ایمان را به اخلاص در عمل و پاکی دعوت می‌کند و این حقیقت را تحت عنوان «مرضات‌الله»، «رضوان‌الله»، «ابتغاء وجه‌الله»، «مخلصین له الدین» و «قوموا لله» بیان کرده و با مراجعه به آیاتی که این الفاظ در آنها وارد شده مطلب روشن‌تر می‌گردد. اصول این بیان‌ها را می‌توان به صورت زیر خلاصه نمود:
1.
مرضات‌الله

به عنوان مثال قرآن آن گروه را می‌ستاید که کار را برای تحصیل رضایت و خشنودی خدا انجام دهند آنجا که می‌فرماید: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات‌الله و الله رئوف بالعباد». (1)
2.
وجه‌الله

وجه در لغت عرب همان چهره و صورت است ولی از آنجا که سیمای انسان مظهر رضا و غضب و خشنودی و خشم انسان است واگر انسان از چیزی خشنود شود آثار آن در چهره او نمایان می‌گردد و یا اگر خشمگین شود آثار آن در چهره او مشخص می‌شود از این جهت در لغت عرب گاهی این لفظ به عنوان کنایه از رضا و خشنودی به کار می‌رود و گویا از آنجا که اساسی‌ترین عضو هر انسانی در مواجهه با دیگران وجه اوست افراد مخلص و با ایمان وجه خود را به طرف خدا می‌کنند.
قرآن مجید در دعوت بر این اصل می‌فرماید انگیزه کار باید تحصیل خشنودی خدا باشد و در این باره از واژه‌هایی چون «ابتغاء وجه‌الله»، «لوجه الله»، «وجه ربه الأعلی» کمک می‌گیرد. از باب نمونه می‌فرماید: «...وَ مَا تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ ...» (2) خاندان رسالت وقتی طعام شب خود را به مستمندان می‌دادند تنها رضایت محض الهی را مدنظر داشتند و می‌گفتند: « إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً» (3)

ادامه نوشته

حکمت‌هاي دهگانه لقمان در قرآن

 لقمان کيست

اصليت لقمان حبشي بود که در روزگار داود پيغمبر(ع) مي زيست و بواسطه برخورداري از اخلاق و صفات نيک، عقل، تدبير، بيان شيرين و منطق محکم به نام لقمان حکيم معروف شد.

از زندگي او اطلاعات دقيقي در اختيار نيست اما اين نکته محرز است که سخنان حکيمانه وي زينت بخش صفحات کتابهاي اخلاقي، تفاسير و تاريخ است.

لقمان عمر طولاني داشت (از دويست تا 560 سال، و از هزار تا 3500 سال را نوشته اند) و با پيامبران بسيار ديدار کرده است. (المواعظ العدديه، ص142)

به عقيده بعضي لقمان چند سال قبل از تأسيس حکومت حضرت داود(ع) و به نظر بعضي ده سال پس از حکومت داود متولد شد و عمر او تا عصر پيامبري حضرت يونس(ع) ادامه يافت، او در عصر نبوت و حکومت حضرت داود همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت و در کشتن جالوت که طاغوت آن عصر بود شرکت داشت.

لقمان مدتي چوپان و برده قَيْن بن حسر (از ثروتمندان بني اسرائيل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت هاي سرشار نظري و عملي از طرف ارباب خود آزاد شد.

به نظر مي رسد لقمان بيشتر عمر خود را در خاورميانه، به ويژه در فلسطين و بيت المقدس گذرانده است و نقل شده که قبرش در اِيله (يکي از بندرهاي فلسطين) است.

از ويژگي هاي لقمان اينکه مسافرت هاي بسيار داشت، با انسانهاي مختلف مانند پيامبران، علماء و فقهاء معاشرت داشت و بدليل عمر طولاني و حالت عبرت پذيري که داشت تجربيات بسيار آموخت.

 حکمت لقمان

ادامه نوشته

تغییر ظاهری دنیا در روز قیامت بر اساس آیات قرآن

از قرآن استفاده می‌شود که در پایان این جهان و با نفخ صور انقلاب عظیمی را در کائنات و آسمان و زمین رخ می‌دهد. برپا شدن قیامت، مقارن با تحوّلات بزرگی در نظام این جهان است؛ به گونه‌ای که با برچیده شدن بساط این عالم، عالم دیگری برپا می‌گردد. آنگاه همه انسان‌ها از آغاز تا پایان خلقت زنده می‌گردند.

دگرگونی زمین، کوه‌ها، دریاها

در زمین، زلزله عظیمی پدید می‌آید و آنچه در درون زمین است، خارج می‌شود. اجزای زمین متلاشی می‌گردد. دریاها شکافته می‌شوند. کوه‌ها به حرکت درمی‌آیند و در هم کوبیده می‌شوندو مانند توشه شن می‌گردند. سپس به صورت پشم حلّاجی شده در آمده، آنگاه در فضا پراکنده می‌شوند و از سلسله کوه‌های سر به آسمان کشیده، جز سرابی باقی نمی‌ماند.

دگرگونی آسمان و ستارگان

ماه، خورشید و ستارگان عظیمی که بعضی از آنها میلیون‌ها بار از خورشید بزرگ‌تر و پر فروغ‌ترند تیره و خاموش می‌شوند و نظم حرکت آنها به هم می‌خورد. خورشید و ماه به هم می‌پیوندند آسمان که مانند سقفی محفوظ و محکم این جهان را احاطه کرده، متزلزل می‌گردد و می‌شکافد و از هم می‌درد و طومار آن در هم می‌پیچد. روزی که آسمان‌ها به مانند فلز گداخته شود و فضای جهان پر از ابر و دود می‌شود. در چنین شرایطی، شیپور مرگ نواخته می‌شود، همه موجودات زنده، می‌میرند و در جهان طبیعت، اثری از حیات نمی‌ماند و وحشت و اضطراب بر تمام جان‌ها سایه می‌افکند؛ پس از آن، جهان دیگری که جاودان و همیشگی است، برپا می‌گردد.

ادامه نوشته

110 نصیحت ارزشمند لقمان حکیم به فرزندش!


بسم الله الرحمن الرحیم 
1- فرزندم هیچ كس و هیچ چیز را با خداوند شریك مكن! 2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش! 3- بدان كه هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند! 4- نماز را آنگونه كه شایسته است بپادار! 5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مكن! 6- در مقابل پیشامدها شكیبا باش ! 7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش! 8- با غرور و تكبر با دیگران رفتار مكن! 9- در راه رفتن میانه رو باش! 10- بر سر دیگران فریاد مكش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس! 12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل كن! 13- سخن به اندازه بگو! 14- حق دیگران را به خوبی اداء كن! 15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار! 16- به هنگام سختی دوست را آزمایش كن! 17- با سود و زیان دوست را امتحان كن! 18- با بدان و جاهلان همنشینی مكن! 19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش! 20- در كسب و كار نیك جدّی باش!

21- بر كوتاه فكران و ضعیفان اعتماد مكن! 22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت كن! 23- سخن سنجیدۀهمراه با دلیل را بیان كن! 24- روزهای جوانی را غنیمت بدان! 25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش! 26- یاران و آشنایان را احترام كن! 27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش! 28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار! 29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار! 30- كمتر از درآمدی كه داری خرج كن!

31- در همۀامور میانه رو باش! 32- گذشت و جوانمردی را پیشه كن! 33- هر چه كه می توانی با مهمان مهربان باش! 34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار! 35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مكن! 36- هیچگاه دوستان و هم كیشان خود را ترك مكن! 37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز! 38- سواركاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 39- در هر كاری از دست و پای راست آغاز كن! 40- با هر كس به اندازۀدرك او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش! 42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابیدن خود را عادت بده! 43- آنچه را كه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند! 44- هر كاری را با آگاهی و استادی انجام بده! 45- نا آموخته استادی مكن! 46- با ضعیفان و كودكان سرّ خود را در میان نگذار! 47- چشم به راه كمك و یاری دیگران مباش! 48- از بدان انتظار مردانگی و نیكی نداشته باش! 49- هیچ كاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده! 50- كار ناكرده را كرده خود مدان!

51- كار امروز را به فردا مینداز! 52- با بزرگتر از خود مزاح مكن! 53- با بزرگان سخن طولانی مگو! 54- كاری مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا كنند! 55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان! 56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مكن! 57- كار خوب دیگران را كار خود نشان مده! 58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده! 59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مكن! 60- هیچگاه پاكان و پرهیزكاران را غیبت مكن!

ادامه نوشته

نصایح لقمان به فرزندش

سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.

فرزندم:
اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.

فرزندم:
نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.

فرزندم:
نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.

ادامه نوشته

حکمت‌هاي دهگانه لقمان در قرآن

 لقمان کيست

اصليت لقمان حبشي بود که در روزگار داود پيغمبر(ع) مي زيست و بواسطه برخورداري از اخلاق و صفات نيک، عقل، تدبير، بيان شيرين و منطق محکم به نام لقمان حکيم معروف شد.

از زندگي او اطلاعات دقيقي در اختيار نيست اما اين نکته محرز است که سخنان حکيمانه وي زينت بخش صفحات کتابهاي اخلاقي، تفاسير و تاريخ است.

لقمان عمر طولاني داشت (از دويست تا 560 سال، و از هزار تا 3500 سال را نوشته اند) و با پيامبران بسيار ديدار کرده است. (المواعظ العدديه، ص142)

به عقيده بعضي لقمان چند سال قبل از تأسيس حکومت حضرت داود(ع) و به نظر بعضي ده سال پس از حکومت داود متولد شد و عمر او تا عصر پيامبري حضرت يونس(ع) ادامه يافت، او در عصر نبوت و حکومت حضرت داود همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت و در کشتن جالوت که طاغوت آن عصر بود شرکت داشت.

لقمان مدتي چوپان و برده قَيْن بن حسر (از ثروتمندان بني اسرائيل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت هاي سرشار نظري و عملي از طرف ارباب خود آزاد شد.

به نظر مي رسد لقمان بيشتر عمر خود را در خاورميانه، به ويژه در فلسطين و بيت المقدس گذرانده است و نقل شده که قبرش در اِيله (يکي از بندرهاي فلسطين) است.

از ويژگي هاي لقمان اينکه مسافرت هاي بسيار داشت، با انسانهاي مختلف مانند پيامبران، علماء و فقهاء معاشرت داشت و بدليل عمر طولاني و حالت عبرت پذيري که داشت تجربيات بسيار آموخت.

 حکمت لقمان

در آيه 12 سوره لقمان آمده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ ما به لقمان حکمت داديم.» اين آيه نشان مي دهد خداوندي که حکيم مطلق است لقمان را از حکمت سرشار بهره مند و آن را تأييد کرده است .

لقمان(ع) يک انسان پاک و مخلص و باصفا بود که و در صراط سير و سلوک و عرفان، زحمت ها کشيد و بواسطه مخالفت با هوس هاي نفساني و تحمل دشواري ها و رياضت و نفس کشي، از بديها دور و حکمت سرشاري در خود ايجاد کرد .

ادامه نوشته

ـ مراقبه و محاسبه

یکی از روشهای تربیت در قرآن کریم «مراقبه و محاسبه» است که علمای اخلاق و ارباب معرفت درباره این موضوع بسیار تأکید و توصیه فراوان نموده اند.

معنای «مراقبه و محاسبه» مرحوم نراقی در «جامع السعادات» می نویسد: معنای «مراقبه» آن است که همیشه ملاحظه کند ظاهر و باطن خود را تا این که اقدام به

معاصی نکند و واجبات از او ترک نشود تا این که در هنگام محاسبه ملامت و ندامت متوجه او نشود. و معنای «محاسبه»، این است: که انسان در هر شبانه روز وقتی را معین کند که به حساب نفس خویش برسد که چه اعمالی را انجام داده و طاعتها و گناهانش را موازنه و سنجش نماید و نفس خویش را سرزنش کند. اگر در طاعت الهی تقصیر نموده یا مرتکب معصیت شده، و شکر نماید خداوند را اگر واجبات را انجام داده و معصیتی از او صادر نشده و شکر زیادتری نماید، اگر موفق به بعضی اعمال خیر و مستحبی شده است.»(74)

انسان باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسه های نفسانی و حالات شیطانی نتواند وی را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی عمل و یا صفتی زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.

این قدم بسیار مهمی است که در آغاز، سخت و دشوار است، ولی به تدریج از دشواری آن کاسته و آسان خواهد شد.

امام علی (ع) می فرماید: «رحم ال

ادامه نوشته

نکات تربیتی سوره مبارکه لقمان

گروه فعالیت‌های قرآنی: مسائل تربیتی در قرآن به قدری گسترده است که اگر انسان سال‌ها تلاش کند شاید بتواند گوشه‌ای از آن را بیان کند، به همین دلیل سعی ما بر این است که با رجوع به آیات سوره مبارکه لقمان، گوشه‌ای از نکات تربیتی این سوره مبارکه را که دارای نصایح خاصی است بیان کنیم.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از کردستان، محمدرضا خسروپور، کارشناس قرآن تبلیغات اسلامی سقز با اشاره به اهمیت تربیت قرآنی جامعه در یادداشتی به مسائل تربیتی سوره لقمان پرداخته است، که در ادامه این یادداشت می‌آید.
یکی از مهم‌ترین مباحث که در حوزه علوم انسانی، توجه ویژه‌ای به آن شده، تربیت انسان است، چرا که مهمترین هدف از بعثت انبیا تربیت و تزکیه انسان‌ها و به سعادت رساندن آنهاست. همه مکاتب و مذاهب برای تربیت آدمی در دوران کودکی و نوجوانی به دلایل متعدد، اهمیت ویژه‌ای قائل  شده‌اند. اسلام نیز بر تربیت در این دوران تأکید فراوان دارد و آن را از وظایف والدین و حقوق فرزندان عنوان می‌کند.

با بررسی قرآن کریم این نکته به خوبی آشکار می‌شود که کلام خداوند، به تمام معنی یک الگو تربیتی کامل برای تمامی جامعه است. مسائل تربیتی در قرآن به قدری گسترده است که اگر  انسان سالها تلاش کند شاید بتواند گوشه‌ای از آن را بیان کند. به همین دلیل سعی ما بر این است که با رجوع به آیات سوره مبارکه لقمان، گوشه‌ای از نکات تربیتی این سوره مبارکه را که دارای نصایح خاصی است بیان کنیم. 

از آداب معاشرت صحیح اسلامی آن است که انسان در برخوردها و جدایی‌های خود از مردم، اصول متانت و محبت را رعایت کند، و رفتارش با سلام و لبخند مهرانگیز باشد، از روی بی‎اعتنایی و خشم‌آلود، از کنار مردم عبور ننماید، چنین روی گردانی که از تکبر و خودپسندی نشات می‌گیرد، باعث تیره شدن روابط، و سرد شدن کانون گرم پیوندها، و احیانا موجب تخریب آن کانون خواهد شد. مساله روی گردانی مغرورانه از مردم، یک جسارت و توهین است که از آثار شوم آن کینه پروری و کاشتن بذر عداوت و دشمنی است، و چنین کاری موجب تباهی اخلاق و شیوه‌های خداپسندانه انسانی خواهد شد.

ادامه نوشته

نکات تربیتی و روانشناسی در قرآن *

چند نکته تربيتى در قرآن

1. اگر قصد راهنمايى و تربيت كسى را داريد، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گيريد؛ حتى اگر مخاطب شما فرعون سركش يا سران لجوج كفار جاهلى باشند؛(طه/44 و شعرا/215).

2. الف) گفتار رفتار آدمى در هر زمان و مكان، در حافظه الهى محفوظ است ؛ مراقب باشيد؛(لقمان/16 و كهف/30).

ب) نسبت به انسان‏هاى اطرافت، احساس مسئوليت كن و آنها را از كارهاى بد بازدار و به كارهاى خوب تشويق كن. اين لازمه استحكام يك پيكر است و بنى آدم اعضاى يكديگرند؛(لقمان/17).

ج) در رفتارهاى اجتماعى دقت كن! مبادا با غرور رويت را از ديگران برگردانى يا مثل متبكران راه بروى ؛ مبادا تندرو و كندرو شوى ؛ ميانه روى، بهترين روش است ؛ مراقب باش صدايت را بر سر كسى بلند نكنى و خلاصه در يك كلام، آدم باش ؛(لقمان/18و19).

3. قرآن كريم به شدت با پيروى از جمع(خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو) و حركت به دنبال اكثريت، مخالف است. قرآن مى‏گويد: اگر بخواهى از اكثريت مردم فقط به اين خاطر كه اكثريت هستند، پيروى كنى، بدون شك از راه خدا دور مى‏شوى ؛ هميشه با چشمان باز تصميم بگير؛(انعام/116 و اسراء/36).

4. هميشه بزرگ ترها، بهترين حرف را نمى‏زنند و هميشه حرف گوش كنى و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمى‏رساند. اين پيام تربيتى قرآن است كه حتى در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز كن كه فردا فقط و فقط خودت پاسخ گوى اعمالت خواهى بود؛ نه بزرگ‏ترهايت؛(احزاب/67).

5. علم بهتر است يا ثروت؟ جواب آن را در آيه 247 بقره پيدا خواهيد كرد.

ادامه نوشته

عدالت در قرآن(1): آیات قرآنی درباره عدالت

آیاتی که در قرآن به مسئله عدالت اشاره دارد، فراوان است. برخی از آیات به دلالت مطابقی، تعدادی نیز به دلالت التزامی و برخی دیگر به دلالت تضمّنی بر عدل الاهی دلالت می کنند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. "ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید"؛ (آل عمران، 182؛ انفال، 51؛ حج، 10) این [عقوبت‏] به خاطر کار و کردار پیشین شما است، [و گرنه‏] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست(یعنی به عدالت رفتار می کند).

2. "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ"؛ (آل عمران، 18) خدا گواهى مى‏دهد که جز او هیچ معبودى نیست، فرشتگان و صاحبان علم نیز (بر این حقیقت) گواه هستند که (کارهاى خدا همه) بر عدل و داد استوار است و جز خداى عزیز و حکیم، هیچ معبودى نیست.

3. "إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیما"؛ (نساء، 40) در حقیقت، خدا به مقدار ذرّه‏اى ستم نمى‏کند (تمام رفتارهایش بر اساس عدل است) و اگر [آن ذرّه، کارِ] نیکى باشد دو چندانش مى‏کند، و از نزد خویش پاداشى بزرگ مى‏بخشد.

 آیات فوق، رفتار پروردگار را عادلانه می داند که در تکوین نمود یافته است. عدل جزو صفات الهی است که عین ذات اوست، یعنی خداوند عین عدل است. این که خداوند در آیات مختلف خود را عادل می شمارد، نشانه اهمیت این موضوع است و این که انسان نیز باید خود را خداگونه پرورش دهد و به عدالت نزدیک شود، چنان که در آیات زیر تبیین شده است.

ادامه نوشته

شهید مطهری و دیدگاه های تربیتی قرآن

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخورداری از چنین هویتی، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه ازآنها به بشر توصیه می نماید، تا از این طریق، راه تعالی و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگی آرمانی خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناکامی و گمراهی انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگی، به اشتباه در برنامه ریزی، قانون گذاری و نظام رفتار خلاصه نمی شود، بلکه تفسیر و تلقی غیرواقع بینانه از هستی را نیز در بر می گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس، آموزش حکمت و حقایق هستی در کنار تلاوت آیات الهی، تزکیه و تعلیم وحی، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایی انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) جمعه/ 2

صفحه 75

بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربی که بدان روی آورد به گونه ای راهی به شناساندن نظام تربیتی قرآن می جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه های تربیتی این کتاب آسمانی دست می یابد.

ادامه نوشته

درس ها و پيام هاي عاشورا

عاشورا پژوهي، ابعاد و محورهاي مختلفي دارد؛ ولي آنچه شايان توجه است، پرداختن به چرايي و تجزيه وتحليل و استخراج درس ها و پيام هاي حماسه عاشوراست.
آنچه که اين نوشتار نمايان مي سازد، درس ها و پيام هاي حماسه جاودانه عاشوراست. اين مقاله قبل از هر چيز، اصل پيام داشتن نهضت حسيني را مورد بررسي قرار داده، با بيان شعاع و گستره پيام اين حماسه، رهنمودهاي عاشورا را مخصوص گروه و مکتب خاصي ندانسته، بلکه قلمرو اين حماسه جاودانه را تا پهنه زمين و گستره زمان و مرز انسانيت پيش برده است.
سپس با استفاده از سخنان و عملکرد امام حسين (عليه السلام ) و اصحابش، پيام ها و درس هايي را درزمينه هاي اعتقادي، اخلاقي، عرفاني، اجتماعي، سياسي و انساني، استخراج و استنباط کرده است.
کليد واژه: عاشورا پژوهي، حماسه عاشورا، تجزيه و تحليل نهضت عاشورا، پيام داشتن حماسه عاشورا، شعاع و گستره پيام قيام عاشورا، درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا.

درآمد
 هر حادثه و حماسه اي هر چند اصيل و مبتني بر حقايق استوار باشد، اگر دستخوش تحريف ها و بدعت ها قرار گيرد و مجموعه اي خرافات در آن رخنه کند و يا به طور صحيح مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرارنگيرد نه تنها از ايفاي نقش اصلي خود باز مي ماند بلکه به تدريج از اهداف اصلي خود فاصله گرفته و به ضد خود تبديل مي شود. در اين ميان، حادثه اي همانند حماسه جاودانه کربلا که ماهيت ضد استبدادي و هويت عدالت طلبي وويژگي ظلم ستيزي دارد، ايجاب مي کند که حکومت هاي ظلم و جور براي رسيدن به مصالح و منافع خود در تخريب و تحريف محتواي اين واقعه عظيم از هيچ تلاش و کوششي دريغ نکنند.
از اين رو آنچه بايد پيرامون حماسه جاودانه کربلا مورد توجه قرار بگيرد، پرداختن به چرايي است تا چگونگي که در اين صورت اهداف و آرمان هاي اين حادثه و درسها و پيام ها و عبرتهاي اين واقعه استخراج « کل يوم عاشورا وکل ارض کربلا » مي شود و حماسه عاشورا نقش کاربردي پيدا کرده و جمله معروف تحقق مي يابد. آنچه پيش روي شمااست گامي است کوچک در راستاي تبيين اهداف والاي اين نهضت در قالب درسها وپيامها وسعي راقم بر اين است که باتمسک به بيانات وخطابه هاي حضرت امام حسين (ع)درسها وپيامهاي اين حماسه بزرگ وجاودانه تبيين وتشريح شود. اميد است که با سرمشق قرار دادن درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا و با عمل نمودن به آنها بتوانيم پيوندي عميق و وثيق بين نهضت حسيني و انقلاب مهدوي ايجاد کرده، از زمينه سازان ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود(عج) باشيم.

پيام داشتن نهضت حسيني
 نهضت سيدالشهدا قضيه اي شخصي نيست، بلکه جرياني است تاريخي که سنت الهي محسوب مي شود. ازاين رو، يقيناً پيام دارد ؛ زيرا سنت هاي الهي بر همگان و در همه عصرها و نسل ها جاري و ساري است وفلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنّه الله تحويلا »(1) سنّتهاي الهي قابل تغيير و تبديل و تحويل نيست. (2 )
از طرفي ديگر، امام حسين (عليه السلام) داراي مقام والاي عصمت بوده، قول و فعل و تقرير او حجت است و تمامي حرکات و سکنات امام(ع) که انسان کامل و خليفه الله است کاشف و حاکي پيامي است.

ادامه نوشته

عاشورا؛ صحنه عبرت

غیر از درس، عاشورا یک صحنه‌‌‌ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می‌‌‌کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را می‌‌‌گویند «عبرت». شما اگر از جاده‌‌‌ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‌‌‌اند، می‌‌‌ایستید و نگاه می‌‌‌کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی‌‌‌ای، به این وضعیت منتهی می‌‌‌شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت‌‌‌گیری است. این را قدری بررسی کنیم. اولین عبرتی که در قضیه‌‌‌ی عاشورا ما را به خود متوجه می‌‌‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، جامعه‌‌‌ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌‌‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه‌‌‌ی اسلامی، چنین فداکاری‌‌‌ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، یک‌‌‌وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک‌‌‌وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحی نبوی وضعیتی دید که هرچه نگاه کرد چاره‌‌‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را می‌‌‌بست، به دست مسلمانها می‌‌‌داد و آن‌‌‌ها تا اقصی نقاط جزیزة العرب و تا مرزهای شام می‌‌‌رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‌‌‌کردند؛ آن‌‌‌ها از مقابلشان می‌‌‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی‌‌‌گشتند؛ که در این خصوص می‌‌‌توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می‌‌‌خواند و مردم را موعظه می‌‌‌کرد و آن‌‌‌ها را در جاده‌‌‌ی هدایت با سرعت پیش می‌‌‌برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن‌‌‌قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آن‌‌‌ها حکومت می‌‌‌کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، دید که چاره‌‌‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی‌‌‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌‌‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم. ما امروز یک جامعه‌‌‌ی اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌‌‌ی اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که او حکومت می‌‌‌کرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه‌‌‌ی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام در بازارهای آن راه می‌‌‌رفت؛ تازیانه بر دوش می‌‌‌انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌‌‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه‌‌‌چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را، با اسارت می‌‌‌گرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماری‌‌‌ای وجود دارد که می‌‌‌تواند جامعه‌‌‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین علیهماالسّلام بوده‌‌‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه محسوب می‌‌‌کرد، سر فخر به آسمان می‌‌‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه‌‌‌ی ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوری‌‌‌تر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، آقازاده‌‌‌ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه‌‌‌ی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌‌‌نشست، سر بریده‌‌‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم‌‌‌هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را به اسارت گرفتند

ادامه نوشته

هنر الفاظ قرآن

یکی از ویژگیهای قرآن بعد هنری الفاظ است که در این جا به چند نمونه از آن اشاره می شود:
1- همه آیات سوره مجادله اسم جلاله دارد و در مقابل این سوره، سوره های القمر، الرحمن و الواقعه جز در بسمله اسم جلاله در هیچ آیه ای از آیات این سوره به کار نرفته است.
نام جلاله در بزرگترین آیه قرآن (282 بقره) شش بار آمده است که بیشترین تکرار آن الله در یک آیه است و سوره انفطار تنها سوره ای است که به الله ختم می شود.
2- در 13 آیه قرآن (در سوره عبس 27- 15) حرف واو به کار نرفته است با این که کاربرد واو در محاوره و کتابت غیر قابل اجتناب است).
3- چهار آیه پی در پی در قرآن وجود دارد که در آنها حرف الف به کار نرفته است و آن در سوره مدثر آیه 19- 22 است.
4- در دو آیه تمامی حروف الفبای قرآن به کار رفته است و آن است از 29 فتح و 154 آل عمران.
5- در یک آیه قرآن 47 مرتبه حرف ن بدون احتساب نون مشدد در آن به کار رفته است و آن آیه 31 نور است و در آیه 61 همین سوره 32 حرف میم به کار رفته است.
6- در آیه و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم(32)که تامیم الرحمن نقطه ندارد.
7- یک آیه در قرآن از دو طرف خوانده می شود و ربک فکبر(33)

 

ادامه نوشته

معمّاهای سوره‌های قرآن مجيد

1- چند سوره با الحمدلله شروع می‌شود؟ (1- حمد2- انعام3- كهف4- سباء5- فاطر)
2- كدام سوره به « مادر قرآن» معروف است؟ (سوره حمد)
3- كدام سوره قرآن تعداد كلماتش برابر با تعداد سوره‌های قرآن است؟ ( سوره تكوير)
4- نام چه تعداد از سوره‌های قرآن يك حرفی است؟ (سوره‌های" ق" و "ص")
5-  سوره‌ای كه همنام يكی از«فروع دين» است چه نام دارد؟ (سوره حج)
6- چند سوره با « انّا » شروع می‌شود؟ (1-فتح2- نوح3- قدر4- كوثر)
7-كدام سوره به «سوره امام حسين(ع)» معروف است؟ (سوره فجر)
8- سوره‌ای كه تعداد آياتش برابر با تعداد «14 معصوم(ع)» می‌باشد چه نام دارد؟ (سوره صف)
9- كدام سوره همنام يكی از شهرهای ايران است؟ (سوره نور)
10- سوره‌هايی كه به«مستحبات» مشهور هستند كدامند؟ (1- حديد2- حشر3- صف4- جمعه5- تغابن6- اعلی)
11- چه تعداد از سوره‌های قرآن مكّی و چه تعداد مدنی هستند؟ (86 سوره مكّی و28 سوره مدنی هستند)
12- كدام يك از سوره های قرآن همنام قبيله پيامبر اكرم(ص) است؟ (سوره قريش)
13- كدام سوره به «قلب قرآن» معروف است؟ (سوره يس)
14- سوره‌ای كه 5 بار كلمه" الله " در آن آمده است چه نام دارد؟ (سوره حج)
15- كدام سوره قرآن است به غير از«،حرف ميم بسم‌ا...،»حرف ميم دیگری درآن به كار نرفته است؟ (سوره كوثر)
16- چه تعداد از سوره‌های قرآن با« اذا »

ادامه نوشته

راه هاي زدودن مهجوريت از قرآن

اشاره:  اين مقاله به دنبال پاسخ به اين سئوال است كه چه راهكارهايي را مي‌توان براي مهجوريت زدايي قرآن ارائه داد؟چگونه مي‌توان مسير جامعة اسلامي را به سوي يك جامعة ايده آل قرآني تغيير داد؟ اين راهكارها مي‌تواندجامعه را در سمت و سوي سعادت و خوشبختي قرار دهد و از مهجوريت قرآن در جامعة اسلامي بكاهد كه موارد آن ذكر مي‌گردد.

1-  اعتقاد و باور جامعه به الگو بودن قرآن در تمام ابعاد زندگي

اولين موردي كه توجه به آن در زدودن مهجوريت از قرآن لازم و ضروري به نظر مي‌رسد، اعتقاد و باور به اين امر است كه قرآن مي‌تواند در تمام زمينه‌هاي زندگي بشراعم از اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، علمي و... الگو باشد و مي‌تواند انسان‌ها و جوامع انساني را به سعادت برساند. مگر همين مسلمانان نبودند كه در سده‌هاي نخستين هجري با الهام از تعاليم انسان ساز قرآن توانستند قدرت آن روز جهان را در اختيار بگيرند و حتي در بسياري از علوم و دانش‌ها پيشرو و برتر از ساير جوامع باشند؟

نگاهي به تاريخ در قرون اوليه اسلام اين واقعيت را براي ما اثبات مي‌كند، ولي متاسفانه باگذشت زمان و به علل متعدد، مسلمانان از اين تعاليم عاليه فاصله گرفتند و هويت قرآني خود را از دست دادند و اين فاصله گرفتن از قرآن باعث شدكه موقعيت ويژة خود را در جامعة جهاني از دست بدهند. بنابر اين اگر امروز مسلمانان خواستار به دست آوردن آن موقعيت رفيع در صحنة جهاني هستند بايد به قرآن بازگردند و دستورات اين كتاب عزيز را در تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي پياده كنند.

2-  تصحيح فرهنگ استفاده از قرآن

يك فرهنگ نامناسب كه در بين بيشتر افراد جامعه رايج است اين است كه مردم قرآن را بيشتر براي كارهاي جانبي و آماده كردن مجلس براي مراسم مختلف مي‌خواهند. يكي از شايع‌ترين آنها استفاده از قرآن در قبرستانها و مجالس ترحيم است و تسليت دهندگان و عزاداران معمولا هيچ گونه توجهي به معاني و مفاهيم ندارند و هدف بيشتر كساني كه در چنين مراسمي شركت مي‌كنند خواندن فاتحه‌اي براي شادي روح مرحوم است. مي‌توان گفت كه قرآن در خانة بسياري از مسلمانان از روي طاقچه‌ها و داخل كمدها پايين آورده نمي‌شود، تا چه رسد به اينكه بخواهند آن را بخوانند و در آن انديشه كنند و فرامين آن را در زندگي پياده كنند، چرا كه ديد اين افراد اين است كه قرآن كتاب مقدسي است و كاربرد آن فقط در استخاره گرفتن و سفرة عقد و عروسي و مسائلي از اين قبيل است.

اين مظلوميت و مهجوريت قرآن و اين طرز فكر تنها مختص عوام نيست، بلكه افراد تحصيل كردة جامعه هم با فرهنگ قرآن بيگانه‌اند. بسياري از نخبگان و باسوادان جامعه نيز در زندگي روزمره به قرآن اهميتي نمي‌دهند و با كمال تاسف بايد اذعان داشت كه در بين اين طبقه نيز همان طرز تفكر عوام حاكم است واين گروه حداكثر كاري كه مي‌كنند اين است كه قرآن را بخوانند و احيانا در معاني هم دقت كنند، ولي عمل به دستورات و پايبندي به فرامين آن در جوامع اسلامي كنوني و حتي در جامعة شيعي ملموس نيست. به عنوان نمونه درجامعه مشاهده مي‌شود كه والدين بسيار علاقه‌مندند تا فرزندانشان درس‌هايي مانند انگليسي و رياضي و... را ياد بگيرند، ولي به درس قرآن و آموزش آن توجهي نمي‌كنند.

دربارة استفاده از قرآن مي‌توان مردم جامعه را به چند دسته تقسيم كرد. 1.گروهي از مردم كه اكثريت را تشكيل مي‌دهند، ديدگاهشان نسبت به قرآن همان است كه ذكرشد. 2.گروهي ديگر قرآن را با هدف كسب ثواب و بدون توجه به معاني مي‌خوانند3طبقة بالاتر از اين گروه كساني هستند كه علاوه برخواندن قرآن در معاني هم تدبر و انديشه مي‌كنند و به عبارتي معاني قرآن را متناسب با ظرفيت خود مي‌فهمند ولي در عين فهميدن به آن عمل نمي‌كنند. 4.گروه اندكي از مردم هم ضمن خواندن و تدبر و انديشه درآيات، قرآن را سرلوحة زندگي فردي و اجتماعي خود قرار مي‌دهند و در حقيقت رستگاران واقعي اينان هستند.

 امام خميني(ره) به پيروي از فرهنگي كه هدفش رهايي قرآن از قبرستانهاست افتخار مي‌كند. ايشان در مقدمه وصيت نامة سياسي ‌ـ‌ الهي خويش مي‌فرمايد:"ما مفتخريم و ملت سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي‌خواهد حقايق قرآني كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي‌زند از مقبره‌ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي‌كشاند نجات دهد."

ادامه نوشته

دانستنیهاو اطلاعاتی پیرامون قرآن کریم

*تعدادسوره های قرآن:114

*تعدادآیات قرآن:6236

*تعدادکلمات قرآن:77807

*تعدادجزءهای قرآن:30

*تعداد حزب های قرآن:120

*تعدادسوره های مکی:86

*تعداد سوره های مدنی:28

*تعدادسوره هایی که با حروف مقطعه آغاز میشوند:29

*تعدادسوره هایی که با قسم خوردن(سوگند)آغازمیشوند:15

*تعداد سوره هایی که قسم خوردن(سوگند)درآنهادیده میشود:22

*تعدادسوره های جزءسی قرآن:37

*تعدادسوره هایی که بالفظ(ایهاالنبی)آغازمیشوند:3سوره-احزاب،طلاق وتحریم.

*تعدادسوره هایی که با لفظ(یاایهاالناس)آغازمیشوند:2سوره-نساءو حج.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(یاایهاالذین آمنوا)آغازمیشوند:3سوره-مائده،حجرات وممتحنه.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(الحمدلله)آغازمشوند:5سوره-حمد،انعام،کهف،سبا وفاطر.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(اذا)آغازمیشوند:7سوره-واقعه،منافقون،تکویر،انفطار،انشقاق،زلزال،نصر.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(انا)آغازمیشوند:4سوره-فتح،نوح،قدر وکوثر.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(الم)آغازمیشوند:6سوره-بقره، عنکبوت، آل عمران، روم ،سجده ولقمان.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(الر)آغازمیشوند:5سوره-هود،یونس،یوسف،ابراهیم وحجر.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(تبارک الذی)آغاز میشوند:2سوره-فرقان وملک.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(حم)آغازمیشوند:6سوره-دخان،جاثیه،احقاف،زخرف،فصلت ومومن.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(سبح یا یسبح)آغازمیشوند:6سوره-حدید،حشر،صف،جمعه،تغابن واعلی.

