درمان عملى غيبت

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

درمان عملى غيبت
1 - نخستين راه عملى كه براى جلوگيرى از غيبت سفارش مى شود اين است كه انسان پيش از گفتن هر سخنى ، به ((مشروع يا نامشروع بودن ))، و ((سود و زيان هاى دنيايى و آخرتى )) آن توجه كند. انديشه در سخن ، پيش از بيان آن ، مانع بسيارى از گناهان زبان مى شود.
2 -
انسان در معاشرت با دوستان يا شركت در محافل ، احتياط بيش ترى به خرج دهد؛ يعنى دوستانى را برگزيند كه اهل غيبت نباشند، و در مجالسى شركت كند كه درباره ديگران سخن چينى نمى شود؛ زيرا شركت در مجالسى كه در آن غيبت مى شود، خواه ناخواه بر روح انسان اثر مى گذارد و از آن جا كه شنيدن غيبت هم حرام است ، بايد در مساءله دوست يابى و صله رحم دقت بيش ترى كرد.
3 -
راه سوم ، كمك خواستن از خدا است كه اين خود دو گونه است : نخست اين كه انسان به صورت كلى و در همه اوقات از خدا درخواست كمك و يارى كند تا به رذايل اخلاقى چون غيبت دچار نشود؛ همان گونه كه در دعاها هم آمده است كه ((خدايا مرا از غيبت پناه ده (115))). دوم در جايى كه زمينه غيبت فراهم و آبروى فرد در خطر است و شرايط اقتضا مى كند كه شخص براى حفظ آبروى خود، از ديگران غيبت كرده ، عيوب ايشان را آشكار سازد، در واپسين مرحله ، با خدا باشد و از او بخواهد كه آبرويش را حفظ كند و بگويد:
((خدايا! با تو معامله مى كنم و براى تو از آبرويم مى گذرم و آن را به تو مى سپارم . تو خود آبروى مرا حفظ فرما))؛ چرا كه خداوند بهتر از انسانى در حفظ و نگه دارى حيثيت انسان ها، توانا است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الغيبه جهد العاجز(116).
غيبت تلاش انسان ناتوان است .
كسانى كه قدرت و تكيه گاه داشته باشند (به ويژه از لحاظ معنوى ) هرگز زبان به غيبت نمى آلايند.
فصل دوم : دروغ
همانا خداوند كه نام او با شكوه و جلال باد براى بدى ها قفل هايى قرار داد و كليد بازگشايى آن ها را شراب مقرر فرمود و دروغ بدتر از شراب است (117).
حضرت باقر (عليه السلام )
مقدمه
يكى از بيماريهاى مهم زبان كه جامعه بزرگ بشر هميشه از آن آسيب ديده و رنج برده است ، بيمارى تباه كننده دروغ است .
دروغ از دو بعد اخلاقى و فقهى قابل بررسى است ؛ از اين رو، هم مورد توجه دانشمندان اخلاق قرار گرفته ، و هم فقيهان به بحث از آن پرداخته اند؛ اما از آن رو كه محور اصلى اين گفتار مباحث اخلاقى است ، جنبه هاى اخلاقى اين موضوع ، بيش تر بررسى مى شود؛ هر چند در خلال آن ، از احكام فقهى و شرعى نيز سخن به ميان خواهد آمد.
در بحث دروغ ، به موضوعات ذيل پرداخته مى شود:
1
- تعريف دروغ
2
- اقسام دروغ
3
- نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل
4
- ريشه هاى درونى دروغ
5
- پيامدهاى زشت دروغ
6
- راه هاى درمان دروغ .
(1): تعريف دروغ
دروغ و واژه هاى معادل آن در زبان عربى ، از قبيل ((كذب )) ((افتراء(118))) و ((افك (119)))، به معناى خبر مخالف با واقع به كار مى روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است . راستى و صدق نيز كه نقطه ى مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است .
توجه به اين نكته اهميت دارد كه ((صدق و كذب )) در اصل ، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش ، به صفت دروغگويى يا راستگويى متصف مى شود. آن گاه كه فردى خبر مى دهد، چنان چه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق ، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مى شود؛ بنابراين ، راست و دروغ صفاتى هستند كه اولا و بالذات (120) به خبر مربوطند، و ثانيا و بالعرض (121 ) با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مى شوند.
(2): اقسام دروغ
دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامى تقسيم كرده اند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته ، در تكاپو براى يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالى كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياى درونى عمل پرداخته اند.
اقسام دروغ از ديد فقيهان
پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق ، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براى خبر دادن ، متفاوت است ؛ از اين رو دروغ ها نيز گوناگون مى شود.
خارج كردن امواج و اصوات از دهان ، يگانه راه خبر دادن نيست ؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتارى كه از دهان بيرون مى آيد، محدود نمى شود؛ بلكه ممكن است به شيوه هاى ديگرى همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعى ، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است .
اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق
آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده ، دروغ هاى گفتارى ، اشاره اى و نوشتارى است ؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است : 1 - دروغ در مقامات دين كه بحثى معرفتى و عرفانى است .
1 - دروغ در گفتار:
درباره دروغ در گفتار - همان گونه كه پيش از اين بيان شد - بايد گفت : هر زمان انسان خبرى مخالف را واقع را ابراز كند، به ))دروغ در گفتار(( دچار شده است ؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتى ويژه به سراغ دروغ روى مى آورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مى گويد، و گاه خبرهاى مخالف واقع آن قدر از انسان به صورت گفتارى ونوشتارى و علمى سر مى زند كه دروغگويى به شكل يك ويژگى و ))ملكه (122)(( در او ظاهر مى شود. در اين حالت ، فرد به خلق و خوى دروغگويى مبتلا شده است . در اين زمان ، دروغ گفتن و خبرهاى خلاف واقع دادن ، رفتارى آسان مى شود؛ به گونه اى كه شخص ، از رفتار زشت خود احساس نمى كند.
شخصى كه به خوى دروغگويى مبتلا مى شود، قلم ، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مى چرخد؛ اما افرادى كه صفت دروغگويى هنوز در وجودشان ، ملكه نشده است ، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتى خاص ، دروغ گفته اند، اگر چه ريشه اين دروغ يكى از رذايل نفسانى است ، مايه ناراحتى در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوى دروغگويى دچار نشده اند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
لا شيمه اقبح من الكذب (123).
هيچ عادت و خلقى زشت تر از دروغ نيست .
شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب (124).
دروغ ، بدترين خوى ها است .
ليس الكذب من خلائق الاسلام (125).
دروغ از خلق و خوهاى اسلامى نيست .
كسى كه با دين پيوند معنوى ، و ادعاى مسلمانى دارد، هيچ گاه به صفت زشت دروغگويى دچار نمى شود. ميان روح و معنويت و خلق و خوى دروغگويى ناسازگارى وجود دارد.
الكذب مجانب الايمان (126).
دروغ ايمان را دور مى كند.
اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مى گويد؛ ولى در روايت پيشين ، خلق و خوى دروغگويى مد نظر است ؛ بنابراين ، عمل دروغ اگرچه با يكى از رذايل نفسانى ارتباط دارد، آن گاه كه به خوى و عادت طبيعى شخص تبديل شود، زشت ترين ويژگى در وجود او مى شود و همين خصلت با بعد معنوى انسان ناسازگار است .
2 - دروغ در نيت :
گاه انسان تصميم مى گيرد كار نيكويى از طاعات ، عبادات يا هر امر خير ديگرى انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالى نيست ؛ بلكه تصميم او در خواسته هاى نفسانى و غير خدايى ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش ، غير از خداوند امر ديگرى دخالت دارد كه به اين حالت ((دروغ در نيت )) گفته مى شود. شايان ذكر است كه بحث ((ريا)) نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مى شود.
در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص ، براى انجام كار خير مورد توجه قرار مى گيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است ؛ از اين رو ((ريا)) از شاخه هاى ((دروغ در نيت )) به شمار مى رود؛ البته ريا داخل كردن انسانى ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براى جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالى كه ((دروغ در نيت ))، داخل كردن هر چيزى غير از خدا در نيت عبادت است ؛ مانند آن كه كسى براى كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است ؛ پس ((دروغ در نيت )) معنايى گسترده تر از ريا دارد.
وقتى انسان به حالتى مبتلا شد كه در نيت و قصدش براى عمل خير، خواهش هاى نفسانى را دخالت داد، گرفتار ((دروغ در نيت )) شده است .
3 - دروغ در تصميم و عزم :
گاه انسان تصميم مى گيرد كار خيرى از طاعات و عبادات را براى تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللى ، سستى مى كند؛ از اين رو صادق نيست ؛ البته سر چشمه اين تزلزل و ترديد چيزى جز خواهش هاى نفسانى نيست . در اين حالت او به ((دروغ در عزم )) دچار شده است .
اين سستى و ضعف پيش آمده ، با ادعاى او در تصميم گيرى اش منافى بوده است ؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست . به هر اندازه كه اين سستى و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است . همان گونه كه در قسم پيشين ، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست .
4 - دروغ در وفا به عزم :
برخى از اعمال خير بايد در زمانى خاص و با حصول شرايطى ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زمانى مشخص و پس ‍ از تحقق شرايطى خاص ، مثل استطاعت مالى انجام شود يا روزه واجب كه از عبادت ها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداى حقوق واجب الاهى كه با پيدا شدن شرايط خاص ، بايد به جا آورده شوند. حال گاهى شخص ، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده ، در تصميم خويش ، بسيار جدى و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش ‍ دروغ راه ندارد؛ ولى به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات ، خواهش هاى نفسانى از هر سو به او هجوم مى آورد و بر او غلبه مى كند تا آن جا كه بر تمام تصميم ها و پيمان ها، پشت كرده ، آن ها را زير پا مى گذارد. در اين حالت او به ((دروغ در وفا به عزم )) مبتلا شده است و در آن صادق نيست .
5 - دروغ در عمل :
كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتى به خود بگيرد كه گوياى وجود صفتى در باطن او است ؛ حال آن كه از چنان صفتى برخوردار نيست ؛ پس عدم هماهنگى حالت ظاهر با صفت باطنى را ((كذب در عمل )) مى گويند؛ براى مثال ، صفت ((وقار و سكينه )) از ملكات زيباى درونى و از صفات بسيار نيكوى انسانى است . حال ، چنان چه فردى ، بدون آن كه از اين صفت برخوردار باشد، نماى انسانى سنگين و باوقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است ؛ زيرا رفتار او با آن چه در درونش يافت مى شود، هماهنگى ندارد.
نمونه ديگر، انسانى است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعى به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است ؛ حال آن كه در باطن ، از خدا غافل است . اين ، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است ؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك ، ((دروغ در عمل )) با ((ريا)) كه همان ((دروغ در نيت )) است ، تفاوت دارد. ((ريا)) هنگامى كه انسان ، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مى آيد، يعنى زمانى كه براى نشان دادن رفتار نيكوى خود به ديگران ، آن عمل را انجام دهد؛ حال آن كه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگى ميان عمل و درون حاصل مى شود؛ خواه هدف ، نشان دادن به ديگران باشد يا چنين انگيزه اى در ميان نباشد. چه بسا هنگامى كه انسان تنها است نيز به صفتى تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازى با ظاهر خاضعانه مى خواند كه با باطنش هيچگونه هماهنگى ندارد، خضوع در عمل ، هميشه در رابطه اى مستقيم با خشوع درونى است ؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست ، به دروغ در عمل مبتلا شده است ؛ البته اگر در همين حال ، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است .