ادامه نوشته

خواص سوره های قرآن به اجمال:

1-     فاتحه :

مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عذاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر

3- آل عمران:

 درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی

4- نساء :

پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر

5- مائده :

استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان

6- انعام :

 رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حا جات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع ما لیخولیا – دفع بلایا

7- اعراف :

رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم – مقابله با درندگان و دشمنان

8- انفال :

محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام

9- توبه :

جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعطراف دزد

11- هود علیه السلام :

اعطای حسنات – رستگاری روز قیامت – بر انگیخته شدن در گروه پیامبران – بخشوده شدن گتاهان – استعانات از خداوند – پیروزی بر دشمنان – بیمناک شدن دشمنان از او – مقام شهید یافتن در روز قیامت

ادامه نوشته

چهل اصل مدیریت فرهنگی در اهداف بعثت انبیاء

چهل اصل مدیریت فرهنگی در اهداف بعثت انبیاء(موسسه علقمه)

 تهیه و تنظیم:حسن بابایی

بسم الله الرحمن الرحیم

جهان در آستانة بعثت حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایین­ترین و بدترین وضع را تحمل میکرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بیجان قربانیها کرده و استمداد میطلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا میداشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بیجان خرید و فروش میشدند و... .چهل سال از عمر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله گذشت. ماه رجب بود، پیامبر در فراز كوه «حِرا» به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت. در روز 27 رجب، ناگاه جبرئیل امین و پیک وحی، نزد پیامبر نازل شد، و پنج آیه آغاز سوره علق را چنین خواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. . . ؛ بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفرید، همان خدایی كه انسان را از خون بسته‎ای خلق كرد، بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كسی كه به وسیله قلم تعلیم داد، و به انسان آن چه را كه نمی‎دانست آموخت...»پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با دریافت نخستین شعاع وحی، سخت خسته شده، نزد خدیجه آمد و فرمود: «زَمِّلُونِی وَ دُثِّرُونِی؛ مرا بپوشانید و جامه‎ای بر من بیفكنید تا استراحت كنم.»آن حضرت در بستر آرمیده بود كه آیات آغاز سوره مُدَّثِّر (آیات 1 تا 7) توسط جبرئیل بر آن حضرت، نازل گردید:«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَ ثِیابَكَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ * وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ؛ای در بستر خواب آرمیده ؛ برخیز و مردم را هشدار ده ؛ و پروردگارت را بزرگ بشمار ؛ و لباست را پاك كن ؛ و از پلیدیها بپرهیز ؛ و منّت مگذار و فزونی مَطَلَب ؛ و به خاطر پروردگارت مقاومت كن.» -مجمع البیان، ج 10، ص 241.به این ترتیب آغاز اسلام، با نام خدا، خواندن، قلم، قیام، هشدار، پاكی و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد.بعثت كه معنی رستاخیز معنوی، و انقلاب در همه امور است با «انقلاب فرهنگی» آغاز گردید، چرا كه پایه و اساس انقلابها به خواندن و نوشتن و پاكسازی و بهسازی (انقلاب فرهنگی) بستگی دارد.يادآورى بعثت به معناى يادآورى يك حادثه‌ى تاريخى نيست -اين آن نكته‌اى است كه ما بايد در مواجهه‌ى با اين حادثه‌ى بزرگ و اين خاطره‌ى ارجمند بشرى و انسانى هميشه به ياد داشته باشيم- بلكه تكيه‌ى بر اين خاطره‌ى پرشكوه در حقيقت تكرار و مرور يك درس فراموش نشدنى است در درجه‌ى اول براى خود امت اسلامى؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت -سياستمداران، دانشمندان، روشنفكران- و در درجه‌ى بعد براى همه‌ى آحاد بشريت. اين، تكرار يك درس است، تكرار يك سرمشق است، يادآورى يك حادثه‌ى درس آموز است.”{مقام معظم رهبری درديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) 09/05/1387ما مسلمانها البته بايد قدر بدانيم؛ بايد در پديده‌ى بعثت بينديشيم؛ بايد از آن درس بگيريم؛ بايد اين گذشته‌ى پرفروغ را چراغى كنيم براى راه آينده‌ى دشوار خودمان كه در پيش داريم.{بيانات مقام معظم رهبری در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به‌مناسبت مبعث پيامبر مكرم اسلام 11/06/1384}

ادامه نوشته

چقدر زود قضاوت می‌کنیم!!

شبی در فرودگاه زنی منتظر پرواز بود و هنوز چندین ساعت به پروازش مانده بود . او برای گذران وقت به کتابفروشی فرودگاه رفت ، کتابی گرفت و سپس پاکتی کلوچه خرید و در گوشه ای از فرودگاه نشست .
 او غرق مطالعه کتاب بود که ناگاه متوجه مرد کنار دستی اش شد که بی هیچ شرم و حیایی یکی دو تا از کلوچه های پاکت را برداشت و شروع به خوردن کرد . زن برای جلوگیری از بروز ناراحتی مساله را نادیده گرفت .
 زن به مطالعه کتاب و خوردن هرازگاهی کلوچه ها ادامه داد و به ساعتش نگاه کرد. در همین حال دزد بی چشم و رو پاکت او را خالی کرد .
 زن با گذشت لحظه به لحظه ، بیش از پیش خشمگین می شد . او پیش خود اندیشید اگر من آدم خوبی نبودم بی هیچ شک و تردیدی چشمش را کبود کرده بودم!
با هر کلوچه ای که زن از توی پاکت بر می داشت ، مرد نیز برمی داشت .
وقتی که فقط یک کلوچه داخل پاکت مانده بود ، زن متحیر مانده بود که چه کند ، مرد با اینکه تبسمی بر چهره اش نقش بسته بود آخرین کلوچه را از پاکت برداشت و آن را نصف کرد . مرد در حالی که نصف کلوچه را به طرف زن دراز می کرد ، نصف دیگرش را در دهانش گذاشت و خورد .
زن نصف کلوچه را از او قاپید و پیش خود اندیشید :اوه ، این مرد نه تنها دیوانه است بلکه بـی ادب هم تشریف دارند .

ادامه نوشته

آیاتی از قرآن، درباره امام زمان(عج)

آیات بسیاری درباره امام زمان (عج) در قرآن وجود دارد و بعضی تا 250 آیه از آیات قرآن را مرتبط
به امام زمان (عج) دانسته اند.[1]
ما در این جا تنها به چند آیه به نقل از کتاب
مهدی موعود(عج)، نوشته علامه مجلسی اشاره می کنیم.[2]
* سوره هود آیه 8
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛ اگر عذاب را تا مدت معینى
(ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت
چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان (عج) چیست؟) بدانید روزى که عذاب مى‏آید از آنها برداشته نمی‌شود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء به‌آن می‌کردند خواهند دید.
از امیرالمؤمنین روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر می‌باشند.
امام صادق (ع) فرموده اند: این عذاب قیام امام زمان(عج) و امت معدوده یاران او می‌باشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنى 313 تن می‌باشند).
* سوره ابراهیم آیه 5
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ موسى را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى کفر درآورده و به
وادى نورانى ایمان رهبرى کند، و آنها را
به‌روزهاى خداوندى متذکر گرداند که در آن آیاتى است براى هر صبرکننده شکرگزارى.
در خصال صدوق از امام باقر(ع) روایت نموده که فرمود «ایام الله» سه روز است: روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت.
* سوره انبیاء آیه 105
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ در زبور (حضرت داوود پیغمبر)
بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما به‌ارث می‌برند.
و اینان قائم آل محمد و یاران او می‌باشند

ادامه نوشته

دعاى حفاظت از چشم زخم

دعاى حفاظت از چشم زخم: وارد شده: آيه و ان يكاد بخوانند، و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: چون بترسد چشم او در كسى، يا چشم كسى در او، اثر بگذارد، سه مرتبه بگويد: ما شآءَاللَّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِ الْعَظيمِ آنچه خدا خواست شد، نيرويى نيست جز به خداى والاى بزرگ.
و وارد شده: هرگاه كسى خود را به شكلى نيكو آراست، وقتى از منزل مى رود دو قل اعوذ [يعنى سوره هاى قل اعوز بربّ الفلق و قل اعوذ بربّ النّاس ] بخواند، تا چيزى به اذن اللّه تعالى به او زيان نرساند.
و نيز براى دفع چشم زخم وارد شده: دستها را برابر صورت بردارد، و سوره هاى حمد و توحيد و دو قل اعوذ را بخواند، و دست بر پيشانى بكشد.
و همچنين دعاى پناه از چشم زخم: اَللّهُمَّ رَبَّ مَطَرٍ حابِسٍ وَ حَجَرٍ يابِسٍ وَ لَيْلٍ دامِسٍ وَ رَطْبٍ وَ يابِسٍ رُدَّ عَيْنَ الْعايِنِ عَلَيْهِ فى كَبِدِهِ وَ نَحْرِهِ وَ مالِهِ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ خدايا اى پروردگار باران زندانى و سنگ خشك و شب تار، و تر و خشك، چشم چشم زن را به خودش بازگردان، در جگر و گلو و دارايى اش، پس بازگردان ديده را، آيا مى بينى شكافى؟ ، سپس ديده را دوباره بازگردان.
ديده به سويت باز مى گردد ناتوان و درمانده دعای پناهی دیگر: اَللّهُمَّ ذَا السُّلْطانِ الْعَظيمِ وَالْمَنِّ الْقَديمِ وَالْوَجْهِ الْكَريمِ ذَا الْكَلِماتِ التّامّاتِ وَالدَّعَواتِ المُسْتَجابات عافِ فُلاناً مِنْ اَنْفُسِ الْجِنِّ وَ اَعْيُنِ الاِْنْسِ خدايا صاحب سلطنت بزرگ، و احسان ديرينه، و جلوه كريم، دارنده كلمات كامل، و دعاهاى مستجاب، فلان را از نفس هاى جنّ و چشم هاى انس، سلامت كامل بخش اين دعايى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله براى حسنين عليهما السّلام خواند، و به اصحاب خود فرمود: زنها و اولاد خود را با اين كلمات پناه دهيد.
دعاى پناه چشم زخم براى حيوانات و غير آنها: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللَّهِ الْعَظيمِ عَبَسَ عابِسٍ وَ شَهابَ قابسٍ حَجَرَ يابِسٍ رَدَدْتُ عَيْنَالعايِنِ عَلَيْهِ مِنْ رَأسِهِ اِلى قَدَمَيْهِ اَخَذَ عَيْناهُ قابِضٌ بِكِلاهُ وَ عَلى جارِهِ وَاَقارِبِهِ جِلْدُهُ دَقيقٌ وَ دَمُهُ رَقيقٌ وَ بابُ الْمَكْرُوهِ تَليقُ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ ثمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانى اش هميشگى است، به نام خداى بزرگ، بر ترش رويى ترش رو، و آتش فروزان، و سنگ سخت، برگرداندم چشم چشم زن را، از سر تا به پايش، بگيرد دو چشم او را گيرنده اى با همه نگاهش، و بر همسايه و خويشانش، پوستش نازك، خونش رقيق، در ناخوشايند سزاوار او، پس بازگردان چشم را، آيا شكافى مى بينى؟ سپس چشم او دوباره بازگردان چشم به سوى تو باز مى گردد خسته و ناتوان

ادامه نوشته

نقش دين در كاهش جرايم

 

ابوالفضل یغمائی

همه مذاهب و اديان الهي، انسانها را به درستي، راستي و فلاح و رستگاري دنيوي و اخروي فرا خوانده اند.
به تعبيري شايد بتوان گفت كه علت انتخاب پيامبران الهي و انزال وحي و نيز دستورات ديني، نجات انسانها از رذايل اخلاقي و منع آنها از كارهاي زشت و نامناسب و تشويق مردم به ايمان و نيكوكاري بوده است. تحقيقات انجام شده در جوامع مذهبي نيز اين مطلب را ثابت كرده است كه در ايام خاص نظير ماه مبارك رمضان و... ميزان جرم و جنايات كاهش قابل توجهي دارد كه اين امر گوياي نظريه فوق است.
نويسنده در اين مقاله كوشيده است عوامل كاهش دهنده جرم و نيز راهكارهاي ديني جلوگيري از جرايم را بررسي نمايد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
در مورد نقش دين، تأثير آن در جلوگيري از جرائم در بين جرم شناسان و غير آنها حداقل دو ديدگاه وجود دارد:
الف: برخي بر اين پندارند كه عناصر سه گانه عقل، دست آوردهاي علمي و وجدان اخلاقي، براي ايجاد نظم عمومي و تعيين حدود و اختيارات افراد و نحوه مناسبات آنها و كاهش جرم كافي است و هيچ نيازي به مذهب نيست و اصلا مذهب توانايي انجام آن را ندارد1
ب: برخي كه اكثريت را تشكيل مي دهند اگرچه براي عقل و دست آوردهاي علمي و وجدان اخلاقي، احترام قائلند و به ارزش آنها در قلمرو جلوگيري ازجرم معترفند. به عقيده طرفداران اين نظريه، مباني اعتقادي، احكام تكليفي فقهي و اصول اخلاقي ديني بهترين عوامل بازدارنده از انحراف، بزهكاري و تباهي است.2
جرم شناسان درباره عواملي كه از پيش در تشكيل شخصيت بزهكار تأثير دارد پس از مطالعات و تحقيقات گسترده نهايتاً به تأثير دو دسته عوامل فردي يا درون زا و عوامل محيطي يا بيرون زا اعتقاد پيدا كردند. در عوامل فردي، عوامل وراثتي و رواني مورد مطالعه قرار مي گيرد. اسلام هم به عنوان دين مترقي و آخرين دين آسماني به نقش وراثت و اهميت آن در شكل گيري ساختار شخصيتي افراد به دور از اعتقاد به اصالت و يا عدم تأثيرگذاري آن، توجه داشته و آن را زمينه بسياري از سعادت ها و شقاوت ها معرفي كرده است. در روزگاراني كه بشر اطلاعات چنداني از زيست شناسي، علم ژنتيك، توارث، چگونگي پيدايش جنين و انتقال خصوصيات والدين به نسل جديد را نداشت معارف وحياني و ربوبي اسلام با لسان آيات و روايات و تعابير بسيار ساده و روان، اذهان انديشمندان را به سوي موضوعات مهمي در اين باره رهنمون ساخت.
اما عوامل محيطي يا برون زا دامنه بسيار گسترده اي پيدا مي كند؛ جرم شناسان، عوامل مزبور را با استفاده از مقياس هاي متفاوتي تقسيم بندي كرده اند كه از جمله آنها مي توان محيط طبيعي يا جغرافيايي، محيط اجتماعي عمومي، محيط اجتماعي شخصي، محيط اجتناب ناپذير، محيط اتفاقي و محيط انتخابي را نام برد.
مذهب كه ريشه در فطرت انسان دارد باتوجه به تمام تقسيمات عوامل محيطي، رهنمودهايي ارائه داده است كه اولا جنبه پيشگيري دارد و ثانياً اگر كسي به هر دليل، از وقوع جرم جلوگيري نكرد بايد به روش هاي درماني دين اسلام پناه ببرد. مثلا در بعد پيشگيري چون خانواده نقش فوق العاده اي در شكل گيري شخصيت بزهكار و مجرم ايفا مي كند به گونه اي كه پژوهش هاي متعدد ثابت كرده است وقتي فسادي موجب بروز اختلال در عمل طبيعي خانواده نسبت به طفل شود پس از مدتي شاهد بروز بزهكاري خواهيم بود.

ادامه نوشته

راه درمان ریا چیست؟

 

ریا عبارت است از این که انسان بخواهد با نشان دادن اعمال و کارهای نیک خود به دیگران در اجتماع اعتبار و منزلت کسب کند. ریا نقطه مقابل اخلاص است.

 بعضی از راه های درمان ریا عبارت اند از: توجه به خشم و غضب الاهی از عمل ریا، توجه به بی ارزشی پاداش و تشویق مردم، توجه به خلف وعده ها، نا سپاسی ها و فراموش کاری ها و ناتوانی های مردم در قدر دانی، توجه به قدرت خداوند در تسخیر دل ها و قلب ها، توجه به قدرت خداوند در افشای ریاکاری ها، توجه به این که ریا نابود کننده اجر و پاداش اخروی اعمال انسان است و عادت دادن خود به این که اعمال و کارهای نیک خود را در پنهانی انجام دهد.

 نکته مهم این که در بسیاری از موارد واقعاً انجام کاری به صورت آشکار، ریا نیست، بلکه انجام وظیفه است، ولی شیطان وسوسه می کند تا انسان را از فیض شرکت در انجام کارهای خیر و عبادات دسته جمعی باز دارد، باید این موارد را شناخت و برای مبارزه با شیطان شائبه ریا را نادیده گرفت و آنها را آشکارا انجام داد.

البته باید توجه داشت در برخی از موارد اظهار و آشکار کردن عمل نیک  نه تنها ریا و مبغوض نیست، بلکه پسندیده است؛ مثل انجام آشکار اعمال نیک و صالح به قصد تشویق دیگران، یا به قصد تبلیغ دین، یا مبارزه با وسوسه های شیطان.

ادامه نوشته

پیامدهای فرهنگی

 

وازدگی در برابر فرهنگ بیگانه

داد و ستد فرهنگی امری است مفید بلکه برای هر جامعه ای لازم و ضروری به نظر می رسد و تجربه نشان داده است که یکی از عوامل بالندگی و پویایی جوامع تعامل متقابل فرهنگی است و یا تبادل فرهنگی است به فرموده حضرت آیت الله خامنه ای: «در تبادل فرهنگی هدف بارور کردن فرهنگ ملی است، ولی در تهاجم فرهنگی هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی است.» اما در دنیای کنونی فرهنگی که قادر نباشد عناصر فرهنگی مفید را جذب و عناصر غیرمفید را دفع کند و در الگوهای مختلف اجتماعی از ثبات لازم برخوردار نباشد فرهنگ مهاجم با الگودهی، فرهنگ مقابل را تخریب می کند. ارزش ها و هنجارهای آن را نادیده می انگارد و با غلبه و تهاجم درصدد جایگزینی ارزش ها و الگوهای مورد نظر خویش است تا در سایه سار آن به اهداف بالاتر دست یابد. بنابراین فرایند بدحجابی وسیله ای می شود برای تهاجم گسترده تر به فرهنگ مقابل و شکستن هنجارها و جایگزین ساختن هنجار مورد نظر فرهنگ مهاجم. در چنین جامعه ای به نظر اسپنسر جامعه شناس معروف، جامعه قدرت دفاعی خود را از دست می دهد و در مقابل حملات بیماری ها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود کوچک ترین عامل مخرب، جامعه سلامت خود را از دست خواهد داد. احساس بیگانگی نسبت به فرهنگ خودی و بی هویتی اجتماعی زمینه ساز پذیرش تهاجم فرهنگی است. بنابراین جامعه ای که دچار تهاجم فرهنگی است و تغییرات اجتماعی در آن سریع صورت می گیرد، ارزش در آن جامعه ناپایدار است و هنجارشکنی در آن مرسوم و در برابر فرهنگ بیگانه همیشه از خود وازدگی نشان می دهد. در سایه این وازدگی است که جامعه بحران زا می شود. سوغاتی که بدحجابی به همراه دارد تنها پوشش نامناسب نیست. بلکه الگوهای لباس های نامناسب لوازم آرایش و بزک کردن ها و... به دنبال دارد و اینجاست که افراد جامعه در پی بدحجابی باید متحمل بسیاری از الگوهای دیگر از فرهنگ بیگانه شوند.

گسترش روحیه غرب گرایی

ادامه نوشته

آيا دروغ از گناهان بزرگ است ؟


درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آن ها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است ؛ چنان كه فضل بن شاذان از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت در نامه اى به ماءمون گناهان بزرگ را بر شمرده ، دروغ را نيز يكى از آن ها معرفى كرد
فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ ، مانند دروغ بستن بر خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيشوايان معصوم (عليه السلام )، گواهى و شهادت دروغ ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم ، از گناهان بزرگ به شمار آورده اند.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء (عليه السلام ) من الكبائر
دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است .
فقيهان در باب ((مبطلات روزه   مى گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان (عليه السلام ) نه تنها روزه را باطل مى كند، بلكه ((كفاره جمع   نيز دارد.
نكته اى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده اى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و بر عكس ، يك دروغ ، مفسده اى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.
ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن ، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آن ها را به گناهانى بزرگ تبديل مى كند. فقيه بزرگ شيعى ، شيخ انصارى (ره )، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده ، آن را موجب بزرگ شدن گناه مى داند
عبدالله بن حجاج مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام ) پرسيدم : آيا ((كذاب )) كسى است كه درباره چيزى دروغ مى گويد؟
حضرت در پاسخ فرمود:

ادامه نوشته

اهمیت افکار عمومی از دیدگاه امام خمینی قدس سره

 

منبع : مجله بازتاب اندیشه در مطبوعات شماره 59 و 60 , پور حنیفه معافی، محمد علی

کلمات کلیدی ماشینی : افکار عمومی از دیدگاه امام‌خمینی، امام، دیدگاه امام‌خمینی قدس‌سره، اهمیت افکار عمومی، امام‌خمینی قدس‌سره، افکار عمومی،

مردم سالاری، ش 882، 12/11/83

نویسنده در این مقاله سعی دارد که موضوع امام در باب اهمیت افکار عمومی را به دو بخش اندیشه های نظری و عملی تقسیم کند؛ چرا که به نظر وی، امام، بدون اشاره به موضوعی، بسیار از آن استفاده می نمود و افکار عمومی یکی از این موارد است که یک واژه علمی است تا عملی. ازاین رو، به سیره عملی امام خمینی قدس سره در زمینه افکار عمومی می پردازد. به نظر وی، امام با دیدگاهی مدرن همانند متفکری چون فوکو قدرت را از میان اکثریت اعضای جامعه کسب می کند که منشأ قدرت، جایی نیست جز افکار افراد آن جامعه. ایشان این خصوصیات کاریزماتیک که لازمه همراه کردن توده ها با خود و حتی سوابق لازم دیگر برای رهبری را دارا بود.

از نظر نویسنده دو مورد از عوامل موفقیت امام در جلب افکار عمومی عبارت اند از:

الف) شخصیت امام: امام همچون مردان خدا نه در جست وجوی قدرت ظاهری، بلکه در پی اقتدار معنوی است و از سازش با آن ظالم شیطان صفت (شاه) خودداری می کند.

ادامه نوشته

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر:

 ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ادامه نوشته

طریقت بندگی در کلام امام حسن مجتبی(ع)

  عبودیت مهم‌ترین هدف آفرینش انسان است. خداوند انسان را آفرید تا از طریق عبادت، او را در مقام خلافت قرار دهد. اما اینکه چگونه بندگی و عبادت کنیم تا این هدف برآورده شود، مسئله‌ای است که در آموزه‌های دینی تبیین شده است. پیامبران و امامان(ع) به عنوان رسولان الهی بر آن هستند تا این راه را به خوبی تشریح کنند و هرگونه شک و تردید و شبهه‌ای را بزدایند. بنابراین مراجعه به آموزه‌های آنان برای شناخت بهترین و کامل‌ترین طریقت بندگی ضروری است. نویسنده در مطلب زیر به سراغ آموزه‌های کلامی امام حسن مجتبی(ع) سرور جوانان بهشت رفته تا طریقت بندگی را از زبان ایشان واکاوی کند.
***
طریقت بندگی چیست؟ این پرسشی است که پاسخ آن را هر قلب سلیم و فطرت سالم می‌داند و اصولاً ذات انسان به طور طبیعی گرایش به بندگی و عبودیت دارد؛ هر چند که گاه به علل درونی و بیرونی در مصداق اشتباه می‌کند.
اما اینکه بهترین طریقت بندگی و کامل‌ترین و آسان‌ترین آن چیست، پاسخ آن را می‌توان در کتب آسمانی بویژه آموزه‌های قرآن جست که کتاب الهی بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییر است.
این آموزه‌ها در حقیقت در مقام تبیین بهترین و نیکوترین شیوه بندگی است. مجموعه‌ای که از آن به دین اسلام یاد می‌شود، بر آن است تا در قالب شریعت، افکار و رفتار انسانی را شکل دهد تا به آسان‌ترین و کامل‌ترین شیوه، عبادت الهی را بجا آورد و بندگی را به تمام حقیقت آن داشته باشد.
از آنجا که این مجموعه، بسیار بزرگ و پرحجم است، اگر بخواهیم بندگی را در یک کلمه خلاصه کنیم، می‌توان آن را در انجام واجبات و ترک محرمات دانست. البته ترک محرمات الهی به یک معنا بیانگر انجام واجبات نیز است؛ زیرا ترک واجب حرام است. پس وقتی می‌گوئیم که محارم الهی را ترک کنید، یعنی به واجبات الهی نیز گردن بنهید. از این‌رو می‌توان گفت که انسان برای رسیدن به مفهوم و حقیقت عبادت و عبودیت می‌بایست از محارم الهی اجتناب کند. برهمین اساس امام حسن مجتبی(ع) در بیان اینکه چگونه می‌توان به مقام بندگی رسید و مصداق عابد شد، فرموده است: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. (بحارالأنوار، ج78، ص112، س8)
تأثیر زمان و مکان
 در اعمال عبادی

ادامه نوشته

شب قدر؛ شب امضای مقدرات

 

  در مطلب حاضر نویسنده با بررسی برخی آیات قرآن مربوط به شب قدر، به واکاوی اهمیت و فضیلت این شب در تعیین سرنوشت انسان پرداخته است.
***
شب قدر، زمانی که برای انزال دفعی قرآن و تقدیر امور
واژه قدر به معنای ارزش، ارزیابی، تخمین، توانایی، تدبیر و مانند آنها است. بر اساس آموزه‌های قرآن، شب‌قدر زمانی برای تقدیر مقدرات امور هستی است. خداوند درباره اهمیت شب قدر می‌فرماید: والکتاب‌ المبین انا انزلنا فی لیلهًْ مبارکهًْ انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم؛ سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم؛ زیرا که ما هشدار دهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحوی استوار فیصله می‌یابد. (دخان، آیات 2 تا 4)
از این آیات چند مطلب به دست می‌آید: 1. قرآن به عنوان یک کتاب روشنگر، در شبی مبارک برای انذار مردم، یک باره انزال یافته است؛ 2. در این شب هر امری دارای حکمت، از هم جدا می‌شود؛ 3. این تفکیک در مقام امری است نه خلقی؛ 4. بر اساس حکمت الهی و اهداف آفرینش این تفریق انجام می‌شود؛ 5. تفریق پس از مقام جمع انجام می‌گیرد.
از نظر قرآن، این شب مبارک همان‌ شب قدر است. خداوند در آیه 1 سوره قدر می‌فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر؛ ما در شب قدرش نازل کردیم. البته آنچه در شب قدر نازل شده، می‌تواند حقیقت محمدی(ص) نیز باشد؛ به این معنا که تکوین و تدوین با هم از نظر زمانی در یک شب نازل شده باشد. با این همه با توجه به آیه 3 سوره دخان می‌توان احتمال قوی داد که مراد همان انزال دفعی و یکباره قرآن است.
خداوند در آیه 185 سوره بقره درباره نزول قرآن در ماه رمضان می‌فرماید: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، کتابی که مردم را راهبر و متضمن دلایل آشکار هدایت و میزان تشخیص حق از باطل است. پس هرکس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد.
با توجه به آیات می‌توان گفت قدر در ماه رمضان است. در این شب دست کم دو اتفاق مهم رخ داده و می‌دهد: 1 انزال دفعی قرآن بر قلب مبارک پیامبر(ص)؛ 2. تفریق امور هستی.
حال سوال این است که مراد از تفریق امر حکیم یعنی چه؟
علامه طباطبایی می‌نویسد: از ظاهر لفظ آیه چنین برمی‌آید که شب مزبور یکی از شب‌هایی است که در روز زمین دور می‌زند از ظاهر جمله «فیها یفرق کل امر حکیم» با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع (یفرق) استمرار را می‌ساند، فهمیده می‌شود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار می‌شود و از ظاهر جمله «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» چنین برمی‌آید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار می‌شود، آن شب نیز تکرار می‌شود، پس نتیجه می‌گیریم که شب مزبور همه ساله تکرار می‌شود و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یکبار تکرار می‌گردد. (المیزان، ذیل آیه 4 سوره دخان)
امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: در این شب سرنوشت‌ساز و مبارک است که آفریدگار هستی نعمت‌های خود را از شب قدر این سال تا شب قدر سال آینده میان بندگانش تقسیم می‌کند و سرنوشت هرکسی را مقرر می‌دارد؛ به همین جهت در همه طول سال برکت آن شب در جهان امتداد دارد و به این دلیل شب مبارک عنوان یافته است. (مجمع البیان، ذیل آیه 4سوره دخان)

ادامه نوشته

هشدارهاي علوي به حارث همداني


نويسنده: حجه الاسلام ابوالقاسم يعقوبي
امام علي (ع) در بخش نامه هاي نهج البلاغه (1) به "حارث همداني "رهنمودها و هشدارهايي داده است که براي هميشه و همگان در طول تاريخ سودمند و آگاهي بخش و عبرت آموز است اين نامه را در دو محور هدايت ها و هشدارها به اندازه مجال شرح خواهيم داد، لکن پيش از آن لازم است درنگي در شخصيت حارث همداني داشته باشيم.

حارث همداني
 حارث، از خواص شيعيان اميرالمؤمنين (ع) بود. او يار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترين بود (انه کان افقه الناس) در سال 65 هجري از دنيا رفت.
از برخي روايات چنين به دست مي آيد که وي به گونه اي ويژه مورد توجه و علاقه امام بود و امام به ميهماني او مي رفت از اين رو نوشته اند: روزي حارث از امام خواست که براي غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولي به اين شرط که خود را به زحمت نيفکند، به هنگام خوردن غذا تکه نان هايي که در سفره بود به خدمت امام آورد، اميرمؤمنان (ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرماييد چيزي بخرم و بياورم – امام فرمود: "هذه مما في بيتک "اين از چيزهايي است که در خانه داري و بايد براي ميهمان آورده شود (اشاره به اين که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بياور و اضافه نه، به اين معني است که نبايد قرض کرد، نه اين که فقط از خوراکي ها هر چه داخل خانه هست بياوري از پولها براي ميهمان مصرف نشود. "(2)
اين علاقه دو سويه بود، هم امام به حارث علاقمند بود و هم حارث از شيفتگان مکتب علوي بود و در اين راه سر از پا نمي شناخت و از پرچمداران دفاع از جريان ولايت علوي و اسلام ناب بشمار مي رفت. حارث مي گويد:
"نيمه روزي به خدمت اميرمؤمنان رسيدم، فرمود آمدنت نزد من براي چيست ؟ گفتم: به خدا سوگند علاقه و محبت به تو مرا اين جا آورده، فرمود: اگر در گفته ات راست بگويي مرا در سه جا خواهي ديد: هنگامي که به گلوگاهت رسيده، و در صراط و کنار حوض کوثر. (3)
در اين نامه اي که به آن اشاره شد مجموعه اي از اوامر و نواهي، هدايت ها و هشدارها از سوي امام براي حارث نوشته شده است که در اين نوشتار آن را در دو بخش به تفکيک ارائه مي دهيم:
بخش اول: هدايتها
بخش دوم: هشدارها

هدايت ها و رهنمودها
 1-قرآن محوري
 "تمسک بحبل القرآن وانتصحه، واحل حلاله و حرم حرامه و صدق بما سلف من الحق"
به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر، و حرامش را حرام، آنچه از حقايق زندگي پيشينيان در قرآن آمده است تصديق کن.
قرآن مجيد محکم ترين سند سعادت و جامع ترين قانون خوشبختي دنيا و آخرت است اين کتاب انسان را به بهترين راه هدايت مي کند (4) و خالص ترين نصيحت ها و خيرخواهي ها را پيش روي آدمي مي گذارد. هدايتگري است که در او غش نيست، راهنمايي است که صادقانه راه مي نمايد، (5) و رهزنان را نشان مي دهد، پايبندي به حلال ها و حرام هايي که در قرآن مطرح شده تضمين کننده خير دنيا و آخرت است.
گزارش ها، قصه ها و سرگذشت پيشينيان در اين کتاب اطمينان آور و شفاف و درس آموز است، باور کردن اين سرگذشت ها پشتوانه اي استوار براي حرکت به سوي کمال است زيرا همواره گذشته چراغ راه آينده است و از گذشته بايد پلي براي آينده ساخت.

ادامه نوشته

نامه امام علی ع به حارث همدانی

 

: محمدصادق رضائی

نهج البلاغة-ترجمه دشتى  ص: 613

ترجمه نامه 69

(نامه به حارث همدانى)

اخلاق كارگزاران حكومتى‏

به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار ، و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصدیق كن، و از حوادث گذشته تاریخ، براى آینده عبرت گیر، كه حوادث روزگار با یكدیگر همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مى‏پیوندد، و همه آن رفتنى است.

نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نیاور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آن كه بدانى از نجات یافتگانى، از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیز، از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهیز كن، از هر كارى كه از كننده آن پرسش كنند، نپذیرد یا عذر خواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تیر گفتار دیگران قرار نده، و هر چه شنیدى باز گو مكن، كه نشانه دروغگویى است، و هر خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است.

خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آینده خوبى داشته باشى، نعمت‏هایى كه خدا به تو بخشیده نیكو دار، و نعمت‏هایى كه در اختیار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمت‏هاى خود را در تو آشكارا بنگرد.

اوصاف مؤمنان‏

و بدان، بهترین مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش تقدیم كند، چه آن را كه پیش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به دیگران مى‏رسد.

از دوستى با بى‏خردان و خلافكاران بپرهیز، زیرا هر كس را از آن كه دوست اوست مى‏شناسند، و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زیرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهایى كه مردم آن از یاد خدا غافلند، و به یكدیگر ستم روا مى‏دارند، و بر اطاعت از خدا به یكدیگر كمك نمى‏كنند، بپرهیز.

در چیزى اندیشه كن كه یارى‏ات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهیز كن كه جاى حاضر شدن شیطان، و بر انگیخته شدن فتنه‏هاست، و به افراد پایین‏تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پیش از نماز مسافرت مكن،

جز براى جهاد در راه خدا، و یا كارى كه از انجام آن ناچارى. در همه كارهایت خدا را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چیز برتر است.

روش به كار گیرى نفس در خوبى‏ها

ادامه نوشته

نگاهی به فضیلت شب‌های قدر و عدالت محوری حضرت علی‌(ع)(بخش نخست)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند


کنج خلوت حریم یار بهترین گوشه دنیاست که سنگ‌هایمان را با خودمان و دلمان وابکنیم.
به قول لسان‌الغیب(علیه رحمه) از خود بپرسیم: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/ کی روی ، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟
باید در شب‌های روشن قدر برای چگونه رفتن و به کجا رفتن؟ پاسخ‌های روشن و روراستی بیابیم. نکند کاروان رمضان امسال نیز از پیش رویمان بگذرد و ما همچنان در خواب غفلت به سر ببریم؟!
دل مؤمن به غنچه می‌ماند. غنچه در ابتدا سفت و محکم مانند سنگ است، اما بعدا که می‌شکفد و باز می‌شود چقدر این برگ‌ها لطافت و عطر دل‌انگیز دارند! چیزی که غنچه دل مومن را می‌گشاید، ترک معصیت و توبه در شب‌های قدر است. دل مومن که روشن شد، شکوفا شد، خندید، عطرش تمام وجودش را می‌گیرد. آن وقت است که روزه و عباداتش مقبول افتاده و روحش همچون  پرنده‌ای آزاد گشته است.
شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شست‌وشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدی‌ها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم کنیم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.
در شب قدرکه شب‌زنده‌داری می‌کنیم، خداوند نام ما را در گروه نیک‌بختان ثبت می‌کند و آتش جهنم را برما حرام می‌سازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیک‌تر شویم؟
دعاهای شب‌های رمضان مجموعه‌ای است روشنی‌بخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزش‌های آنها به صورت هدف‌هایی برای ما در می‌آیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدف‌های مطرح‌شده در دعاها گام برداریم.

 

ادامه نوشته

اصل مردم‌داری در مدیریت اسلامی و معیارهای آن

در رویکرد دینی، نوع ارتباط میان مدیران و افراد زیر مجموعه و چگونگی رفتار رؤسا با زیردستان و مردم با توجه به حوزة معرفتی و ارزشی مدیر صورت می‌گیرد. بسیاری از مناقشات، سوء تفاهمات، کم‌کاری‌ها و فرار از اجرای خوب و کیفی کارها، نتیجة ارتباط غیر مؤثر با افراد زیرمجموعه است.

چکیده

با مطالعة منابع اسلامی، می‌توان به خوبی درک کرد که اسلام نه تنها بر جنبه‌های معنوی انسان، اخلاقیات، تقوای افراد و رابطة انسان با خدا تأکید داشته، بلکه عنایت زیادی به روابط اجتماعی میان مردم و ادارة امور جامعه داشته است. به دلیل آنکه مدیر، کارها را به وسیلة افراد انجام می‌دهد، ضروری است ارتباطات با معنا و قابل درک و روشن داشته باشد. مدیران باید از نظر ارتباطات، چه با کارکنان و چه با مردم، به گونه‌ای مؤثر عمل کنند.