6 - دروغ در مقامات دين و سلوك :
انسان درباره مراحل حركت به سوى خدا و مراتب معنوى و مقامات دين از قبيل ايمان ، تقوا، توكل ، رضا، تسليم ، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است ؛ در حالى كه اين گونه نيست ؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت ، پيامدها و سرانجامى دارد كه دسترسى به آن ها بسيار مشكل است ؛ اما برخى از افراد خود را در آن مقامات تصور مى كنند(127)؛ مانند آن كه حقيقت مقام ((خوف )) در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمى شود؛ اما او خود را ((خائف )) مى پندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است .
مبداء و خاستگاه خوف و بيم در انسان ، همان ايمان است . تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعى درد درونى و روحى است كه انسان را از درون مى سوزاند. هنگامى كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاى آن بر روح ، و چه بسا بر پيكره ظاهرى انسان نيز آشكار مى شود. پريدگى رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگى سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مى توان بخشى از اين آثار دانست و سرانجام آن ، وارد شدن به مرحله عمل است . لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايى نماز، و پريدگى رنگ چهره امام حسن مجتبى هنگام وضو ساختن ، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام ، فرمان بردارى و اطاعت ، و پرهيز از گناهان و تباهى ها را در پى دارد.
مولاى متقيان ، امير مؤ منان على بارها مى فرمود:
اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب (128).
از دروغ بپرهيزيد. به درستى كه هر اميدوارى خواهان (پاداش الاهى ) است و هر بيمناكى فرارى (از عذاب الهى ).
چنان چه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در ((رجاء)) كه يكى ديگر از مقامات معنوى است ، نيز به دروغ مبتلا شود.
سرور پرهيزكاران على (عليه السلام ) مى فرمايد:
يدعى بزعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاؤ ه فى عمله .
به گمان خويش ادعا مى كند كه به خداوند اميدوار است . سوگند به خداى بزرگ ! دروغ مى گويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش ‍ نمايان نيست .
اين ، همان دروغ در مقام ((رجاء)) است ؛ سپس مى فرمايد:
فكل من رجا عرف رجاءه فى عمله ....
پس هر كه اميدوار است ، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش ‍ شناسايى مى شود.
كسى كه اهل ((رجاء)) است ، هيچ گاه واجباتش را ترك نمى كند و به ديگران دل نمى بندد؛ اما به راحتى مى توان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدوارى به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست ؛ در حالى كه بيم هاى مادى و بشرى ، قوى و محكم در جاى خود قرار دارند.
حضرت در ادامه مى فرمايد:
يرجو الله فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير(129).
در چيزهاى بزرگ ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاى كوچك به بندگان خدا اميدوار است .
اين ، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است .
(3): نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل
هر انسانى از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مى شود و احساس ‍ بيزارى مى كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشرى از اين عمل تنفر داشته ، از آن مى پرهيزد. طبيعت و فطرت انسانى با دروغ ناسازگار بوده ، در برابر اين عمل نوعى مقاومت و بازدارندگى از خود نشان مى دهد كه از آن با عنوان ((قبح عقلى )) ياد مى شود.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) در همين باره به هشام خطاب مى كند:
يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه (130).
اى هشام ! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمى گويد؛ اگر چه هواى نفسش در آن دروغ باشد.
شخصى كه هنوز سلامت سرشت و پاكى نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته هاى نفسانى نيست ، از دروغگويى بيزار است .
دروغ ، پيامدهاى را نيز در پى خواهد داشت كه عقل آن ها را زشت و ناپسند مى شمرد.
از اين ميان مى توان به ((اغراء به جهل )) كه همان ((قرار دادن شخص در راهى خلاف واقع )) است ، اشاره كرد. اين پيامد، نوعى خيانت است ؛ به همين سبب عقل از آن بيزارى مى جويد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در همين زمينه مى فرمايد:
الكذب مهانه و خيانه (131).
دروغ ، پستى و خيانت است .
زشتى دروغ در آيات قرآنى نيز نكوهش شده است ؛ آن جا كه خداوند مى فرمايد:
انما يفترى الكذب الذين لا يؤ منون بآيات الله (132).
همانا آن ها كه به آيات خداوند ايمان نياورده اند، نسبت دروغ مى دهند.
ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار(133).
به درستى كه خداوند دروغگوى كفران كننده را هدايت نمى كند.
حضرت باقر (عليه السلام ) در بيان زشتى دروغ ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدى ها فرمود:
ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب (134).
خداوند عزوجل براى بدى ها قفل هايى قرار داد كه كليد بازگشايى اين قفل ها همانا شراب است ، و دروغ از شراب بدتر است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز فرموده است :
اوصانى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) حين زوجنى فاطمه (سلام الله عليها) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم (135).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگام ازدواج من با فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مى كند، و بر تو باد راستى كه مبارك است ، و دروغ ، شرمندگى است .
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نقل شده است :
اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكة (136).
از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود را ببينيد؛ پس همانا در آن چيزى جز نابودى نيست .
آيات و روايات به خوبى نشان مى دهد دروغ - همان گونه كه از سوى عقل مورد نكوهش قرار گرفته - از نظر شرع نيز فعلى حرام و سرزنش شده است .
بنابر عقيده و نظر فقيهان ، دروغ ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع ، عملى زشت و ناشايست است و دليل هاى چهار گانه ، يعنى ((قرآن )) ((سنت معصومان عليهم السلام )) ((اجماع و اتفاق نظر فقيهان )) و ((عقل ))، حرمت آن را ثابت مى كند.
بيش تر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازه اى آشكار است كه از جمله ((ضروريات (137))) به شمار آمده و به دليل نياز ندارد.
همان گونه كه وجوب نماز و روزه از ضروريات دين است ، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مى رود و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست ؛ البته حكم حرمت ، فقط به برخى از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مى شود و برخى ديگر از آن ها حرام نيستند؛ اگر چه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق ، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان ، حرامند.
از آن جا كه محور اصلى اين گفتار، مباحث اخلاقى است ، توجه به برخى نكات اهميت دارد كه از جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف : دروغگويى بدون شنونده
همان طور كه پيش از اين اشاره شده ، دروغ به معناى خبر مخالف با واقع است . حال چنان چه شخصى در تنهايى و پنهانى و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبى ناشنوا و گنگ كه حرف هاى او را نمى شنود يا زبانش را متوجه نمى شود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است ؛ اما چون ((خبر دادن ))، قيد حرمت دروغ است ، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده ، هيچ جنبه اخبارى وجود ندارد، از ديد فقيهان ، عمل حرامى انجام نشده ؛ ولى از بعد اخلاقى رفتارى انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاى انسانى مى شود.
ب : خبر دادن از امور غير قطعى
يكى از مهم ترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مى شود. هرگاه انسان از چيزى كه به آن آگاهى ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتارى نادرست شده است ؛ زيرا چنان چه خبر او با واقعيت مطابقت كند مشكلى پديد نمى آيد(138)؛ اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملى حرام شده و مستحق مجازات است ؛ بنابراين ، عقل انسان ، چنان چه يكى از دو احتمال خبر دادن را حرام بداند، به حكم ((لزوم دفع ضرر محتمل (139)))، آن را جايز نمى شمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكى سمى مهلك ، و در ديگرى آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است ، به حكم عقل خويش ، از هر دو پرهيز مى كند.
از بعد شرعى ، روايات بسيارى وجود دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى فرمايد:
ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول ((و لا تقف ما ليس لك به علم ))(140).
حق ندارى هر چه را بخواهى ، بگويى ؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مى فرمايد: ((از آن چه آگاهى ندارى ، پيروى نكن .))
هشام بن سالم مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : حق خداوند بر بندگانش چيست ؟ امام (عليه السلام ) فرمود:
ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الى الله حقه (141).
آن چه را كه مى دانند بگويند و [زبان را] از آن چه نمى دانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاى آورده اند.
حضرت با بيانى ديگر فرمود:
اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل : ((لا ادرى )) و لا يقل : ((الله اعلم )) فيوقع فى قلب صاحبه شكا(142).
زمانى كه از كسى درباره چيزى كه نمى داند پرسش شود، بايد بگويد ((نمى دانم ))، و نگويد ((خدا داناتر است )) تا سؤ ال كننده را به شك و شبهه بياندازد.
روايات بسيار ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است .
امور مشكوكى كه انسان از آن ها خبر مى دهد، به دو گروه تقسيم مى شود: دسته اول قضايايى هستند كه انسان حالت و موقعيت پيشين آنها را مى داند؛ مانند اين كه شخصى به سفر رفته است و از دوستش مى پرسند: آيا او بازگشته يا نه ؛ با اين حال ، پاسخ مى دهد: نه . دسته دوم ، قضايايى هستند كه انسان از موقعيت گذشته آن ها هم آگاهى ندارد؛ مانند آن شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براى پاسخ دادن به پرسش ، نظر خود را مى گويد. در هر دو مورد، جواب شخص ، غير مجاز و غير اخلاقى است .
برخى از فقيهان در اين جا بسيار دقيق تر مى نگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبرى يقين نيافته ، به بيان آن مجاز نيست ، و فقط آن هنگام كه به راستى آن يقين كرد مى تواند آن را بيان كند. آن ها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است ؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستى را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزى بگويد، بايد راست بگويد.