در رویکرد دینی، نوع ارتباط میان مدیران و افراد زیر مجموعه و چگونگی رفتار رؤسا با زیردستان و مردم با توجه به حوزة معرفتی و ارزشی مدیر صورت می‌گیرد. در حوزة معرفتی و ارزشی اسلام، برای رفتار مدیران و سرپرستان ویژگی‌ها و اصولی در نظر گرفته شده است که اگر مدیران به طور عام بتوانند به آن اصول آراسته گردند، بی‌شک در ارتباطات با افراد زیرمجموعه موفق خواهند بود. از بارزترین این اصول، «مردم‌داری» است. پیامبران و ائمّه اطهار(ع) می‌توانند الگوهای مناسبی برای مدیران جامعة اسلامی باشند. در این پژوهش، با روش اسنادی، تلاش شده اصل مردم‌داری، که از اهمیت فوق‌العاده‌ای در مدیریت اسلامی برخوردار است، بررسی و معیار‌های آن، با مراجعه به منابع دینی استخراج شود.

کلیدواژه‌ها: مردم‌داری، مدیر، ارتباط، اسلام.

مقدّمه

مهم‌ترین پشتوانة کار مدیران در پیشبرد اهداف بزرگ خود، حمایت‌های مردمی و علاقه و محبتی است که مردم نسبت به آنها دارند. این مهر و محبت قطعاً وقتی ایجاد می‌شود که مردم احساس کنند مدیر نیز با عشق و علاقه به آنها خدمت می‌کند. مدیر باید تمام تلاش خود را برای ارتباط مناسب با زیردستان و مردم به کار ببندد. مردمی بودن یک مدیر تأثیر بالایی در جلب اعتماد زیردستان دارد. مقصود از «مردم‌دار بودن» هر نوع برخورد و رفتاری است که موجب نزدیک شدن مردم یا زیردستان با مدیر می‌شود، به گونه‌ای که انس و الفت میان آنان را زیاد می‌کند، اگرچه تألیف قلوب و پیوند نفوس کاری سخت و دشوار است.

در بحث مربوط به مدیریت، گاهی مدیریت را به مفهوم خاص «مدیریت سازمان‌ها»، که امروز در کتب مربوط به مدیریت مطرح است، گرفته‌اند و گاهی به مفهوم عام آن که شامل «رهبری و هدایت در هر سطح و برای هر مجموعه از انسان‌ها» می‌گردد.

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود. خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان

خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود.

خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

 

ادامه نوشته

«ذکر الهی »

«ذکر الهی » چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه می کند . قلب خسته و افسرده انسان با «یاد خدا» طراوت می یابد و در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاری ها، به یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جان ها به ارمغان می آورد .

انسانی که در هر لحظه به یاد خداوند و فقر و نیاز خویش به ذات اقدس الهی و عقاب و ثواب باشد، در درون خویش راهی برای رشد و نمو رذائل اخلاقی و ارتکاب معاصی نخواهد گذاشت و همواره درصدد رشد و تعالی خویش می باشد .

بنابراین «ذکر و یاد خدا» از مهم ترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می رساند .

خداوند در آیه 41 و 42 سوره احزاب می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا»

ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و او را در صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید .

مفهوم ذکر

ذکر در لغت به معنای «یاد کردن » است; خواه با زبان باشد یا با قلب یا هر دو، خواه بعد از نسیان باشد یا در ادامه ذکر، و نیز «ذکر» به معنای «حفظ شی ء» است و خلاف نسیان می باشد . (1)

به بیان دیگر، «ذکر» عبارت است از این که آدمی نیروی ادراک خود را متوجه «یاد شده » کند، یا به این که نام او را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند و مصداق مهمتر این که در قلب به یاد او باشد . (2)

طبق این معنا، «ذکر» معنای عامی دارد که هر چیزی را شامل می شود . اما آن چه خداوند در قرآن کریم به آن امر فرموده است: «ذکر خداوند» و «یادآوری نعمت های الهی » می باشد که در سایه آن، انسان غبار غفلت و دوری را از قلب خود بزداید و بر جان و روح خسته خویش، با باران الهی، گل های طاعت و بندگی را برویاند .

مراتب ذکر

ادامه نوشته

«ذکر الهی »

«ذکر الهی » چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه می کند . قلب خسته و افسرده انسان با «یاد خدا» طراوت می یابد و در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاری ها، به یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جان ها به ارمغان می آورد .

انسانی که در هر لحظه به یاد خداوند و فقر و نیاز خویش به ذات اقدس الهی و عقاب و ثواب باشد، در درون خویش راهی برای رشد و نمو رذائل اخلاقی و ارتکاب معاصی نخواهد گذاشت و همواره درصدد رشد و تعالی خویش می باشد .

بنابراین «ذکر و یاد خدا» از مهم ترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می رساند .

خداوند در آیه 41 و 42 سوره احزاب می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا»

ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و او را در صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید .

مفهوم ذکر

ذکر در لغت به معنای «یاد کردن » است; خواه با زبان باشد یا با قلب یا هر دو، خواه بعد از نسیان باشد یا در ادامه ذکر، و نیز «ذکر» به معنای «حفظ شی ء» است و خلاف نسیان می باشد . (1)

به بیان دیگر، «ذکر» عبارت است از این که آدمی نیروی ادراک خود را متوجه «یاد شده » کند، یا به این که نام او را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند و مصداق مهمتر این که در قلب به یاد او باشد . (2)

طبق این معنا، «ذکر» معنای عامی دارد که هر چیزی را شامل می شود . اما آن چه خداوند در قرآن کریم به آن امر فرموده است: «ذکر خداوند» و «یادآوری نعمت های الهی » می باشد که در سایه آن، انسان غبار غفلت و دوری را از قلب خود بزداید و بر جان و روح خسته خویش، با باران الهی، گل های طاعت و بندگی را برویاند .

مراتب ذکر

ادامه نوشته

دلایل عقلی معاد

کلیدواژه: معاد، دلایل عقلی، دلایل فطری، دلایل قرآنی.
پرسش: دلایل عقلی و فطری معاد را به تفصیل بنویسید و به کتاب‌های مهم در این باره اشاره کنید؟
پاسخ: دلایل عقلی قرآنی معاد، عبارت‌اند از: عالم آخرت لازمه هدف‌داری دنیا، برپایی عدل و رسیدن انسان به کمال است. خدایی که بار اول انسان را خلق کرد و بذر را در زمین می‌رویاند، بر معاد انسان نیز توانا است. دلایل عقلی آن هم مانند به خاطر واحد بودن نفس هر انسانی، تغییر خصوصیات بدن مضر به معاد نیست. خیرات و کمالات عقلی، هنگام وابستگی نفس به بدن حاصل نمی‌شود، و با تحقق معاد، چنین کمالاتی به دست خواهد آمد. مرگ بدن، به خاطر توجه نفس به عالم دیگر است و این به معنای بازگشت به موطن و جایگاه ابدی است. لازمه "خلقت" انسان، انتقال او به عالمی کامل‌تر است. بازگشت نفس به مبدأ، مقتضای لفظ "معاد" است. شوق نفس به مبدأ، بیش از شوق به جسم است و بالاترین لذت آن مشاهده واقعیات است. معاد تجلیگاه بعضی اسمای الاهی مثل معید، محیی، حاشر، باعث و ... است. دلایل فطری، تمام اصول و فروع دین و از جمله معاد، فطری است. میل به جاودانگی فطری است و با معاد، محقق می‌شود. غایت انسان، لذات مادی نیست. ترس از مرگ و لوازم آن، نشانه‌ای بر فطری بودن میل به بقاست.

ادامه نوشته

دلائل اثبات معاد

 

اعتقاد به معاد ناشی از اعتقاد به نبوت پیغمبران الهی است. اگر از نظر عقلی نبوت یک پیامبر را اثبات کردیم، لازم است به محتویات دعوت او نیز ایمان بیاوریم. به این ترتیب شاید به نظر برخی، ذکر دلایل عقلی برای اثبات معاد لازم ننماید. ولی از آنجا که خود قرآن و متون دینی، به شکلی عقلی به استدلال در این زمینه پرداخته اند بسیاری از متفکران اسلامی نیز همین شیوه را در پیش گرفته اند. شهید مطهری در این زمینه چنین می فرماید:

«گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن و گفتار پیامبران سرچشمه می گیرد لزومی ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن علمی بیاوریم، ولی نظر به این که خود قرآن کریم - لااقل برای نزدیک کردن مطلب به اذهان - به ذکر یک سلسله استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر می کنیم.» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص 526)

تحقق «معاد» فی نفسه یک امر محال نیست. یعنی عقلا امکان این هست که امر معاد اتفاق افتد و اگر شرایط موجود باشد و موانع مفقود، هیچ محال عقلی از وقوع معاد رخ نمی دهد. برخی امور مانند اجتماع نقیضین محال عقلی هستند و هیچگاه نمی توان تصور کرد که تحقق یابند ولی معاد این چنین نیست. بنابراین می توان ادله عقلی برای آن ذکر کرد.

 1- استدلال از طریق حکمت الهی:

مقتضای حکمت الهی این است که خلقت جهان عبث و بیهوده نباشد. جهان آخرت به عنوان مقصد نهایی این جهان مانع از عبث و بیهوده بودن خلقت می شود. یکی از آثار ایمان و اعتقاد به عالم آخرت این است که ما را از پوچ پنداری و پوچ بودن نجات می بخشد و به ما و اندیشه و هستی ما معنی می دهد. اگر معاد نباشد خلقت بیهوده و عبث خواهد بود. خداوند در قرآن می‌فرماید:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115)؛ «آیا چنین پنداشتید كه ما شما را به عبث و بازیچه آفریدیم و به سوی ما رجوع نخواهید كرد.»

 معاد متمّم و مكمّل خلقت است و جزیی از خلقت است كه با نبودن آن خلقت ناقص است، خداوند در قرآن می‌فرماید:

«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِین» (دخان/38و40)؛ «ما آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آنهاست به بازیچه خلق نكردیم آنها را به حق آفریدیم ولی اكثر مردم از آن آگاه نمی‌باشند همانا روز قیامت روز جدایی بین مؤمن و كافر و وعده‌گاه جمیع خلایق است.»

کلمه «حق» عبارت است از چیزی که اصل و واقعیت داشته باشد و خبر، مطابق آن واقعیت باشد. بنابراین، خبر خداوند مبنی بر این که معادی در پیش است حق بودنش به این معنا است که خلقت الهی به نحوی صورت گرفته است که جز با برگشتن موجودات به سوی او تام و کامل نمی شود. بنابراین، مقتضای تحقق وعده الهی، تحقق معاد است

2- استدلال از طریق عدل الهی:

ادامه نوشته

مردم داری در نگاه اسلام

 مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکه ای بودن عوامل متعددی که در شیوه های زندگی یا اقلیم های زیستن انسان تأثیر می گذارند، به وجود آمده است.

زندگی انسان را می توان به طور کلی به دو بخش اجتماعی و فردی تقسیم کرد که هر کدام آن ها دارای ابعاد و اجزای مختص خود و گاه با هم مشترک می باشد.

زندگی اجتماعی انسان بر حس غریزی اجتماعی زیستن استوار است که نوع ارتباط برقرار کردن با سایرین را از اهمیت بسیاری برخوردار می سازد. دین اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین درباره زندگی اجتماعی بشر قوانین و هنجارهای دقیقی دارد که اگر درست به کار گرفته شوند خیلی از معضلات و مشکلات اخلاقی که امروز در جامعه وجود دارد درمان می شوند.

یکی از ضرورتهای اخلاق مسلمانی و معاشرت، "مردم داری" است؛ یعنی با مردم، برای مردم و شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن. همراهی، همدردی، همگامی، هم‌خونی با دیگران و هر نام دیگری که بتوان بر آن گذاشت همه دارای یک واقعیت هستند یعنی خود را خدمتگزار و غمخوار و پیوسته با دیگران دیدن و دانستن. این رمز و راز حیات اجتماعی یک مسلمان است و برای او پایگاه مردمی و برخورداری از رافت و رحمت و مودت و حمایت مردم را فراهم می آورد.

همانطور که در مثل ماهی به آب زنده است، یک مسلمان اجتماعی به حسن سلوک با دیگران برقرار است. باید دید چه چیزهایی و چگونه رفتارهایی و چه روحیاتی این زمینه و موقعیت و پایگاه را برای انسان پدید می آورد؟

وقتی هدف یک مسلمان، خدمت بیشتر به همنوعان است باید راه و رسم آن را هم بیاموزد. مردم داری یکی از این رمزها است.

نمودهای مردم داری

بدون شناخت نمودها و شاخص‌های مردم داری و این خصلت نیکو، نمی توان به رمز آن دست یافت. چه روحیه ها و خصلت هایی سبب جذب دیگران می شود؟ چه رفتارهایی باعث ضعف اخلاق و منش مسلمانی ما می شود؟ و مواردی از این دست. مولفه هایی مانند خوش خلقی، عفو و گذشت، خیرخواهی، محبت و صله رحم (رسیدگی به یکدیگر) را می توان جزو نمودهای مردم‌داری برشمرد.

اما برای تبیین دقیق‌تر موضوع به بررسی جایگاه خوش‌خلقی میان مردم می پردازیم:

خوش اخلاقی

حسن خلق کمندی است که دیگران را در دام محبت اسیر می کند. کیست که از برخورد شایسته خوشش نیاید و جذب چنین انسانی نشود. اهمیت حسن خلق که خود در کلام معصومین (ع) دارای مراتب و درجاتی است تا بدان جاست که پیامبر اسلام (ص) خود را مبعوث به اتمام مکارم اخلاق معرفی می کنند.

حسن خلق در روایات و احادیث با مشوق هایی چون افزایش طول عمر، پاک شدن از گناهان، اجر روزه، کامل شدن ایمان و حتی جهاد در راه خدا مورد تاکید قرار گرفته است.

اما در دنیای معاصرکه بشر می رود تا اخلاق را به حاشیه براند و منفعت را جایگزین آن نماید، باید دید چه رفتارهایی باعث تقویت و چه آفتهایی باعث ضعف اخلاق می شود تا با پرهیز از آنها راه را برای تقویت اخلاقی خود و در نهایت جامعه باز نگه داشت.

موید های اخلاق خوش

ادامه نوشته

مردم سالاری در بینش و منش امام علی علیه السلام

منابع مقاله: فصلنامه علوم سیاسی، شماره 11، سید مرتضی هزاوه ای؛

مقدمه

واژه مردم سالاری چندی است که در ادبیات سیاسی جامعه ما رواج یافته و مورد بحث و مداقه صاحب نظران داخلی و خارجی، محافل آکادمیک و دانشگاهی، مطبوعات و رسانه ها و احزاب و تشکل های مختلف سیاسی قرار گرفته است.از سوی دیگر، امسال به ابتکار مقام معظم رهبری به نام مبارک امیرمؤمنان علی علیه السلام مزین گشت و با این امر بستری فرهنگی - تحقیقاتی در راستای شناخت بیشتر ابعاد وجودی آن حضرت در جامعه ما فراهم آمد.با توجه به این که همه مفاهیم و کلمات بسته به فضای فرهنگی و ارزشی خاص حاکم بر جامعه، می باید مورد استفاده قرار گیرند و طبعا در جمهوری اسلامی نیز واژه هایی چون دموکراسی یا مردم سالاری، جامعه مدنی در چارچوب هنجارها و نرم های خاص جامعه مورد نظر است، و نیز با عنایت به سابقه درخشان حکومت دینی امام علی علیه السلام در مقطعی خاص در امت اسلامی که مردم سالاری به مفهوم حقیقی را تجلی می بخشید و امروز نیز بشر نیازمند چنان نظم اجتماعی بر پایه معنویت است، تصمیم گرفتم که با اشاره به دیدگاه های نظری و سیره عملی امام علی به تبیین این موضوع بپردازم. (1) آنچه گرد آمده، نه در حد و اندازه عظمت آن شخصیت بی بدیل که در حد بضاعت اندک و با توجه به رعایت اختصار بوده است.

بخش اول، نقش مردم در شکل گیری حکومت دینی و نظام سیاسی

یکی از مباحث مهم در شکل گیری نظام های سیاسی و تاسیس نهادهای حکومتی مساله مشروعیت سیاسی است.منظور از مشروعیت سیاسی به طور خلاصه، عامل عقلانی توجیه اعمال قدرت سیاسی است یا به عبارت دیگر، عامل یا عنصری است که قدرت برهنه و عریان را به اقتدار مورد پذیرش مردم تبدیل می کند.در این جا قصد بحث درباره مبنای مشروعیت سیاسی در حکومت دینی و تمایز مقبولیت و مشروعیت در نظریه حکومت دینی نداریم ; اما به طور مختصر می توان گفت حکومتی مشروعیت دارد که مردم از روی رضا و رغبت اوامر حکومت کنندگان را بپذیرند.در دیدگاه اسلامی به مساله مشروعیت حکومت از دو زاویه نگاه شده است:

الف) دیدگاه دولت - امامت (دیدگاه تشیع) :

این دیدگاه خود دارای دو مرحله ظهور و غیبت است.در زمان ظهور امام، تشیع امامت را یک بحث اعتقادی در امتداد نبوت می داند و آن را جزو اصول مذهب خود و روایات (3) آن را عهد الهی می داند که از سوی خدا با ائمه بسته شده و مشروعیت حکومت ائمه بدین سان تنها از ناحیه خداوند است و حتی وصیت امام هم منشا مشروعیت امام بعدی نیست.البته در این دیدگاه میان مشروعیت و مقبولیت تمایز وجود دارد، یعنی حکومت ائمه که مشروعیت الهی دارد، هیچ گاه به زور بر مردم حکومت نخواهد کرد; به عبارت دیگر، با پذیرش مردم قدرت و توان اعمال می یابد ; اما در عصر غیبت بحث های فراوانی درباره مشروعیت حکومت در این دوره صورت گرفته است و ثمره آن مباحث، سه نظریه مختلف است که ذکر همه آنها از حوصله این مقاله خارج است و فقط فهرست گونه به آنها اشاره می شود:

1.نظریه ولایت نیابی:

ادامه نوشته

مردم دوستی در سنت و سیره

بررسی نوعدوستی در آموزه های عقلانی و دینی

در مقاله حاضر نویسنده به برخی آموزه های عقلی و دینی پیرامون ضرورت دوستی با مردم و نوعدوستی اشاره کرده راههای تقویت این نوعدوستی را تشریح نموده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

نوع دوستی، گرایش طبیعی

شاید یکی از زیباترین اصطلاحات در ادبیات جهان، نوعدوستی باشد. نوعدوستی انگیزه همدردی با دیگران را در انسان بوجود می آورد همراهی و همدلی آنان را سبب می شود.

تاثیر این واژگان در ادبیات و گفتمان جهانی تا آن اندازه است که بسیاری از سیاستمداران جهان برای دست یابی به اهداف خود و تسلط بر افکار و قلوب جهانیان در یک جنگ نرم از آن به عنوان سلاحی کارآمد و بی هزینه بهره می گیرند؛ چرا که مسایلی چون حقوق بشر، آزادی، برابری و برادری و مانند آن که در جنگ نرم مهم ترین و کارآمدترین سلاح است، تحت مقوله نوعدوستی معنا می یابد.

به سخن دیگر، نوعدوستی و مردم دوستی در ذات انسان نهفته است و آدمی به هر دلیلی به طور طبیعی گرایش به هم نوع دارد و در جنگ هم نوع و طبیعت همواره بی توجه به نژاد، زبان، فرهنگ، دین و مذهب به یاری همنوع می شتابد.

البته شاید وجود نزاعها و درگیری ها در گوشه جهان شما را به اندیشه فروبرد که اگر خصلت و طبیعت آدمی این گونه است، چرا این همه جنگ و کشتار در جهان به وقوع می پیوندند؟ در پاسخ باید به این مطلب توجه داشت که تضاد منافع عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارهاست. انسان ها در برابر طبیعت با هم متحد هستند؛ چون منافع ایشان این گونه اقتضا می کند که پشتیبان یک دیگر باشند، اما هر گاه دشمن غیر همنوع شکست خورد، آن خاستگاه های دیگری از این قبیل، به جنگ هم می روند بدین ترتیب هم نوع دوستی به کناری می رود و جای آن را جنگ و کشتار می گیرد.

عقل و فطرت، خاستگاه نوعدوستی

با این همه، اگر انسان ها هواهای نفسانی را به کنار نهند و به جای وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو، حکم به نوعدوستی می کند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند می شمارد، چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر می شمارد. به این معنا که حتی اگر شخص بخواهد به منافع بیش تری دست یابد، تحصیل آن از طریق تعاون، شدنی تر و امکان پذیرتر است؛ زیرا رقابتی که بوی خون و خشونت بدهد، هرگز به پایان نمی رسد و بار کژی است که به منزل و مقصد نرسد؛ چرا که خشونت ، زاده خشونت است و هزینه های گزافی بر شخص و جامعه تحمیل می کند و در یک حساب سرانگشتی همواره اختلاف و خشونت، موجب زیان و ضرر حتی برای طرف برنده نزاع و درگیری است. از این رو خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تاکید می کند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر می شمارد که آسایش و آرامش عمومی را موجب می شود.

پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوعدوستی و محبت با مردم می فرماید: راس العقل بعدالایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و راس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۱۳۱) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را همچون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم درمقام سر آن می باشد. بنابر این، عقل هر کسی را باید با توجه به میزان ایمان و نوعدوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سست ایمان است و یا کسی که نوعدوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوعدوستی در او سست و ضعیف می باشد، باید در عقل او شک کرد.

ادامه نوشته

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش م

نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.

باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.

ادامه نوشته

طریقت بندگی در کلام امام حسن مجتبی(ع)

 مصطفی کریمی
  عبودیت مهم‌ترین هدف آفرینش انسان است. خداوند انسان را آفرید تا از طریق عبادت، او را در مقام خلافت قرار دهد. اما اینکه چگونه بندگی و عبادت کنیم تا این هدف برآورده شود، مسئله‌ای است که در آموزه‌های دینی تبیین شده است. پیامبران و امامان(ع) به عنوان رسولان الهی بر آن هستند تا این راه را به خوبی تشریح کنند و هرگونه شک و تردید و شبهه‌ای را بزدایند. بنابراین مراجعه به آموزه‌های آنان برای شناخت بهترین و کامل‌ترین طریقت بندگی ضروری است. نویسنده در مطلب زیر به سراغ آموزه‌های کلامی امام حسن مجتبی(ع) سرور جوانان بهشت رفته تا طریقت بندگی را از زبان ایشان واکاوی کند.
***
طریقت بندگی چیست؟ این پرسشی است که پاسخ آن را هر قلب سلیم و فطرت سالم می‌داند و اصولاً ذات انسان به طور طبیعی گرایش به بندگی و عبودیت دارد؛ هر چند که گاه به علل درونی و بیرونی در مصداق اشتباه می‌کند.
اما اینکه بهترین طریقت بندگی و کامل‌ترین و آسان‌ترین آن چیست، پاسخ آن را می‌توان در کتب آسمانی بویژه آموزه‌های قرآن جست که کتاب الهی بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییر است.
این آموزه‌ها در حقیقت در مقام تبیین بهترین و نیکوترین شیوه بندگی است. مجموعه‌ای که از آن به دین اسلام یاد می‌شود، بر آن است تا در قالب شریعت، افکار و رفتار انسانی را شکل دهد تا به آسان‌ترین و کامل‌ترین شیوه، عبادت الهی را بجا آورد و بندگی را به تمام حقیقت آن داشته باشد.
از آنجا که این مجموعه، بسیار بزرگ و پرحجم است، اگر بخواهیم بندگی را در یک کلمه خلاصه کنیم، می‌توان آن را در انجام واجبات و ترک محرمات دانست. البته ترک محرمات الهی به یک معنا بیانگر انجام واجبات نیز است؛ زیرا ترک واجب حرام است. پس وقتی می‌گوئیم که محارم الهی را ترک کنید، یعنی به واجبات الهی نیز گردن بنهید. از این‌رو می‌توان گفت که انسان برای رسیدن به مفهوم و حقیقت عبادت و عبودیت می‌بایست از محارم الهی اجتناب کند. برهمین اساس امام حسن مجتبی(ع) در بیان اینکه چگونه می‌توان به مقام بندگی رسید و مصداق عابد شد، فرموده است: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. (بحارالأنوار، ج78، ص112، س8)
تأثیر زمان و مکان
 در اعمال عبادی

ادامه نوشته

شب قدر؛ شب امضای مقدرات

  محمد رضا پازوکی  
  در مطلب حاضر نویسنده با بررسی برخی آیات قرآن مربوط به شب قدر، به واکاوی اهمیت و فضیلت این شب در تعیین سرنوشت انسان پرداخته است.
***
شب قدر، زمانی که برای انزال دفعی قرآن و تقدیر امور
واژه قدر به معنای ارزش، ارزیابی، تخمین، توانایی، تدبیر و مانند آنها است. بر اساس آموزه‌های قرآن، شب‌قدر زمانی برای تقدیر مقدرات امور هستی است. خداوند درباره اهمیت شب قدر می‌فرماید: والکتاب‌ المبین انا انزلنا فی لیلهًْ مبارکهًْ انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم؛ سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم؛ زیرا که ما هشدار دهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحوی استوار فیصله می‌یابد. (دخان، آیات 2 تا 4)
از این آیات چند مطلب به دست می‌آید: 1. قرآن به عنوان یک کتاب روشنگر، در شبی مبارک برای انذار مردم، یک باره انزال یافته است؛ 2. در این شب هر امری دارای حکمت، از هم جدا می‌شود؛ 3. این تفکیک در مقام امری است نه خلقی؛ 4. بر اساس حکمت الهی و اهداف آفرینش این تفریق انجام می‌شود؛ 5. تفریق پس از مقام جمع انجام می‌گیرد.
از نظر قرآن، این شب مبارک همان‌ شب قدر است. خداوند در آیه 1 سوره قدر می‌فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر؛ ما در شب قدرش نازل کردیم. البته آنچه در شب قدر نازل شده، می‌تواند حقیقت محمدی(ص) نیز باشد؛ به این معنا که تکوین و تدوین با هم از نظر زمانی در یک شب نازل شده باشد. با این همه با توجه به آیه 3 سوره دخان می‌توان احتمال قوی داد که مراد همان انزال دفعی و یکباره قرآن است.
خداوند در آیه 185 سوره بقره درباره نزول قرآن در ماه رمضان می‌فرماید: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، کتابی که مردم را راهبر و متضمن دلایل آشکار هدایت و میزان تشخیص حق از باطل است. پس هرکس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد.
با توجه به آیات می‌توان گفت قدر در ماه رمضان است. در این شب دست کم دو اتفاق مهم رخ داده و می‌دهد: 1 انزال دفعی قرآن بر قلب مبارک پیامبر(ص)؛ 2. تفریق امور هستی.
حال سوال این است که مراد از تفریق امر حکیم یعنی چه؟
علامه طباطبایی می‌نویسد: از ظاهر لفظ آیه چنین برمی‌آید که شب مزبور یکی از شب‌هایی است که در روز زمین دور می‌زند از ظاهر جمله «فیها یفرق کل امر حکیم» با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع (یفرق) استمرار را می‌ساند، فهمیده می‌شود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار می‌شود و از ظاهر جمله «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» چنین برمی‌آید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار می‌شود، آن شب نیز تکرار می‌شود، پس نتیجه می‌گیریم که شب مزبور همه ساله تکرار می‌شود و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یکبار تکرار می‌گردد. (المیزان، ذیل آیه 4 سوره دخان)
امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: در این شب سرنوشت‌ساز و مبارک است که آفریدگار هستی نعمت‌های خود را از شب قدر این سال تا شب قدر سال آینده میان بندگانش تقسیم می‌کند و سرنوشت هرکسی را مقرر می‌دارد؛ به همین جهت در همه طول سال برکت آن شب در جهان امتداد دارد و به این دلیل شب مبارک عنوان یافته است. (مجمع البیان، ذیل آیه 4سوره دخان)

ادامه نوشته

هشدارهاي علوي به حارث همداني


نويسنده: حجه الاسلام ابوالقاسم يعقوبي
امام علي (ع) در بخش نامه هاي نهج البلاغه (1) به "حارث همداني "رهنمودها و هشدارهايي داده است که براي هميشه و همگان در طول تاريخ سودمند و آگاهي بخش و عبرت آموز است اين نامه را در دو محور هدايت ها و هشدارها به اندازه مجال شرح خواهيم داد، لکن پيش از آن لازم است درنگي در شخصيت حارث همداني داشته باشيم.

حارث همداني
 حارث، از خواص شيعيان اميرالمؤمنين (ع) بود. او يار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترين بود (انه کان افقه الناس) در سال 65 هجري از دنيا رفت.
از برخي روايات چنين به دست مي آيد که وي به گونه اي ويژه مورد توجه و علاقه امام بود و امام به ميهماني او مي رفت از اين رو نوشته اند: روزي حارث از امام خواست که براي غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولي به اين شرط که خود را به زحمت نيفکند، به هنگام خوردن غذا تکه نان هايي که در سفره بود به خدمت امام آورد، اميرمؤمنان (ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرماييد چيزي بخرم و بياورم – امام فرمود: "هذه مما في بيتک "اين از چيزهايي است که در خانه داري و بايد براي ميهمان آورده شود (اشاره به اين که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بياور و اضافه نه، به اين معني است که نبايد قرض کرد، نه اين که فقط از خوراکي ها هر چه داخل خانه هست بياوري از پولها براي ميهمان مصرف نشود. "(2)
اين علاقه دو سويه بود، هم امام به حارث علاقمند بود و هم حارث از شيفتگان مکتب علوي بود و در اين راه سر از پا نمي شناخت و از پرچمداران دفاع از جريان ولايت علوي و اسلام ناب بشمار مي رفت. حارث مي گويد:
"نيمه روزي به خدمت اميرم

ادامه نوشته

نامه امام علی ع به حارث همدانی

: محمدصادق رضائی

نهج البلاغة-ترجمه دشتى  ص: 613

ترجمه نامه 69

(نامه به حارث همدانى)

اخلاق كارگزاران حكومتى‏

به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار ، و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصدیق كن، و از حوادث گذشته تاریخ، براى آینده عبرت گیر، كه حوادث روزگار با یكدیگر همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مى‏پیوندد، و همه آن رفتنى است.

نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نیاور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آن كه بدانى از نجات یافتگانى، از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیز، از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهیز كن، از هر كارى كه از كننده آن پرسش كنند، نپذیرد یا عذر خواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تیر گفتار دیگران قرار نده، و هر چه شنیدى باز گو مكن، كه نشانه دروغگویى است، و هر خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است.

خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آینده خوبى داشته باشى، نعمت‏هایى كه خدا به تو بخشیده نیكو دار، و نعمت‏هایى كه در اختیار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمت‏هاى خود را در تو آشكارا بنگرد.

اوصاف مؤمنان‏

و بدان، بهترین مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش تقدیم كند، چه آن را كه پیش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به دیگران مى‏رسد.

از دوستى با بى‏خردان و خلافكاران بپرهیز، زیرا هر كس را از آن كه دوست اوست مى‏شناسند، و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زیرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهایى كه مردم آن از یاد خدا غافلند، و به یكدیگر ستم روا مى‏دارند، و بر اطاعت از خدا به یكدیگر كمك نمى‏كنند، بپرهیز.

در چیزى اندیشه كن كه یارى‏ات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهیز كن كه جاى حاضر شدن شیطان، و بر انگیخته شدن فتنه‏هاست، و به افراد پایین‏تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پیش از نماز مسافرت مكن،

جز براى جهاد در راه خدا، و یا كارى كه از انجام آن ناچارى. در همه كارهایت خدا را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چیز برتر است.

روش به كار گیرى نفس در خوبى‏ها

نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر چیزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به كارش گیر، جز در آنچه كه بر تو واجب است، و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهیز از آن كه مرگ تو فرا رسد در حالى كه از پروردگارت گریزان، و در دنیاپرستى غرق باشى. از همنشینى با فاسقان بپرهیز كه شر به شر مى‏پیوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از خشم بپرهیز كه لشگر بزرگ شیطان است. با درود.

ادامه نوشته

مومن هوشیار و بهره‌مندی از لحظه‌های عمر

 عباس کرملو

 انسان تقریبا هیچ دارایی جز لحظه‌های عمر ندارد؛ زیرا هر چیز دیگری ملک انسان نیست، بلکه ملک الهی و بخشایش الهی است تا از آن بهره‌مند شود. پس همه چیز به شکل ودیعه در اختیار آدمی قرار گرفته تا بتواند از لحظه‌های زندگی خود در دنیا بدرستی استفاده کند. به نظر می‌رسد که مومنان در بهره‌مندی گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند، از این رو خداوند آنان را رستگاران و پیروزان میدان زندگی دانسته حال سؤال این است که آنان چگونه و بر اساس چه افکار و عقاید و رفتاری این‌گونه خوشبخت و سعادتمند هستند؟
در مقاله حاضر ضمن پاسخگویی به این سؤال از زبان قرآن به ضرورتهای بهره‌گیری حداکثری از فرصت عمر اشاره شده است.
***
انسان، مالک حقیقی نیست
از نظر آموزه‌های قرآنی، مالکیت، شأنی از شئون خالقیت است؛ یعنی از آنجا که خدا، خالق و رب همه اشیا است، مالک آنان نیز به شمار می‌رود؛ به همین سبب این مالکیت، مطلق بوده همه تصرفات در چیزی را شامل می‌شود. (مکارم‌شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 436، 27، ص 449) از آیاتی که رابطه «خالقیت» و «مالکیت» را ترسیم می‌کند، آیات 25 و 26 سوره زمر است.
خداوند می‌فرماید: الله خالق کل شیء و هو علی کل شیء وکیل له مقالید السموت و الارض و الذین کفرو بایات‌الله اولئک هم الخاسرون؛ خداوند، خالق همه چیز و ناظر بر همه اشیاء است. کلیدهای آسمان و زمین از آن او است و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند، زیانکارند.
مقالید به معنای کلید و به گفته لغت‌شناسان اصل آن از کلید فارسی گرفته شده است. این تعبیر، به طور معمول کنایه از مالکیت یا سلطه بر چیزی است؛ چنانکه می‌گوئیم: کلید این کار به دست فلان است؛ پس آیه پیش گفته می‌تواند هم اشاره به توحید مالکیت خداوند و هم توحید تدبیر و ربوبیت و حاکمیت او بر عالم هستی باشد. (مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 19، ص 523 و ج 24، ص 315)
بر همین اساس خداوند، انسان را مالک نفس خودش نیز نمی‌شناسد، بلکه این خداوند است که مالک نفس انسان است و هرگونه تصرف عدوانی بیرون از حدود و خطوط قرمز از سوی انسان در نفس خودش به معنای ظلم تلقی می‌شود؛ زیرا همواره ظالم غیر از مظلوم است، برخلاف علم و عالم و معلوم که می‌تواند متحد باشد، مانند علم انسان به وجود خود که از علوم حضوری است.
بر این اساس، وقتی قرآن از ظلم به نفس خود سخن می‌گوید، مراد تصرف ظالم در مظلومی است که غیر از ظالم است. خداوند می‌فرماید: و ما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون؛ خدا به آنان ظلم نکرد ولی آنان به نفس‌هایشان ظلم کردند. (آل‌عمران، آیه 117؛ و نیز اعراف،‌آیات 160 و 177؛ توبه، آیه 70؛ نحل، آیه 33)
آیات بسیاری بر مالکیت حقیقی خداوند به عنوان  آفریدگار بر همه مخلوقات در عالم تکوین دلالت می‌کند. (بقره، آیات 255 و 107؛ آل‌عمران، آیه 26؛ نساء، آیه 53؛ مائده، آیات ‍17 و 18 و 40 و 120)

ادامه نوشته

نگاهی به فضیلت شب‌های قدر و عدالت محوری حضرت علی‌(ع)(بخش نخست)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند


کنج خلوت حریم یار بهترین گوشه دنیاست که سنگ‌هایمان را با خودمان و دلمان وابکنیم.
به قول لسان‌الغیب(علیه رحمه) از خود بپرسیم: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/ کی روی ، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟
باید در شب‌های روشن قدر برای چگونه رفتن و به کجا رفتن؟ پاسخ‌های روشن و روراستی بیابیم. نکند کاروان رمضان امسال نیز از پیش رویمان بگذرد و ما همچنان در خواب غفلت به سر ببریم؟!
دل مؤمن به غنچه می‌ماند. غنچه در ابتدا سفت و محکم مانند سنگ است، اما بعدا که می‌شکفد و باز می‌شود چقدر این برگ‌ها لطافت و عطر دل‌انگیز دارند! چیزی که غنچه دل مومن را می‌گشاید، ترک معصیت و توبه در شب‌های قدر است. دل مومن که روشن شد، شکوفا شد، خندید، عطرش تمام وجودش را می‌گیرد. آن وقت است که روزه و عباداتش مقبول افتاده و روحش همچون  پرنده‌ای آزاد گشته است.
شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شست‌وشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدی‌ها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم کنیم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.
در شب قدرکه شب‌زنده‌داری می‌کنیم، خداوند نام ما را در گروه نیک‌بختان ثبت می‌کند و آتش جهنم را برما حرام می‌سازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیک‌تر شویم؟
دعاهای شب‌های رمضان مجموعه‌ای است روشنی‌بخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزش‌های آنها به صورت هدف‌هایی برای ما در می‌آیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدف‌های مطرح‌شده در دعاها گام برداریم.