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

غیبت

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA


غَیِبت" به کسر غین بر وزن زینت یعنی پشت سر دیگران بدگویی کردن و سخن ناخوشایند گفتن است . این تعریف با شمول و عمومی که دارا است،‌ شامل انواع غیبت، بهتان، تهمت، فحش و حتی ذکر عیوب نیزآشکار می شود، حال آن که هر یک از این ها در اصطلاح تعریف خاصی داشته و از نظر شرعی دارای احکام ویژه ای است و همة‌آن ها از مصادیق غیبت به شمار نمی روند. بنابراین مفهوم غیبت در لغت مفهومی است اعم از غیبت مصطلح و در احادیث نیز گاهی به همین معنا (مفهوم عام) اطلاق شده است.
امّا غیبت در اصطلاح به این معنا است که شخص از عیب برادر دینی اش مطلع شود و در حالی که آن فرد از بیان عیب ناراحت می شود ، آن را برای دیگری بازگو کند،خواه آن عیب و نقص در بدن شخص باشد مثل این که بگویی فلانی کور یا کوتاه یا بلند است، یا در صفات و اقوال و اخلاق شخص باشد، مثل این که بگویی بد اخلاق یا ریاکار است و ... این ها غیبت محسوب می شوند. بنابراین غیبت به معنای بدگویی کردن پشت سر دیگران و عیب را آشکار کردن است.
بزرگان، برای حرمت غیبت، شرایط و قیودی را ذکر کرده اند که عبارتند از: بازگو کردن عیب پنهان؛ مشخص کردن فرد، چه با نام وچه با اشاره و کنایه؛ کافر نبودن شخص مورد نظر؛ متجاهر به فسق نبودن شخص مورد نظر، یعنی کسی که علنی فسق و فجور انجام نمی دهد که همه بدانند؛ عیب دیگران را گفتن.
ذکر محاسن و خوبی های افراد به عنوان تعریف و تمجید آن ها غیبت نیست، هر چند از افشای خوبی های خود ناراحت شوند. البته در این صورت "آزار" حساب می شود که حکم جداگانه ای دارد.(1)
از روایات بر می آید که غیبت سه رکن دارد:



موارد جواز غیبت عبارت است از:

بنابراین اگرغیبت ظالم ، باعث رفع ظلم شود (شنونده ، قاضی یا شخصی باشد که بتواند مثلا با نصیحت ظالم رفع ظلم کند) اشکال ندارد.




اگر مفسده هتک آبروى مسلمان، بیشتر از مفسده منکرى که مشغول آن است باشد، غیبت کردنش جایز نیست، هر چند یقین داشته باشد که به واسطه غیبت کردن، آن گناه را ترک خواهد کرد.


1 –
نخست این که سخنی را در پشت سر کسی بگوید . 2- باید ذکر عیوب پنهان باشد. 3- اگر غیبت شونده آن را بشنود ناراحت شود.(2) 2- غیبت کردن از کسى که فسقش آشکار باشد نه پنهانی، مثل این که ظرف شراب را آشکارا در خیابان و بازار به دست گرفته، بیاشامد،‌ همچنین کسى که پرده حیا را انداخته، در حضور مردم از گناه کردن حیا نمى کند، مثلاً کسى که ریش تراش است بگوییم ریش تراش است. قدر مسلّم جواز غیبت، گناهى است که آشکارا به جا مى آورد. امام صادق (ع)می فرماید: هرگاه فاسق به فسق خود تظاهر نماید احترامی ندارد وغیبت او جایز است. (4) 3- جرح شاهد یا راوی: هنگامى که انسان ببیند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مى دهد یا روایتى نقل مى کند، براى حفظ حقوق مسلمانان و احکام شرع باید هر چه درباره او مى داند، بیان کند.(5) 4- غیبت در مقام مشورت: هرگاه مسلمانى با کسى در خصوص معامله اى یا شناخت شخص دیگرى مشورت نمود، و طرف مشورت، عیبى از شخص مى داند که اگر نگوید معامله صورت مى گیرد و مسلمان به ضرر مى افتد یا این که امرى تحقق مى شود که مشورت کننده لطمه جبران ناپذیرى مى بیند، ذکر عیب مانعى ندارد.(6) 5- غیبت کردن به قصد نهى از منکر، با شرایط آن مانعى ندارد؛ به این معنا که هر گاه منکرى را از مسلمانى ببیند و بداند اگر غیبتش را بکند، آن را ترک مى کند جایز است، ولى اگر احتمال بدهد آن را ترک کرده، ذکر آن جایز نیست. 6- ذکر کردن کسى به عیب و نقصى که به آن مشهور و نشانه اش شده است مانند احول (چشم چپ) و اعرج (شل)، لیکن در صورتى که قصد عیب جویى نداشته و فقط به منظور معرفى و شناساندن شخص باشد و طرف از ذکر این القاب ناراحت نباشد. در غیر این صورت باید از این القاب استفاده نکند چون موجب رنجش و آزار برادر دینى مى شود.(7) 7- ردّ ادعاى کسى که به دروغ به خود نسبتى مى دهد: رد کردن کسى که به دروغ ادعاى نسبتى کند، زیرا مصلحت حفظ انساب و خانواده ها، مقدّم بر مفسده هتک ادعا کننده است.(8) 8- به طور کلى هر موردى که مصلحت غیبت کردن،‌ از مفسده هتک احترام مؤمن بیشتر باشد، مانند شهادت دادن در مواردى که لازم است.(9) 1- دادخواهی: اگر انسان براى دادخواهى نزد کسى که مى تواند حق او را بگیرد از دیگرى که بر او ظلم نموده،‌ تظلّم و دادخواهى کند به گونه اى که مستلزم ذکر نام او باشد اشکال ندارد.قرآن مجید به کسانی که مظلوم واقع شده اند اجازه داده است که فریاد بکشند و حق خود را بگیرند.(3)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص 140.
2.مکارم شیرازی – اخلاق در قران ج3 ص108
3. نسا آیه 148
4. وسایل الشیعه ج 8ص605.
5. سید عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمة محمد رضا جباران، ص 240.
6. آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ج 2، ص 281.
7. همان، ص 282.
8. همان.
9. همان.

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

غیبت چیست و به چه دلایلی غیبت می کنیم؟

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

غیبت چیست و به چه دلایلی غیبت می کنیم؟

 

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا میدانید غیبت چیست؟
عرض کردند خدا و رسولش بهتر میدانند.
فرمودند: غیبت این است که در باره برادرت چیزی بگوئی که او را خوش نیاید.
پرسیدند: اگر چیزی را که میگوئی راست باشد، باز هم غیبت است؟
فرمودند:اگر چیزی را که می گوئی در او باشد غیبتش را کرده ای و گرنه به او تهمت زده ای.
در روایت دیگری آمده غیبت عبارت است از اموری که خدا بر برادرت پنهان کرده، اما بیان اموری مثل عصبانیت و ... که ظاهر هستند غیبت محسوب نمی شود.
باید توجه داشت که غیبت فقط گفتن چیزی به زبان نیست، بلکه گاهی انسان با نوشتار خود یا با ایماء و اشاره و حرکت اعضای بدن نیز غیبت میکند و به همین خاطر است که گفته اند:
«قلم زبان دوم انسان است»
یک نوع از غیبت « غیبت به تعریض » است. یعنی وقتی اسم کسی برده میشود فرد مثلا بگوید: الحمد لله که من حرام خور نیستم.
در این مورد فرد هم غیبت کرده هم ریا

*دلایل غیبت کردن*

ما انسانها به دلایل مختلفی غیبت میکنیم که در زیر به چند دلیل اشاره میشود:

1-
خنک شدن دل یا تشفی خاطر: گاهی از فردی ناراحت هستیم وبرای اینکه کمی از ناراحتی خود کم کنیم شروع به بیان معایب فرد میکنیم.

2-
همراهی و موافقت با جمع: گاهی در جمعی دوستان قرار داریم و غیبت کسی میشود، بخاطر احترام به جمع و اینکه باعث ناراحتی دوستان خود نشویم با آنها همراهی میکنیم.

3-
مثل پیدا کردن: زمانی کار بدی انجام داده ایم و برای اینکه دیگران ما را سرزنش نکنند شروع میکنیم به نام بردن از افرادی که همین کار را انجام داده اند یا بدتر از آنرا. مثلا میگوئیم اگر من مال حرام خورده ام فلانی  و فلانی هم مال حرام میخورند!

4-
تبرئه خود: گاهی کار بدی به انسان نسیت داده میشود که انسان برای تبرئه خودش نام فاعل اصلی کار را افشا میکند.

5-
برتری جوئی: گاهی بخاطر حسادت و برتری جوئی شروع به گفتن معایب و نواقص بقیه افراد میکنیم تا برتری و خوب بودن خودمان را اثبات کنیم.

6-
پیشگیری: گاهی کسی با انسان دشمنی دارد و این فرد چون میداند که از شر زبانش در امان نخواهد بود سعی میکند با گفتن معایب فرد ارزش او را در دید دیگران کم کند تاسخنانش را باور نکنند.

7-
حسادت: گاهی انسان میبیند فردی مورد توجه و احترام دیگران است ، نسبت به او حسادت میورزد و با ذکر عیوبش او را در نظر مردم کوچک میکند.

8-
شوخی و مزاح: گاهی انسان برای خنداندن دیگران غیبت شخصی را میکند.