 

ادامه نوشته

آثار تربیتی بشارت و انذار

 

پرسش : چرا در آیات قرآن «بشارت» و «انذار» در کنار یکدیگر آمده است؟ پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: «بشارت» و «انذار» یا «تشویق» و «تهدید» بخش مهمى از انگیزه هاى تربیتى و حرکت هاى اجتماعى را تشکیل مى دهد، آدمى هم باید در برابر انجام کار نیک «تشویق» شود، و هم در برابر کار بد «توبیخ» بیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند.
«تشویق» به تنهائى براى رسیدن به تکامل فرد یا جامعه کافى نیست؛ زیرا انسان در این صورت مطمئن است انجام گناه خطرى براى او ندارد.
فى المثل مى بینیم: پیروان کنونى مسیح(علیه السلام) عقیده به «فداء» دارند، و معتقدند حضرت مسیح(علیه السلام) فداى گناهان آنها گردیده، حتى رهبرانشان گاه سند بهشت به آنها مى فروشند و گاه گناهشان را از طرف خدا مى بخشند! مسلماً چنین جمعیتى به آسانى مرتکب گناه مى شود.
در «قاموس کتاب مقدس» مى خوانیم: «... فدا نیز اشاره به کفاره خون گران بهاى مسیح است که گناه جمیع ماها بر او گذارده شد و گناهان ما را در جسد خود بر صلیب متحمل شد»!
مسلماً این منطق نادرست، افراد را در ارتکاب گناه جسور مى کند.
کوتاه سخن این که آنها که تصور مى کنند تنها تشویق براى تربیت انسان (اعم از کودکان و بزرگسالان) کافى است، و باید تنبیه، تهدید و کیفر را به کلى شست و کنار گذاشت، سخت در اشتباهند، همان گونه که پایه تربیت را تنها بر ترس و تهدید گذاردن و از جنبه هاى تشویقى غافل بودن نیز گمراهى و بى خبرى است.
این هر دو گروه در شناخت انسان در اشتباهند؛ توجه ندارند: انسان مجموعه اى است از بیم و امید، از حب ذات و علاقه به حیات، و نفرت از فناء و نیستى، ترکیبى است از جلب منفعت و دفع ضرر.
آیا انسانى که ابعاد روح او را این دو تشکیل مى دهد، ممکن است پایه تربیتش تنها روى یک قسمت باشد؟
مخصوصاً تعادل میان این دو لازم است که: اگر تشویق و امید از حد بگذرد باعث جرأت و غفلت است.
و اگر بیم و انذار بیش از اندازه باشد نتیجه اش یأس و نومیدى و خاموش شدن شعله هاى عشق و تحرک است.
درست به همین دلیل در آیات قرآن، «نذیر» و «بشیر» یا «انذار» و «بشارت» در کنار هم قرار گرفته، حتى گاهى «بشارت» بر «انذار» مقدم است، مانند آیه 119 سوره «بقره»: «إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً»؛ (ما تو را به حق براى بشارت و انذار [مردم جهان] فرستادیم) و گاه به عکس، «نذیر» بر «بشیر» تقدم یافته، مانند آیه 188 سوره «اعراف»: «إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْم یُؤْمِنُونَ»؛ (من بیم دهنده و بشارت دهنده ام براى افرادى که ایمان مى آورند).
هر چند در اکثر آیات قرآن، بشارت مقدم داشته شده این نیز ممکن است به خاطر این باشد که در مجموع، رحمت خدا بر عذاب و غضب او پیشى گرفته است «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ».(1)،(2)

        پی نوشت:

        (1). «مصباح المتهجد»، صفحات 442 و 696 (مؤسسه فقه الشیعه، بیروت)؛ کتاب «المزار»، صفحه 161 (کنگره شیخ مفید)؛ «بحار الانوار»، جلد 91، صفحات 239 و 386، و جلد 95، صفحه 232.

(2). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 485.

   

 

ادامه نوشته

آثار ذكر



«یاد خداوند» آثار و بركات فراوانی دارد كه در آیات و روایات به آن اشاره شده است. در این جا به برخی از آنها اشاره می‌كنیم:

1- مورد یاد خدا قرار گرفتن

 «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِی وَلاَ تَكْفُرُونِ» (1) مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم و كفران نورزید.

 ذكر خدا معنای وسیع و مصادیق فراوانی دارد. انسانی كه در تمامی لحظات زندگی به یاد ذات پاكی است كه سرچشمه تمام خوبی‌ها و نیك‌ها می‌باشد و به این وسیله روح و جان خود را پاك و روشن می‌سازد، خداوند نیز در تمامی مراحل زندگی و در اوج مشكلات و سختی‌ها او را تنها نمی‌گذارد.

 2- همنشینی با خدا

كسی كه همواره به یاد خدا باشد، خداوند همنشین و جلیس او خواهد بود چنان كه در حدیث قدسی به حضرت موسی (ع) فرمود: ای موسی؛ من همنشین كسی هستم كه مرا یاد كند، موسی سؤال كرد: روزی كه هیچ پناهی نیست جز پناه تو چه كسی در پناه تو خواهد بود. فرمود: آنها كه مرا یاد می‌كنند و من نیز آنان را یاری می‌كنم، و با هم دوستی می‌كنند در راه من، پس دوست دارم آنها را، اینان كسانی هستند كه وقتی بخواهم به اهل زمین بدی برسانم، آنها را یاد كرده و به خاطر آنان بدی را دفع می‌كنم. (2)

 3- محبت خداوند

انسانی كه پیوسته به یاد خداست، حب الهی در قلبش جای می‌گیرد. چنانچه در زندگی روزمره نیز چنین است كه اگر انسان در تمامی ساعات و در تمامی افكار خود شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، كم كم محبت او در قلبش حاكم می‌شود. در روایت نیز آمده است.

ادامه نوشته

آیا قرآن بیشتر بشارت دارد یا آنکه غالبا انذار می دهد؟

۱. در قرآن كریم، ابشار و انذار توأمان و با یكدیگر مطرح شده اند:
«یَـأَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّـآ أَرْسَلْنَـكَ شَـهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا؛[احزاب،۴۵] اى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به درستى كه ما تو را به عنوان گواه بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم.»
«إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً؛[بقره ۱۱۹] ما تو را به حق، براى بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم»
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً؛[سباء ۲۸] و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى»

۲. دلیل توأم بودن بشارت وانذار آن است كه، نیمى از وجود انسان را علاقه جلب منفعت و نیم دیگر آن را، دفع ضرر تشكیل مى دهد.

۳. در نگاهى دیگر، بشارت و انذار یا تشویق و تهدید، بخش مهمى از فرآیند تربیتى انسان، و نیز انگیزه فعالیت هاى اجتماعى او را تشكیل مى دهد. تشویق در برابر انجام كار نیك، سبب آمادگى بیشتر انسان در پیمودن آن مسیر شده، و نیز كیفر در قبال انجام كار بد، موجب دست برداشتن انسان از آن راه خطا مى گردد.

۴. تعادل میان این دو ویژگى انسان; یعنى جلب منفعت و دفع ضرر، و دو حالت درونى متناسب با آن ; یعنى بیم و امید، ضرورى بوده، و نباید پایه تربیتى انسان تنها بر روى یك قسمت باشد; زیرا اگر تشویق و امید از حد مجاز خود بگذرد، سبب جرئت و غفلت انسان، و چنان چه بیم و انذار بیش ازاندازه باشد، یأس و ناامیدى را به دنبال خواهد داشت. درست به همین دلیل است كه در قرآن كریم، بشارت و انذار، در كنار یكدیگر ذكر شده اند.

ادامه نوشته

هدف از انذار در قرآن

پیامبران در سطح گسترده ای درگیر هدایت و کنترل رفتار انسان ها بوده اند. آن ها با استفاده از انذار و تبشیر، مردم را ترغیب می کرده اند تا اعمالشان را کنترل کنند. با وجود منهیات و اعلام نتایج شوم گناهان، و با وجود اوامر مؤکد در انجام تکالیف و وعده پاداش های فراوانی به مؤمنان و مخلصان، واکنش مردم نسبت به این «بیم و امیدها» یکسان نبوده است. بعضی از مردم چنان تحت تأثیر پیام دعوت پیامبران واقع می شدند که خود را فدای دینشان می کردند، در حالی که برخی دیگر نه تنها گفته های پیامبران را رد می نمودند، بلکه انذار و تبشیرها را بی ارزش تلقی کرده، آن را به تمسخر می گرفتند. مخصوصاً فرمانروایان و ثروتمندان و رهبانان جامعه که سرمست عیش و نوش، و مغرور به مال و مکنت یا علم و دانش خودشان بودند، سرسختانه کمر به مبارزه با ایشان می بستند و بسیاری از قشرهای دیگر را به دنبال خود می کشاندند و از پیروی حق بازمی داشتند. خداوند دراین باره، آیات الهی را به بادهای بشارت آور تشبیه کرده است: همانگونه که خداوند برای احیای زمین ها، بادها را بشارت دهنده باران رحمت خود به نقاط مختلف می فرستد و با آن زمین های مستعد و هموار و پاکیزه را سرسبز و زنده می گرداند، برای احیای ملت ها نیز، پیامبران را به عنوان بشارت دهندگانی همراه با آیات هدایت به سوی همه ملت ها و سرزمین ها می فرستد، ولی بعضی از ملت ها و سرزمین ها خود را آماده پذیرش هدایت و تربیت کرده و آیات الهی را در خود می پذیرند و زنده می شوند و بعضی همچون زمین های بلند و ناهموار و آلوده در اثر گناه و تکبر و پلیدی ها، آیات الهی را نمی پذیرند و از هدایت و تربیت الهی به دور می مانند؛

«هُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَی رَحمَتِهِ؛1 او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد».

در این جا سؤالی مطرح می شود که: چرا با این که می دانیم دستور از طرف خداوند صادر شده و متن و محتوای آن دستور، کتب آسمانی و الهی است و مجریان آن پیامبران و مؤمنان هستند و جایگاه ابدی پاداش و کیفر، بهشت و جهنم است؛ اکثر مردم این هشدارها را نمی پذیرند؟!

در پاسخ باید گفت: مرور آیات مربوطه نشان می دهد که دلیل این واکنش ها نداشتن قابلیت و توانایی لازم در بسیاری از مردم است و به اصطلاح «عیب از دین نیست، بلکه از دیندار است».

برخی عنوان های قرآنی موانع انذار

در قرآن به آیات زیادی برمی خوریم که علت این پدیده را وجود مانع و حجاب بر عقل، قلب، گوش و چشم انسان می داند، موانعی که درک و فهم صحیح محتوای وحی و کلمات معصومین (علیهم السلام) را غیر ممکن می سازد.

حال به ذکر چند مورد از موانع و حجاب هایی که در قرآن منعکس شده می پردازیم:

«إنَّ الَّذینَ کَفَروا سَواءٌ عَلَیهِم ءَأنذَرتَهُم، أم لَم تُنْذِرهُم لا یُؤمِنُون خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ؛2 کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشم هایشان پرده افکنده و عذاب بزرگی در انتظار آن هاست».

پیامد عدم تأثیر انذار

ادامه نوشته

محور قرار دادن خدا در امور سبب دوری جهل از دل و زندگی انسان می‌شود

 باید جاهلیت و عصبیت را از دل و درون بیرون کرد و این با محور قراردادن خدا، تکلیف مداری و ولایت مداری امکان پذیر است.

  اگر انسان خدا را محور زندگی خود قرار دهد به جاهلیت اولی و اخری گرفتار نخواهد شد و همیشه گوش به فرمان حق است و به مصلحت شخصی کاری ندارد و مسلمان یهودی صفت نمی شود.

      دورترین مسلمان را از حیث شباهت داشتن به رسول الله (ص) را کسانی هستند که 9 خصلت را داشته باشند: کسی که فقط اسم اسلام را به یدک می کشد و به قرآن و سنت پیامبر (ص) عمل نمی کند مانند داعشی ها، وهابیون، آل سعود و آل خلیفه و سفیانی.

 کسی که بد زبان و فحاش، دروغگو، بخیل و تاریک دل است و نور علم، ایمان، تبعیت و نور عمل صالح بر او نتابیده است و همچنین انسان کینه توز، حسود، سنگدل و کسی که از هر خیر و خوبی دور است و به خود و دیگران خیر نمی رساند دورترین مسلمان از حیث شباهت داشتن به رسول الله است.

 نشانه های تسلط شیطان بر انسان؛ به راحتی گناه کردن، توجیه گناه و توبه نکردن است

کسی که به راحتی گناه انجام می دهد و آن را توجیه و ادامه می دهد و توبه هم نمی کند شیطان بر او غلبه کرده است. مثل برادران حضرت یوسف (ع).

 چنین فردی شیطان زده شده و ضد ولایت است و شرک خفی دارد، کار علمی، معرفتی و عملی سه شرط لازم برای تهذیب نفس و مدیریت بر خویشتن است

علوم به سه مرحله تقسیم می شوند : علوم حسی و تجربی، علوم عقلیه و علوم شهودیه هر کدام یک سوم علوم را تشکیل می دهند، از این رو برای تهذیب نفس هر سه کار لازم است، هم کار علمی یعنی شک و شبهه ای نداشته باشد، هم کار معرفتی یعنی ایمان پا بر جا و راسخ باشد؛ و هم کار عملی یعنی عمل صالح انجام دهد، همچنین برای رسیدن به این علوم باید صبر داشته باشد. صبر بر طاعت، صبر بر محرمات، صبر بر سختی‌ها و بلاها و صبر بر عدو لازم است.

 کسی که می خواهد به علم شهودی برسد خوراک و آشامیدنی اش بر طبق نیاز می باشد. بدخوری، پرخوری و حرام خواری ندارد و نیز از شبهه ناک ها دوری می‌کند.

 کسی که زیبایی واسطه فیض را می‌بیند و به زیبایی خدا می رسد، دیگر زیبایی ظاهری دنیوی را نمی‌بیند و هر چه خدا امر کند و معصوم(ع) نیز به اذن خدا گوید عمل می‌کند، وی دیگر ظاهربین نیست زیرا مغزش را از علم و یقین پر کرده است.

 حیا و شرم  خوب است اما بی حیایی همه جا بد است حتی در فضای مجازی مجاز نیست. حیا در سه مورد ناشایست است؛ جایی که فرد به عنوان رییس یا میزبان باشد به خاطر حیا یا شرم پذیرایی نکند. همچنین از پدر یا معلم شرم کند و نایستد.

  حق طلب کردنی است و برای به دست آوردن حق نباید شرم و حیا داشت

برای به دست آوردن حق باید تلاش کرد، حق طلب کردنی است و دادنی نیست. دشمن حق را به تو نخواهد داد و باید از موضع قدرت حقت را از دشمن بگیری نه از موضع انفعال، یا از موضع ضعف.

 ایرانی ها (برادران سلمان فارسی) در آخر الزمان چند بار حقشان را از کفار طلب می کنند کفار حقشان را نمی دهند در آخر با یک دست قرآن ها را بلند می کنند و با دست دیگر اسلحه می گیرند و از جنگ خسته نمی شوند. دشمن می گوید بیایید حقتان را بگیرید ولی آن ها قبول نمی کنند و تا این امکانات و حکومت را تحویل امام زمان ندهند دست از جنگ بر نمی دارند و یک لحظه ترس از دشمنان آنان را نمی گیرد. بلکه مؤمنین راسخند.

 هر نوع شرطی که پول اضافی باشد سود پول است و ربای قرضی و حرام است. ربای قرضی قرض الحسنه نیست. قرض السیئه و گناه کبیره است. قرض الحسنه تضاعف الهی است و به توان مثبت بی تهایت معنوی است که هیچ کس نمی داند فضل و کرم خداوند چقدر است. /861/202/ب2

 

ادامه نوشته

مردم دوستی در سنت و سیره

 

بررسی نوعدوستی در آموزه های عقلانی و دینی

 

در مقاله حاضر نویسنده به برخی آموزه های عقلی و دینی پیرامون ضرورت دوستی با مردم و نوعدوستی اشاره کرده راههای تقویت این نوعدوستی را تشریح نموده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

نوع دوستی، گرایش طبیعی

شاید یکی از زیباترین اصطلاحات در ادبیات جهان، نوعدوستی باشد. نوعدوستی انگیزه همدردی با دیگران را در انسان بوجود می آورد همراهی و همدلی آنان را سبب می شود.

تاثیر این واژگان در ادبیات و گفتمان جهانی تا آن اندازه است که بسیاری از سیاستمداران جهان برای دست یابی به اهداف خود و تسلط بر افکار و قلوب جهانیان در یک جنگ نرم از آن به عنوان سلاحی کارآمد و بی هزینه بهره می گیرند؛ چرا که مسایلی چون حقوق بشر، آزادی، برابری و برادری و مانند آن که در جنگ نرم مهم ترین و کارآمدترین سلاح است، تحت مقوله نوعدوستی معنا می یابد.

به سخن دیگر، نوعدوستی و مردم دوستی در ذات انسان نهفته است و آدمی به هر دلیلی به طور طبیعی گرایش به هم نوع دارد و در جنگ هم نوع و طبیعت همواره بی توجه به نژاد، زبان، فرهنگ، دین و مذهب به یاری همنوع می شتابد.

البته شاید وجود نزاعها و درگیری ها در گوشه جهان شما را به اندیشه فروبرد که اگر خصلت و طبیعت آدمی این گونه است، چرا این همه جنگ و کشتار در جهان به وقوع می پیوندند؟ در پاسخ باید به این مطلب توجه داشت که تضاد منافع عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارهاست. انسان ها در برابر طبیعت با هم متحد هستند؛ چون منافع ایشان این گونه اقتضا می کند که پشتیبان یک دیگر باشند، اما هر گاه دشمن غیر همنوع شکست خورد، آن خاستگاه های دیگری از این قبیل، به جنگ هم می روند بدین ترتیب هم نوع دوستی به کناری می رود و جای آن را جنگ و کشتار می گیرد.

عقل و فطرت، خاستگاه نوعدوستی

با این همه، اگر انسان ها هواهای نفسانی را به کنار نهند و به جای وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو، حکم به نوعدوستی می کند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند می شمارد، چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر می شمارد. به این معنا که حتی اگر شخص بخواهد به منافع بیش تری دست یابد، تحصیل آن از طریق تعاون، شدنی تر و امکان پذیرتر است؛ زیرا رقابتی که بوی خون و خشونت بدهد، هرگز به پایان نمی رسد و بار کژی است که به منزل و مقصد نرسد؛ چرا که خشونت ، زاده خشونت است و هزینه های گزافی بر شخص و جامعه تحمیل می کند و در یک حساب سرانگشتی همواره اختلاف و خشونت، موجب زیان و ضرر حتی برای طرف برنده نزاع و درگیری است. از این رو خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تاکید می کند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر می شمارد که آسایش و آرامش عمومی را موجب می شود.

پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوعدوستی و محبت با مردم می فرماید: راس العقل بعدالایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و راس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۱۳۱) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را همچون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم درمقام سر آن می باشد. بنابر این، عقل هر کسی را باید با توجه به میزان ایمان و نوعدوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سست ایمان است و یا کسی که نوعدوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوعدوستی در او سست و ضعیف می باشد، باید در عقل او شک کرد.

این بدان معناست که عقل انسانی به طور طبیعی و فطری به دو امر مهم که نشانه عقل است، فرمان می دهد و آن ایمان و نوعدوستی است.

امام صادق(ع) از پیامبر گرامی(ص) نقل می کند که فرمود: التودد الی الناس، نصف العقل؛ دوستی با مردم نیمی از عقل است. (وسایل الشیعه، حر عاملی، ج۸، ص ۴۳۴) در این روایت نیز برای عقل و خرد دو مقوم برمی شمارد که یکی از آن نوعدوستی است. با توجه به روایت پیشین می توان گفت که نیم دیگر عقل همان ایمان می باشد. بنابراین، نشانه عقل و خرد در کسی را باید در همان ایمان و نوعدوستی وی جست و کسی که از ایمان و نوعدوستی بی بهره است، در حقیقت بی بهره از عقل و خرد و انسان سفیه است.

راه های تقویت نوعدوستی

اکنون این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان عقل و خرد را در خود با نوعدوستی تقویت کرد و از تاثیر وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی رهایی یافت و از جنگ و نزاع در امان ماند؟

از سنت و سیره معصومان(ع) که الگوهای زندگی بهتر و برتر هستند، چنین برمی آید که باید به اموری توجه یافت که موجبات انس و تالیف قلوب می شود؛ چرا که انس هر انسانی با انسان دیگر، محبت را در دل ها زنده می کند و همین آشنایی موجبات تالیف قلوب و همدلی و در نهایت همراهی و همکاری ها را تحقق می بخشد. امیرمؤمنان علی(ع) برای تقویت نوعدوستی در میان مردم سفارش می کند که به ایجاد رابطه و بخشش به عنوان دو عامل مهم در تقویت نوعدوستی توجه ویژه ای مبذول شود. آن حضرت(ع) در هنگام شهادت به فرزندان خویش چنین سفارش می فرماید: علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع؛ همواره ملازم رابطه با یکدیگر و بذل و بخشش دو سویه باشید و از قطع رابطه ها و پشت کردن به یکدیگر پرهیز کنید. (بحارالانوار، ج۷۴، ص ۴۰۰)

امام صادق(ع) نیز در این باره سفارش می کند که با یکدیگر رابطه داشته باشید و به یکدیگر نیکی و محبت و مهربانی کنید. (همان، ص ۴۰۱) آن حضرت بر چهار چیز یعنی حفظ روابط (تواصلوا)، نیکی به یکدیگر (تباروا)، مرحمت و معاطفت به عنوان عوامل تاثیرگذار در تقویت بنیادهای نوعدوستی تاکید می کند.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، ایجاد آشنایی و حمایت حقوقی و مالی از افراد جامعه است. اگر کسی این گونه با دیگران برخورد کند، محبت و مهر خود را در دل های ایشان و محبت و مهر آنان را در دل خود می افروزد. امام موسی بن جعفر(ع) از پدرانش نقل می کند که پیامبر خدا(ص) فرمود: هرگاه یکی از شما برادر نوعی خود را دوست داشته باشد، باید از نام پدر و قبیله و عشیره او بپرسد؛ زیرا این از حقوق واجب به شمار می رود. اخوت و برادری حقیقی آن است که از برادرش در این باره بپرسد و آشنایی به دست آورد وگرنه اگر از این امور نپرسد معرفت و شناختی احمقانه است. (همان، ص ۱۷۹)

از این روایت این معنا به دست می آید که ایجاد رابطه با شناخت اسمی عامل مهمی در ایجاد مهر و محبت برادری و نیز نوعدوستی در میان مردم است و اصولا عقل، این روش را می پسندد و اگر کسی از این روش بهره نگیرد در حقیقت انسان بی خرد و احمقی است.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، اعلان عشق و محبت به دیگری است. اگر انسان کسی را دوست دارد این مطلب را به او اعلام کند تا محبت در میان آنان افزایش یابد. پیامبر گرامی(ص) می فرماید: هرگاه یکی از شما برادر و همنوع خود را دوست می دارد، باید به او اعلام کند؛ زیرا این بیان و اعلام، بیشتر مایه بقای الفت و استواری محبت می شود. (نهج الفصاحه، ج۲، ص۲۶)

امام صادق(ع) نیز بر این معنا تاکید می کند و می فرماید: هرگاه شخصی را دوست داشته باشی او را از دوستی خود آگاه کن؛ زیرا این بیشتر مایه استواری و استحکام محبت در میان شما می شود. (وسایل الشیعه، ج۸، ص ۴۳۵)

اصولا توجه و اهتمام به دیگری موجب می شود، تا دوستی و محبت در میان آدمی پدید آید. این که شخص از نامش و نام پدرش و مانند آن می پرسد و یا به کارهایش توجه نشان می دهد و از همراهی با او اعلام خشنودی می کند، موجب می شود تا این عطف توجه، محبت را در دل او و طرف دیگر ایجاد کرده و یا بیفزاید. از این رو امیرمؤمنان(ع) سفارش می کند که برای جلب محبت، به دیگران توجه و تعاطف داشته باشیم: من تألف الناس، احبوه؛ اگر با مردم الفت و مهربانی کنیم محبت ایشان را سبب می شویم. (غرر الحکم، ص۶۲۲)

چنان که گذشت، تواصل و پایداری در رابطه ها و تکرار آن از عوامل تقویت نوعدوستی و محبت میان مردم است. حضرت امیرمؤمنان(ع) بر همین اساس است که دیدار دوست را مایه روشنی چشم بر می شمارد (الاثنا عشریه، ص ۲۰) تا این گونه بیان کند که آدمی با دوست خود باید دید و بازدیدهایش را تجدید کند تا دل ها و چشم ها روشن شود و مهر و محبت استوار و پایدار گردد. در این دید و بازدیدها لازم است که شخص سخنان نیک بر زبان آورد و برای دیگری دعای خیر کند (بحارالانوار، ج۷۴، ص ۳۵۵)

برای ایجاد تألیف قلوب، انسان باید تواضع و فروتنی را رفیق خود قرار دهد و همواره با فروتنی به استقبال ایجاد محبت و مهر رود. در سیره پیامبر(ص) است که آن حضرت(ص) همواره بر دیگران در سلام پیشدستی می کردند و هنگامی که با کسی مصافحه می کردند دست خود را آنقدر نگه می داشتند تا آن که آن مرد دستش را از دست رسول خدا جدا می کرد.(همان،ص۵۰۰)

از این رو امام صادق(ع) از امیرمؤمنان علی(ع) نقل می کند که فرموده است: مومن مردی است که انس می گیرد و اگر کسی نه انس بگیرد و نه دیگران با او انس بگیرند، در چنین شخصی خیری نیست. (بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۸۱)

این بدان معناست که اصولا انسان مومن و سالم و عاقل کسی است که با دیگران انس می گیرد و به دیگران محبت و مهر می ورزد و به هم، نوعدوستی و علاقه دارد؛ چرا که باید همانند پیامبرش(ص)، رحمت برای جهانیان باشد و برای رسیدن مردم به کمال و رهایی از خسران، خودش را حتی در رنج افکند، چنان که پیامبر(ص) این گونه بود و در این راه چنان رفت که خداوند وی را توصیه می کند که کمتر خود را بیازارد.

 

ادامه نوشته

افکار عمومی

افکار عمومی در اصطلاح به نظر، روش و ارزیابی مشترک گروهی اجتماعی در رابطه با یک موضوع مورد توجه و علاقه همگان گفته می‌شود که در لحظه مشخص بین تعدادی از افراد یک قشر یا طبقه یا سراسر اجتماع به‌طور نسبی عمومیت پیدا کرده است.[1]

اصطلاح افکار عمومی در قرن هجدهم به منظور بیان افکار نخبگان فرانسه نسبت به پادشاه استفاده می‌شد و بعد از انقلاب فرانسه به‌معنای نظرات همه افراد (نخبگان و عموم مردم) نسبت به دولت و با عبارت افکار عمومی رایج شد.[2]

قبل از ظهور رسانه‌های همگانی، افکار عمومی در خصوص یک موضوع به‌کندی گسترش پیدا می‌کرد و اغلب در محدوده کوچکی مانند روستا یا منطقه باقی می‌ماند و یا از بین می‌رفت. با ظهور و گسترش تدریجی رسانه‌های همگانی امروزه افکار عمومی تا سطح بین‌المللی و جهانی توانسته بسط پیدا کند و به‌طور روزافزونی به دلایل مختلف از جمله نیاز دولت‌ها به مشروعیت‌بخشی خویش در نزد مردم، اهمیت پیدا کند. اهمیت افکار عمومی و نیاز به بررسی آن منجر به ابداع روش‌های بررسی و تحلیل افکار عمومی خصوصا در قالب نظرسنجی شده و این روش‌ها به‌صورت یک رشته مستقل، هویت پیدا کرده است.

یورگن هابرماس سیر تاریخی پیدایش یک حوزه عمومی (Public Sphere) که در آن افکار عمومی مجال ظهور پیدا کند را در رابطه با نقش رسانه‌ها مورد بررسی قرار داده است. حوزه عمومی میدانی برای بحث و جدل‌های عمومی است که مباحث و مسایل مورد علاقه عموم به بحث گذاشته می‌شود و عقاید و باور‌هایی شکل می‌گیرد.

ادامه نوشته

همیت افکار عمومی از دیدگاه امام خمینی قدس سره

 

تاریخ انتشار : 1389/3/30

بازدید : 1854

منبع : مجله بازتاب اندیشه در مطبوعات شماره 59 و 60 , پور حنیفه معافی، محمد علی

کلمات کلیدی ماشینی : افکار عمومی از دیدگاه امام‌خمینی، امام، دیدگاه امام‌خمینی قدس‌سره، اهمیت افکار عمومی، امام‌خمینی قدس‌سره، افکار عمومی،

مردم سالاری، ش 882، 12/11/83

نویسنده در این مقاله سعی دارد که موضوع امام در باب اهمیت افکار عمومی را به دو بخش اندیشه های نظری و عملی تقسیم کند؛ چرا که به نظر وی، امام، بدون اشاره به موضوعی، بسیار از آن استفاده می نمود و افکار عمومی یکی از این موارد است که یک واژه علمی است تا عملی. ازاین رو، به سیره عملی امام خمینی قدس سره در زمینه افکار عمومی می پردازد. به نظر وی، امام با دیدگاهی مدرن همانند متفکری چون فوکو قدرت را از میان اکثریت اعضای جامعه کسب می کند که منشأ قدرت، جایی نیست جز افکار افراد آن جامعه. ایشان این خصوصیات کاریزماتیک که لازمه همراه کردن توده ها با خود و حتی سوابق لازم دیگر برای رهبری را دارا بود.

از نظر نویسنده دو مورد از عوامل موفقیت امام در جلب افکار عمومی عبارت اند از:

الف) شخصیت امام: امام همچون مردان خدا نه در جست وجوی قدرت ظاهری، بلکه در پی اقتدار معنوی است و از سازش با آن ظالم شیطان صفت (شاه) خودداری می کند.

ب) هوشیاری امام: ایشان با انتقاد از رژیم بر سر مسائل و موضوعاتی که عامل نارضایتی همه جناح های مخالف بود، آنان را مطمئن می کند که دین سالاری و حکومت دموکراتیک اسلامی هرگز جانشین این خودکامگی و حکومت استبداد نخواهد شد و به استبداد منتهی نمی گردد.

از آنجا که مذهب به عنوان یک احساس، هم بستگی اجتماعی و گروهی مورد نیاز مناطق فقیرنشین شهری را فراهم می کند، بعد از انقلاب سفید نیز روحانیان طرف دار امام برای بیداری توده های فقیر و بسیج روستاییان، البته نه به عنوان سخن گوی زمین داران بزرگ، عازم روستاها شدند. در واقع امام اذهان رشدیافته در دوره پهلوی را نمی پذیرد و تمامی سال های 42 تا 57 را صرف اطلاع رسانی و آگاه نمودن مردم در باب سیاست می کند. همچنین خود را هرگز سوار بر موج اندیشه توده مردم تصور نمی کند. در نظر ایشان، فقط مردم هستند که قدرتی معادل قدرت حکومت دارند.

به نظر نویسنده، امام خمینی به علت وجود دو دیدگاه، نظریه مشروعیت دوگانه را مطرح می کند. دیدگاه اول، حاکمیت و ولایت را از آنِ خداوند می داند و این استدلال فقهای شیعه با حاکمیت ملی مخالف است. از طرفی امام نیز یک «پراگماتیست» به تمام معناست، نه یک انسان اندیشمند که خود را در مباحث نظری حفظ کند. دیدگاه دوم، حاکمیت از آنِ نخبگان دینی (تئوکراسی) است. امام به سه دلیل، حکومت اسلامی را بر این اساس ایجاد نمی کند. دلیل اول اینکه ایشان قدرت را نزد علما نمی دید و دوم آنکه امام نمی توانست مرجع تام باشد و سوم، پذیرش امام برای سایر علما، تبعات ناخوشایندی داشت.

هدف اصلی امام ایجاد حقانیت و مشروعیت حکومت اسلامی در افکار عمومی است. در الگوی حکومتی امام، ولی فقیه بدون مردم و مردم بدون ولی فقیه جایگاهی ندارند. از طرفی هم، احترام به آزادی مردم از اصول مهم اندیشه سیاسی امام است. بنابراین، الگوی مورد نظر امام بر سه ستون اسلام، ولایت فقیه و مردم استوار است. اصول و دلایل امام قدس سره برای اهمیت رأی و نظر مردم عبارت اند از: اصل اعتماد و خوش بینی به شعور و استعداد مردم، که امام نقطه آغاز رشد و مشارکت سیاسی را منوط به روشن گری و آگاهی می دانست؛ اصل امر به معروف و نهی از منکر و اصل شوری و مشورت.

مهم ترین ابتکار امام خمینی ترکیب مفهوم جمهوری با اسلام است. در نظر ایشان، رژیم های بشری بر فرض که صالح باشند، تا حدودی که دیدشان است انسان را پیش می برند؛ ولی اسلام می تواند انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت و فوق آن تربیت کند. همچنین امام در اهمیت توجه به افکار عمومی، روحانیون را به روشن نمودن افکار عمومی و حراست از حیثیت اسلام سفارش می کند؛ چرا که رفتار نادرست مسئولین، موجب تقویت تفکر جدایی دین از سیاست می شود؛ درحالی که زهد و ساده زیستی عامل موفقیت آنان است. امام از روحانیت خواست تا مرزبندی بین اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد را روشن کنند.

 

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان

 

خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود.

خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

 

ادامه نوشته

آثار یاد خدا در زندگی

 

 یاد خدا در همه ی مراحل زندگی- از تولد تا مرگ، و قیامت- با ما خواهد بود. نوشته ی حاضر به بررسی شمه ای از آثار و برکات و یاد خدا درزندگی انسان می پردازد. ما در این مقاله، پس از مقدمه ای کوتاه و بیان حقیقت ذکر، به آثار دنیوی و اخروی یاد خدا می پردازیم.
کلید واژه ها:ذکر، یاد خدا، آثار دنیوی، آثار اخروی.
یاد خدا از زیباترین و بهترین جلوه های عبودیّت، و اساسی ترین و بنیادی ترین طریق بندگی و سلوک الی الله است. اگر یاد خدا در رفتار و زندگی آدمی طلوع کند، آثار ارزشمندی ا زخود به جای می گذارد؛ همچنان که غفلت از آن نیز سبب بروز آثار زیانباری می گردد.
قرآن ، چه زیبا می فرماید:
یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلهِکُم أموَالُکُم وَلاَ أولاَدُکُم عَن ذِکرِ اللهِ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَأولئِکَ هُم الخَاسِرُونَ(منافقون:9)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال واولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند؛ که هرکس چنین کند، زیانکار است.
حقیقت ذکر
حقیقت ذکر و یاد خدا عبارت است از توجه قلبی انسان به ساحت قدس الهی و توجه کاملِ تمامیِ وجود آدمی به ذات احدیت. اطلاقِ یاد خدا به ذکر لفظی و زبانی از آن جهت است که ذکر لفظی از آثار ذکر قلبی است؛ وقتی دل مشغول یاد خدا و ذکر الهی است، زبان نیز بیانگر آن اشتغال قلبی می شود؛ و گرنه ذکر حقیقی همان ذکر قلبی و توجه دل به سوی پروردگار جهانیان است.
آثار یاد خدا
الف.آثار دنیوی
یاد خدا در زندگی دنیوی انسان، آثار و برکات فراوانی دارد که در دو محور مادی و معنوی به تبیین آن می پردازیم.
آثار مادی: عمده ترین آثار و برکات مادی یاد خدا در زندگی دنیوی به شرح ذیل است:
1. شکوفایی عقل:
از آثار ارزشمند ذکر خدا و مداوت برآن، روشنی دل و خرد انسان است؛ چنان که در سخنان گهر بار امام علی(علیه السّلام) می خوانیم:

ادامه نوشته

در مورد سيزده آبان

روز سیزده آبان، روز شگفتی است! روزی که حوادث بزرگ و سرنوشت
ساز این ملت را در پیشانی خود حک کرده است. و چه عجیب که ردپایی ثابت در تمام این
حوادث به چشم می خورد.