9-
مسخره فرد برای تحقیر او:گاهی در حضور فرد او را تمسخرمیکنیم ، این تمسخر در غیاب او ممکن است غیبت محسوب شود.


10-
تعجب از فحشا و منکر: انسان افرادی را میبیند که مرتکب منکرات میشوند و ار فرط تعجب برای دیگران بازگو میکند.

11-
رحمت و شفقت: گاهی انسان افرادی را مبتلا و گرفتار میبیند، غمگین میشود و از روی دلسوزی مطلب را برای دیگران بازگو میکند.

12-
غضب به خاطر خدا: گاهی فرد کسی را میبیند که مرتکب گناه و حرام میشود، از دیدن این صحنه غضبناک میشود و در غیابش چیزی را که دیده بازگو میکند.

تلخیص از کتاب اخلاق شبر
والسلام

 

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

درمان عملى غيبت

درمان عملى غيبت
1 - نخستين راه عملى كه براى جلوگيرى از غيبت سفارش مى شود اين است كه انسان پيش از گفتن هر سخنى ، به ((مشروع يا نامشروع بودن ))، و ((سود و زيان هاى دنيايى و آخرتى )) آن توجه كند. انديشه در سخن ، پيش از بيان آن ، مانع بسيارى از گناهان زبان مى شود.
2 -
انسان در معاشرت با دوستان يا شركت در محافل ، احتياط بيش ترى به خرج دهد؛ يعنى دوستانى را برگزيند كه اهل غيبت نباشند، و در مجالسى شركت كند كه درباره ديگران سخن چينى نمى شود؛ زيرا شركت در مجالسى كه در آن غيبت مى شود، خواه ناخواه بر روح انسان اثر مى گذارد و از آن جا كه شنيدن غيبت هم حرام است ، بايد در مساءله دوست يابى و صله رحم دقت بيش ترى كرد.
3 -
راه سوم ، كمك خواستن از خدا است كه اين خود دو گونه است : نخست اين كه انسان به صورت كلى و در همه اوقات از خدا درخواست كمك و يارى كند تا به رذايل اخلاقى چون غيبت دچار نشود؛ همان گونه كه در دعاها هم آمده است كه ((خدايا مرا از غيبت پناه ده (115))). دوم در جايى كه زمينه غيبت فراهم و آبروى فرد در خطر است و شرايط اقتضا مى كند كه شخص براى حفظ آبروى خود، از ديگران غيبت كرده ، عيوب ايشان را آشكار سازد، در واپسين مرحله ، با خدا باشد و از او بخواهد كه آبرويش را حفظ كند و بگويد:
((خدايا! با تو معامله مى كنم و براى تو از آبرويم مى گذرم و آن را به تو مى سپارم . تو خود آبروى مرا حفظ فرما))؛ چرا كه خداوند بهتر از انسانى در حفظ و نگه دارى حيثيت انسان ها، توانا است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الغيبه جهد العاجز(116).
غيبت تلاش انسان ناتوان است .
كسانى كه قدرت و تكيه گاه داشته باشند (به ويژه از لحاظ معنوى ) هرگز زبان به غيبت نمى آلايند.
فصل دوم : دروغ
همانا خداوند كه نام او با شكوه و جلال باد براى بدى ها قفل هايى قرار داد و كليد بازگشايى آن ها را شراب مقرر فرمود و دروغ بدتر از شراب است (117).
حضرت باقر (عليه السلام )
مقدمه
يكى از بيماريهاى مهم زبان كه جامعه بزرگ بشر هميشه از آن آسيب ديده و رنج برده است ، بيمارى تباه كننده دروغ است .
دروغ از دو بعد اخلاقى و فقهى قابل بررسى است ؛ از اين رو، هم مورد توجه دانشمندان اخلاق قرار گرفته ، و هم فقيهان به بحث از آن پرداخته اند؛ اما از آن رو كه محور اصلى اين گفتار مباحث اخلاقى است ، جنبه هاى اخلاقى اين موضوع ، بيش تر بررسى مى شود؛ هر چند در خلال آن ، از احكام فقهى و شرعى نيز سخن به ميان خواهد آمد.
در بحث دروغ ، به موضوعات ذيل پرداخته مى شود:
1
- تعريف دروغ
2
- اقسام دروغ
3
- نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل
4
- ريشه هاى درونى دروغ
5
- پيامدهاى زشت دروغ
6
- راه هاى درمان دروغ .
(1): تعريف دروغ
دروغ و واژه هاى معادل آن در زبان عربى ، از قبيل ((كذب )) ((افتراء(118))) و ((افك (119)))، به معناى خبر مخالف با واقع به كار مى روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است . راستى و صدق نيز كه نقطه ى مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است .
توجه به اين نكته اهميت دارد كه ((صدق و كذب )) در اصل ، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش ، به صفت دروغگويى يا راستگويى متصف مى شود. آن گاه كه فردى خبر مى دهد، چنان چه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق ، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مى شود؛ بنابراين ، راست و دروغ صفاتى هستند كه اولا و بالذات (120) به خبر مربوطند، و ثانيا و بالعرض (121 ) با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مى شوند.
(2): اقسام دروغ
دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامى تقسيم كرده اند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته ، در تكاپو براى يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالى كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياى درونى عمل پرداخته اند.
اقسام دروغ از ديد فقيهان
پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق ، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براى خبر دادن ، متفاوت است ؛ از اين رو دروغ ها نيز گوناگون مى شود.
خارج كردن امواج و اصوات از دهان ، يگانه راه خبر دادن نيست ؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتارى كه از دهان بيرون مى آيد، محدود نمى شود؛ بلكه ممكن است به شيوه هاى ديگرى همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعى ، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است .
اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق
آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده ، دروغ هاى گفتارى ، اشاره اى و نوشتارى است ؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است : 1 - دروغ در مقامات دين كه بحثى معرفتى و عرفانى است .
1 - دروغ در گفتار:
درباره دروغ در گفتار - همان گونه كه پيش از اين بيان شد - بايد گفت : هر زمان انسان خبرى مخالف را واقع را ابراز كند، به ))دروغ در گفتار(( دچار شده است ؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتى ويژه به سراغ دروغ روى مى آورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مى گويد، و گاه خبرهاى مخالف واقع آن قدر از انسان به صورت گفتارى ونوشتارى و علمى سر مى زند كه دروغگويى به شكل يك ويژگى و ))ملكه (122)(( در او ظاهر مى شود. در اين حالت ، فرد به خلق و خوى دروغگويى مبتلا شده است . در اين زمان ، دروغ گفتن و خبرهاى خلاف واقع دادن ، رفتارى آسان مى شود؛ به گونه اى كه شخص ، از رفتار زشت خود احساس نمى كند.
شخصى كه به خوى دروغگويى مبتلا مى شود، قلم ، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مى چرخد؛ اما افرادى كه صفت دروغگويى هنوز در وجودشان ، ملكه نشده است ، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتى خاص ، دروغ گفته اند، اگر چه ريشه اين دروغ يكى از رذايل نفسانى است ، مايه ناراحتى در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوى دروغگويى دچار نشده اند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
لا شيمه اقبح من الكذب (123).
هيچ عادت و خلقى زشت تر از دروغ نيست .
شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب (124).
دروغ ، بدترين خوى ها است .
ليس الكذب من خلائق الاسلام (125).
دروغ از خلق و خوهاى اسلامى نيست .
كسى كه با دين پيوند معنوى ، و ادعاى مسلمانى دارد، هيچ گاه به صفت زشت دروغگويى دچار نمى شود. ميان روح و معنويت و خلق و خوى دروغگويى ناسازگارى وجود دارد.
الكذب مجانب الايمان (126).
دروغ ايمان را دور مى كند.
اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مى گويد؛ ولى در روايت پيشين ، خلق و خوى دروغگويى مد نظر است ؛ بنابراين ، عمل دروغ اگرچه با يكى از رذايل نفسانى ارتباط دارد، آن گاه كه به خوى و عادت طبيعى شخص تبديل شود، زشت ترين ويژگى در وجود او مى شود و همين خصلت با بعد معنوى انسان ناسازگار است .
2 - دروغ در نيت :
گاه انسان تصميم مى گيرد كار نيكويى از طاعات ، عبادات يا هر امر خير ديگرى انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالى نيست ؛ بلكه تصميم او در خواسته هاى نفسانى و غير خدايى ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش ، غير از خداوند امر ديگرى دخالت دارد كه به اين حالت ((دروغ در نيت )) گفته مى شود. شايان ذكر است كه بحث ((ريا)) نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مى شود.
در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص ، براى انجام كار خير مورد توجه قرار مى گيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است ؛ از اين رو ((ريا)) از شاخه هاى ((دروغ در نيت )) به شمار مى رود؛ البته ريا داخل كردن انسانى ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براى جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالى كه ((دروغ در نيت ))، داخل كردن هر چيزى غير از خدا در نيت عبادت است ؛ مانند آن كه كسى براى كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است ؛ پس ((دروغ در نيت )) معنايى گسترده تر از ريا دارد.
وقتى انسان به حالتى مبتلا شد كه در نيت و قصدش براى عمل خير، خواهش هاى نفسانى را دخالت داد، گرفتار ((دروغ در نيت )) شده است .
3 - دروغ در تصميم و عزم :
گاه انسان تصميم مى گيرد كار خيرى از طاعات و عبادات را براى تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللى ، سستى مى كند؛ از اين رو صادق نيست ؛ البته سر چشمه اين تزلزل و ترديد چيزى جز خواهش هاى نفسانى نيست . در اين حالت او به ((دروغ در عزم )) دچار شده است .
اين سستى و ضعف پيش آمده ، با ادعاى او در تصميم گيرى اش منافى بوده است ؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست . به هر اندازه كه اين سستى و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است . همان گونه كه در قسم پيشين ، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست .
4 - دروغ در وفا به عزم :
برخى از اعمال خير بايد در زمانى خاص و با حصول شرايطى ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زمانى مشخص و پس ‍ از تحقق شرايطى خاص ، مثل استطاعت مالى انجام شود يا روزه واجب كه از عبادت ها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداى حقوق واجب الاهى كه با پيدا شدن شرايط خاص ، بايد به جا آورده شوند. حال گاهى شخص ، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده ، در تصميم خويش ، بسيار جدى و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش ‍ دروغ راه ندارد؛ ولى به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات ، خواهش هاى نفسانى از هر سو به او هجوم مى آورد و بر او غلبه مى كند تا آن جا كه بر تمام تصميم ها و پيمان ها، پشت كرده ، آن ها را زير پا مى گذارد. در اين حالت او به ((دروغ در وفا به عزم )) مبتلا شده است و در آن صادق نيست .
5 - دروغ در عمل :
كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتى به خود بگيرد كه گوياى وجود صفتى در باطن او است ؛ حال آن كه از چنان صفتى برخوردار نيست ؛ پس عدم هماهنگى حالت ظاهر با صفت باطنى را ((كذب در عمل )) مى گويند؛ براى مثال ، صفت ((وقار و سكينه )) از ملكات زيباى درونى و از صفات بسيار نيكوى انسانى است . حال ، چنان چه فردى ، بدون آن كه از اين صفت برخوردار باشد، نماى انسانى سنگين و باوقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است ؛ زيرا رفتار او با آن چه در درونش يافت مى شود، هماهنگى ندارد.
نمونه ديگر، انسانى است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعى به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است ؛ حال آن كه در باطن ، از خدا غافل است . اين ، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است ؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك ، ((دروغ در عمل )) با ((ريا)) كه همان ((دروغ در نيت )) است ، تفاوت دارد. ((ريا)) هنگامى كه انسان ، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مى آيد، يعنى زمانى كه براى نشان دادن رفتار نيكوى خود به ديگران ، آن عمل را انجام دهد؛ حال آن كه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگى ميان عمل و درون حاصل مى شود؛ خواه هدف ، نشان دادن به ديگران باشد يا چنين انگيزه اى در ميان نباشد. چه بسا هنگامى كه انسان تنها است نيز به صفتى تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازى با ظاهر خاضعانه مى خواند كه با باطنش هيچگونه هماهنگى ندارد، خضوع در عمل ، هميشه در رابطه اى مستقيم با خشوع درونى است ؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست ، به دروغ در عمل مبتلا شده است ؛ البته اگر در همين حال ، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است .
6 - دروغ در مقامات دين و سلوك :
انسان درباره مراحل حركت به سوى خدا و مراتب معنوى و مقامات دين از قبيل ايمان ، تقوا، توكل ، رضا، تسليم ، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است ؛ در حالى كه اين گونه نيست ؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت ، پيامدها و سرانجامى دارد كه دسترسى به آن ها بسيار مشكل است ؛ اما برخى از افراد خود را در آن مقامات تصور مى كنند(127)؛ مانند آن كه حقيقت مقام ((خوف )) در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمى شود؛ اما او خود را ((خائف )) مى پندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است .
مبداء و خاستگاه خوف و بيم در انسان ، همان ايمان است . تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعى درد درونى و روحى است كه انسان را از درون مى سوزاند. هنگامى كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاى آن بر روح ، و چه بسا بر پيكره ظاهرى انسان نيز آشكار مى شود. پريدگى رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگى سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مى توان بخشى از اين آثار دانست و سرانجام آن ، وارد شدن به مرحله عمل است . لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايى نماز، و پريدگى رنگ چهره امام حسن مجتبى هنگام وضو ساختن ، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام ، فرمان بردارى و اطاعت ، و پرهيز از گناهان و تباهى ها را در پى دارد.
مولاى متقيان ، امير مؤ منان على بارها مى فرمود:
اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب (128).
از دروغ بپرهيزيد. به درستى كه هر اميدوارى خواهان (پاداش الاهى ) است و هر بيمناكى فرارى (از عذاب الهى ).
چنان چه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در ((رجاء)) كه يكى ديگر از مقامات معنوى است ، نيز به دروغ مبتلا شود.
سرور پرهيزكاران على (عليه السلام ) مى فرمايد:
يدعى بزعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاؤ ه فى عمله .
به گمان خويش ادعا مى كند كه به خداوند اميدوار است . سوگند به خداى بزرگ ! دروغ مى گويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش ‍ نمايان نيست .
اين ، همان دروغ در مقام ((رجاء)) است ؛ سپس مى فرمايد:
فكل من رجا عرف رجاءه فى عمله ....
پس هر كه اميدوار است ، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش ‍ شناسايى مى شود.
كسى كه اهل ((رجاء)) است ، هيچ گاه واجباتش را ترك نمى كند و به ديگران دل نمى بندد؛ اما به راحتى مى توان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدوارى به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست ؛ در حالى كه بيم هاى مادى و بشرى ، قوى و محكم در جاى خود قرار دارند.
حضرت در ادامه مى فرمايد:
يرجو الله فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير(129).
در چيزهاى بزرگ ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاى كوچك به بندگان خدا اميدوار است .
اين ، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است .
(3): نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل
هر انسانى از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مى شود و احساس ‍ بيزارى مى كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشرى از اين عمل تنفر داشته ، از آن مى پرهيزد. طبيعت و فطرت انسانى با دروغ ناسازگار بوده ، در برابر اين عمل نوعى مقاومت و بازدارندگى از خود نشان مى دهد كه از آن با عنوان ((قبح عقلى )) ياد مى شود.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) در همين باره به هشام خطاب مى كند:
يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه (130).
اى هشام ! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمى گويد؛ اگر چه هواى نفسش در آن دروغ باشد.
شخصى كه هنوز سلامت سرشت و پاكى نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته هاى نفسانى نيست ، از دروغگويى بيزار است .
دروغ ، پيامدهاى را نيز در پى خواهد داشت كه عقل آن ها را زشت و ناپسند مى شمرد.
از اين ميان مى توان به ((اغراء به جهل )) كه همان ((قرار دادن شخص در راهى خلاف واقع )) است ، اشاره كرد. اين پيامد، نوعى خيانت است ؛ به همين سبب عقل از آن بيزارى مى جويد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در همين زمينه مى فرمايد:
الكذب مهانه و خيانه (131).
دروغ ، پستى و خيانت است .
زشتى دروغ در آيات قرآنى نيز نكوهش شده است ؛ آن جا كه خداوند مى فرمايد:
انما يفترى الكذب الذين لا يؤ منون بآيات الله (132).
همانا آن ها كه به آيات خداوند ايمان نياورده اند، نسبت دروغ مى دهند.
ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار(133).
به درستى كه خداوند دروغگوى كفران كننده را هدايت نمى كند.
حضرت باقر (عليه السلام ) در بيان زشتى دروغ ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدى ها فرمود:
ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب (134).
خداوند عزوجل براى بدى ها قفل هايى قرار داد كه كليد بازگشايى اين قفل ها همانا شراب است ، و دروغ از شراب بدتر است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز فرموده است :
اوصانى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) حين زوجنى فاطمه (سلام الله عليها) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم (135).
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگام ازدواج من با فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مى كند، و بر تو باد راستى كه مبارك است ، و دروغ ، شرمندگى است .
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نقل شده است :
اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكة (136).
از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود را ببينيد؛ پس همانا در آن چيزى جز نابودى نيست .
آيات و روايات به خوبى نشان مى دهد دروغ - همان گونه كه از سوى عقل مورد نكوهش قرار گرفته - از نظر شرع نيز فعلى حرام و سرزنش شده است .
بنابر عقيده و نظر فقيهان ، دروغ ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع ، عملى زشت و ناشايست است و دليل هاى چهار گانه ، يعنى ((قرآن )) ((سنت معصومان عليهم السلام )) ((اجماع و اتفاق نظر فقيهان )) و ((عقل ))، حرمت آن را ثابت مى كند.
بيش تر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازه اى آشكار است كه از جمله ((ضروريات (137))) به شمار آمده و به دليل نياز ندارد.
همان گونه كه وجوب نماز و روزه از ضروريات دين است ، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مى رود و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست ؛ البته حكم حرمت ، فقط به برخى از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مى شود و برخى ديگر از آن ها حرام نيستند؛ اگر چه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق ، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان ، حرامند.
از آن جا كه محور اصلى اين گفتار، مباحث اخلاقى است ، توجه به برخى نكات اهميت دارد كه از جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف : دروغگويى بدون شنونده
همان طور كه پيش از اين اشاره شده ، دروغ به معناى خبر مخالف با واقع است . حال چنان چه شخصى در تنهايى و پنهانى و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبى ناشنوا و گنگ كه حرف هاى او را نمى شنود يا زبانش را متوجه نمى شود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است ؛ اما چون ((خبر دادن ))، قيد حرمت دروغ است ، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده ، هيچ جنبه اخبارى وجود ندارد، از ديد فقيهان ، عمل حرامى انجام نشده ؛ ولى از بعد اخلاقى رفتارى انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاى انسانى مى شود.
ب : خبر دادن از امور غير قطعى
يكى از مهم ترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مى شود. هرگاه انسان از چيزى كه به آن آگاهى ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتارى نادرست شده است ؛ زيرا چنان چه خبر او با واقعيت مطابقت كند مشكلى پديد نمى آيد(138)؛ اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملى حرام شده و مستحق مجازات است ؛ بنابراين ، عقل انسان ، چنان چه يكى از دو احتمال خبر دادن را حرام بداند، به حكم ((لزوم دفع ضرر محتمل (139)))، آن را جايز نمى شمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكى سمى مهلك ، و در ديگرى آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است ، به حكم عقل خويش ، از هر دو پرهيز مى كند.
از بعد شرعى ، روايات بسيارى وجود دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى فرمايد:
ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول ((و لا تقف ما ليس لك به علم ))(140).
حق ندارى هر چه را بخواهى ، بگويى ؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مى فرمايد: ((از آن چه آگاهى ندارى ، پيروى نكن .))
هشام بن سالم مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : حق خداوند بر بندگانش چيست ؟ امام (عليه السلام ) فرمود:
ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الى الله حقه (141).
آن چه را كه مى دانند بگويند و [زبان را] از آن چه نمى دانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاى آورده اند.
حضرت با بيانى ديگر فرمود:
اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل : ((لا ادرى )) و لا يقل : ((الله اعلم )) فيوقع فى قلب صاحبه شكا(142).
زمانى كه از كسى درباره چيزى كه نمى داند پرسش شود، بايد بگويد ((نمى دانم ))، و نگويد ((خدا داناتر است )) تا سؤ ال كننده را به شك و شبهه بياندازد.
روايات بسيار ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است .
امور مشكوكى كه انسان از آن ها خبر مى دهد، به دو گروه تقسيم مى شود: دسته اول قضايايى هستند كه انسان حالت و موقعيت پيشين آنها را مى داند؛ مانند اين كه شخصى به سفر رفته است و از دوستش مى پرسند: آيا او بازگشته يا نه ؛ با اين حال ، پاسخ مى دهد: نه . دسته دوم ، قضايايى هستند كه انسان از موقعيت گذشته آن ها هم آگاهى ندارد؛ مانند آن شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براى پاسخ دادن به پرسش ، نظر خود را مى گويد. در هر دو مورد، جواب شخص ، غير مجاز و غير اخلاقى است .
برخى از فقيهان در اين جا بسيار دقيق تر مى نگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبرى يقين نيافته ، به بيان آن مجاز نيست ، و فقط آن هنگام كه به راستى آن يقين كرد مى تواند آن را بيان كند. آن ها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است ؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستى را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزى بگويد، بايد راست بگويد.