ردپای
استکبار جهانی در تبعید امام در سال 42 ، در کشتار دانش آموزان و دانشجویان در سال
57 و در نهایت مهر بطلانی که دانشجویان خط امام با تسخیر سفارت آمریکا بر دخالت و
دست اندازی های استکبار جهانی در میهن اسلامی مان زدند.

دانش
آموزانی که هنگام تبعید امام در سال 43 خردسالانی بیش نبودند 15 سال بعد غیور
مردانی در این خاک شدند که بر ظلم و بیداد شوریدند. آنان درس را نه در پشت نیمکت
های چوبی کلاس و بر تخته سیاه آن که بر صفحه سپید پیشانی مردمان زجرکشیده در کوچه
و بازار آموختند. آنان خود را مجزا از جریان انقلاب نمی دانستند آن روزها همه از
پیر و جوان، زن ومرد و کودک در اعتصاب و راهپیمایی شرکت می کردند. در آن روزها حتی
گفتگوهای کودکان خردسال نه بر سر بازی ها و بازیچه ها که از ظلم شاه و راهپیمایی
ها بود. دانش آموزان چنان سهمی در این جریان داشتند که اگر صفحه ایی از اوراق
خونین انقلاب به نام آنان رقم نمی خورد، بر زحمات ، رشادت ها و تلاش های آنان جفا
شده بود، آن روزها دانش آموزان، اعلامیه های امام را رونویسی و پخش می کردند ،
شبها خطر حکومت نظامی را نادیده می گرفتند و با خط های ابتدایی و ناپخته خود
دیوارهای شهر را به شعارهای انقلابی مزین میکردند.

چگونه
نوجوانی که در ابتدای زندگی است، به بلوغ فکری و عقیدتی می رسد و خود را در جریان
انقلابی وارد می کند که لازمه آن شناخت است؟ اینها را باید در فضای فکری آن عصر و
به ویژه در کلام امام جست که اعتراضات فروخفته در درون ملت را که عمری به درازای
تاریخ داشت با ایمان و اعتقاد مردم گره زد و از میان آن پرشورترین انقلاب قرن را
ساماندهی نمود. در آن روزها شعاری برگرفته از امام شهیدان و آزادگان امام حسین (ع
) ورد زبان همگان بود و متفکران بزرگی چون شریعتی و مطهری هم از این پیام به خوبی
بهره می جستند: ان الحیاه عقیدةٌ و جهاد.

ادامه نوشته

پیام عاشورا؛بصیرت در برابر فتنه های زمان

 

ضرورت بررسی راز ماندگاری مکتب عاشورای حسینی(ع

حسین(ع) آموزگار بزرگ مکتب ایثار و شهادت است که درس عشق و دلدادگی را در گوش زمان زمزمه کرد و اینک پس از گذشت قرن های متمادی از آن واقعه بزرگ، هنوز درس آزادگی او در دل و جان انسان های آزاده در چهارگوشه جهان تبلور عینی دارد، و هنوز هم مسلمانان و غیرمسلمانان او را الگوی بارز و برجسته و مصداقی ارزشمند از رشادت و از خودگذشتگی می دانند و بر صلابت بی چون و چرای زاده رسول الله(ص) سر تعظیم و تکریم فرود می آورند.

از همین روست که نزدیک به ۱۴ قرن هنوز ندای «هل من ناصر ینصرنی» کیست مرا یاری کند حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به گوش می رسد و خیل مشتاقان و سینه چاکان آن حضرت هر سال به یاد مظلومیت اهل بیت(ع) سیاهپوش می شوند و مراسم عزاداری برپا می کنند.»

براستی قیام امام حسین«ع» چه نقشی در بیداری مسلمانان جهان دارد و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر به دست فراموشی سپرده نشده است؟ نقش عظیم عاشورا در انقلاب اسلامی ایران چه بود و به راستی در شرایط فعلی که دشمنان با انواع و اقسام حیل و فتنه ها سعی در وارد کردن خدشه به این انقلاب بزرگ را دارند، ما به عنوان حامیان این وارث حسینی چه نقشی برعهده داریم و چگونه باید با بصیرت و آگاهی که درس بزرگ عاشورا و قیام اباعبدالله الحسین«ع» می باشد، در برابر کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنیم و بیرق سرخ حسینی را برافراشته نگه داریم؟

● فتنه گران بی ریشه

ادامه نوشته

دانشگاه عاشورا و درس هایی که به بشریت آموخت

در کربلا جلوه های بسیاری از ایثار و استقامت به چشم می خورد که نمونه بارز آن را می توان در ایثار حضرت ابالفضل العباس(ع) و استقامت و پایداری سیدالشهدا(ع) و یاران بزرگوارش در کربلا یافت. در ادامه این گفتگو همچنین عنوان شد: در قرآن کریم به نهی از منکر و غیرت دینی و دفاع از حریم اسلام و مسلمانان سفارش بسیاری شده که با استناد به این نکته، آخرین جمله امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به لشکر یزید، این بود که به خیمه های من حمله نکنید و ناموس مرا پاس بدارید و اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! . همچنین تعالیم اسلامی تاکید می کند که رهبر باید همواره پیشگام باشد که در همین راستا، در کربلا نیز امام حسین(ع) پیشگام بود و فرزندش علی اکبر(ع) را قبل از جوانان بنی هاشم به میدان نبرد فرستاد ضمن آنکه در قرآن به عفو و پذیرش عذر مردم سفارش بسیاری شده که نمونه بارز آن را در کربلا و عفو و بخشش حر بن یزید ریاحی از سوی امام حسین(ع) می توان مشاهده کرد.

 

ادامه نوشته

درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (1)

يكي از اساسي ترين ابعاد حادثه عاشورا، درس ها و عبرت هاي اين نهضت است.
درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است . هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست اما درس هاي آن ويژه زمان و مكان خاصي نيست. عدالت خواهي و ستم ستيزي، عزت، پاسداري از اسلام و ارزشهاي اسلامي، شهادت در راه خدا، جمع ميان سياست و معنويت، امر به معروف و نهي از منكر از جمله درس هاي مهم در عرصه رفتارسياسي رويداد عاشورا است.
نويسنده پس از تبيين مسائل ياد شده و بيان نمونه هايي از آن در كلام و رفتار امام حسين (علیه السّلام)، به بررسي عبرت هاي عاشورا مي پردازد . وي تحليل عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا را مايه عبرت جامعه اسلامي و نظام ديني دانسته، مهم ترين آن ها را تحت عنوان دگرگوني ارزش ها و آرمان هاي حاكم بر جامعه نبوي و كوتاهي خواص از انجام رسالت خود، بازگو مي نمايد. جدايي مردم از اهل بيت (علیهم السّلام) و دنياگرايي خواص از جمله موضوعاتي است كه در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.

مقدمه
 در باره رويداد عاشورا بسيار گفته و نوشته اند . باز هم جاي گفتن و نوشتن باقي است، چرا كه اين رويداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده اي برخوردار است كه هر چه بيش تر به تحليل و بررسي آن پرداخته شود زواياي نوتر و تازه تري از آن آشكار خواهد شد .
قيام عاشورا از سال 61 هجري تا امروز همچون چشمه اي جوشان و خروشان از آب زلال و گواراي خود تشنگان معرفت و حقيقت را سيراب كرده، و الهام بخش بسياري از نهضت هاي حق عليه باطل بوده است . انقلاب اسلامي، به رهبري امام خميني (رحمة الله علیه) از عاشورا الهام گرفت . ماندگاري و پايايي آن نيز در گرو بهره گيري از درس ها و عبرت هاي آن است . درس هاي عاشورا در گستره زمان و زمين همچنان ادامه دارد، چرا كه در ادبيات عاشورا آمده است:
«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم .» (1)
يعني درگيري حق جويان و عدالت خواهان با باطل و ستمگران هميشگي است . رويداد عاشورا در تاريخ همواره قابل تكرار است . از اين روي، عاشورا رسالت بزرگي را بر دوش همه دينداران به ويژه آگاهان جامعه نهاده است . همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف اند خود و جامعه خود را با آن مقايسه و از آن درس و عبرت بياموزند، چرا كه زنده بودن تاريخ به ترسيم و تصويب آن و سنجش خودمان با آن است .
سخن ما در اين گفتار با عنوان: «درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي » در باره يكي از اساسي ترين ابعاد اين حادثه بزرگ است كه در دو بخش آن را پي خواهيم گرفت:
الف . درس هاي عاشورا;
ب . عبرت هاي عاشورا .

ادامه نوشته

درس هاى نهضت عاشورا

- حسين (ع ) معلم بشريت  
حسن بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختى ها به مردم داد، اينها براى ملت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود، پس اينكه مى گويند: حسين بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است ؟ حسين بن على روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها بار تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس ‍ را ريخت ، همان مردمى كه تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند،

- درس زندگى همراه عزت  
مى آييم روز عاشورا، مى بينيم تا آخرين لحظات حيات حسين عليه السلام مكرمت و بزرگوارى ؛ يعنى همان محور اخلاق اسلامى ، محور تربيت اسلامى در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زياد مى گويد: لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ من مانند يك آدم پست و دست به دست شما نمى دهم ، مانند يك بنده و برده هرگز نمى آيم اقرار بكنم كه من اشتباه كردم ، چنين چيزى محال است ، بالاتر از اين در همان حالى كه دارد مى جنگد؛ يعنى در حالى كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزديكان و اقاربش شهيد شده اند، كشته هاى فرزندان رشيدش ‍ را در مقابل چشمش مى بيند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش ‍ مى بيند و به چشم دل مى بيند كه تا چند ساعت ديگر مى ريزند در خيام حرمش و اهل بيتش را هم اسير مى كنند، در عين حال در همان حال كه مى جنگد شعار مى دهد، شعار حكومت سيادت و آقايى ، اما نه آقايى به معنى اينكه من بايد رئيس باشم و تو مرئوس (بلكه به اين معنى كه ) من آقايى هستم كه آقاييم به من اجازه نمى دهد كه به يك صفت پست تن بدهم :

 

- درس ظلم ستيزى  
امام حسين عليه السلام در كمال صراحت فرمود: اسلام دينى است كه به هيچ مؤ منى (حتى نفرموده به امام ) اجازه نمى دهد كه در مقابل ظلم ، سبم ، مفاسد و گناه بى تفاوت بماند
- درس ايجاد حس قهرمانى
 
اينكه من تاءكيد مى كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا را بايد بيشتر از اين مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درس هاى بزرگى است كه اين قيام مى تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم ، ولى مى گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس ‍ قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احياء بكند
- درس عدالت و آزادى خواهى 

ادامه نوشته

بررسي اهداف و عوامل زمينه ساز قيام عاشورا

پژوهشگر: سيدمحمد ابراهيمي*
منبع : سایت راسخون
از مقالات برگزیده ی مسابقه ی روایت محرم

مقدمه:
 

رويدادهاي اجتماعي ايران اسلامي، پيوسته ازنهضت خونين حسيني تاثير پذيرفته است. فرهنگ مردم ايران با قيام عاشورا پيوندي ناگسستني خورده و سيماي آزاده وستم ستيز سرور شهيدان حسين ابن علي (ع) بر لوح دلشان نقشي نازدودني دارد.
انقلاب طاغوت برانداز اسلامي ايران نيز ريشه در عاشورا دارد و دردوران مبارزه با رژيم سرسپرده استکبار، سيد الشهدا ويارانش بزرگترين و پرجاذبه ترين اسوه هاي پايداري، ايثار وشهادت طلبي بوده اند.
ضرورت بازشناسي نهضت سالار شهيدان وبه ويژه با عنايت به مقتضيات عصر، ايجاب مي کند که درسها وعبرتهاي عاشورا ژرف کاوي نموده وريشه ها و پيشينه هاي آن در کانون توجه قرار گيرد. (پژوهشکده تحقيقات اسلامي - 1387)
قيام عاشورا از مهمترين حوادث تاريخ اسلامي، بلکه تاريخ بشر است هر چند اين واقعه از نظر گسترده و وسعت،درمقايسه با رخدادهاي ديگر تاريخ، چندان بزرگ نيست. اما ازجهت عمق و عظمت کم نظير است بروز قساوت وبي رحمي از يک سوي وصفات متعالي انساني از سوي ديگر دراين حماسه بي مانند است.
عاشورا همچنين از جهت تاثير گذاري و زنده بودنش درگذر زمان، از حوادث بي دليل تاريخ به شمار مي رود.
ابعاد وگستره اين حادثه نيم روزه آنچنان ژرف و سترگ است که با وجود گذشت ساليان متمادي اثري شگفت وستودني بر جامعه وانسانها نهاده است. خروش به کژيها و ناپاکيها، شبهات ودشمني ها ونقش بستن منش آزادگي، ايثار وشهادت در روش زندگاني از عالي ترين و والاترين اثرهايي است که درجامعه امروزين شيعيان مشهود وقابل رويت است. (آيت ا. . . . مصباح يزدي - 1385)
به يقين آنچه رمز جاودانگي اين واقعه حزن انگيز وتاب رباست، اصالت آن است. قيام امام حسين (ع) رويگردي احساسي وبرخواسته از خواهشهاي نفساني و يا قدرت مدار نيست. تجزيه وتحليل وباز کاوي زمينه ها و سبب هاي آن حادثه بزرگ از نهضتي منطقي،اصيل، جامع، استراتژيک ومستمر حکايت دارد.
قيامي که با وجود روش بودن نتيجه آن، به تمام اماها واگرهاي تاريخ پاسخي گويا و استوار داد. ونقطه اتکاي بسياري از حق طلبان ومجاهدان ونيز مجالي براي عبرت صاحبان خرد گشته است. (مرکز انتشارات مؤسسه آموزشي وپژوهشگي امام خميني (ره) -1385)
در بين تمام نهضت هايي که در اسلام رخ داده وتاريخ اسلام آکنده از نهضت وقيام است. اين تنها نهضتي است که هنوز يادمان آن در بين مسلمانان زنده وتازه است واين تنها نهضتي است که به ژرفاي وجدان عمومي نفوذ کرده وآن را غنا بخشيده ودرتعامل با آن، خود نيز غناي بيشتر يافته است. قيام عاشورا تنها نهضتي در طول تاريخ اسلام است که توفاني از توليد هنري وشعري و فکري آفريده واين توفان از سال 61 هجري شروع شده وتاکنون متوقف نشده است. (آيت ا. . . شمس الدين -1386)

عوامل زمينه ساز قيام عاشورا
 

1- کنار گذاشتن وصاياي نبي اکرم:
 

ادامه نوشته

اهداف و زمينه هاي قيام عاشورا در كلام امام حسين(ع) ‏

حامد علي اكبرزاده ‏


قيام امام حسين(ع) داراي ابعاد مختلفي است كه در اين ميان زمينه ها و دلايل شكل گيري اين نهضت عظيم از اهميت ويژه اي برخوردار است.تبيين علت هاي قيام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ويژه شيعيان در اعصار متمادي بوده است.

براي بررسي دلايل قيام حضرت سيدالشهدا(ع) بايستي ويژگي هاي دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گيرد،آنچه مسلم است دوران امامت حسين بن علي(ع) را مي توان به دو بخش دوره حاكميت معاويه و حكومت يزيد تقسيم كرد.

"در حقيقت در زمان امام حسين(ع)انحراف از اصول و موازين اسلام كه پس از رحلت رسول خدا(ص) آغاز و در زمان عثمان خليفه سوم گسترش يافته بود به اوج خود رسيد.در اين دوره معاويه كه سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملا تثبيت نموده بود،به نام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفته و حزب اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود."1

چرا سيد الشهدا(ع)در دوره معاويه قيام نكرد
"امام حسين(ع) اگر در زمان معاويه قيام مي كرد،معاويه مي توانست از پيمان صلحي كه با امام حسن(ع) امضا كرده بود،براي متهم ساختن امام حسين(ع)بهره برداري كند،زيرا همه مردم مي دانستند كه امام حسن و امام حسين(ع) متعهد شده اند تا زمانيكه معاويه زنده است سكوت كنند.البته لازم به يادآوري است كه امام حسين(ع) معاهده با معاويه را پيماني لازم الوفاء نمي دانست،زيرا اين عهدنامه تحت فشار و اجبار و در شرايطي صورت گرفته بود كه بحث و گفتگو فايده اي نداشت،به علاوه معاويه خود آن را نقض كرده بود و محترم نمي شمرد.اما با وضعيت آنروز جامعه اسلامي اگر امام حسين(ع)عليه معاويه قيام مسلحانه مي كرد،معاويه مي توانست از آن به عنوان يك شورش غير موجه و برخلاف مفاد پيمان سوء استفاده كند."2

عامل ديگري كه مانع قيام حضرت در زمان معاويه بود،ظاهرسازيهاي اين خليفه اموي است.اگرچه معاويه عملا اسلام را تحريف كرده بود،اما اين مطلب را به خوبي درك مي كرد كه چون به نام دين و خلافت اسلامي حكومت مي كند،بايد به اعمال خود رنگ ديني داده و مردم را فريب بدهد.
با اين حال امام حسين(ع) به رغم موانعي كه ذكر شد در دوره حكومت معاويه نيز چندين بار به صورت علني در برابر رفتارهاي اين حاكم جائر بني اميه ايستاد و مبارزه كرد.معاويه در اواخر عمر خود مي كوشيد تا با بيعت گرفتن از بزرگاني همچون حسين بن علي(ع) و ابن عباس مساله وليعهدي يزيد را تثبيت كند،وي در ديداري كه با امام حسين(ع) در مدينه داشت اين مساله را مطرح كرد كه حضرت در سخناني به شدت با آن مخالفت كرده و با برشمردن خصوصيات زشت يزيد، وي را فاقد صلاحيت حكومت مي داند.

از ديگر اقدامات حضرت در برابر معاويه،سخنراني افشاگرانه در مراسم حج است. در اين خطبه كه يك يا دو سال پيش از مرگ معاويه و در حضور بزرگاني از صحابه و تابعين ايراد شده است،امام(ع) اينچنين در برابر معاويه موضع مي گيرد:
"...ديديد كه اين مرد زورگو و ستمگر(معاويه)با ما و شيعيان ما چه كرد؟من در اينجا مطالبي را با شما در ميان مي گذارم،اگر درست بود آنرا تصديق و اگر دروغ بود تكذيب كنيد.سخنان مرابشنويد و گفتار مرا بنويسيد،وقتي كه به شهرها و ميان قبايل خود برگشتيد با افراد مود اطمينان و اعتماد در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت كنيد،زيرا مي ترسم اين موضوع(رهبري امت توسط اهل بيت)به دست فراموشي سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد"3

ادامه نوشته

اهداف و دلایل نهضت عاشورا

مقصود از « هدف » امام حسین (ع) در حادثه کربلا ، چیزی است که آن حضرت برای دست یافتن به آنها یا تحقق آنها هرچند در زمانهای بعد ، دست به آن قیام زد و در این راه ، شهید شد . فهرستی از این اهداف مقدس به این صورت است :

1 - زنده کردن اسلام

2 - آگاه ساختن مسلمانان و افشای ماهیت واقعی امویان

3 - احیاءی سنت نبوی و سیره علوی

4 - اصلاح جامعه و به حرکت در آوردن امت

5 - از بین بردن سلطه استبدادی بنی امیه بر جهان اسلام

6 - آزادسازی اراده ملت از محکومیت سلطه و زور

7 - حاکم ساختن حق و نیرو بخشیدن به حق پرستان

8 - تأمین قسط و عدل اجتماعی و اجرای قانون شرع

9 - از بین بردن بدعتها و کجرویها

10 - تأسیس یک مکتب عالی تربیتی و شخصیت بخشیدن به جامعه

این هدفها ، هم در اندیشه و عمل سیدالشهداء ، جلوه گر بود ، هم در یاران و سربازانش .

 

از جمله سخنان امام حسین (ع) که گویای اهداف اوست ، عبارت است از :

« ... اِنما خَرَجْتُلِطَلَبِ الا صلاحِ فی اُمةِ جَدی ، اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَاَنهی عَنِ المُنکرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدی وَ أبی عَلِیبنِ أبی طالِب » .(123)

و در نامه خود به بزرگان بصره نوشت :

« ... أنَا اَدْعُوکمْاِلی کتابِ اللهِ وَ سُنةِ نَبِیهِ ، فَإ ن السنةَ قَد اُمیتَتْ وَالبِدعَةَ قَد اُحْییتْ فَاِنْ تَسمَعُوا قَولی اَهْدِکم سَبیلَ الرشادِ » .
(124)

و در نامه ای که همراه مسلم بن عقیل به کوفیان نوشت ، رسالت امامت را اینگونه ترسیم فرمود :

« ... فَلَعَمْری مَاالا مامُ إ لا العامِلُ بِالکتابِ وَ الاخِذُ بِالقِسطِ وَالدائِنُبِالحَق وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ ، وَالسلام » .
(125)

و در کربلا به یاران خویش فرمود : « اَلاتَرَوْنَ اِلی الحَق لایعْمَلُ بِهِ وَالِی الباطِلِ لایتَناهی عَنْه، لِیرغَبِ المُؤ مِنُ فی لِقأ اللهِ ، فَإ نی لا اَرَی المَوتَ إ لاسَعادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ إ لا بَرَما » .
(126)

از حسین اکتفا به نام حسین

نبود در خور مقام حسین

بلکه یابد که خلق دریابند

علت اصلی قیام حسین

کشته شد زیر بار ظلم نرفت

به به از قدرت تمام حسین

بهر احیاءی دین شهادت یافت

ادامه نوشته

اهداف نهضت عاشورا


مقدمه
 

شور انگيز ترين صفحات تاريخ، شرح حال رجال و پيشواياني است که براي سعادت خانواده، جامعه و يا ملت خود قيام کرده و با وجود خطرات فراوان، جانفشاني ها کرده و حماسه آفريده اند و سعادت وآزادي را در کام مردم پس از خودشيرين ساخته و نام خود را در رديف حماسه سازان و فداکاران تاريخ ثبت کرده اند. 
تاريخ اسلام پر از حوادثي است که در گذر زمان اتفاق افتاده و بسياري از آنها، به مرور زمان، کهنه و متروک گرديده و به فراموشي سپرده شده است، امّا در اين ميان، واقعه کربلا و نهضت مقدس امام حسين (ع) است که، نه تنها به مرور زمان و گذشت دوران فراموش نگرديده و از صفحه تاريخ محو نشده، بلکه هر چه زمان بر او گذشته بر عظمت آن حادثه و اهميت آن افزوده گشته است. 
مسلمانان و پيروان مکتب اهل بيت (ع) در هر سال ياد و خاطره آن حماسه خونبار را با گريه و اشک بر مظلوميت آن امام شهيد و ياران فداکارش با هيجان و شکوه بيشتر و بهتر از سال هاي قبل برگزار مي کنند و هر چه از زمان آن قضيه مي گذرد عظمتش بيشتر، جايگاهش رفيع تر و بر خواري و ذلت دشمنانش افزوده مي شود و اين همان معجزه ي حضرت سيدالشهدا (ع) و کرامت جاويد عاشورا است. 
بي شک، تاريخ خونين کربلا يکي از وقايعي است که قلب هر مؤمن و هر انسان آزاده را جريحه دار مي کند. و به گواه تاريخ مي توان ادعا کرد که عاشورا پديده اي نيست که فقط متعلق به تاريخ گذشته باشد، بلکه عاشورا و قيام خونين اباعبدالله و يارانش جرياني است که گذر زمان آن را کهنه نمي سازد. زينب کبري در مجلس يزيد خطاب به وي مي فرمايد:
ثم کد کيدک، واجهد جهدک فوالله الذي شرفنا بالوحي و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امدنا و لا تبلغ غايتنا و لا تمحوا ذکرنا. 
مکر و حيله ات را به کار ببر، آنچه تلاش و سعي داري به کارگير، سوگند به خداوندي که ما را بواسطه وحي، قرآن و پيامبر (ص) شرافت داد! ياد ما را از دل ها نمي تواني محو کني و وحي نازل شده بر پيامبر را نمي توان ازبين ببري. (1)
سؤالي که مطرح است اين که: راز ماندگاري نهضت عاشورا در چيست؟ و چگونه شهادت جمعي معدود، اينگونه با تأثيرگذاري و ايجاد تحول در عصر خود، از قالب زمان خارج شده و اکنون پس از چهارده قرن هنوز هم حقيقت جويان و دانش پژوهان را به شگفتي و تحير واداشته است؟ 
تا به حال از زواياي مختلف به اين پرسش پاسخ داده شده است؛ که هر کدام به جاي خود مهم و ارزشمند است. اما به ا عتقاد نويسنده پاسخ را بايد در انگيزه و اهداف الهي اين انقلاب و حماسه خونبار جست وجو کرد.

ادامه نوشته

7درس از درسهاي عاشورا

 

1-عاشورا و انسانيت

يکي از ماندگارترين پيام هاي عاشورا که براي تمام بشريت در طول تاريخ،چه مسلمان و چه غيرمسلمان،آموزنده و زندگي سازاست،اين جمله امام(ع) است که فرمودند: «اگر دين نداريد، لااقل آزاده باشيد.» امام(ع) در اين جمله به اين نکته اشاره مي کند که انسانيت يک ملاک بسيار ارزشمند است که جداي از هر دين و مسلک که انسان ها از آن پيروي مي کنند و مؤمن به خداوند که يا کافر هستند، يک گوهر دروني در وجود تمام آنهاست که به نام انسانيت که اگر هر فرد به آن مراجعه کند، مي تواند راه درست و حقيقت را پيدا کند و حق و ناحق را به واسطه همين گوهر دروني تا حدود زيادي تشخيص دهد. در جاي ديگرايشان فرمودند: «دين لغلغه دهان شما نباشد.» يعني به مسايل دين به صورت ظاهري نگاه نکنيد بلکه تلاش کنيد تا آن را در زندگي خود متبلور و متجلي کنيد. نمود حضور دين در زندگي ايشان،بزرگي روح، عزت و کرامت انساني، به اسارت نگرفتن روح انسان در دام خواهش ها و وسوسه ها و تسليم نشدن در برابر آنچه انسانيت و روح انساني را ذليل مي کند، خواهد بود. به همين دليل است که امام(ع) مي فرمايد: «مرگ در مسير عزت،حيات جاودان است.»

2-عاشورا و اميد

امام حسين(ع) در آن شرايط سنگين قبل از شهادتش، خانواده اش را جمع مي کند و به ايشان مي فرمايد: «براي سختي ها و مشکلات آماده باشيد و مطمئن باشيد که خداوند، شر دشمنان را از شما دور مي کند.»
امام(ع) با اينکه مي داند چه شرايط سختي در انتظار خانواده اش است آنها را براي چنين مصايبي آماده مي کند و به عنوان بزرگ ترين خانواده،اعضاي خانواده اش را متوجه رحمت و عنايت خداوند مي کند و اينکه همه چيز در اراده خداوند است. اين يک پيام خانوادگي دارد براي تمام کساني که در زندگي با مشکلاتي رو به رو مي شوند و به سرعت دچار افت روحيه مي شوند يا عنان اختيار از کف مي دهند.
امام(ع) در سخت ترين شرايط به خانواده اش روحيه مي دهد و زماني که حضرت زينب(س) بي تابي مي کند، امام(ع) دست روي سينه خواهرش مي گذارد و مي فرمايد: «مبادا شيطان صبر و شکيبايي تو را از بين ببرد». اينها همه درس هايي است که ما ازاين واقعه عاشورا مي گيريم و مي توانيم در زندگي، از آنها استفاده کنيم.

3-عاشورا و عبوديت

ادامه نوشته

گناهان کبیره (اسلام)  

گناهان کبیره (اسلام)

گُناهان کَبیره در تعالیم دینی اسلامی گناهانی هستند که از گناهان عادی بزرگتر و متفاوت هستند و در قرآن و روایات امامان شیعه بر مرتکبین آنها وعده آتش دوزخ داده شده‌است.

در شماره و تعداد گناهان کبیره بین مذاهب مختلف اسلامی(شیعه و سنی) اختلاف است. بعضی تعداد آن را ۲۵ و بعضی دیگر هفتاد شمرده‌اند

خداوند در قرآن، در سوره نساء آیه ۳۱ می‌فرماید: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾ ترجمه:« اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي مي‌شويد دوري گزينيد، گناهان كوچكتان را از شما مي‌زداييم‌ و شما را در جايگاهي ارجمند و پركرامت در مي‌آوريم. »

بر اساس تعالیم دینی اسلامی، کسی که گناه کبیره از او سر زند و توبه ننماید فاسق است و نمی‌شود در نماز باو اقتداء کرد و شهادتش پذیرفته نیست و پس از مرگ مستحق عقوبت الهی است مگر اینکه فضل الهی شامل حالش شود که از آنجمله شفاعت پیامبر اسلام و آل پیامبر است. درباره شفاعت پیامبر اسلام گفته‌است که شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کرده‌ام. شفاعت من برای صاحبان گناهان کبیره از امتم می‌باشد، اما نیکوکاران، یعنی ترک‌کنندگان کبائر، برایشان راه مواخذه نیست[۱].

ادامه نوشته

درس هایی از قرآن؛ خطر لجاجت در برابر حق(۲)  

درس هایی از قرآن؛ خطر لجاجت در برابر حق(۲)

قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
1 - لجاجت بت‌پرستان بر پرستش بت‌ها. «انْصُرُوا آلِهَتَکُم» (انبیاء/68) بت‌ها را یاری کنید، یعنی روی بت‌پرستی مقاومت کنید. اصلاً ابلیس به‌خاطر لجبازی ابلیس شد. خدا گفت: سجده کن. گفت: نمی‌خواهم! در مقابل خدا لجبازی کرد. بعد هم به جای اینکه عذرخواهی کند، گفت: حق با من است. «خَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (ص/76)

2 - محبت فرزند، زمینه لجاجت در برابر حق. وقتی بنا شد زمین زیر آب برود و کفار غرق شوند، حضرت نوح گفت: «إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی» (هود/45) خدایا پسرم از اهل من است. فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک» (هود/46) پسر تو راهش کج است اینجا پارتی‌بازی نیست، نور چشم بازی نیست.

3 - اصرار بی‌جا، عامل شکست‌های زندگی. وقتی دیدی در یک کاری موفق نیستی، نگو: بختم بد است. چون بعضی زن‌ها یا مردها در ازدواج اول شکست می‌خورند، می‌گوید: من دیگر ازدواج نمی‌کنم. پیداست من بدبختم. ما مستضعف بودیم. می‌گوید: مستضعف بودی چرا تکان نخوردی؟«قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ‌الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا» (نساء/97) خوب بلند می‌شدی آن طرف‌تر می‌رفتی. چه‌کسی گفت شما در تهران زندگی کنی که خانه‌ات 45متر شود؟ خوب حالا تهران هستی، دود می‌خوری.

4 - آثار لجاجت در زندگی فردی و خانوادگی. آدمی که لجباز است، از منطق و استدلال محروم است. از چشم مردم می‌افتد. قرآن می‌گوید: هروقت یک آیه‌ای را که می‌شنود، گناهش بیشتر می‌شود، چون در مقابل هر آیه مقاومت می‌کند.

ادامه نوشته

درس‌هایی از قرآن؛ مقام زن در قرآن کریم  

درس‌هایی از قرآن؛ مقام زن در قرآن کریم

قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
1- حضرت مریم و مائده آسمانی. خدا به مریم می‌گوید: «اصْطَفَاکِ» (آل‌عمران/42)؛ تو را انتخاب کردم. مصطفی یعنی انتخاب شده! زن می‌تواند به جایی برسد که مائده آسمانی برایش بیاید. حضرت مریم سر سجاده بود، میوه‌های غیرفصل جلویش می‌آمد. حضرت زکریا پیغمبر بود، میوه‌های آسمانی ندارد، ولی مریم که سر نماز می‌رود، این میوه‌ها حاضر می‌شود. پرسید اینها از کجاست؟ گفت: اینها مائده آسمانی است.

2- زن می‌تواند به جایی برسد که خدا به قلبش الهام کند. مادر موسی پسر زایید، قرآن می‌گوید: «وَأَوْحَیْنَا إِلَی ام مُوسَی» (قصص/7)؛ به مادر موسی الهام کردیم. پس زن می‌تواند مورد الهام قرار بگیرد.
همسر فرعون، الگوی همه مؤمنان. قرآن به ما گفته است همه مردها و زن‌ها، الگویتان زن فرعون باشد. «وَضَرَ‌بَ‌الله مَثَلًا» خدا یک نمونه مثال زده است. «لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَ‌أَتَ فِرْ‌عَوْنَ» (تحریم/11)؛ یعنی زن فرعون برای مردها و زن‌ها الگو است. زن فرعون در کاخ بود اما می‌گوید: خدایا! من نه کاخش را می‌خواهم، نه باغش را، نه طلایش را! خدایا من را نجات بده!

3- حضرت زینب و دفاع از ولایت. زینب کبری(س) شوهرش تاجر بود، گفت: تجارت را نمی‌خواهم، با خودت هم خداحافظی می‌کنم، من امام حسین(ع) را می‌خواهم. همه‌‌چیز را رها کرد. در سخنرانی‌هایش زینب کبری(س) نگفت: دو تا بچه‌هایم شهید شده است. با اینکه زینب کبری(س) در کربلا 2 تا از جوانانش شهید شد. از امامت گفت، از ولایت گفت، از بچه‌هایش نگفت. خیلی شجاع بود. به یزید گفت: یا یزید! «انّی» به درستی که من! «لاستصغرک» من خیلی تو را صغیر و کوچک می‌بینم. خیلی کوچکی! یک زن اسیر، مادر 2شهید، خواهر دو شهید، گفت: «انّی لاستصغرک» خیلی بزرگ است.

4- نقش 4زن در زندگی حضرت موسی. حضرت موسی(ع) را 4تا زن نگه‌داشتند. ما خبری از پدر موسی نداریم. نخستین زن، مادرش بود که خدا به او وحی کرد، شیرش بده بگذارش در جعبه و بیندازش در دریا، ما برمی‌گردانیم به تو! دومین زن، خواهر موسی بود. که عقب این رودخانه رفت، ببیند سرنوشت این جعبه، چه می‌شود. زن فرعون هم نقش داشت، چون فرعون می‌خواست بچه را بکشد، زن فرعون اینجا نهی از منکر کرد. گفت: «لا تَقْتُلُوهُ» نکشش. «عَسَی أَن یَنفَعَنَا» (قصص/9)؛ شاید به‌درد ما بخورد. ما که بچه‌دار نمی‌شویم، این بچه‌مان است. بالاخره با نهی از منکر زن فرعون جلوی قتل موسی را گرفت، خواهر فرعون دلالی کرد، وقتی گرفتندش، دیدند نوزاد است و شیر می‌خواهد، هر دایه‌ای آوردند سینه دایه را نمکید، این دختر آمد جلو، گفت: «هَلْ أَدُلُّکُمْ» شما را دلالت بکنم، به خانه‌ای که «یَکْفُلُونَهُ» نه فقط شیرش بدهد، تحت تکفل بگیرد.یکی هم زن موسی که نقش داشت. زن‌های ما هم در انقلاب خیلی نقش داشتند.

5- سعی میان صفا و مروه، یادگار هاجر. در کنار کعبه یک خیابان 400متری سقف پوشیده است. به نام صفا و مروه! در این خیابان 400متری حدود 30-20مترش را دو تا مهتابی سبز زده‌اند، همه مسیر را عادی راه می‌روند، ولی به اینجا که می‌رسند، باید هیجانی بدوند. آیت‌الله العظمی، تاجر، رئیس‌جمهور، هر کس باشد، می‌گویند یک زنی بچه‌اش را اینجا گذاشت برای آب! به سراغ آب رفت. این قسمت بچه مادر را که می‌دید بال بال می‌زد، مادر هم هیجانی می‌شد. به تمام حاجیان می‌گوید: بروید آنجا، سعی صفا و مروه واجب است و در این واجب این قسمتش مستحب است که هروله کنید.

 

ادامه نوشته

درس‌هایی از قرآن؛ پیشگیری در مسائل خانوادگی و اجتماعی  

درس‌هایی از قرآن؛ پیشگیری در مسائل خانوادگی و اجتماعی

 قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:

موضوع بحث پیشگیری است که مسئله مهمی است. پیشگیری فقط برای سلامت نیست. در دنیای پزشکی می‌گویند: پیشگیری از درمان بهتر و ارزان‌تر است، ولی پیشگیری در مسائل اجتماعی مهم‌تر است.