ادامه نوشته

پيامدهاى زشت غيبت

پيامدهاى زشت غيبت
غيبت پيامدهاى زشت و آزار دهنده اى براى غيبت شونده و غيبت كننده به بار خواهد آورد كه آن ها را به دو دسته دنيايى و آخرتى تقسيم كرده اند.
الف - پيامدهاى زشت غيبت در دنيا
1 - ريختن آبرو و شكستن حريم :
غيبت كننده با رفتار ناروايش آبروى ديگران را به خطر مى اندازد؛ از اين رو خداوند هم آبروى او را در معرض خطر قرار مى دهد و او را در اين دنيا رسوا مى كند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لا تغتب فتغتب و لا تحفر لاخيك حفرة فتقع فيها(82).
غيبت نكن كه مورد غيبت واقع مى شوى و براى برادرت گودالى نكن كه خود در آن خواهى افتاد.
روايت به اين معنا است كه اگر از كسى غيبت كنند، از آن ها نيز غيبت خواهند كرد؛ چون وقتى غيبت كننده عيب و نقص ديگران را آشكار سازد، ديگران نيز در صدد رسوا كردن او بر خواهند آمد.
رسول گرامى اسلام ، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لا تذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه فى بيته (83).
اى كسانى كه به زبان اسلام آورده ايد و ايمان در دل هاى شما خالص و بى شائبه نشده است ! مسلمانان را سرزنش ، و اسرار آن ها را دنبال نكنيد. همانا كسى كه عيب هاى مردم را بجويد، خداوند عيب هاى او را دنبال مى كند، و هر كس خدا دنبال اسرار و عيوبش باشد، او را در خانه خودش رسوا مى كند.
2 - ايجاد دشمنى :
از آن جا كه غيبت ، آبروى مؤ منى را مى ريزد، او را دشمن غيبت كننده مى كند. همچنين دوستان كسى كه از غيبت شده ، به غيبت كننده به ديده دشمنى مى نگرند؛ هر چند ديدشان درباره كسى كه نقصش بيان شده است نيز عوض شود؛ پس غيبت كننده ، هم خشم پروردگار و هم خشم بندگان او را بر مى انگيزد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
اياك و الغيبه فانها تمقتك الى الله و الناس و تحبط اجرگ (84).
از غيبت بپرهيز؛ چون موجب مى شود مورد خشم و دشمنى خدا و مردم قرارگيرى و پاداشت نابود شود.
3 - سلب اعتماد:
اگر انسان عيب برادر مؤ منش را بگويد، اعتماد ديگران را از او، و حتى از خودش سلب مى كند؛ زيرا ديگران به اين باور مى رسند كه او شخصمطمئنى نيست و اسرار اشخاص را فاش مى سازد.

هر آن كو برد نام مردم به عار

تو خير خود از وى توقع مدار

كه اندر قفاى تو گويد همان

كه پيش تو گفت از پس مردمان (85)

اگر حس اعتماد در افراد افزايش يابد، جامعه منسجم و يكپارچه مى شود؛ در حالى كه اگر غيبت در جامعه رشد كند، انسجام جامعه در معرض خطر قرار مى گيرد.
4 - تبليغ زشتى ها:
از آن جا كه غيبت ، بيان عيب و نقص شخص يا باز گفتن كار زشت او در غياب او است ، با اين رفتار، زشتى آن عمل ناپسند از بين مى رود؛ چنان كه اگر شنونده ، در مقابل غيبت كننده سكوت اختيار كرده ، عكس العملى نشان ندهد، باعث مى شود او در انجام اين كار جسارت و جراءت بيش ترى يابد و زشتى غيبت را درك نكند، همچنين ، زشتى و قبحى كه عمل بازگو شده ، پيش از غيبت ، نزد شنونده داشته است ، شكسته يا دست كم ضعيف مى شود.
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من قال فى مؤ من ما راءته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال الله عزوجل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم (86).
هر كس درباره مؤ منى ، آن چه [از عيب و نقص او را] كه با چشم ديده يا با گوش شنيده است باز گويد، از كسانى است كه خداوند عزوجل درباره آنان مى فرمايد: همانا كسانى كه دوست دارند زشتى ها در بين كسانى كه ايمان آورده اند، منتشر شود، براى ايشان عذابى دردناك است ؛
پس غيبت با پيامدهاى زشتى چون سلب اعتماد و ايجاد دشمنى و كينه و ريختن آبرو، سلامت جامعه انسانى را در معرض خطر قرار داده ، به نابودى مى كشاند.
ب - پيامدهاى آخرتى و معنوى غيبت
1 - نابود كننده دين :
غيبت موجب نابودى است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره غيبت مى فرمايد:
الغيبه اسرع فى دين الرجل المسلم من الا كله فى جوفه (87).
اثر غيبت در دين شخص مسلمان سريع تر از بيمارى خورده (88) است كه وارد بدن مى شود؛
2 - مانع پذيرش اعمال نيك :
غيبت باعث مى شود عمل و رفتار شايسته انسان تا چهل روز مورد پذيرش ‍ در گاه احديت قرار نگيرد. در روايات مكرر اشاره شده كه وضو، نماز و روزه شخص غيبت كننده باطل است ؛ البته مقصود از باطل بودن در اين جا، بطلان فقهى نيست ، به اين معنا كه عبادت فرد، انجام نشده است و به دليل انجام ندادن فريضه ، مورد توبيخ قرار گيرد؛ بلكه منظور، خالى بودن اين رفتار از اثرى است كه اعمال صالح و رفتار شايسته بايد روى فرد بگذارد. اعمال صالح ، سازنده سعادت و بهشت و بازدارنده از دوزخ و عذاب الهى هستند؛ اما در صورتى كه بر روح انسان اثر نگذارند، مانع رفتن او به جهنم نمى شوند به اين معنا كه از ارتكاب گناهان جلوگيرى نخواهند كرد و سازنده روح انسان نخواهند بود.
رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من اغتاب مسلما او مسلمه لم يقبل الله تعالى صلاته و لا صيامه اربعين يوما و ليله الا ان يغفر له صاحبه (89).
هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند خداوند متعال نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز نمى پذيرد مگر آنكه شخص غيبت شده ، از آن فرد بگذرد.
من اءغتاب مسلما فى شهر رمضان لم يؤ جر على صيامه (90).
كسى كه در ماه رمضان از مسلمانى غيبت كند، پاداشى براى روزه اش به او داده نمى شود.
در روايت آمده است كه روزى حضرت رسول دستور داد مسلمانان روزه بگيرند و بدون اجازه او افطار نكنند. هنگام مغرب ، همه براى افطار كردن از حضرت اجازه گرفتند. شخصى خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! دو تا از دختران من روزه گرفته اند، براى افطار كردن آنها اجازه بفرماييد. حضرت پاسخ نداد. براى بار دوم درخواستش را تكرار كرد، باز هم از پيامبر چيزى نشنيد. بار سوم حضرت فرمود: آنها روزه نبودند. چگونه روزه بوده كسى كه در اين روز گوشت هاى مردم را خورده است . به آن ها بگو اگر روزه بوده اند، قى (91) كنند. آن ها شروع به قى كردند و از دهانشان لخته هاى گوشت بيرون آمد؛ پس آن مرد نزد پيامبر بازگشت و ماجرا را گفت . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آن كسى كه جان محمد در دست او است ، اگر اين لخته ها در شكم ايشان باقى مى ماند، آتش ‍ آن ها را در بر مى گرفت (92).
هم چنين غيبت ، نورانيتى را كه از وضو حاصل شود، از بين مى برد.
3 - انتقال نيكى ها
غيبت موجب انتقال نيكى هاى شخص غيبت كننده ، به نامه اعمال كسى كه از او غيبت شده است ، مى شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
يوتى باحد يوم القيامه يوقف بين يدى الله و يدفع اليه كتابه فلا يرى حسناته فيقول الهى ليس هذا كتابى فانى لا ارى فيها طاعتى فقال ان ربك لا يضل و لا ينسى ، ذهب عملك باغتياب الناس ، ثم يؤ تى بآخر و يدفع اليه كتابه فيرى فيها طاعات كثيرة فيقول الهى ما هذا كتابى ، فانى ما عملت هذه الطاعات ، فيقول ان فلانا اغتابك فدفعت حسناته اليك (93).
شخصى را روز قيامت به پيشگاه الاهى مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. متوجه مى شود از كارهاى خوب او در نامه عملش خبرى نيست . مى گويد: خدايا! اين نامه عمل من نيست . من در آن عبادت هايم را نمى بينم به او گفته مى شود: خداوند هيچ گاه كار كسى را فراموش و عوض نمى كند. اعمال تو با غيبت كردن از بين رفته است ، ديگرى را مى آورند و نامه عملشرا به او مى دهند. مى بيند كه خوبى هاى بسيارى در آن وجود دارد. مى گويد: خدايا! من چنين طاعاتى را انجام نداده ام . به او گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد؛ در نتيجه حسنات او به تو رسيد.
4 - تاءخير پاداش و تقديم مجازات :
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اوحى الله تعالى عزوجل الى موسى بن عمران (عليه السلام ): المغتاب ان تاب فهو آخر من يدخل الجنة و ان لم يتب فهو اول من يدخل النار(94).
خداوند متعالى بر موسى بن عمران (عليه السلام ) وحى كرد: غيبت كننده اگر توبه كند [و حلاليت بطلبد] آخر كسى است كه وارد بهشت مى شود و اگر موفق به توبه نشود، نخستين كسى است كه وارد جهنم مى شود.
5 - عذاب قبر (مجازات عالم برزخ ):
مجازات غيبت كننده پس از اين دنيا، با ورود او به عالم برزخ آغاز مى شود.
از ابن عباس روايت شده :
عذاب القبر ثلاثه اثلاث ، ثلث للغيبه و...(95)
عذاب قبر به سه بخش تقسيم مى شود: يك سوم آن مربوط به غيبت است و...
6 - تجسم زشت در روز قيامت :
حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران معصومش (عليه السلام ) چنين روايت مى فرمايد:
من اغتاب امرا مسلما... جاء يوم القيامه يفوح من فيه رائحه انتن من الجيفة يتاءذى به اهل الموقف (96).
كسى كه از فرد مسلمانى غيبت كند، روز قيامت در حالى كه از دهانش بويى بدتر از بوى مردار به مشام مى رسد، مى آيد كه اهل محشر از آن اذيت مى شوند.