1- دوری از توهین به مقدسات دیگران. الآن مشکل کشورهای اسلامی همین است که یک عده یک کلمات تحریک آمیزی را می‌گویند؛ هرچند مقام معظم رهبری می‌فرماید که به مقدسات دیگران جسارت نکنید. قرآن گفته است: «وَلا تَسُبُّوا الَّذین یدعون من دون‌الله» (انعام/108) به بت‌پرست‌ها هم فحش ندهید. برای آنکه آنها هم به خدای شما فحش می‌دهند. «فَیَسُبُّوا‌الله»، یک عده کلمات نا‌به‌جا می‌گویند، آن‌وقت نتیجه‌اش مسلمان‌کشی و شیعه کشی در دنیاست. راه نجات اسرائیل هم این است که مسلمان‌ها به هم بریزند. بهترین راه، درگیری شیعه و سنی است. 4تا شیعه را وادار کنیم، به مقدسات آنها جسارت کنند، آنها هم انتقام بگیرند و شیعه را بکشند.

2- جلوگیری از سوء ظن دیگران. ماشین می‌آید مرا سوار می‌کند، من هم نمی‌‌دانم ماشین مدلش چیست و قیمتش چند است. بعد می‌بینم در مسجد که آمدم، همه‌ می‌گویند: اوه... من باید بگویم: اولاً نرخ این ماشین را نمی‌دانستم، دوم اینکه برای من نیست. این بنده خدا آمده و مرا مسجد آورده است. بنده در یک کارخانه یک چای خوردم. سال‌ها می‌گفتند: این کارخانه برای قرائتی است. من یک عمه 90 ساله داشتم، 2ماهی، 3ماهی یک‌بار صله رحم می‌رفتیم. از خانه او که بیرون آمدم، دیدم یک مشت جوان جمع شدند و می‌گویند: قرائتی یک خانم هم در این خانه دارد! آخرش ما عمه‌مان را آوردیم گفتیم: این عمه ماست، 90ساله است. پیشگیری لازم است. بگو: آقا این برای من نیست.

ادامه نوشته

امر به معروف و نهی از منکر در تعامل حقوق و حریم خصوصی شهروندان( با تاکید بر آیات و روایات )  

چکیده 

در یک تقسیم بندی کلی حقوق شهروندان را به دو بخش عمده حقوق کلی و اساسی و حقوق اجتماعی تقسیم بندی می کنند. شهروندی مقوله ای است که شامل کلیه حقوق از جمله حقوق فردی اجتماعی خصوصی و عمومی است. از جمله حقوق فردی هر یک از اعضاء جامعه مدنی حریم خصوصی است. حریم خصوصی شامل اموری است که فرد بتواند دسترسی به ان را در کنترل داشته باشد. مصادیق حریم خصوصی افراد شامل چهار حوزه حریم اطلاعاتی ،حریم ارتباطی،حریم مکانی و حریم جسمانی است .حریم اطلاعاتی در بر گیرنده اطلاعات حوزه هایی چون پزشکی ،مالی و... است. حریم ارتباطی به حفظ حریم تمامی وجوه ارتباطی انسان از قبیل پست الکترونیک ،تلفن وارسالات اشاره دارد.حریم مکانی در بر گیرنده محل اسکان و حریم جسمانی نیز در برگیرنده مسايل سلامتی و بهداشتی فرد است. در عصر کنونی و با توجه به فرایند جامعه الکترونیکی و اطلاعاتی و فضای سایبری توجه به حریم خصوصی اهمیتی دو چندان یافته است. عدم اشنایی با فرهنگ حاکم بر شبکه،فقدان روحیه خود نظارتی ،توجه به ارزشهای محوری چون رعایت حقوق دیگران،رقابتهای ناسالم در سطح جوامع و... از جمله دلایلی است که برای افراد خاطی مجوز ورود به حریم خصوصی دیگران را صادر می کند. از دیگر سو عدم آشنایی افراد با چگونگی محافظت ار اطلاعات خود،اعتماد بیش از حد به شبکه،و ناتوانی در طبقه بندی اطلاعات و... عاملی است که را ه را برای راهیابی به حریم خصوصی افراد هموار می سازد. روشهایی چون فرهنگ سازی در سطح کلان جامعه، مهندسی فرهنگی،برنامه ریزی فرهنگی و سیاستگذاری های نوین بر تاکید بر روشها ،مبانی و اصول انسان ساز اسلامی چون امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وسیله ای که قبح تجاور به حریم خصوصی دیگران را روشن ساخته و تلاش می نماید با مدد گرفتن از شیوه های تربیتی اسلام به مبارزه با چنین مفاسدی بپردازد در این زمینه راه گشا خواهد بود.مقاله حاضر ضمن پرداختن به مبانی حریم خصوصی به ارایه راهکارهایی در این زمینه با محوریت امر به معرف و نهی از منکر می پردازد.
واژگان کلیدی: حقوق،حریم خصوصی، امربه معروف،نهی از منکر

ادامه نوشته

راههای خدا شناسی به کودکان

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

راههای خدا شناسی به کودکان

طه تهامی
در مقاله حاضر نویسنده برای آشنا کردن کودک با مقوله خداشناسی ، ده شیوه روانشناسانه را پیشنهاد کرده است که ذیلا تقدیم خوانندگان عزیز می شود.
***
شناخت خدا براي کودک امر مهمي است. براي آموزش خداشناسي به کودکان روش‌هاي متعددي وجود دارد که مي‌توان از آنها در راه معرفي صحيح خداوند و صفات او به کودکان بهره گرفت. در سيره‌ تربيتي معصومين(ع) نيز چهار کليد اصلي مشاهده مي‌شود که عبارتند از: 
مفروض گرفتن اصل وجود خدا؛ استفاده از دلايل روشن و قابل فهم؛ تاکيد بر معرفي خدا از راه صفات؛ ايجاد ارتباط با خدا و حفظ آن (که آثاري چون تقويت، رشد و ارتقاي ايمان به خدا و انس با خدا و محبت او را در پي دارد). (1) 
1-اهمیت داستان
کودکان الفتي شيرين و باور نکردني با داستان دارند. برخي از مشکلات بزرگ رفتاري کودکان را مي‌توان با طرح داستان‌ تغيير داد يا آمادگي ذهني تغيير را در آنها به وجود آورد. همچنين مي‌توان از داستان براي انتقال بهتر مفاهيم بهره گرفت؛ شيوه‌اي که عملاً در قرآن توصيه شده است.
در معرفي خدا به کودکان نيز زمينه‌ استفاده از اين روش بسيار مهياست. سوره‌هاي مختلف قرآن، سيره و روش زندگي پيشوايان ديني، روش بزرگان و دانشمندان و نيز منش انسان‌هاي بزرگي که با تکيه بر قدرت خداوند توانسته‌اند کارهاي بسيار مهمي در زندگي خود داشته باشند، مي‌توانند در خدمت خداشناسي کودکان قرار گيرند. در اجراي موفق اين روش، توجه به چند نکته سودمند است:
- کودکان تا سن سه سالگي و برخي دوره‌هاي ديگر، بين واقعيت و افسانه‌هاي خيالي تفاوتي قائل نيستند. آنها هر داستاني را که درباره‌ اديان و انبيا(ع) گفته شود، باور خواهند کرد. حتي ممکن است وانمود کنند که خود يکي از شخصيت‌هاي داستان هستند، چرا که تفکيک ميان واقعيت و آنچه در خيال او مي‌گذرد، براي کودک مشکل است. داستان‌هاي جذاب و شخصيت‌هاي آن براي کودکان بسيار قابل باورتر و واقعي‌تر از توصيه‌هاي اخلاقي و تربيتي مجرد و ذهني هستند. براي آموزش درس‌هاي بزرگ زندگي به فرزند خود، از داستان استفاده کرده و از هر گونه موعظه و سخنراني اجتناب کنيد. 
- در طرح داستان‌هاي ديني بايد دقت كرد كه از بيان وقايعي كه مربوط به عذاب‌ها و سخت‌گيري‌های خداوند بر بندگانش مي‌شود، خودداري کرده و بيشتر به بازگويي داستان‌هايي پرداخته شود كه چهره‌اي صميمي و مهربان از پروردگار را به نمايش مي‌گذارند.
- سعي کنيد از داستان‌هاي فرهنگ و مذهب خودتان استفاده کنيد. مانند داستان حضرت يونس(ع) که مفاهيمي چون نااميد نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطاي خود در آن نهفته است.
2-محبوب خدا بودن
کودک وقتي بداند که مورد علاقه‌ خداوند است و هداياي فراواني از سوي خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکي‌هاي لذيد و...، به او داده شده است، ارتباط بهتري با او برقرار کرده، زمينه‌ اوليه‌ شناخت بهتر خداوند در او شکل مي‌گيرد.  ضروري است كه اين تصور در ذهن كودك استقرار يابد كه خدا او را دوست دارد و مي‌خواهد او فردي شايسته و خوشبخت گردد، او دوست داشتني، مهربان و صميمي‌تر از پدر و مادر است.
3-استفاده از مثال
تمثيل‌هاي مناسب به وجود آوريد. مثلاً مي‌توانيد خوبي را به روشنايي و بدي را به تاريکي تشبيه کنيد چون کودکان شب را دوست ندارند. براي کودکان بزرگ تر، خدا را به نوري تشبيه کنيد که بر همه چيز مي‌تابد و آنها را روشن مي‌کند و همه جا حضور دارد. تمثيل باعث عيني و ملموس‌تر شدن مفهوم خدا براي فرزندتان خواهد شد.
معاني و محتواي تمثيل‌ها را مورد تاکيد قرار دهيد. براي درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثيلي بسيار غني است. 
4-استفاده از تجربیات روزمره
اگر مي‌خواهيد آموزش اعتقادات بنيادين را براي فرزندتان جذاب نماييد و نياز او را تقويت کنيد، آنها را با زندگي روزمره‌ فرزندتان پيوند دهيد، راه‌هاي متعددي براي اين کار وجود دارد:
- مفاهيم بديهي و يقيني را در اوايل دوران کودکي فرزندتان پايه ريزي کنيد.
- هيچ گاه نظريه‌اي رسمي را براي فرزندتان تکرار نکنيد مگر اينکه توانايي درک آن را دارا باشد. 
- اگر فرزندتان کمتر از هشت سال سن دارد، به صورت ساده، مطلق و غيررسمي فکر مي‌کند. او ممکن است بتواند فقط کمي فراتر از معني ظاهري جملات را درک کند. کودکان در اين سن نياز به تذکر و تکرار دارند. هميشه بايد به آنها گفت: «خدا به تو کمک مي‌کند که کارهاي خوب را انجام دهي». 
- اگر فرزندتان در سن نوجواني قرار دارد، قادر به درک معاني توصيه‌هاي شما خواهد بود، زيرا ذهن منطقي او شکل گرفته است.
- اصول اعتقادي را با تجربه‌ روزمره‌ فرزندتان مرتبط کنيد. تجربه‌ روزمره‌ فرزندتان را مدخلي براي ورود به بحث درباره‌ اصول اعتقادي قرار دهيد. 
- احساسات و عواطف کودکان را بايد با استدلال منطقي او همراه کرد. از فرزندتان بپرسيد وقتي که مي‌فهمد خدا کيست، چه انتظاري از او دارد و در مورد خدا چه احساسي به او دست مي‌دهد؟
- مثال‌ها و موارد تجربي را به سمت دستيابي به اصول اعتقادي هدايت کنيد. 
- براي آموزش يک اصل، از داستان‌هاي مختلفي استفاده کرده، در نهايت با طرح سؤالاتي او را راهنمايي کنيد تا قادر به درک اصول مورد نظر از متن داستان‌ها باشد. مثلاً بپرسيد: در همه اين داستان‌ها، خدا چه کار واحدي انجام داد؟ ارتباط بين خدا و انسان‌ها در اين داستان‌ها، چه چيزي را به ما مي‌آموزد؟ 
5-آشنایی با نمونه های ایمان
مقصود اصلي از خداشناسي، نشان دادن تجليات خداپرستي در زندگي انسان است. پس بايد صحنه‌هايي از زندگي يک خداپرست واقعي متناسب با سنين کودکان هر دوره نشان داده شود. فرزندتان را با نمونه‌هاي عالي ايمان محکم و قوي آشنا سازيد. چنين نمونه‌هايي را مي‌توانيد در ميان مؤمناني که در قيد حيات هستند، بيابيد. همچنين مي‌توانيد نمونه‌هايي را در داستان‌هاي گذشتگان و زندگينامه مؤمنان پيدا کنيد.
6-الگوی موفق از ایمان
شما بهترين مثال و الگو براي فرزندتان هستيد.کودکان بخصوص در خردسالي، به شدت تحت تأثير رفتارها و باورهاي والدين خود قرار داشته، از آنها تقليد مي‌کنند و آنچه را در اين دوران فرا مي‌گيرند تا آخر عمر همراه خواهند داشت. لذا براي آموزش فرزندتان درباره‌ خدا، بهتر است از خودتان آغاز کنيد. اعتقاد و ارتباط خود با خدا را مورد بررسي قرار دهيد،‌ زيرا هر نوع رابطه‌اي که داشته باشيد به طور ناخودآگاه به فرزندتان منتقل خواهد شد. شما مي‌توانيد الگوي خوبي براي رشد و پرورش ايمان فرزندتان باشيد، به شرطي که در لحظات ترديد و نااميدي زندگي‌تان بتوانيد با خردمندي، صداقت و تواضع در راه ايمان قدم برداريد.
اگر کودکي والدين خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسي بداند، احتمالاً خدا را نيز داراي چنين صفاتي تصور خواهد کرد. والدين در نحوه‌ درک فرزندشان از خدا بيشترين تأثير را دارند. روابط تنگاتنگ و روزمره‌ کودکان با والدين، تأثير زيادي در نحوه درک آنها از خداوند دارد. عکس اين رابطه نيز وجود دارد. 
شما مي‌توانيد با روش‌هاي زير  براي فرزندتان الگويي موفق از ايمان باشيد:
- تلاش براي آموختن درباره‌ خدا: فرزندتان بايد مشاهده کند که شما درباره‌ خدا مي‌انديشيد، به مطالعه‌ کتاب‌هايي در اين زمينه علاقه داريد و خدا را عبادت مي‌کنيد.
- متواضع بودن در اعتقادات مذهبي: فرزندتان با مشاهده‌ سعه‌ صدر شما در تحمل عقايد ديگران، عدم تعصب در عين داشتن يقين و احترام به نظرات مخالف، حتماً به اعتقادات شما علاقه‌مند خواهد شد، زيرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهايتان مي‌داند.
- گفت‌و‌گو با فرزند خود درباره‌ مشکلات زندگي در فرصت‌هاي مناسب و اعتماد به خداوند به صورت عملي در حل مشکلات زندگي.
- الگو بودن در رفتار: بيان صفات خداوند براي کودکان اگر چه آموزنده است، اما کافي نيست. رفتار و طرز تلقي شما، تأثيري بيش از گفته‌هايتان بر باور فرزندتان دارد. قضاوت‌ها، عقايد، شوخي‌ها، نوع دوستاني که داريد و يا نوع توجه شما به مسائل، توسط فرزندتان دريافت و جذب شده، شخصيت او را شکل مي‌دهد.
- مشارکت دادن فرزندان در کمک به ديگران: بخشندگي به ديگران و استمداد از ديگران را به فرزندتان بياموزيد. انبيا(ع)، انسان‌هايي بودند که زندگي خود را وقف ديگران کردند، با اين وجود براي آب، غذا و جلب حمايت، از ديگران کمک مي‌طلبيدند. 
7-ارتباط با طبیعت
رحمت خدا با مشاهده‌ پديده‌هايي چون بازگشت پروانه‌ها پس از پروازي طولاني، راه رفتن ضعيف گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستاني سرد، قابل درک است. قدرت خدا در عظمت کهکشان‌ها و پيچيدگي حيات ديده مي‌شود. محبت و زيبايي خدا در رنگ‌هاي طبيعت و مناظر طبيعي متجلي است. لذت خدا از آفرينش خود(2) را مي‌توان در تنوع و گوناگوني موجودات مشاهده کرد. لطيف بودن خداوند و توجه او به کوچک‌ترين جزئيات را مي‌توان در آفرينش انسان مشاهده کرد. با آمدن برف و باران، با شكفتن گل‌ها، با ديدن نوزاد حيوانات و با هر جلوه و زيبايي كه در طبيعت به چشم مي‌خورد، بايد ياد خدا را در خاطر فرزندان زنده كرد.
با روش‌هاي زير ارتباط فرزندتان را با طبيعت افزايش دهيد:
- با  فرزندتان پياده‌روي کرده، از مشاهده گياهان و ساير موجودات زنده لذت ببريد.
- با فرزند خود به پارک‌ها و دشت و صحرا برويد.
- از تماشاي آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببريد.
- از باغ وحش و آکواريوم ديدن کنيد.
- به کوهنوردي و ماهي‌گيري برويد و در حياط منزل خودتان باغباني کنيد.
- توجه به طبيعت را به فرزندتان بياموزيد.
- گاهي اوقات با فرزند خود در مکاني آرام نشسته و محو تماشاي طبيعت شويد.
- رنگ‌هاي گوناگون طبيعت مثل قرمز، زرد، آبي، نارنجي و طيف متنوع رنگ سبز را جست‌وجو کرده، به تنوعي که دارند، توجه کنيد.
- به صداهاي متنوع گوش کنيد. صداي پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت آب و...
- به تماشاي محل زندگي موجودات مختلف برويد: آشيانه پرندگان، کندوي زنبورها، لانه مورچه‌ها، محل زندگي ماهيان و...
- مجموعه‌اي از دانه‌هاي گياهي، برگ درختان، پر پرندگان و صدف يا ماهيان را تهيه کنيد.
- براي آشنا شدن با انواع پرندگان و گل‌ها از کتاب‌هاي راهنما استفاده کنيد.
- انواع پرندگاني را که مي‌توانيد ببينيد مورد توجه قرار دهيد و هر مورد را يادداشت کنيد.
- از مناظر طبيعي عکس بگيريد و يا آنها را نقاشي کنيد.
- با استفاده از ذره‌بين، ميکروسکوپ و يا تلسکوپ به مطالعه جزئي‌تر طبيعت بپردازيد.
- بين خدا و طبيعت ارتباط برقرار سازيد. 
- به کودک توضيح بدهيد که خدا، تنوع موجودات را دوست دارد. خدا طراح بزرگي است. خدا قدرت فوق العاده‌اي دارد. خدا به کوچک‌ترين ذرات نيز اهميت مي‌دهد و خدا باعظمت است.
- از فرزندتان بپرسيد که هنگام مشاهده غروب آفتاب، جنگل، آبشار و پرندگان چه تصويري از خدا به دست مي‌آورد.
- آياتي از قرآن را بخوانيد که در زمان و شرايط شما مصداق داشته باشد. مثلاً وقتي که از مشاهده ستارگان در حيرت فرو مي‌رويد، به آياتي مراجعه کنيد که درباره خلقت آسمان‌ها و زمين توضيح دهند.
- حتي ديدن يک فيلم از شگفتي‌هاي آفرينش، فرصتي براي گفت‌وگو درباره خدا و قدرت اوست.
8-طرح سوالات
آموزش هميشه از طريق نصيحت يا توصيه امکان‌پذير نيست؛ گاهي از طريق طرح سؤالات مختلف و فرصت دادن به کودک براي يافتن پاسخ آنها ممکن مي‌شود. مؤثرترين و تحول آفرين‌ترين روش آموزش اين است که ذهن يادگيرنده را بر تفکر، تجربه، سؤال و کشف متمرکز کنيم و صرفاً نقشي کمکي براي خود قائل باشيم. با اعتقاد به اين روش، سؤالات کودکان براي ما ارزش پيدا مي‌کنند و به آنها اهميت خواهيم داد و خود نيز با طرح سؤالات آموزنده به فرزندان‌مان آموزش مي‌دهيم. اما:
- از افراط در طرح اين سؤالات خودداري کنيد تا فرزندتان خسته نشود.
- سؤالات را جدي طرح کنيد و به فرزندتان وقت کافي بدهيد تا درباره آنها فکر کند و سنجيده پاسخ دهد. سؤالي که با تمام وجود پرسيده شود و شنونده را به تفکر وا ‌دارد.
- سؤالات را با متانت طرح کنيد، گويي براي خود سؤال طرح مي‌کنيد، چرا که خود نيز در حال يادگيري هستيد.
- انتظار نداشته باشيد فرزندتان همان پاسخي را ارائه دهد که مورد نظر شماست، زيرا هر شخصي درک خاصي از يک سؤال دارد و عقايد خود را به نحو ويژه‌اي ابراز مي‌کند.
- سؤالات را طوري مطرح کنيد که فرزندتان با زبان و درک خودش به آنها پاسخ دهد. از او انتظار ارائه‌ پاسخ‌هاي آماده و کليشه‌اي نداشته باشيد.
- به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهيد و در برابر نظر او جبهه‌گيري نکنيد تا نوعي اعتماد و درک متقابل بين شما ايجاد شود.
- سؤالاتي طرح کنيد که متناسب با سن و درک و موقعيت فرزندتان باشد. 
- مهم‌ترين نکته در طرح سؤال اين است که هدف از طرح آنها ارائه‌ پاسخ‌هاي آماده به فرزندتان نيست بلکه وادار کردن وي به تأمل و تفکر و در نتيجه، رشد ايمان و ادراک اوست. 
9-اهمیت تفکر
سعي کنيد براي فرزندتان شرايطي را فراهم آوريد که عادت تفکر در سکوت و تنهايي در وي پرورش يابد. پيشنهادهاي زير به شما کمک مي‌کند تا شرايطي را براي آموزش فرزندتان در خصوص تفکر در آرامش و تنهايي فراهم آوريد:
- زمان و مکان ثابتي را براي تفکر در خلوت و آرامش تعيين کنيد. اوقات نماز زمان منظم و مناسبي براي خلوت کردن با خود و خداست.
- تفکر در تنهايي را به فعاليتي خانوادگي تبديل کنيد.
- روش تفکر در اوقات تنهايي، بايد متناسب با سن و علائق فرزندتان باشد.
- شايد بهترين روش براي بچه‌هاي چهار تا پنج ساله اين است که آنها را با اسباب‌بازي‌هايشان تنها بگذاريد تا با آنها ارتباط برقرار کنند. مي‌توانيد داستاني براي آنها تعريف کنيد، کتابي را براي نقاشي کردن در اختيارشان قرار دهيد و يا او را با نوار قصه مناسبي تنها بگذاريد تا خودش به آن گوش کند.
- وقتي که فرزندتان قادر به نوشتن شد، حتي اگر انشاي خوبي ندارد يا کلمات را اشتباه مي‌نويسد، يکي از مفيدترين کارها اين است که از او بخواهيد تا درباره‌ فعاليت‌هاي روزانه‌اش يادداشتي تهيه کرده، دفتر خاطراتي براي خود درست کند. به او توضيح دهيد که در دفتر خاطرات بايد داستان خودش را بنويسد. او مي‌تواند احساساتش را درباره رويدادهاي زندگي‌اش و چيزهايي را که به نظر او مهم بوده و ارزش به ياد ماندن دارند، در اين دفتر بنويسد. بچه‌هاي بزرگتر را تشويق کنيد که از خلاصه‌نويسي اجتناب کرده و جزئيات بيشتري را در يادداشت‌هاي خودشان توضيح دهند. از آنها بخواهيد که در نوشته‌هايشان صادق بوده، مطمئن باشند که بدون اجازه آنها هرگز نوشته‌هايشان را نخواهيد خواند. به اين قول خود، حتي در غياب فرزندتان وفادار باشيد. 
- علاوه بر تشويق فرزندتان به تهيه يادداشت روزانه، کتاب‌هايي در اختيار او قرار دهيد تا مطالعه کند و وسايلي براي او تهيه کنيد تا به کارهاي هنري بپردازد.
10-عبادت دسته جمعی
از توصيه‌هاي مهم اسلام، اهتمام به عبادت(3)و سفارش اعضاي خانواده به آن است. در مرحله‌ اول،‌ فرد بايد خود به رفتارهاي عبادي اهتمام ورزد تا الگويي مناسب براي ساير اعضا باشد. در متون ديني آمده است که فرزندان خود را در هفت سالگي به نماز سفارش کنيد.(4)  اين سفارش مي‌تواند به شيوه‌هاي گوناگوني اجرا شود که برخي از آنها مانند روش الگوگيري، تأثيرگذارتر خواهد بود.(5) بر اين اساس و در راستاي معنوي سازي زندگي روزمره خود، اوقات ثابتي را به عبادت خانوادگي اختصاص دهيد. از طريق عبادت دسته‌جمعي مي‌توانيد فرزندتان را با درک خود از خدا آشنا ساخته، او را در ارزش‌ها، اميدها و نااميدي‌ها، سؤال‌ها و پاسخ‌ها و توانايي‌هاي معنوي خود مشارکت دهيد. در اين اوقات مي‌توانيد تکيه گاه‌هاي معنوي خود و منابعي را که به شما قدرت مي‌دهند به او نشان دهيد. 
مي‌توانيد در محيط خانواده به صورت جماعت، نماز بخوانيد. اگر فرصت يا امکان برپايي نماز جماعت روزانه را در منزل نداريد، لااقل مي‌توانيد در اوقاتي مثل سر سفره‌ غذا، به شکرگزاري دسته‌جمعي بپردازيد. شما مي‌توانيد مراسم و سالگردهايي را که به مناسبت‌هاي مختلف برگزار مي‌کنيد، به ايامي براي تفکر و انديشيدن تبديل کنيد.
عبادت يا فعاليت معنوي دسته‌جمعي اعضاي يک خانواده، تأثير پايداري در رشد معنوي کودکان دارد. اين نوع فعاليت‌ها موجب مي‌شوند تا محيط خانه به مکاني معنوي و مقدس تبديل شود. 

پي نوشت‌ها:
1. محمد داوودي، سيره‌ تربيتي پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)، ج2، ص46-47.
2. مؤمنون، 14.
3. بقره،238 و نساء،103.
4. کليني، اصول کافي، ج3، ص409. 
5. نهج البلاغه، حکمت 73. 
از:ماهنامه پیام زن،شماره244

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

سيره عملي پيامبر اعظم(ص) در تعليم و تربيت

سيره عملي پيامبر اعظم(ص) در تعليم و تربيت

مقدمه:

بدون ترديد سازندگي دروني انسان و اصلاح و تهذيب نفس او در سعادت فردي و جمعي، دنيوي و اخروي او نقش بسزايي دارد. بطوريکه اگر انسان تمامي علوم را تحصيل کند و کليه نيروهاي طبيعت را مسخر خويش کند اما از تسخير درون و تسلط برنفس خود ناتوان باشد از رسيدن به سعادت و نيل به کمال باز خواهد ماند. از اين رو تربيت روحي و اخلاقي انسان در يک کلام«برنامه انسان سازي» براي هرجامعه اي امري بغايت جدي و حياتي است.

با اين وصف نگاهي به اوضاع جوامع بشري، نشان ميدهد که آنچه قبل از همه بدست فراموشي سپرده شده است، تربيت اخلاقي و معنوي انسان است. تمامي نابساماني هاي موجود در سطح  بين المللي و گرفتاريهاي روزافزون آن،همگي ناشي از غفلت انسان از امر «تربيت» و  سازندگي روحي و اخلاقي خودش است.

انسان ظاهراً متمدن امروزي نيک مي داند که در عرصه تسلط بر خود و اميال و کششهاي ناموزون خويش کمترين توفيقي بدست نياورده است ولي هرگز اين شکست بزرگ و اساسي را به روي خود نمي آورد و چنان وانمود مي کند که گوئي فاجعه اي بوجود نيامده و چيزي از دست نرفته است. اما در اين ميان برهيچکس پوشيده نيست که در اين تمدنهاي ظاهر فريب آنچه قبل از همه بدست فراموشي سپرده شده است همانا «انسان» و فضايل و کرامات انساني است. حال قصد داريم باتوجه به اوضاع و شرايط کنوني دنيا، اهميت و ضرورت و فوريت تعليمات اخلاقي دين مبين اسلام و بخصوص آشنايي با سيرۀ اخلاقي و تعليم و تربيتي پيامبر بزرگوار اسلام که الگوي کامل اخلاقي است بيش از پيش احساس مي شود . بنابراين در اين مقال تلاش شده است با پرداختن به سيرۀ تربيتي پيامبر اعظم(ص) گامي مثبت در جهت بسط و گسترش و احياي ارزشهاي اصيل اخلاقي و سيرۀ عملي آن حضرت در ابعاد مختلف رفتار مربيان و متربيان جامعه اسلامي مان را با آن هماهنگ ساخته و با الگو گرفتن و قراردادن خود متربيان جامعيت نظام تربيتي اسلام را جامه عمل بپوشانيم.

 چکيده:

از آنجاکه انسان موجودي پيچيده و ماهيت از اوئي و بسوي اوئي دارد و ابعاد وجودي وي از خاک و معني مرکب شده است. اين پيچدگي انسان بدون شک نيازمند توجه خاص و همه جانبه به ساختار خلقت را مي طلبد از اين رو تربيت روحي و اخلاقي و در يک کلام برنامه انسان سازي به عنايت جدي است. ما در دوره اي زيست مي کنيم که تمدنهاي ظاهر فريب انسان را به سمت انحراف و سرآب سوق مي دهد و آثار و تبعات آن زمينه ساز سقوط اخلاقي و حاکميت بي بند و باري و افسارگسيختگي را موجب شده است.

لذا براي رهايي از حاکميت انحطاط و تسلط و اغراض و هوسهاي شخصي و گروهي عده اي سودجو و نفس پرست انسان امروزي بيش از گذشته نيازمند الگوهاي تمام عيار و جامع و مانعي است که به آن توسل و تبعيت نمايد و عقل و منطق را پسند کند و حاکميت دين و مروجان ديني را بپذيرد تا نور معنويت در دلهاي وي ملکه گردد و براساس تعليمات آنان به خودسازي و اصلاح و تهذيب نفس بپردازد تا به سعادت موعود نايل آيد. شايسته آن ديدم که در اين مقال با ارائه سيره عملي زندگي نبي مکرم اسلام (ص) در تمامي ابعاد و با تحصيل کمالات عالي انساني(مکارم اخلاق) زمينه را براي تهذيب نفس(خودسازي) خويشتن و سايرين فراهم نمائيم. لذا قصد آن بوده است که براي احياي ارزشهاي اصيل  با توسل به سيره نبوي اصول انساني را که شرط لازم براي حيات جاودانه است بسط و گسترش دهيم.

عوامل بازدارنده تعليم و تربيت اسلامي

دل انسان که لطيفه اي رباني است كانون درك و معرفت و نيز خواست ها و گرايش هاي متنوع است. روح آدمي در حالت تعادل از لطافت خاصي برخوردار است، دل مؤمن جايگاه ايمان، محبت ، خوف و رجاء ، رضا و مانند آن است. اما هنگامي انسان مرتكب خطا و گناهي مي شود تعادل وجودي او بهم مي خورد، رفته رفته لطافت اوليه را از دست مي دهد و دل، به نارسائيها و بيماريهاي گوناگون مبتلا مي گردد كه در نهايت قساوت قلب نتيجه آن است و بسياري از مواهب فطري و معنوي را از دست مي دهد بطوريكه نه رغبتي براي راز و نياز با خدا دارد و نه شوقي براي عبادت . بنابراين ريشه كمالات در درون او مي خشكد كه پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد«دورترين مردم از خدا، شخص سخت دل است

ادامه نوشته

روشهای آموزش و تربیت دینی در سیره عملی پیامبر اعظم(ص

روشهای آموزش و تربیت دینی در سیره عملی پیامبر اعظم(ص)

 

اشاره

در این نوشتار شیوه های آموزشی و تربیتی حضرت رسول اعظم(ص) مورد بحث قرار گرفته است. آنچه در این مقاله مورد نظر است نشان دادن شیوه های متنوع آموزشی و تربیتی حضرت در امر تعلیم و تربیت است شیوه هایی که هر کدام در جایگاه مناسب خود می تواند در امر تعلیم و تربیت مهم تلقی گردد. شیوه های مورد بحث عبارتند از: آموزش به روش غیرمستقیم، آموزش به شیوه تکرار، آموزش به شیوه عکس العمل مناسب، آموزش به شیوه پرسش و پاسخ، آموزش به شیوه تمثیل، آموزش به شیوه رفتاری نه تنها رهنمود گفتاری، آموزش به شیوه خطابه، آموزش به شیوه استفاده از وسایل کمک آموزشی، آموزش به شیوه عینی و تجربی، آموزش به روش نمایش خود عمل.

مقدمه:

همه قراین حاکی از آن است که پیامبر اعظم(ص) به امر آموزش به صورت عام و آموزش و تربیت دینی به صورت ویژه اهمیت زیادی می داد. اما آنچه در آموزش و تربیت دینی با توجه به ویژگی خاص آموزه های دینی و مسایل تربیتی اهمیت دارد، استفاده از روشهایی است که بتوان به اهداف تعیین شده نایل آمد. امروزه بسیاری از معلمین و استادان امور دینی و تربیتی نسبت به آموزش و تربیت مخاطبان، توفیق چندانی ندارند. آنچه در مرحلة اول براساس یک تجربه عام از علت این ناکامی می توان سخن به میان آورد، استفاده نکردن از روش های متنوع آموزشی و تربیتی در بعد دینی است. آنچه امروزه بیشتر در امر آموزش و تربیت دینی استفاده می شود، روش خطابه و یک طرفه است؛ گویی یک نفر

می خواهد به دیگران بگوید: چه چی زی خوب است و چه چی زی بد و تو باید به خوب عمل کنی و از بد اجتناب نمایی ، در حالی که برای رسیدن به اهداف الهی شیوه های آموزشی و تربیتی متنوعی متصور است. آنچه در این مقاله به آن پرداخته شده است بررسی شیوه های آموزش و تربیت دینی در سیره عملی پیامبر اسلام(ص) است. در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه حضرت رسول اکرم(ص) از شیوه های بسیار جذاب و موفق برای آموزش و تربیت دینی استفاده می کرد و قطعاً این امر یکی از عوامل موفقیت حضرت در امر مذکور بوده است. استفاده از این شیوه ها در این زمان می تواند در موفقیت اهداف آموزش و تربیت دینی تأثیر زیادی داشته باشد.

1. آموزش به شیوة غیرمستقیم

گاه در مواردی آموزش غیر مستقیم اثر بیشتری در متعلم می گذارد یعنی اگر به متعلم مستقیماً گفته شود که فلان امر خوب یا بد است یا آن کار باید انجام بشود یا نه، ممکن است او موضع گیری نماید و خیلی توجه نکند و این امر در مسائل اخلاقی و ارزشی و مذهبی بسیار مهم است که همیشه به صورت مستقیم آموزش داده نشود، گرچه تأثیر آموزش مستقیم در جای خود بسیار زیاد است. ولی در مواردی آموزش غیر مستقیم مؤثرتر است. حضرت رسول(ص) در مواردی به صورت غیر مستقیم، حقایق عالی الهی را تفهیم می کرد. ابومسعود انصاری می گوید: غلامی داشتم که او را کتک می زدم. از پشت سر خود صدایی شنیدم که می فرمود: بدان ابا مسعود! خداوند تو را بر او توانایی داده است. (او را بنده تو ساخته)، برگشتم، دیدم رسول خدا(ص) است. به رسول خدا(ص) گفتم: من او را در راه خدا آزاد کردم!! پیامبر(ص) فرمود: اگر این کار را انجام نمی دادی، آتش تو را فرا می گرفت.[1]

در این داستان، پیامبر اکرم(ص) به صورت مستقیم از ابتدا نفرمود که تو به این بنده ظلم می کنی و جایگاه تو آتش است بلکه مطلب را به صورت غیر مستقیم و کنایی به او فرمود و این آموزش چنان در ابومسعود اثر گذاشت که آن بنده را در راه خدا آزاد کرد. نوع بیان در آموزش های ارزشی و دستورالعملهای رفتاری بسیار مهم است. باید بیان به گونه ای باشد که در قلب مخاطب فرونشیند.

از امام علی(ع) روایت است که فرمود: هرگاه فردی در نزد پیامبر(ص) دروغ می گفت ایشان تبسم می نمود و می فرمود: حرفی است که او می گوید.[2]

طبق این روایت پیامبر اعظم(ص) به صورت غیرمستقیم می فهماند که دروغ بد است و نزد حضرت(ص) جایگاهی ندارد یعنی تعبیر این که حرفی است که او می گوید کنایه است که مورد قبول من نیست و نباید دروغ گفت.

ادامه نوشته

قرآن؛ شفای جسم و روح


* محمدرضا ستوده
خداوند، قرآن را به عنوان شفا و درمان معرفی می‌کند. اما این بدان معنا نیست که قرآن فقط شفای جان‌ها و دلها را موجب می‌شود و از بیماردلی رهایی می‌بخشد، بلکه به اعتبار اطلاقی که در آیه شفاء است، می‌توان گفت که قرآن شفای جسم و جان آدمی است و همان‌گونه که می‌توان با قرآن، دردهای روحی و روانی و فکری را درمان کرد، می‌توان دردهای جسمی و بدنی را نیز به وسیله قرآن درمان کرده و از بیماری نجات داد.
کاربردهای دعا و نیایش نیز این‌گونه است؛ چرا که انسان همان‌طوری که می‌تواند از اسباب مادی برای درمان بهره‌ گیرد، می‌تواند از اسباب فرامادی و معنوی نیز بهره‌مند شود، بلکه باید گفت که آن کسی که در اسباب مادی، معجزه درمان را نهاده در دعا و آیات قرآنی نیز معجزه دعا را قرار داده است؛ زیرا به حکم توحید فعلی، شفا تنها در دست اوست و انسان می‌بایست شفا و درمان را از شافی بخواهد که پزشک و درمان مادی و غیرمادی را اسباب شفا قرار داده است.
آنچه درپی می‌آید نیم‌نگاهی است به اهمیت شفاخواهی از قرآن، چه استشفای بیماریهای روحی و روانی و چه بیماریهای جسمی.
***
درمان و شفا از قرآن
خداوند به صراحت می‌فرماید: و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین؛ و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم. (اسراء، آیه82)
شفا از «شفی» به معنای اشراف و تحت اختیار در آوردن چیزی است. از آن‌رو، به درمان بیماری و دست‌یابی به عافیت و سلامت شفا گویند که وقتی شخصی به جهت مشرف شدن بر مرض و سپس غلبه بر آن (معجم مقاییس اللغه، ج3، ص199، «شفی») و رسیدن به کناره سلامتی، از غلبه و چیرگی بیماری رهایی یافته باشد گویی با درمان بیماری و رهایی از مرگ، جسم و جان خود را تحت اشراف خود گرفته است. لذا به درمان از بیماری، شفا گفته شده و شفا به عنوان اسم برای بهبودی و صحت به کار گرفته شده است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص459، «شفا»)
به هرحال، شفا به معنای تحت اشراف و اختیار در آوردن جسم و جان و چیرگی بر دشمنی است که می‌کوشد تا بر جسم و جان غلبه یافته و اختیار آن را در دست گیرد. این عمل درمانی را شفا می‌گویند. در آیات قرآنی برای بیان این مفهوم و مقصود، واژگانی غیر از شفا چون برء و کشف از ضرر نیز به کار رفته است. برء به معنای برائت و رهایی و آزادی است.
از آیات قرآنی به دست می‌آید که خاستگاه همه چیز از جمله مرگ و حیات، خداوندی است که خالق همه چیز است؛ (ملک، آیه2) زیرا هر چیزی که نام هست و بود بر آن نهاده می‌شود و از وجود بهره‌ای برده، مخلوق خداوند است. البته شر و بدی مطلق در هستی وجود ندارد و آنچه وجود دارد شر نسبی است که نسبت به چیزی نقص و نسبت به چیز دیگر کمال است. نکته دیگر آنکه در آیات قرآنی شر به خدا نسبت داده نمی‌شود؛ زیرا شر و بدی به معنای نقص است و هرگزخداوند امری را ناقص و غیرکامل نمی‌آفریند، بلکه موجودات خود به دلایل و عللی از تمامی کمال بهره‌مند نمی‌شوند و اسم شر بر آن نهاده می‌شود.
بایدتوجه داشت که مرگ نقص نیست، بلکه کمالی برای آدمی و هر موجودی است تا از نشئه‌ای به نشئه دیگر درآید. همچنین بیماری امر وجودی و کمالی است و اگر نسبت به چیزی شر باشد برای خودش یا دیگری خیر است. با نگاهی به ویروس‌ها و میکروب‌ها و رفتار آن‌ها می‌توان دریافت که چرا چنین اعتقادی مطرح می‌شود.
خداوند، خاستگاه بیماری و شفا
به هر حال، از نظر آموزه‌های قرآنی، توحید فعلی امری قطعی است و نمی‌توان در هستی امری را یافت که مخلوق الهی و تحت مشیت و اراده او نباشد. بیماری نیز از چنین خصوصیتی برخوردار است؛ اما اینکه حضرت ابراهیم(ع) دراین جمله می‌فرماید: فاذا مرضت فهو یشفین، وقتی بیمار شدم پس اوست که مرا شفا می‌دهد (شعراء، آیه 80) برای این است که ایشان درحال بیان نعمت‌های الهی بوده است و بیماری نعمت نیست بلکه سلب نعمت است، ولی از آنجایی که آن حضرت(ع) می‌خواست نعمت شفا را بیان کند به ذکر بیماری نیز پرداخته، ولی آن را به خود نسبت داده است. بنابراین، آن حضرت(ع) به علت رعایت ادب این‌گونه سخن نگفته، بلکه چون ایشان در مقام بیان نعمت‌های الهی بوده، بیماری را به خود نسبت می‌دهد، با آنکه هیچ شک و تردیدی ندارد که بیماری نیز از مخلوقات و افعال الهی است. پس در بیان علت نسبت بیماری به خود و نه خدا باید گفت که چون ایشان در مقام بیان نعمت‌ها بود و در همان حال اگر به بیماری اشاره می‌کرد که سلب نعمت است، مقصود حاصل نمی‌شد. اما اینکه چرا حضرت(ع) به بیماری در میان نعمت‌ها اشاره می‌کند و آن را به خود نسبت می‌دهد، از آن روست تا این گونه از باب مقامی بر جایگاه شفابخشی خداوند به عنوان یک نعمت بزرگ تاکید ورزد. (المیزان، ذیل آیه)
به هر حال، خداوند خاستگاه هر چیزی درجهان و خالق و فاعل، خود اوست. ازجمله این امور، بیماری و شفاست که از افعال الهی است. این بیماری و شفا می‌تواند از طریق اسباب مادی انجام گیرد یا از طریق اسباب غیرمادی. از آنجایی که نفس انسانی ترکیبی از مجرد وماده است و میان آن دو ارتباط تنگاتنگی است، هر یک در دیگری تاثیر دارد. و به خاطر همین تاثیر دو سویه میان عوالم مادی و غیرمادی لازم نیست که تنها درمان و شفا را در اسباب مادی بجوییم، بلکه دراسباب غیرمادی نیز همین تاثیر وجود دارد.

ادامه نوشته

دینداری و بدعت‌زدایی در قیام امام حسین(ع)


* عبدالامیر اردستانی
دین، فلسفه و مکتب زندگی انسان است. آئینی که به انسان فکر صحیح و عمل صالح را می‌آموزد و سعادت دنیا و آخرت را تامین می‌کند، دین الهی است که خداوند از آن به اسلام یاد کرده و همه پیامبران از آدم(ع) تا خاتم(ع) بدان دعوت کرده‌اند و خداوند غیر از آن نیز دینی را نمی‌پذیرد.
امام حسین(ع) وارث چنین دینی است. او بر آن است تا مفهوم دینداری واقعی را در زندگی به نمایش بگذارد و مردم را با حقیقت دینداری آشتی دهد و جامعه‌ای عادلانه و به دور از بدعت ایجاد کند. از این رو به حکم وظیفه امر به معروف ونهی از منکر، جامعه را به دینداری دعوت می‌کند و با خون و شمشیر درصدد است تا عوامل کژی و انحراف را در میان مسلمانان و دینداران که امت محمدی(ص) بلکه همه امت‌های شرایع الهی را شامل می‌شود، از میان بردارد و حقیقت دین و دینداری را زنده و احیا کند و بدعتهای به وجود آمده در دین را از میان بردارد.
نویسنده با مراجعه به سخنان آن حضرت(ع) بر آن است تا رویکرد علمی و عملی آن حضرت(ع) را به مساله دین و دینداری تبیین کند و امکان بهره‌مندی از راه و روش آن حضرت(ع) در ایجاد و بهسازی جامعه بر اساس دین اسلام را برای خوانندگان فراهم آورد.
دینداری، گرایش عقل و فطرت
دینداری در انسان یک امر طبیعی و فطری است، زیرا همه انسان‌ها از عقل برخوردارند و این عقل به عنوان چراغ هدایتی درونی، به دین و اخلاق فرمان می‌دهد، اما این که طریقت دینداری کامل چگونه است و کیفیت آن چیست، شاید عقل نتواند به تمام ابعاد و زوایای آن روشنایی افکند و به جزئیات آن آگاه سازد، از این رو وحی به مدد عقل آمده تا همه ابعاد عبادت و دینداری را روشن سازد و راه راست را در میان راه‌ها نشان دهد. در این میان پیشوایان دین، به عنوان سرمشق‌های علمی و عملی به انسان‌ها نشان می‌دهند که هم می‌توان و هم چگونه بهترین‌ها را انجام داد که مصداق کامل عبادت و دینداری است.
دنیا از نظر دین
دنیا از نظر آموزه‌های قرآنی، بهترین بستر و مناسب‌ترین جا برای رشد و تکامل وتعالی بشر و در همان حال گذرگاهی سخت و دشوار برای آدمی است که گذر سالم از آن به معنای سعادت ابدی است. انسان در دنیاست که می‌تواند ظرفیت‌ها و توان‌های خود را بشناسد و فعلیت بخشد و خدایی شود. (بقره، آیه 30، آل عمران، آیه 79) اما باید توجه داشت که دنیا راهی است که برای اهل ایمان و تقوا بسیار بزرگ و فراخ است؛ اما برای اهل کفر و بی‌تقوایی چون لبه شمشیر تیز و باریک است. از این‌رو خداوند در سوره عصر در تبیین زمان محدود حضور انسان در دنیا می‌فرماید که انسان‌ها همه در دنیا در خسران و زیان هستند و از سرمایه‌های وجودی خود از دست می‌دهند مگر آنکه چهار کار را انجام دهند که دو کار نسبت به خود و دو کار برای دیگری است؛ اینکه ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند و دیگران را نیز به حق و صبر دعوت و سفارش کنند که نوعی امر به معروف است.
تقابل دین و دنیا
اگر سخن از تقابل دین و دنیا می‌رود، نسبت به دنیایی است که افراد در آن گرفتار خسران شده و به جای چهار عمل اصلی، بی‌تقوایی و بی‌دینی پیشه گرفته و فرصت بی‌مانند عمر کوتاه را بر باد داده و به جای فعلیت‌بخشی به توان‌ها و نیروهای خود، آن را با فجور و بی‌تقوایی پایمال کرده و عقل خود را دفن و فطرت خویش را مخدوش و مختوم ساخته و دریچه قلب خود را بر روی انوار حقایق الهی می‌بندند. (شمس، آیات 7 تا 10) 
داستان دین و دنیا همانند داستان کشتی با آب است. به این معنا که کشتی بی‌آب، تخته پاره‌ای بیش نیست که هیچ معنا و مفهوم و ارزشی ندارد، اما وقتی آب در زیر او باشد و کشتی بر آب و مسلط بر آن باشد، از آن بهره می‌گیرد و بر امواج می‌تازد و پیش می‌رود و مقصد و مقصود خود را برآورده می‌سازد؛ اما اگر این آب به کشتی درآید و بر آن مسلط شود، کشتی را غرق می‌کند و آن را نیست و نابود می‌سازد. دنیا نسبت به آدمی این‌گونه است و وقتی دین و دنیا در تقابل سلب و ایجابی یکدیگر قرار می‌گیرند بگونه‌ای که بود یکی به معنای نابودی دیگری است، آن زمانی است که دنیا به درون آدمی رخنه کرده و به جای خدا و دین و اخلاق و عقل، قرار گیرد و مسلط بر آدمی شده و او را غرق خود کند طوری که انسان چیزی جز دنیا نبیند. این احاطه و تسلط و رخنه‌یابی دنیا به دل و درون آدمی به مانند نفوذ و رخنه آب به درون کشتی است که موجب هلاکت باشد؛ اما اگر انسان اجازه ندهد که دنیا محبوب دلش شود و به درون در آید، بلکه همواره بر دنیا سوار و مسلط باشد، در آن زمان مرکب رهواری است که هر جایی که بخواهد او را می‌برد و در خدمت و تسخیر او خواهد بود.
البته بسیاری از مردم به دلیل خواسته‌های نفسانی و وسوسه‌های شیطانی ابلیس و یارانش، اجازه می‌دهند که دنیا به درون آید و جایگزین عقل و دین و وحی شود و سکاندار جان و جسم بشر شود و او را به هر سو که خواهد برد. لذا موجبات هلاکت انسان و گاه جامعه انسانی فراهم می‌آید و انسان در دنیا غرق شده و همه توشه و توانش از میان می‌رود و سرمایه وجود و جانش را از دست داده و جز زیان و خسران سرمایه‌ای نخواهد داشت.

ادامه نوشته

نشانه‌های دوستان شیطان

جمال ربانی
صفات و افکار شیطانی
در کاربردهای عربی، شیطان، هر موجودی از انسان و جن و حیوانی است که سرکشی و تمرد می‌کند و بیرون از دایره رفتارهای طبیعی می‌باشد. بنابراین، اختصاص به طائفه‌ای خاص ندارد. (المصباح المنیر، فیومی، ج1-2، ص313، «شطن»؛ مفردات الفاظ القرآن، راغب، ص454، «شطن») از این رو در قرآن از شیاطین جن و انس سخن به میان آمده است.
با این همه، نماد اصلی شیطان و شیطنت، ابلیس از جنبیان است که با عبادت و بندگی به مقامات عالی رسید و در مقام قدس سکونت یافت، ولی تمرد و استکبار کرد و از آن مقام رانده شد. در برخی از آیات قرآنی که سخن از شیطان به میان می‌آید، مقصود ابلیس می‌باشد، چنانکه در آیات 41 تا 45 سوره مریم، مراد از شیطانی که در برابر خداوند عصیان ورزید و برخی از انسان‌ها وی را به جای خدا می‌پرستند، همین ابلیس است.
بنابراین هرگاه از شیطان و صفات و افکار او سخن به میان می‌آید، مقصود ابلیس است؛ زیرا که وی نماد هر زشتی و پلیدی و دشمنی است. با این همه، برخی از مردمان نه تنها صفات او را می‌پسندند، بلکه می‌کوشند تا با الگوبرداری از ابلیس خود را شیطان مجسمی سازند و صفات و افکار او را در خود تحقق بخشند. این‌گونه است که از خدایی شدن به شیطانی شدن گرایش می‌یابند و در این راه گام برمی‌دارند. چنین افرادی که تحت سلطه فکری و صفاتی ابلیس درآمده‌اند، همان اولیای شیطان و دوستان اویند. به همین دلیل خداوند از کسانی که بت‌پرستی پیشه خود ساخته‌اند و به عبادت بتان مشغول می‌شوند به عنوان کسانی یاد می‌کند که تحت ولایت شیطان درآمده و از دوستان او شده‌اند. (مریم، آیات 42 و 45)
خداوند در آیات 201 و 202 سوره اعراف گاه از این افراد به برادران و اخوان شیطان یاد می‌کند؛ زیرا برادری گاه به نسب است و گاه به سببی چون دین و فکر می‌باشد. این افراد که در فکر و آیین همانند ابلیس می‌اندیشند و رفتار می‌کنند همان برادران شیطان می‌باشند.
اگر بخواهیم مجموعه‌ای از صفات و رفتارهای شیطانی را برشماریم باید به صفات ابلیس چون غرور، تکبر، استکبار، خود بزرگ‌بینی، نژادپرستی، تمرد، عصیان و مانند آن اشاره کنیم. اما ابلیس و شیاطین دیگر دارای رفتارها و صفات بی شماری هستند که می‌توان آن را در یک جمله این‌گونه خلاصه کرد: هرگونه زشتی، پلیدی و نابهنجاری را می‌توان به آنها نسبت داد؛ زیرا اینان از هر خوبی، زیبایی، پاکی و هنجار گریزان بوده و از کمال به نقص گرایش دارند. از این‌رو در قرآن به شیطان همه صفات زشت و بد چون تبذیر، اسراف، فسق، میگساری، قماربازی، فحشا، زنا، بت‌پرستی، دنیاپرستی و مانند آن نسبت داده شده است.
ابلیس برای دست‌یابی به اهداف پلید و شوم خویش، از هر ابزاری بهره می‌برد تا انسان‌ها و دیگر جنیان را به سوی تباهی و گمراهی بکشاند و از توحید و ایمان واقعی محروم سازد. او در یک فرآیندی، انسان‌ها را به سوی کارهای زشت و گناه می‌کشاند و تا آنجا پیش می‌رود که انسان‌ها و جنیان، به عنوان سربازانش عمل کنند و اهداف او را تحقق بخشند. کسانی که تحت ولایت او قرار گرفتند، کسانی هستند که از انسانیت بیرون رفته و فطرت سالم و پاک خود را تباه کرده‌اند. از این‌رو خود آنان، یک شیطان مجسم هستند و به تعبیر قرآن به صورت شیاطینی از انس و جن درمی‌آیند که در خدمت اهداف پلید ابلیس می‌باشند.
ابزارهای شیطانی

ادامه نوشته

ویژگی عبادت شایسته


* محمدمهدی رشادی
امام حسین(ع) فرمود: -من عبدالله حق عبادته آتاه الله فوق امانیه و کفایته-
کسی که خدا را پرستش کند آن‌گونه که سزاوار اوست، خدای متعال بیشتر از آن چیزی که آرزو دارد و بیشتر از آنچه که نیاز دارد به او خواهد داد. (فرهنگ سخنان امام حسین(ع) محمد دشتی، ص 93)
از جمله شرایط عبادت شایسته، داشتن انگیزه و نیت صحیح است. عبادتهای ما برای چیست؟ آیا برای کسب بهشت و نعمت‌های آن است؟ آیا برای فرار از جهنم و ترس از عذابهای دردناک آنجاست؟
آیا برای دستیابی به مقامات عرفا و انجام کرامات آنهاست؛ آیا برای خواسته‌های دنیایی است؟
حضرت در فراز دیگری کیفیت عبادت شایسته را به روشنی بیان می‌دارند:
گروهی خدا را برای شوق بهشت پرستش می‌کنند که این پرستش، پرستش تجار و بازرگانان است. گروهی از مردم خدا را از روی ترس می‌پرستند که این پرستش و عبادت بردگان است.
اما گروه سومی هستند که خدا را از روی شکر و سپاسگزاری عبادت می‌کنند که این عبادت آزادگان است و این نوع پرستش والاترین و با ارزش‌ترین نوع عبادت است.
خلاصه: مهمترین ویژگی عبادت «اخلاص» است. یعنی عبادت خدای متعال باید خالصانه بوده و بدون هیچ گونه شائبه غیر باشد. به فرمایش امام جواد(ع)- افضل العباده الاخلاص- برترین عبادت اخلاص می‌باشد. (میزان الحکمه ج 2 ص 643)
عبادت دائمی
مرحوم حاج اسماعیل دولابی می‌گفتند: در بازار چوب‌فروشان در هر حجره روزی چند کامیون چوب معامله می‌شود ولی در پایان روز که سؤال کنی چقدر کاسبی کرده‌اید؟ می‌گویند: مثلا ده هزار تومان. اما یک منبت‌کار تکه‌چوبی ا‌ز آن چوبها را می‌گیرد و حسابی رویش کار می‌کند و بر روی آن نقش می‌اندازد و همان را صدهزار تومان یا بیشتر می‌فروشد. گاهی آن قدر نفیس می‌شود که نمی‌توان روی آن قیمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زیاد عبادت کردن مهم نیست. بلکه روی عمل، حسابی کار کردن و آن را خوب از کار درآوردن وحق آن را ادا کردن نتیجه‌بخش است.
قرآن را، زیارت عاشورا را، مناجات شعبانیه را، نماز شب را یک بار بخوان اما خوب بخوان. لازم نیست خیلی بخوانی. در خیلی خواندن خطر عادت شدن و بی‌روح شدن و بی‌توجه تکرار کردن وجود دارد. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد تا نماز بعد تا ذکر و عبادت بعد خوب نگهداری کن. کار بد، دعوا، جدال، حرف بد و... انجام نده و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی عبادتت دائمی می‌شود. دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.(مصباح‌الهدی ص 327-329)
مرحوم رجبعلی خیاط می‌گویند: نفس، اعجوبه است. شبی دیدم که حجاب دارم (تاریکی دل) و طبق معمول همیشه نمی‌توانم حضور پیدا کنم. ریشه‌یابی کردم و با تقاضای عاجزانه متوجه شدم عصر روز گذشته که یکی از بزرگان تهران به دیدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم و من هنگام نماز برای خوشایند او عبای خود را به دوش انداختم. (کیمیای محبت ص 20) از یکی از عالمان بزرگ نقل شده است که سی سال در صف اول نماز جماعت اقتدا می‌کرده است. روزی به عللی نتوانست خود را به صف اول برساند. لذا مجبور شد در صف دوم بایستد. او از اینکه مردم اورا در صف دوم دیدند در خود خجالتی احساس کرد. از اینجا متوجه شد که در این مدت طولانی که پیشاپیش مردم و در ردیف اول نماز را اقامه می‌کرده، از روی ریا و خودنمایی بوده است. لذا تمام آن سی سال نماز را قضا کرد. (هزار و یک حکایت اخلاقی ص 205)
عبادت به اخلاص نیت نکوست

ادامه نوشته

عاملی که زندگی را سخت و تنگ می‌کند!

عاملی که زندگی را سخت و تنگ می‌کند!


و هر که از یاد من روی گرداند، حتماً برای او زندگی تنگی خواهد بود؛ و در روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم.


«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» [سوره طه / آیه 124] و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏كنیم

خداوند به موسی (علیه السلام) در خلال مناجاتش با او فرمود: «ای موسی، در هیچ حال مرا فراموش نکن و به مال و دارایی فراوان شاد مشو؛ زیرا از یاد بردن من ، دل‌ها را سخت می کند و همراه ثروت زیاد، گناه نیز زیاد است.»

 

رابطه بین یاد خدا و تنگ شدن روزی چیست؟

راستی چه رابطه ای بین دوری از نماز و ذکر خدا و سخت و تنگ شدن زندگی وجود دارد؟

مرحوم علامه طباطبایی به زیبایی این سۆال را پاسخ گفته اند: «زیرا هر کس پروردگار خود را فراموش کند و به یاد او نباشد راهی برایش نمی ماند، جز این که به دنیا توجه کامل کند و آن را مطلوب و هدف خویش قرار دهد و برای به دست آوردن آن بکوشد و تمام همّ و غَمش را صرف درست کردن زندگی خود و توسعه دادن به آن و بهره‌مند شدن از آن کند.

زندگی چنین کسی، چه کم باشد چه زیاد، جوابگوی تقاضا و نیاز درونی او نیست؛ زیرا این خاصیت دنیا و دنیاطلبی است که هر چه به دست آورد راضی نشود و سعی کند بیشتر به چنگ آورد و حرصِ او را توقف گاهی نیست. از این رو نسبت به آنچه ندارد و می خواهد همیشه ناراحت و ناراضی است.

هر کس پروردگار خود را فراموش کند و به یاد او نباشد راهی برایش نمی ماند، جز این که به دنیا توجه کامل کند و آن را مطلوب و هدف خویش قرار دهد و برای به دست آوردن آن بکوشد و تمام همّ و غَمش را صرف درست کردن زندگی خود و توسعه دادن به آن و بهره‌مند شدن از آن کند

از سوی دیگر، غم و اندوه و نگرانی و اضطراب و ترس از پیشامدها و بلاهای گوناگون، چون مرگ و بیماری و آفات و حسادت بدخواهان و توطئه دشمنان و ناکامی در کوشش‌ها و از دست دادن کسان و چیزهایی که دوست دارد، او را پیوسته دلتنگ و بی قرار می کند؛ در صورتی که اگر مقام و عظمت پروردگار خویش را می شناخت و همواره به یاد او و در ارتباط با او بود و او را فراموش نمی کرد (همچون قطره ای بود که به دریا وصل شده)؛ در این حال یقین می کرد که نزد پروردگارش حیاتی جاودانه و مُلکی زوال‌ناپذیر و عزتی همیشگی و کرامتی بی‌اندازه در انتظار اوست و می فهمید که دنیا گذرگاه است و در مقایسه با آخرت هیچ است و ناچیز.

نتیجه چنین ارتباط و تفکر و بینشی این می شود که به همان مقدار از دنیا که برایش مقدر شده، قناعت می کرد و خود را در تنگنا و سختی قرار نمی داد.

بخش قرآن تبیان


منبع: رادیو قرآن، برنامه آیه های زندگی

 

ادامه نوشته

وظایف اخلاقی مرد در خانواده

وظایف اخلاقی مردان در خانواده

در نظام خانواده ، هر يک از اعضاء جايگاه خاص خود را دارند که با جايگاه ديگري متفاوت است. به اين معني که هر کدام از اين سه جايگاه مرد - جايگاه زن - جايگاه فرزند  ويژگيهايي خاص خود را دارد که با ويژگيهاي دو جايگاه ديگر فرق مي کند. شناخت جايگاه هر يک از اعضاء خانواده ، مي تواند ما را در شناخت آن عضو و برقراري بهتر ارتباط با آن عضو خانواده و در نتيجه سلامت نظام خانواده و تحقق اهداف آن ياري نمايد. در این فصل پاره ای از وظایف اخلاقی مردان ودر فصول بعدی وظایف اخلاقی سایر اعضائ در نظام خانواده مورد بررسی و تجزیه وتحلیل قرار می گیرد .

مسوول بودن مرد

مسؤ وليت مرد از اهميّت خاصّى برخوردار است ، زيرا وى عهده دار
سـرپـرسـتـى خـانـواده اسـت و در نـتـيـجـه در بـرابـر هـمـه مـسـائل و مـشـكـلات فـكـرى ، روحـى ، اخـلاقـى و اقـتـصـادى هـمـسـر و فـرزنـدان خـود مـسـؤ ول اسـت و طـفره رفتن و شانه خالى كردن از زير بار اين مسؤ وليتها و بى تفاوتى نسبت به آنها آفت بزرگى براى زندگى خانوادگى محسوب مى شود.
غـفـلت از شـنـاخت مسؤ وليتهاى گوناگون خانوادگى ، آثار زيانبار بسيارى در پى دارد و در نـهـايـت ، مـوجـب پـشـيـمـانـى و حـسـرت انسان خواهد شد. بدين جهت ، ضرورت دارد كه هر انسان پـيـوسـتـه دربـاره مـسـؤ وليـتـهـاى خـانـوادگـى خـود بـيـنـديـشـد و بـا شـنـاخـت كامل به انجام دقيق آنها همّت گمارد

مسوول بودن مرد در مقابل همسر

همسرداری برای مرد کار آسانی نیست ‏بلکه رموزی دارد که هر کس کاملا بدانها آشنا باشد میتواند همسرش را مطابق دلخواه به صورت یک بانوی ایده‏آل ‏بلکه فرشته رحمت درآورد.

زن و شوهر دو رکن بزرگ خانواده هستند لیکن مرد بدان جهت که‏آفرینش ویژه‏ای دارد و از جنبه تعقلات قوی‏تر است رکن ومسوول خانواده محسوب میشود.

خداوند مرد را به عنوان قیم و سرپرست‏خانواده شناخته‏در قرآن کریم میفرماید: مردها سرپرست زنان میباشند، زیرا خدا بعض ‏کسان را بر بعض دیگر برتری داده است. 1

چون بدین مقام شناخته شده طبعا وظائف سنگین‏تر و دشوارتری‏هم خواهد داشت. اوست که میتواند با تدبیرات عاقلانه خویش خانواده را به بهترین‏وجه اداره کند و اسباب خوشبختی و سعادت آنان را فراهم سازد و محیط خانه را همانند بهشت‏برین مرتب و منظم گرداند، و همسرش را به صورت‏فرشته‏ای در آورد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:مرد سرپرست‏خانواده‏است و هر سرپرستی نسبت ‏به زیردستانش مسؤولیت دارد.2

 امیر المومنین علیه السلام در حدیثی کوتاه ، درس بزرگی را به مردان جامعه می آموزند ، ایشان  می فرمایند: "فانّ المراة ریحانة و لیست بقهرمانه " زن  گل است نه قهرمان

این تعبیر زیبا و لطیف به مردان و شوهران می آموزد چگونه با زن که به مانند گل است باید رفتار کرد.

 در واقع آنچه انتظار می رود بر

ادامه نوشته

مهارت تحملِ فقدان (مرگ) عزيزان در قرآن

مهارت تحملِ فقدان (مرگ) عزيزان در قرآن

عبدالعلى پاكزاد1
چكيده
مرگ لازمه جدايى‏ناپذير زندگى بشر است؛ اما چه بايد كرد تا سنگينى غم آن كاهش يابد؟ از عوامل مهمى كه سلامت روان آدمى را به مخاطره مى‏اندازد، فشارهاى روانى است كه پديده‏هاى گوناگونى سبب آن مى‏شود. يكى از اين پديده‏ها، مرگ است.
     
اين نوشتار با رويكرد توصيفى ـ تحليلى در پى ارائه مهارت‏هاى قرآنى در تحمّلِ فقدان و مرگ عزيزان است كه آدمى در پرتو آن مى‏تواند فشار روانى مصيبت را تحمل، بلكه از آن در رشد و تعالى خويش بهره بگيرد.
     
مقاله حاضر با تكيه بر آيات قرآن كريم و روش تفسير موضوعى و معناشناسى، به بيان مهارت‏هاى قرآنى تحمل فقدان عزيزان مى‏پردازد. قرآن براى تحمل مرگ عزيزان، مجموعه‏اى از مهارت‏هاى شناختى (خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى) و مهارت رفتارى (تقوامدارى) و مهارت‏هاى اخلاقى (ياد خدا، صبر، توكل و تسليم) را ارائه داده است كه به تفصيل در نوشتار بدان‏ها پرداخته مى‏شود. حاصل اين نوشتار اين است كه آدمى براى تحمل فقدان عزيزان، ناگزير از بهره‏گيرى مهارت‏هاى ارائه شده قرآنى است، وگرنه هم گرفتار جزع و فزع، اضطراب و افسردگى روحى مى‏شود و هم از مطلوب فطرى خويش كه تكامل روحى است، دور مى‏ماند.كليدواژها: قرآن، تحمل فقدان، مهارت‏هاى شناختى، مهارت رفتارى، مهارت‏هاى اخلاقى.

 
 
مقدّمه
از سنت‏هاى عمومى نظام آفرينش، مرگ و مفارقت روح از بدن است كه در متون دينى به آن تصريح شده است. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(آل‏عمران: 185)؛ هركسى مرگ را مى‏چشد.
     
براساس بينش الهى، مرگ پايان زندگى بشر نيست، بلكه پلى به سوى جهان ابدى است. به تصريح متون دينى، آدمى در مسير سعادت فطرى، در حال حركت است: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِيهِ» (انشقاق: 6). حال چه نوع مهارت‏هايى را بايد كسب كند تا سختى‏ها، ب

ادامه نوشته

کجای قران در مورد قبر و شب اول قبر توضیحی هست؟  باید توجه کنیم که منظور از قبر، مکان فیزیکی ای نیست


باید توجه کنیم که منظور از قبر، مکان فیزیکی ای نیست که میت را در آن قرار می دهیم. بلکه عالم قبر، همان عالم برزخ است که آیات متعددی در قرآن اصل وجود آن را قطعی می کند.دلیل بر وجود چنین جهانى كه گاهى از آن تعبیر به" عالم قبر" و یا" عالم ارواح" مى‏شود از طریق ادله نقلیه است آیات متعددى از قرآن مجید داریم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در این معنى دارد.
«
وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛[مومنون/100] پیش روى آنها (عالم) برزخ است تا روزى كه برانگیخته شوند.»ظاهر در وجود چنین عالمى است، ... تعبیر به" إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ" (تا روز رستاخیز) دلیل بر این است كه این برزخ در میان دنیا و آخرت قرار گرفته . از آیاتى كه" صریحا" وجود چنین جهانى را اثبات مى‏ كند آیات مربوط به حیات شهیدان است مانند:
«
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛[آل عمران/169] هرگز گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند آنها زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏ شوند»
... 
نه تنها در مورد مؤمنان عالی مقامى همچون شهیدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره كفار طغیانگرى همچون فرعون و یارانش نیز وجود برزخ صریحا در آیه 46 سوره مؤمن آمده است:
«
النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ؛[مومن/46] " آنها (فرعون و یارانش) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى‏ گیرند و به هنگامى كه روز قیامت بر پا مى‏ گردد فرمان داده مى‏شود آل فرعون را در شدیدترین كیفرها وارد كنید.»[1]

ادامه نوشته

علت تعبیرات مختلف از عذاب روز قیامت چیست؟

علت تعبیرات مختلف از عذاب روز قیامت چیست؟


تعابیر متعدد و مختلف از عذاب در آیات الهی، به اقتضای فصاحت قرآن و رساندن مطلب به غایت بلاغت برای تأثیر بیشتر در نفوس مردم صورت گرفته است.


در این مقاله به دو شبهه که در مورد آیات قرآن کریم وارد کرده اند پاسخ می گوییم:

ـ آیا آیه‌ی دوم سوره فتح که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم، دلیل بر این نیست که ایشان نیز گناه داشته‌اند؟

معنای «ذنب» گناه نیست. بلکه به معنای «دنباله و تبعات بد» است. گناه به نافرمانی امر خداوند و معصیت در مقابل او اطلاق می‌گردد، اما «ذنب» به هر عملی که بتواند آثار بدی به دنبال آورد گفته می‌شود.

لذا اگر چه هر گناهی چون آثار و عواقب بدی در دنیا و آخرت به دنبال دارد ذنب است، اما هر ذنبی، یعنی هر فعلی که بتواند آثار ناخوشایندی به دنبال داشته باشد،‌ نیست. و بسیار اتفاق می‌افتد که یک عمل درست و خوب نیز آثار و عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته باشد. مثل این که مأموری مجرمی را دستگیر می‌کند و یا یک قاضی به عدالت وی را محکوم می‌کند، اما او پس از آزادی به قصد انتقام، نقشه‌ی ترور وی را می‌کشد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چه قبل از هجرت و چه پس از آن، کارهای بسیاری داشتند که می‌توانست موجب بغض، کینه‌توزی و انتقام مردم عرب قرار گیرد که از جمله بی‌اعتبار کردن بت و بت‌پرستی، ساقط کردن حکومت کفر و طواغیت، مقاومت کامل در جنگ‌هایی که بر او تحمیل می‌کردند، کوتاه کردن دست صاحبان زر و زور و تزویر از اجحاف به مردم و ...، در ضمن تهمت‌هایی نیز به ایشان می‌زدند که می‌توانست دنباله و عواقب سویی داشته باشد، مثل ساحر، مجنون و ... . به اینها «ذنب» گفته می‌شد

ادامه نوشته

عاملی که زندگی را سخت و تنگ می‌کند! و هر که از یاد من روی گرداند، حتماً برای او زندگی تنگی خواهد بود



و هر که از یاد من روی گرداند، حتماً برای او زندگی تنگی خواهد بود؛ و در روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم.


«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» [سوره طه / آیه 124] و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏كنیم

خداوند به موسی (علیه السلام) در خلال مناجاتش با او فرمود: «ای موسی، در هیچ حال مرا فراموش نکن و به مال و دارایی فراوان شاد مشو؛ زیرا از یاد بردن من ، دل‌ها را سخت می کند و همراه ثروت زیاد، گناه نیز زیاد است.»