هان كه بوياى دهانتان خالق است

كى برد جان غير آن كو صادق است

واى آن افسوسى اى كش بوى گير

باشد اندر گور، منكر يا نكير

نه دهان دزديدن امكان زان مهان

نه دهان خوش كردن از دارو دهان (97)

7 - خروج از ولايت الاهى :
پيشواى ششم (عليه السلام ) ضمن گفتارى طولانى فرمود:
و من اغتابه بما فيه فهو خارج عن ولايه الله تعالى ذكره داخل فى ولايه الشيطان (98).
كسى كه درباره آن چه در برادر مؤ منش هست ، غيبت كند، از سرپرستى خدا خارج و به حكومت (سرپرستى ) شيطان وارد مى شود.
پس غيبت در بعد معنوى اش باعث مى شود كه به رشته دوستى ميان خالق و مخلوق ، ضربه وارد شود. انسان وقتى تحت حكومت پروردگار باشد، همه اعمالش در محور خواسته هاى خدا قرار مى گيرد و رنگ الاهى مى يابد؛ اما وقتى تحت حكومت و سرپرستى شيطان باشد، كارهايش رنگ شيطانى مى گيرد و از اوج عظمت به حضيض ذلت سقوط مى كند.
آثار زيباى ترك غيبت
تا اين جا آثار و پيامدهاى زشت غيبت بررسى شد تا انسان زيانهاى آن را بداند و براى ترك آن آماده شود؛ اما ترك اين عمل ، آثار زيبايى دارد كه در روايات متعدد به آن اشاره شده است .
حضرت صادق (عليه السلام ) به هشام بن سالم فرمود:
انه لا ورع انفع من تجنب محارم الله و الكف عن اذى المؤ منين واغتيابهم (99).
هيچ ((ورعى )) سودمندتر از دورى از حرام هاى الاهى و بازداشتن نفس از ((اذيت كردن مؤ منان و غيبت كردن از آن ها))، نيست .
((ورع )) در معناى عامش با ((تقوا)) يكى است و در معناى خاصش ((ترك مشتبهات (100))) است .
در تفسير اين روايت مى توان گفت : اگر ترك غيبت ، ((ملكه )) روح انسان شود، يكى از سودمندترين ورع ها را به دست خواهد آورد.
در روايات ديگرى هم به صورت مطلق آمده است : ((اگر انسان از زبان خود مراقبت كند و آبروى ديگران را نريزد، خداوند هم در قيامت از لغزشهاى او چشم مى پوشد))، كه غيبت نيز از مصاديق بارز اين روايت است .
حضرت زين العابدين (عليه السلام ) مى فرمايد:
من كف نفسه عن اعراض الناس اقال الله نفسه يوم القيامه (101).
كسى كه زبانش را از [ريختن ] آبروى مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت از گناهان او چشم مى پوشد.
روايات ديگرى هم نشان دهنده ارتباط مستقيم غيبت نكردن و ايمان هستند؛ يعنى اين مطلب را بيان مى كنند كه اگر كسى زبانش را از بدگويى باز دارد، ايمانش پايدار مى ماند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه ، فمن استطاع منكم ان يلقى الله سبحانه و هو نقى الراحة من دماء المسلمين و اموالهم ، سليم اللسان من اعراضهم فليفعل (102).
ايمان بنده پايدار و پابرجا نمى ماند، مگر اين كه دلش پابرجا و پايدار بماند و دلش هم [در اين راه ايمانى ] پايدار نمى ماند، زبانش پايدار بماند؛ پس ‍ كسى از شما كه مى تواند خدا را ملاقات كند در حالى كه دستش به خون و اموال برادران مسلمانش آلوده نباشد و زبانش متعرض آبروى برادران ايمانى اش نشود، اين كار را بكند.
رواياتى ديگر در باب صدقه وجود دارند كه غيبت را هم در برمى گيرند؛ چرا كه هر عضوى از اعضاى بدن ما صدقه اى دارد و صدقه زبان ، ترك گفتار زشت است كه شامل خوددارى از غيبت نيز مى شود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز مى فرمايد:
امسك لسانك فانها صدقه تصدق بها على نفسك (103).
جلو زبانت را بگير [و غيبت نكن ] كه همين [جلوگيرى تو] صدقه اى است كه با زبانت بر خويش مى دهى .
در برخى روايات ترك غيبت برتر از بسيارى عبادت هاى مستحب شمرده شده است . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بيان ديگرى فرمود:
ترك الغيبه احب الى الله عزوجل من عشره آلاف ركعه تطوعا(104).
ترك غيبت نزد خداوند عزيز و بزرگ ، از ده هزار ركعت نماز مستحبى ، محبوب تر است .
الصائم فى عباده و ان كان نائما على فراشه ما لم يغتب مسلما(105).
كسى كه روزه مى گيرد، در حال عبادت است ؛ اگر چه در بستر خويش ‍ خواب باشد؛ به شرط اين كه از برادر ايمانى اش غيبت نكند.

هر عضو را بدان كه به تحقيق روزه اى است

تا روزه تو روزه بود نزد كردگار

اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل

در چشم تو نيفكند از عشق خويش خار

ديگر ببند گوش ز هر ناشنودنى

كز گفت وگوى هرزه شود عقل تارومار

ديگر زبان خويش كه جاى ثناى او است

از غيبت و دروغ فرو بند استوار(106)

در روايت ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين نقل شده است :
الجلوس فى المسجد انتظار الصلاة عباده ما لم يحدث . - قيل : يا رسول الله ! و ما يحدث ؟ - قال : الاغتياب (107).
نشستن داخل مسجد در انتظار نماز، عبادت است ؛ به شرط اين كه فرد سخنى نگويد (و سكوت كند). گفته شد: اى رسول خدا! منظور چه سخنى است ؟ حضرت فرمود: ((غيبت )).
گاه ترك اين رفتار ناپسند عامل ورود انسان به بهشت معرفى شده است .
ست خصال ما من مسلم يموت فى واحده منهن الا كان ضامنا على الله ان يدخله الجنه : رجل نيته ان لا يغتاب مسلما فان مات على ذلك كان ضامنا على الله ...(108).
شش خصلت است كه هيچ مسلمانى با يكى از آن ها نمى ميرد، مگر آن كه خداوند تعهد كند او را وارد بهشت كند: فردى كه نيت او اين باشد از برادر ايمانى اش غيبت نكند؛ پس اگر بر اين نيت بميرد، خداوند متعهد است او را وارد بهشت كند... .
ترك غيبت ، خير و نيكى در دنيا و آخرت را در پى خواهد داشت .
حضرت باقر (عليه السلام ) فرمود: ما در كتاب حضرت على (عليه السلام ) اين روايت را يافتيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر بالاى منبر فرمود:
و الذى لا اله الا هو ما اعطى مؤ من قط خير الدنيا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المومنين (109).
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست ، هيچ گاه خيرى در دنيا و آخرت نصيب مؤ منى نشد، مگر به سبب خودش گمانى اش به خدا و اميدوارى به او و خوش اخلاقى و ترك غيبت درباره برادران ايمانى .
از سوى ديگر مى فرمايد:
و الذى لا اله الا هو لا يعذب الله مؤ منا بعد التوبه و الاستغفار الا بسوءظنه بالله و تقصيره من رجائه و سوء خلقه و اغتيابه للمؤ منين (110 ).
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست ، خداوند، هيچ مؤ منى را پس از توبه و استغفار كيفر نمى كند، مگر به سبب بدگمانى اش به خدا و كوتاهى در اميد به او و بداخلاقى و غيبت كردن از برادران ايمانى .
(6): راه هاى درمان غيبت
دانشمندان اخلاق براى همه بيمارى هاى نفسانى ، دو راه درمان را سفارش ‍ مى كنند:
1 -
راه علمى كه خود شامل دو قسم : ((اجمالى )) و ((تفصيلى )) است .
2 -
راه عملى .
در اين گفتار، راه هاى درمان هر كدام از موارد غيبت ، جداگانه بررسى مى شود.
درمان علمى اجمالى غيبت
همان طور كه در مباحث پيشين ذكر شد، عيب و نقصى كه در غياب برادر مؤ من گفته مى شود، دو جنبه دارد:
1
- مادى (جسمى )
2
- معنوى (روحى )
1 -
درباره ((نقص جسمى )) بايد گفت : چون بيان كردن عيب و نقص ‍ برادر مؤ من و نكوهش او، مربوط به پديده و آفرينش آفريدگار است ، اين رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفريدگار برمى گردد؛ يعنى اگر از انسان مؤ منى به لحاظ جسمانى غيبت كند، در واقع آفرينش خداوند را مورد سؤ ال قرار داده است .
آگاهى از اين نكته و تاءمل و درنگ در آن ، انسان را در كنار گذاشتن اين رفتار ناپسند يارى مى كند. غيبت كننده بايد توجه كند كه حقيقت رفتار ناشايست او، ايراد گرفتن بر خدا است .
2 -
درباره ((نقص روحى )) مى توان گفت : مبتلا بودن به نقايص ‍ روحى و رذايل اخلاقى براى مؤ من عيب است ؛ ولى غيبت كننده بايد توجه داشته باشد كه آيا خود از آن عيب مبرا است ؟! اگر او معتقد باشد كه خود داراى هيچ عيبى نيست ، با اين رفتار، به عيبى بزرگ دچار شده كه همان غيبت كردن است .