 

رابطه بین یاد خدا و تنگ شدن روزی چیست؟

ادامه نوشته

 سیری در حیات طیبّه ·         تقويم تاريخ اسلام ·         ويژه نامه‌ها ·         تاریخ ·         سی


·         تقويم تاريخ اسلام

·         ويژه نامه‌ها

·         تاریخ

·         سیره

·         کرامات و فضایل

·         آثار مکتوب

·         خاندان نور

·         اصحاب

·         اماکن متبرکه

اهل بيت - زيارتنامه - داستان

ÒäϐíäÇãå پيامبر (ص)

1. تولد و کودکي 
2.
نوجواني و جواني  
3.
يادي از پيمان جوانمردان يا ( حلف الفضول ) 
4.
ازدواج محمد ( ص ) 
5.
آغاز بعثت 
6.
نخستين مسلمانان 
7.
دعوت از خويشان و نزديکان 
8.
دعوت عمومي 
9.
نخستين مسلمين 
10.
آزار مخالفان 
11.
روش بت پرستان با محمد ( ص ) 
12.
استقامت پيامبر ( ص ) 
13.
مهاجرت به حبشه 
14.
محاصره اقتصادي  
15.
انتشار اسلام در يثرب ( مدينه ) 
16.
معراج 
17.
سفر به طائف 
18.
هجرت به مدينه 
19.
ورود به مدينه 
20.
اهميت هجرت 
21.
نخستين گام 
22.
جنگها يا غزوه هاي پيغمبر ( ص ) 
23.
غزوه بدر 
24.
تغيير قبله 
25
جنگ احد 
26.
غزوه خندق يا ( احزاب ) 
27.
سال ششم هجرت - صلح حديبيه 
28.
نامه هاي رسول مکرم ( ص ) به پادشاهان 
29.
جنگ خيبر 
30.
فتح مکه 
31.
فوت فرزند دلبند پيامبر ( ص ) 
32.
حجة الوداع " آخرين سفر پيامبر ( ص ) به مکه " 
33.
در صحنه غدير خم 
34.
قرآن و عترت 
35.
قرآن 
36.
عترت يا اهل بيت 
37.
زنان پيامبر ( ص ) 
38.
رفتار و خلق و خوي پيامبر ( ص ) 
 

تولد و کودکي 
بيش از هزار و چهار صد سال پيش در روز 17 ربيع الاول ( برابر 25آوريل 570 ميلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر يثرب ( مدينه ) چشم از جهان فروبست و به ديدار کودکش ( محمد ) نايل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزيزش ، محمد را به دايه ای به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاک و دور از آلودگيهای شهر پرورش يابد . " حليمه " زن پاک سرشت مهربان به اين کودک نازنين که قدمش در آن قبيله مايه خير و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زيادی پيدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمي کرد. کسی نمي دانست اين کودک يتيم که دايه های ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند ، روزی و روزگاری پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود . " حليمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسيده بود به مکه باز گردانيد . دو سال بعد که " آمنه " برای ديدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدينه رفت ، فرزند دلبندش را نيز همراه برد . پس از يک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربين راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جان آفرين تسليم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنج يتيمی در روح و جان لطيفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ايمن اين کودک يتيم ، اين نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . اين خواست خدا بود که اين کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد ، تا در آينده ، رنجهای انسانيت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نيک دريابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش يافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پيشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عميقی نشان مي داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نيز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسين دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزيزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خويش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود . ابو طالب تا آخرين لحظه های عمرش ، يعنی تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزيزش پرستاری و حمايت کرد . حتی در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها که همه اشراف قريش و گردنکشان سيه دل ، برای نابودی " محمد " دست در دست يکديگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمايت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت .

نوجوانی و جواني 

ادامه نوشته

تفاوت تقسیم بندی‌های قرآن در نسخه‌های مختلف چرا در نام گذاری اجزاء قرآن بین قرآن خط عثمان طه با قرآن



چرا در نام گذاری اجزاء قرآن بین قرآن خط عثمان طه با قرآن چاپ عربستان و پاکستان فرق است؟


قرآن کریم دارای تقسیمات مختلفی است که با آن ها شناخته می شود. مانند جزء، حزب، سوره، آیه و .... ولی باید توجه داشت که همه آن تقسیمات در متن قرآن مطرح نشده است و تنها تقسیم قرآن به سوره ها و آیه ها منشأ قرآنی دارد ؛ چنانکه قرآن در مورد مجموعه ای از کلام الهی که برای بیان غرضی و هدفی کنار هم آمده اند و غیر از یک مورد (سوره توبه) با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شوند، به صورت متعدد واژه سوره را به کار برده است.[1]

همچنین در قرآن درباره قطعه ای از کلام الهی نیز در موارد فراوانی از کلمه «آیه» در شکل های مختلف (مفرد، جمع و ...) استفاده شده است.[2]

در روایات هم این دو واژه فراوان به چشم می خورد که بعضی از آنها در روایات مختلف کتاب فضل القرآن اصول کافی آمده است اما تقسیم قرآن به جزء، حزب و ... از کارهایی است که بعدها صورت گرفته است و منشأ قرآنی ندارد.


ادامه نوشته

هدايت را از خود شروع كنيم

هدایت را از خود شروع کنیم


انسان هدایت یافته بعد از هدایتی که از سرِ معرفت نفس و خودشناسی باشد، دیگر در برابر گمراهیِ گمراهان مصون خواهد شد.


«ای انسان، چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟ همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظم کرد و به هر صورتی که خواست تو را ترکیب کرد

نکته تفسیری:

در این آیات شریفه، خداوند ابتدا انسان را به سبب غرور و کفرانش توبیخ کرده و سپس او را در برابر خداوند قرار داده که هم ربّ اوست و هم به او کریم و بزرگوار است: با ربوبیتش، پیوسته انسان را در تحت حمایت خود قرار می دهد و امور مادی و معنوی او را عهده دار است و با کرم و بزرگواری‌اش بی آنکه پاداشی بخواهد و عوضی طلب کند ، او را بر سر خوان نعمت‌های ظاهری و باطنی و معنوی و مادی خویش نشانده است؛ و انسان در برابر این سۆال و توبیخ هیچ جوابی ندارد.

اگر بخواهد بگوید: پروردگارا، کرمت مرا مغرور کرد؛ از او پذیرفته نیست، زیرا قبلا خداوند فرموده: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»

علاوه بر این اگر گفتن این جمله که «کَرَم تو مرا مغرور کرد.» عذاب را از او برگرداند، باید در مورد همه کفار و معاندان هم مۆثر باشد که قطعاً چنین نیست.

راه هدایت پرداختن به خویشتن و خودگرایی و درون نگری و خودکاوی است. در این صورت، انسان هدایت یافته بعد از چنین هدایتی که از سرِ معرفت نفس و خودشناسی به اشد دیگر در برابر گمراهیِ گمراهان مصون خواهد شد

ادامه نوشته

شيريني گذشت را در چه حد چشيده ايد

شیرینی گذشت را تا به حال چشیده ای؟


در صحنه زندگی اجتماعی بشر، كمتر كسی را می‌توان یافت كه از عیب، پاك بوده و از لغزش مصون باشد. اگر هم چنین افرادی پیدا شوند، بسیار نادرند؛ زیرا انسان همواره گرفتار كشمكش غرایز حیوانی و تمایلات عالی انسانی خویش است و هر كاری هم كه از او سر می‌زند، فرایند نزاع این دو نیروست.

بنابراین به طور طبیعی، نمی‌توان انتظار داشت همه كارهای یك فرد درست و پسندیده باشد. هر كس به مقتضای حال خود كم و بیش لغزش هایی دارد.


در معاشرت‌ها و روابط، هیچ خصلت و کمالی بهتر از گذشت و اغماض نیست؛ زیرا مجازات هر چه باشد، یک نوع آزار است و اگر طرف پشیمان شده باشد، شایسته عفو است و باید عفو کرد.

گذشت به انسجام جامعه، کم شدن کینه‌ و افزایش محبت و موقوف شدن انتقام‌جویی و آرامش اجتماعی کمک می کند‌:‌ « وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛ «و گذشت شما به پرهیزگارى نزدیكتر است». (1)

در آیه دیگری می‌فرماید: «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ «و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده مهربان است». (2)

کسی که گذشت کند، خداوند خود بر عهده گرفته است که پاداش او را از فضل بی‌پایانش مرحمت کند. گویا خداوند خود را مدیون چنین کسی می‌داند و می‌فرماید: اجرش با من است: «فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»؛ «پس هر كه درگذرد و نیكوكارى كند، پاداش او بر [عهده‏] خداست. به راستى او ستمگران را دوست نمى‏دارد.»(3)

این جمله آخر ممکن است اشاره به چند نکته باشد:

1.  دستور عفو به خاطر این است که در صورت قصاص و کیفر، گاه انسان نمی تواند‌ خود را دقیقاً کنترل کند و از حد می گذراند و در صف ظالمان قرار می‌گیرد.

2.  اگر دستور عفو داده شده، به معنای دفاع از ظالمان نیست؛ زیرا خداوند ظالمان را هرگز دوست ندارد؛ بلکه هدف، هدایت گمراهان و استحکام پیوندهای اجتماعی است.

3.  کسانی که شایسته عفو هستند که از مَرکَب ظلم پیاده شوند و از گذشته خود نادم گردند و در مقام اصلاح خویش برآیند، نه ظالمانی که عفو، آن‌ها را جسورتر و جری‌تر می‌کند

ادامه نوشته

چگونه در کارهای سخت توفیق یابیم؟ قرآن یکی از اسباب جلب توفیق الهی را تلاش و کوشش در راه هدف می داند

؟


قرآن یکی از اسباب جلب توفیق الهی را تلاش و کوشش در راه هدف می داند و می فرماید: مجاهدان راه خدا و شهیدان از توفیق الهی برخوردارند و کارشان در نزد خداوند اصلاح می شود.


فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى* وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى *فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى (سوره اللیل آیات 5.6.7)

امّا آنكه [حقّ خدا را] داد و پروا داشت، و [پاداش‏] نیكوتر را تصدیق كرد، بزودى راهِ آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت.

توفیق یکی از درخواست های مۆمنان است. از این روست که از زبان همگان توفیق برای خود و دیگری بسیار شنیده می شود. هنگامی که به کار نیکی اقدام کنند و یا عمل خوبی را به سرانجام رسانند ، در پاسخ سپاس بر این نکته تاکید می شود که خداوند توفیق این کار خیر را به من داده است.

 توفیق چیست و چرا مومن سپاسگزارانه و یا ملتمسانه از خدا توفیق می جوید؟

توفیق در واژه شناسی به معنای ایجاد مطابقت و موافقت میان دو چیز در کار خیر و نیک آمده است. به این معنا که شخصی چیزی را موافق با دیگری انجام می دهد ، به گونه ای که تنافر و بیزاری از میان رخت برمی بندد و موافقت، همراهی و همدلی پدید می آید.

توفیق را از این رو فضل و بخشش الهی دانسته اند که به عنوان امری است که توقع و انتظار آن نمی رفت و تنها به فضل و زیادتی خداوندی نصیب و بهره شخص شده است.

بنابراین فضل و توفیق به گونه ای با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و در آیات قرآنی می توان مواردی را که به فضل الهی کار خیری از سوی انسان انجام گرفته است، در حکم توفیق برشمرد.

 چگونه توفیق به دست آوریم؟

قرآن یکی از اسباب جلب توفیق الهی را تلاش و کوشش در راه هدف می داند؛ و می فرماید: مجاهدان راه خدا و شهیدان از توفیق الهی برخوردارند و کارشان در نزد خداوند اصلاح می شود.

عمل صالح در حقیقت میوه درخت ایمان است و دو رکن اساسی دارد. یکی نیت پاک و دیگری کارمفید. بنابراین عمل صالح منحصر در نماز و روزه، حج و زکات و... نیست، بلکه هر کار مفیدی که با نیت پاک انجام پذیرد. عمل صالح شمرده می‌شود، هر چند اندک و ناچیز باشد و آنچه در عمل صالح مهم است، قصد قربت و تقرّب به پروردگار است

عمل صالح، توفیق الهی می آورد

یکی دیگر از عوامل به دست آوردن توفیق الهی کار نیک است. از نظر قرآن، فقط خداوند منشأ توفیق است: «اَلَیسَ الله بِکافٍ عَبدَهُ»؛ و اگر خداوند [بر اساس علم به شایستگی‌ها و ناشایستگی‌ها] محرومیت کسی را بخواهد، هرگز کسی نمی تواند به او بهره ای از هدایت برساند؛ و اگر خداوند هدایت و توفیق را بخواهد، هیچ کس قادر نیست آن را برگرداند.

در آیات قرآن کریم ، خداوند انفاق توأم باتقوا و ایمان راعامل توفیق درکارهای بزرگ و سخت و بخل و تنگ‌ را سبب از دست دادن توفیق معرفی کرده است.

ادامه نوشته

تفاوت تقسیم بندی‌های قرآن در نسخه‌های مختلف چرا در نام گذاری اجزاء قرآن بین قرآن خط عثمان طه با قرآن



چرا در نام گذاری اجزاء قرآن بین قرآن خط عثمان طه با قرآن چاپ عربستان و پاکستان فرق است؟


قرآن کریم دارای تقسیمات مختلفی است که با آن ها شناخته می شود. مانند جزء، حزب، سوره، آیه و .... ولی باید توجه داشت که همه آن تقسیمات در متن قرآن مطرح نشده است و تنها تقسیم قرآن به سوره ها و آیه ها منشأ قرآنی دارد ؛ چنانکه قرآن در مورد مجموعه ای از کلام الهی که برای بیان غرضی و هدفی کنار هم آمده اند و غیر از یک مورد (سوره توبه) با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شوند، به صورت متعدد واژه سوره را به کار برده است.[1]

همچنین در قرآن درباره قطعه ای از کلام الهی نیز در موارد فراوانی از کلمه «آیه» در شکل های مختلف (مفرد، جمع و ...) استفاده شده است.[2]

در روایات هم این دو واژه فراوان به چشم می خورد که بعضی از آنها در روایات مختلف کتاب فضل القرآن اصول کافی آمده است اما تقسیم قرآن به جزء، حزب و ... از کارهایی است که بعدها صورت گرفته است و منشأ قرآنی ندارد.

 

پیشینه تجزیه (جزء جزء و دسته بندی کردن) قرآن:

«جزء» در لغت به معنی پاره و تکه ای از چیزی است.[3] و این معنی بر یک یک سوره ها، آیات، کلمات و حتی بر حروف قرآن نیز صادق است. اما آنچه مورد بحث ما در این نوشتار است، معنی معروف و اصطلاحی آن است که بر بخش های خاصی از قرآن اطلاق می شود. طبق بعضی از نقل ها سابقه تقسیم قرآن به اجزاء و بخش های مختلف به زمان رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یا نزدیک به آن زمان باز می گردد.

چنانکه از نافع بی جبیر نقل شده است که: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرمودند:«جزئی از قرآن را خواندم»[4] و امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز در توصیف پرهیزکاران می فرمایند:«اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونها ترتیلا.»[5] پرهیزگاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند.» و نیز نقل شده است مردی میان مکه و مدینه خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و عرض کرد:«شب گذشته دو جزء از قرآن از من فوت شد که حاضر نیستم آن را با چیزی عوض کنم»[6]

از آنچه ذکر شد به دست می آید که در صدر اسلام واژه «جزء» در مورد پاره ای از قرآن به کار می رفته است.

«جزء» در لغت به معنی پاره و تکه ای از چیزی است.و این معنی بر یک یک سوره ها، آیات، کلمات و حتی بر حروف قرآن نیز صادق است. اما آنچه مورد بحث ما در این نوشتار است، معنی معروف و اصطلاحی آن است که بر بخش های خاصی از قرآن اطلاق می شود. طبق بعضی از نقل ها سابقة تقسیم قرآن به اجزاء و بخش های مختلف به زمان رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یا نزدیک به آن زمان باز می گردد

اما درباره اینکه این تقسیم بندی توسط چه کسی یا چه کسانی انجام شده است، آثاری در دست است که نشان می دهد تقسیم قرآن به جزءهای مختلف و به شکل های گوناگون توسط صحابه آغاز شده است:[7] و بعدها توسط تابعین و غیر آنها ادامه پیدا کرده تا اینکه به شکل کنونی در آمده است؛ در اینجا به بعضی از آن آثار اشاره می شود:

زرکشی به نقل از کتاب های احمد حنبل، ابو داوود و ابن ماجه از قول اوس بن حذیفه چنین نقل می کند که: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از اصحاب پرسیدند:«چگونه قرآن را تقسیم (دسته بندی) می کنید؟

پاسخ دادند: ما قرآن را به 3، 5، 7، 11 و 13 حزب (جزء و بخش) تقسیم می کنیم و بخش طولانی آن از سوره «ق» تا آخر قرآن است.»[8]

البته مراد ، پایان همان مقداری از قرآن که تا آن زمان نازل شده بود می باشد. تقسیم دیگری که در زمان صحابه رایج بوده تقسیم قرآن به هفت جزء بوده است که البته نزد همه صحابه یکسان نبوده است. چنانکه تقسیم عبدالله بن مسعود با تقسیم دیگر صحابه از جهت شکل متفاوت بوده است.[9]

ادامه نوشته

4ركن اساسي ايمان

  !


برای تحلیل حقیقت مدارج ایمان لازم است «ارکان» ایمان مورد توجه همه جانبه قرار گیرند تا راه برای شناخت این حقیقت مهم هموار گردد.


ایمان مبتنی بر چهار رکن است:

1- معرفت 2- تصدیق 3- اقرار  4- عمل.

 1-معرفت

معرفت سطوح مختلفی دارد ، به همین سبب ایمان بر آمده از معرفت نیز می تواند درجات گوناگونی داشته باشد.

2- تصدیق

«صدق» به معنی مطابقت سخن با درون و واقع است، بدین معنا که سخن انسان هم با آنچه در دل دارد و هم با آنچه در عالم واقع وجود دارد یکی باشد 1 به همین دلیل اگر سخن کسی با آنچه در درون دارد و یا با آنچه واقعیت دارد مطابقت نداشته باشد ، او را «دروغگو» می نامند.

با اینکه منافقین خطاب به پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) می گفتند: «تشهد انک الرسول الله»2. و این به ظاهر سخن راستی بوده با این وجود خداوند می فرماید: «وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُونَ»3 خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغ می گویند.

علت اینکه خداوند منافقان را دروغگو می نامد این است که شهادت آنان به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) با آنچه در درون داشتند، مطابقت نداشته و آنان صرفاً جهت ظاهر سازی به رسالت پیامبر شهادت می دادند در حالی که در دل ، هرگز رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) را قبول نکرده بودند.

فراتر از سخن که ممکن است از سر صدق و راستی و یا کذب و نفاق به زبان جاری شود، افعال انسان نیز ممکن است چنین باشد، رفتار و افعال صادقانه یا رفتار و افعال منافقانه در عرف و ادبیات رایج ما واژه های آشنایی هستند.

«تصدیق» که یکی‌از ارکان ایمان است. بدین معناست که شناخت ها و معرفت هایی را که انسان در باب مبدا هستی مقصد هستی و هدف هستی به دست آورده ارج بگذارد و آن ها را از سطح شناخت و آگاهی به سطح باور برساند؟ از فضای ذهن به فضای قلب و دل ببرد و نسبت به آن ها تعهد و دلبستگی یابد

گاهی افعال و رفتار کسی چنان جدی ، دقیق و توأم با تلاش و کوشش است که نشان می دهد وی با همه وجود به اهمیت کار خود و درستی راه خود واقف است. چنین شخصی را در عرف، انسان صادق و درستکار به شمار می آورند.

در مقابل گاهی دیده می شود که رفتار و افعال برخی از آدمیان چنان سست ، نامنظم ، کند و توأم با یأس و ناامیدی است که نشان می دهد وی در درون، کار خود را قبول نداشته، به اهمیت و ارزش کار و تلاش خود واقف نگردیده و روزگار را باری به هر جهت سپری می کند؛ یقیناً چنین انسانی را نمی توان صادق و درست کار به شمار آورد.

قرآن کریم چه زیبا این حقیقت را در وصف مومنان راستین به تصویر کشیده و آنان را در وفای به عهدی که با خدای خود بسته اند به نیکی ستوده است: «مِنَ الْمُۆْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»4

از میان مۆمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین‏] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نكردند.

افزون بر گفتار و افعال ، صدق و کذب گاهی نیز در باب شناخته های آدمی به کار گرفته می شوند بدین معنا که اگر انسان نسبت به آنچه در فضای معرفتی خود بدان شناخت پیدا کرده صادق باشد و برای آن اهمیت قائل باشد ، او را آدمی صادق و درستکار به شمار می آورند، چنانکه برای آدمی که نسبت به شناخت های خود بی توجه باشد و برای آن ها ارزشی قائل نباشد ، وی را انسانی غیرصادق قلمداد می کنند.

علت اینکه خداوند منافقان را دروغگو می نامد این است که شهادت آنان به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) با آنچه در درون داشتند مطابقت نداشته و آنان صرفاً جهت ظاهر سازی به رسالت پیامبر شهادت می دادند در حالی که در دل هرگز رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) را قبول نکرده بودند

ادامه نوشته

آيا در هنگام مرگ انسان مي فهمد كه مرده است؟


بعد از پايان زندگي دنيوي، روح به بقاي خويش ادامه ميدهد،و اين امر از مسلّمات اديان آسماني است و با دلائل عقلي نيز تأييد شده است. پاسخ اجمالي به سئوال اين است كه همه انسانها وضع يكساني در هنگام مردن ندارند.پيش از اينكه به پاسخ اشاره كنيم لازم است ابتداء تصوير صحيحي از «حقيقت مرگ» ارائه بدهيم. 
حقيقت مرگ در منظر آيات و روايات ما آن چيزي نيست كه ما از آن تعبير به مرگ و مردن مي كنيم. آنچه كه در عرف عمومي تعبير به مرگ مي شود همان مرگي است كه اطباء و پزشكان به آن حكم مي كنند و آن هنگامي است كه بدن از حركت بماند و خون در بدن از جريان بايستد. اين حالت اگر براي كسي صورت پذيرد مي گوئيم مرگ او فرا رسيده است. 
اما مرگ در معارف اسلامي تنها مرگ بدن جسماني نيست بلكه مرگ عبارت است از «انتقال از دنيا به برزخ»(1) 
لذا ممكن است براي كافر يا تبهكاري مرگ پزشكي به سرعت و در چند لحظة كوتاه محقق شود و در ظاهر مرگ آساني داشته باشد و لكن در انتقال به برزخ گرفتار عذابها و شكنجه هايي باشد كه مرگ را در كام او واقعه و رخدادي بس سنگين و دشوار كند. از اين رو قرآن از اين لحظات به «الطامة الكبري» تعبير مي كند يعني «رخداد پرماجرا و سنگين».(2) 
حيات اخروي انسان و زندگي جاودان او با مرگ آغاز مي گردد. هر انساني مي بايست از دالان ورودي مرگ پا به عرصه حيات اخروي بگذارد لذا در آيات شريفه قرآن مي فرمايد "کل نفس ذائقه الموت" (3) يعني هر نفسي مرگ را مي چشد. 
لحظات اوليه اي كه انسان درگير با اين رخداد عظيم مي شود لحظاتي است كه از آن به «سكرات موت» تعبير مي كنند "و جائت سکره الموت بالحق"(4) هنگام بي هوشي و سختي مرگ به حق و حقيقت فرا رسيد آري همان مرگي كه از آن دوري مي جستيد.
سكره و مستي مرگ در حقيقت حالتي دروني براي انسان است كه در لحظات آخرين زندگي دنيوي بدان گرفتار مي شود در اين لحظات آنچنان فشار مرگ بر آدمي سنگيني مي كند كه خيلي از چيزها را به فراموشي مي سپرد، عقايدي كه در دنيا به آنها معتقد بوده اگر راسخ نباشد در همين لحظات به فراموشي سپرده مي شود در همين لحظات است كه حتي آدمي خود را فراموش مي كند و در يك سردرگمي و حيرت زائدالوصف گرفتار مي شود.(5) 
انساني كه خودِ حقيقيش را در دنيا فراموش كرده است و گرفتار اعتبارات دنيوي چون «من و ما» شده است وقتي در آستانة مرگ قرار مي گيرد به ناگاه صحنه از پيش روي او عوض مي شود چهره هايي را مي بيند كه براي او تازگي دارد قضايايي را نظاره گر است كه براي او سابقه نداشته است .از طرفي تمام همت خود را براي دنيا صرف كرده و الآن لحظة جدايي از آن است از طرف ديگر بي توجه به خويشتن خويش بوده و الآن با همان به برزخ منتقل مي شود و همين است كه گرفتار تحيّر و سرگرداني مي شود و نمي فهمد چه شده و چه واقعه اي رُخ داده است اينچنين انساني تا به اين آگاهي برسد كه مرگ او فرا رسيده و به برزخ منتقل شده سختي هاي فراواني مي كشد.(6) 
يكي از حكمت هاي تلقين هم اين است كه اگر ميتي بواسطه عارضه مرگ گرفتار حيرت و سردرگمي شده است با تلقين او را متوجه واقعيت مرگ مي كنند.(7) 
حضرت علي عليه السلام در خطبه 109 نهج البلاغه درتوصيف وضعيت انسان در لحظات آخر عمر مي فرمايد:

«
آنچه برايشان فرود مي آيد وصف ناپذير است بر آنان «مستي مرگ» و حسرت از دست دادن دنيا و لذات آن يا حسرت از دست دادن توبه و پشيماني و جبران گناهان جمع مي شود اعضايشان به سستي مي گرايد و رنگشان تغيير مي كند آنگاه مرگ در آنان بيشتر نفوذ مي كند و بدين سبب قدرت سخن را از ايشان مي گيرد...»(8) 
با اين وجود از برخي آيات و روايات استفاده مي شود همه يا اكثر افراد متوجه مردن خويش هستند. از جمله آياتي كه بصورت صريح در مورد علم و فهم انسان به انتقال خويش از جهان فاني به عالم باقي (مرگ) آمده است، آيات 99 و 100 از سورة مؤمنون ميباشد. 
در این دو آيه اخداوند متعال ميفرمايد: «هنگامي كه مرگ بسوي يكي از آنان بيايد (يعني وقتي زمان مرگ و انتقال او فرا ميرسد)، ميگويد «خدايا، مرا به دنيا برگردان تا شايد عمل نيكي انجام دهم و در تدارك گذشته (عمل نيكي) انجام دهم.» اين هرگز شدني نيست (اين راه برگشتي ندارد)، و اين تقاضاي شخص، سخني است كه او ميگويد و از ماوراي آنان و به دنبال اين، برزخي وجود دارد كه تا روز مبعوث شدن آنان ادامه دارد 

ادامه نوشته

سه: فشار قبر  يكى از ويژگى‏هاى عالم برزخ، فشار قبر است، حقيقت فشار قبر براى ما به خوبى روشن نيست، دو

سه: 

يكى از ويژگى‏هاى عالم برزخ، فشار قبر است، حقيقت فشار قبر براى ما به خوبى روشن نيست، دورنماى آن عبارت از آن است كه وقتى جنازه انسان را در ميان قبر مى‏گذارند، او خود را در تنگناى تاريك و وحشت آور قبر مى‏نگرد، و در فشار و زحمت بسيار سختى قرار مى‏گيرد، حال آيا روح او در فشار قرار مى‏گيرد؟ مانند شخصى كه حكم اعدامش صادر شده است، و شب آخر عمر، خود را در فشار سخت روحى مى‏بيند و يا اين كه قالب مثالى، يعنى روح و جسم لطيف او (شبيه عالم خواب) در فشار قرار مى‏گيرد؟

و يا اين كه روح با همين جسد دنيوى رابطه برقرار كرده و خود را در فشار مى‏نگرد؟ هر سه قول گفته است.(80)

از بعضى از روايات، قول سوم استفاده مى‏شود:

علامه مجلسى (رحمة الله عليه) مى‏فرمايد:وانما السوال و الضغطه فى الاجساد الاصليه و قدير تفعان عن بعض المومنين

همانا، سؤال قبر و فشار قبر در جسدهاى اصلى صورت مى‏گيرد، و اين دو براى بعضى از مومنين برداشته مى‏شود(81)

به هر حال، اصل فشار قبر مسلم است كه البته نسبت به افراد از نظر مدت و چگونگى و شدت و ضعف، تفاوت دارد.

و طبق بعضى از روايات، امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسى كه از مومنان، بعد از ظهر پنجشنبه تا قبل از ظهر روز جمعه از دنيا برود، خداوند او را از فشار قبر، پناه مى‏دهد(82)

نقل مى‏كنند مرحوم آيت آللّه العظمى سيد محمد تقى خوانسارى (رحمة الله عليه) همواره آرزو داشت كه در اين وقت (بين ظهر پنجشنبه تا جمعه) از دنيا برود، وقتى كه ظهر فرا مى‏رسد، و هنوز زنده بود، با حسرتى عميق مى‏گفت: اين جمعه هم آمد من از دنيا نرفتم

در اينجا اين سؤال مى‏شود كه آيا آنان كه چندين روز به دار آويخته شده‏اند و در ميان قبر نرفته‏اند و گاهى در همان بالاى دار مى‏مانند تا نابود مى‏گردند، و يا كسى كه سوخته و خاكستر مى‏شود و قبر ندارد، و يا كسى كه در ميان دريا از بين مى‏رود، اين گونه افراد نيز فشار قبر دارند؟

پاسخ اينكه: اتفاقا همين سؤال را در مورد انسان به دار آويخته، از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند، آن حضرت در پاسخ فرمود آرى، پروردگار زمين همان پروردگار هوا است، خداوند به هوا وحى مى‏كند، هوا او را سخت‏تر از فشار قبر، فشار مى‏دهد(83)

مطابق بعضى از روايات، شهيدان در عالم قبر، مورد باز خواست و رنج و زحمت قرار نمى‏گيرند، و راز اين مطلب را شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد، آن حضرت در پاسخ فرمود:

كفى بالبارقه فوق راسه فتنه: همان جاى شمشيرى كه بر سر او هست (كه بر اثر زخم آن، به شهادت رسيده) براى زحمت او كافى است(84)

اين روايت بيانگر اوج مقام شهيد است كه حتى در عالم قبر، مورد باز خواست و زحمت، قرار نمى‏گيرد.

وطبق بعضى از روايات، گنهكار ناپاك، آنچنان سخت در فشار قبر قرار مى‏گيرد كه از شدت فشار، مغز سرش از ناخنهاى پاهايش خارج مى‏گردد. (85)

و از امام على (ع) نقل شده كه در فرازى از گفتارش فرمود:

وقتى كه ميت در پاسخ سوالات دو فرشته نكير و منكر، فروماند، آنها آنچنان با گرزى كه به همراه دارند بر فرق سر او مى‏زنند كه همه حيوانات جز انسان و جن، مى‏فهمند و به وحشت مى‏افتند سپس به او مى‏گويند:به بدترين حال بخواب، او به گونه‏اى در تنگناى فشار قبر قرار مى‏گيرد كه نيزه در درون نوك آهنى خود قرار مى‏گيرد، حتى مغزش از گوشت و ناخنهايش خارج مى‏شود و مارها و عقرب‏ها و حشرات زمين تا روز قيامت او را مى‏گزند و او آنچنان در زحمت فشار قبر است كه آرزوى بر پائى قيامت دارد، تا از آن فشار رهايى يابد(86)

در گفتگوى ابوبصير با امام صادق (عليه السلام) آمده : امام صادق (عليه السلام) مهربانى و نعمتهاى الهى را در مورد مومن حقيقى، در عالم برزخ برشمرد، ابو بصير عرض كرد: پس فشار قبر در كجاست؟

امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فرمود:

هيهات ما على المومنين فيها شيى...

دور باد، نه هرگز، چيرى از فشار قبر، بر مومنان نيست، و آن زمينى كه مومن در آن دفن مى‏شود به زمين ديگر، افتخار مى‏كند و مى‏گويد، در پشت من مومن جاى كرده، ولى در پشت تو مومن جا نگرفته است و آن زمين به آن مومن مى‏گويد: سوگند به خدا آن هنگام كه روى من گام برمى‏داشتى، تو را دوست داشتم، اكنون اگر روى به آن طرف كنى، به زودى ميدانى كه با تو چه رفتار نمايم، آنگاه به اندازه چشم اندازش، قبر را براى او وسيع مى‏كند.(87)

ولى مطابق بعضى از روايات، فشار قبر شامل هر مومنى خواهد شد.(88)

نيز ابوبصير مى‏گويد، به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم:

ايفلت من ضغطة القبر احد: آيا هيچكس از عذاب قبر، نجات مى‏يابد؟

فرمود: نعوذ باللّه منها، ما اقل من يفلت من ظغطه القبر: پناه مى‏برم به خدا از عذاب قبر، چقدر اندكند كسانى كه از عذاب قبر ايمن باشند(89)

ادامه نوشته

- امكان نجات ناآگاهان غافل در لحظات آخر عمر  معاويه بن وهب (يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) م


معاويه بن وهب (يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) مى‏گويد: سالى با كاروانى به سوى مكه براى انجام حج حركت كرديم، پيرمردى، خداپرست و اهل عبادت، همراه ما بود ولى شيعه نبود (و اطلاعى از آن نداشت) و نماز خود را در مسير راه (طبق مذهب اهل تسنن) تمام مى‏خواند، او در يكى از منزلگاهها، بيمار شد، من به برادر زاده‏اش كه در آنجا بود گفتم: كاش مذهب شيعه را به عمويت در اين لحظات آخر عمرش، پيشنهاد مى‏كردى شايد خدا او را نجات دهد.

همه همراهان ما گفتند: بگذاريد آن پيرمرد به حال خود بميرد زيرا همين حال كه دارد خوب است، ولى برادر زاده‏اش تاب نياورد، سرانجام به پيرمرد گفت: عمو جان! همانا مردم بعد از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) جز عده كمى، مرتد شدند على بن ابيطالب (عليه السلام) همچون رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، اطاعطش لازم بود، و بعد از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) حق و طاعت از آن او بود.

آن پيرمرد نفسى كشيد و فرياد زد و گفت: من هم بر همين عقيده، هستم و هماندم جان داد.

پس از چند روزى به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم، يكى از همراهان بنام على بن سرى، ماجراى لحظات آخر عمر آن پيرمرد را به عرض آن حضرت رسانيد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: هو رجل من اهل الجنه

او از اهل بهشت است

على بن سرى عرض كرد : آن شخص جز در آن ساعت آخر عمر، اطلاعى از مذهب تشيع نداشت آيا در عين حال از اهل بهشت است؟

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

فتريدون منه ماذا؟ قد دخل و اللّه الجنه

از او چه چيز ديگر مى‏خواهيد؟ سوگند به خدا، او وارد بهشت شده است(31)

بنابرين طبق روايات چه بسا انسانها با تلقين و دعوت، موجب نجات انسانهاى ناآگاه در لحظات آخر عمر گردند پس نبايد از اين امور غافل بود.

14- ملاقات صميمانه عزرائيل با مومن

روايت شده، عزرائيل براى قبض روح بنده‏اى از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات كرد، پس از سلام گفت،: من كارى با تو دارم كه مى‏خواهم كنار گوشت بگويم، او سرش را نزديك آورد، عزرائيل به او گفت: آمده‏ام جانت را بگيرم

ادامه نوشته

تعبير قرآن درباره مرگ «به نام هستی آفرین»  فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر  غروب شمس و قمررا چه زیان با


«به نام هستی آفرین»

فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمررا چه زیان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

ماهیت مرگ چیست ؟ آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و تطور و انتقال از جائی به جائی واز جهانی به جهان ؟ این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هرکس مایل است پاسخ آن را مسقیماً بیابید ویا به پاسخی که داده شده ایمان واعتقاد پیدا کند .

 ما مسلمانان به حکم این که به قرآن کریم ایمان واعتقاد داریم، پاسخ این پرسش را از قرآن کریم می گیریم وبه آنچه در این زمینه گفته شده است ایمان و اعتقاد داریم. قرآن کریم پاسخ ویژه ای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد،قرآن در این موردکلمه «توفی»را به کار برده و مرگ را توفی خوانده است. توفی و استیفا هردو از یک ماده اند،هرگاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون كم و کسر دریافت کند و به اصطلاح آن را استیفا نماید در زبان عربی کلمه توفی را به کار می بردند. در چهارده آیه از آیات قرآن حکیم این تعبیر در مورد مرگ آمده است.

1. سوره نحل 28: الذین تتوفیهم الملاکة ظالمی انفسهم.

2. سوره نحل 32 : الذین تتوفهم الملائکةطیبین.

3.سوره زمر 42 : الله یتوفی النفس حین موتها والتی لم تمت في منامها.

 4.سوره اعراف .37: حتی اذا جا ئتهم رسلنا یتوفونهم .

 5.سوره یونس.104: اعبدالله الذی یتوفیکم .

 6.سوره سجده.10و11: و قالواء اذا ضللنا فی الارض اننا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون . قل یتو فیکم ملک الموت الذی و کل بکم.

 7.سوره انعام:61 وهو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون. خدا قاهر است در بالای بندگان و برای شما نهگبا نان می فرستد تا آن وقتی که مردن یکی از شما می رسد، همان رسل و فرستاده های ما اورا توفی می کنند ( می میرانند.)

و...

از همه آنها چنین استنباط می شود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است . یعنی انسان در حین مرگ ، با تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل ما موران الهی قرار می گیردوآنان انسان را در یافت می کنند.از این تعبیر قرآن مطالب زیر استنباط می شود:

الف: مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست ، انتقال از عالمی به عالم دیگرو از نئشه ای به نئشه دیگر است وحیات انسان به گونه ای دیگر ادامه می یابد.

ب: آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می دهد و « من» واقی او محسوب می شود،بدن و جهازات بدنی و هرچه از توابع بدن به شمار می رود نیست ، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جایی تحویل نمی شوند و درهمین جهان تدریجاً منهدم میگردند. آن چیزی که شخصیت واقعی مارا تشکیل می دهد و «من» واقعی ما محسوب می شودهمان است که در قرآن از آن به  «نفس » و احیا ناً به روح تعبیر شده است

ادامه نوشته