به بد گفتن خلق چون دم زدى

اگر راست گويى سخن هم ، بدى (111)

كسى كه بر درمان بيمارى غيبت تصميم گرفته است ، بايد بداند كه به جاى بر شمردن عيب ديگران ، بهتر است به عيب هاى خود بپردازد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
طوبى لمن منعه عيبه عن عيوب المومنين (112).
خوشا به حال كسى كه عيب خودش ، او را از پرداختن به عيب مردم باز مى دارد. حضرت على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس (113).
خوشا به حالى كسى كه عيب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عيوب ديگران نپردازد.
درمان علمى تفصيلى غيبت
غيبت ، مرضى نفسانى است كه از بيمارى هاى ديگر درونى سر چشمه مى گيرد؛ از اين رو غيبت كننده ، در ابتدا بايد ريشه يابى كند و در يابد كه علت آلوده شده او به اين گناه چيست . پس از ريشه يابى ، بايد ريشه را به طور كامل قطع كند تا غيبت از كردارش زدوده شود.
بايد توجه داشت كه اصلاح رو بنايى كافى و مفيد نيست . اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام اين كار خوددارى كند، چون اصل مساءله در وجود او ريشه دوانده است ، در جايى ديگر جوانه زده و او را آلوده مى سازد؛ ولى اگر ريشه قطع شود، ترك غيبت ، قهرى ، مى شود؛ يعنى نفس ‍ انسان ، خود به خود از غيبت جلوگيرى مى كند.
همان گونه كه در بحث ريشه هاى درونى غيبت بيان شد، گاه انسان براى تبرئه خود از رفتار ناشايستى كه انجام داده ، زبان به غيبت ديگران مى گشايد در اين جا بايد توجه داشته باشد كه اگر براى دورى از نكوهش مردم ، عيب ديگران را مطرح كرده است ، اين احتمال وجود دارد كه مردم سخن او را نپذيرند؛ در اين صورت ، او براى مصون ماندن از نكوهش خلق خدا، نكوهشى حتمى و قطعى را از سوى خدا، براى خود فراهم مى سازد؛ در حالى كه هيچ عاقلى براى كسب نفع احتمالى موهوم ، ضرر قطعى نقد را متحمل نمى شود. از سويى چه بسا در اين غيبت ، نفع موهوم دنيايى به دست آيد، در حالى كه آن ضرر قطعى ، معنوى است و با حقيقت سر و كار دارد. همچنين توجيه رفتارى اشتباه به اين شكل كه ((فلانى چنين كارى را كرد، من هم مى كنم )) خود جاى پرسش دارد، و بيان اين سخن ، آوردن عذر بدتر از گناه است ؛ چرا كه نفس پيروى از عمل نادرست ، خلاف است و با عمل خلافى مثل غيبت نمى توان خلاف گذشته را پوشاند.
مورد ديگرى كه سبب غيبت مى شد، اين بود كه فرد، با بيان عيب ديگران ، فضيلتى را براى خود اثبات كند و نشان دهد كه خود فاقد عيب است . پرسشى كه در اين جا مطرح است و بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه چگونه مى توان با بيان عيب ديگرى ، كمالى را براى خود اثبات كرد و آيا با اين رفتار نادرست و عمل خلاف مى توان فضيلتى به دست آورد؛ در حالى كه ارزش واقعى و فضيلت حقيقى انسان ، بهاى او نزد خدا است و بايد سعى كرد از آن فضيلت كاسته نشود؟ افزون بر اين ، چه بسا با غيبت ديگران ، از ارزش غيبت كننده نزد آن ها كاسته و از او سلب اعتماد شود.

زبان كرد شخصى به غيبت دراز

بدو گفت داننده اى سرفراز

كه ياد كسان پيش من بد مكن

مرا بد گمان در حق خود مكن

گرفتم زتمكين او كم ببود

نخواهد به جاه تو اندر فزود(114)

از ديگر ريشه هايى كه براى غبيت بيان شد، همراهى با دوستان در نشست ها و مجالس بود. چنين فردى با غيبت كردن ، در واقع رضاى مخلوق را بر خشنودى پروردگار مقدم مى دارد. در صورتى كه افراد غيبت كننده در مجلس ، انسان ها عاقل ، مؤ من ، متدين و معتقد نيستند، آيا مى توان رضاى چنين افرادى را بر رضاى خالق مقدم داشت ؟
گاهى هم غيبت براى پيشگيرى و خنثا كردن تاءثير سخنى كه شايد درباره غيبت كننده زده شود، انجام مى گيرد؛ در اين صورت ، انسان بايد بينديشد كه چگونه مى توان مطمئن شد عيوب او گفته شده است . از كجا معلوم كه اين احتمال موهوم نباشد؟ آيا باز گفتن عيوب ديگران ، و وارد كردن خدشه بر شخصيت ايشان ، فقط به دليل احتمالى كه غيبت كننده مى دهد، دورانديشى است ؟! افزون بر اين ، حتى نمى توان اطمينان داشت كه ديگران ، غيبتى را كه مى شنوند، بپذيرند يا به علت غيبت كردن او پى ببرند تا خواسته غيبت كننده برآورده شود؛ پس پايه اين غيبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زيان آخرتى نصيب انسان مى شود.

ادامه نوشته

پيامدهاى زشت غيبت

پيامدهاى زشت غيبت
غيبت پيامدهاى زشت و آزار دهنده اى براى غيبت شونده و غيبت كننده به بار خواهد آورد كه آن ها را به دو دسته دنيايى و آخرتى تقسيم كرده اند.
الف - پيامدهاى زشت غيبت در دنيا
1 - ريختن آبرو و شكستن حريم :
غيبت كننده با رفتار ناروايش آبروى ديگران را به خطر مى اندازد؛ از اين رو خداوند هم آبروى او را در معرض خطر قرار مى دهد و او را در اين دنيا رسوا مى كند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لا تغتب فتغتب و لا تحفر لاخيك حفرة فتقع فيها(82).
غيبت نكن كه مورد غيبت واقع مى شوى و براى برادرت گودالى نكن كه خود در آن خواهى افتاد.
روايت به اين معنا است كه اگر از كسى غيبت كنند، از آن ها نيز غيبت خواهند كرد؛ چون وقتى غيبت كننده عيب و نقص ديگران را آشكار سازد، ديگران نيز در صدد رسوا كردن او بر خواهند آمد.
رسول گرامى اسلام ، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لا تذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه فى بيته (83).
اى كسانى كه به زبان اسلام آورده ايد و ايمان در دل هاى شما خالص و بى شائبه نشده است ! مسلمانان را سرزنش ، و اسرار آن ها را دنبال نكنيد. همانا كسى كه عيب هاى مردم را بجويد، خداوند عيب هاى او را دنبال مى كند، و هر كس خدا دنبال اسرار و عيوبش باشد، او را در خانه خودش رسوا مى كند.
2 - ايجاد دشمنى :
از آن جا كه غيبت ، آبروى مؤ منى را مى ريزد، او را دشمن غيبت كننده مى كند. همچنين دوستان كسى كه از غيبت شده ، به غيبت كننده به ديده دشمنى مى نگرند؛ هر چند ديدشان درباره كسى كه نقصش بيان شده است نيز عوض شود؛ پس غيبت كننده ، هم خشم پروردگار و هم خشم بندگان او را بر مى انگيزد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
اياك و الغيبه فانها تمقتك الى الله و الناس و تحبط اجرگ (84).
از غيبت بپرهيز؛ چون موجب مى شود مورد خشم و دشمنى خدا و مردم قرارگيرى و پاداشت نابود شود.
3 - سلب اعتماد:
اگر انسان عيب برادر مؤ منش را بگويد، اعتماد ديگران را از او، و حتى از خودش سلب مى كند؛ زيرا ديگران به اين باور مى رسند كه او شخصمطمئنى نيست و اسرار اشخاص را فاش مى سازد.

هر آن كو برد نام مردم به عار

تو خير خود از وى توقع مدار

كه اندر قفاى تو گويد همان

كه پيش تو گفت از پس مردمان (85)

اگر حس اعتماد در افراد افزايش يابد، جامعه منسجم و يكپارچه مى شود؛ در حالى كه اگر غيبت در جامعه رشد كند، انسجام جامعه در معرض خطر قرار مى گيرد.
4 - تبليغ زشتى ها:
از آن جا كه غيبت ، بيان عيب و نقص شخص يا باز گفتن كار زشت او در غياب او است ، با اين رفتار، زشتى آن عمل ناپسند از بين مى رود؛ چنان كه اگر شنونده ، در مقابل غيبت كننده سكوت اختيار كرده ، عكس العملى نشان ندهد، باعث مى شود او در انجام اين كار جسارت و جراءت بيش ترى يابد و زشتى غيبت را درك نكند، همچنين ، زشتى و قبحى كه عمل بازگو شده ، پيش از غيبت ، نزد شنونده داشته است ، شكسته يا دست كم ضعيف مى شود.
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من قال فى مؤ من ما راءته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال الله عزوجل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم (86).
هر كس درباره مؤ منى ، آن چه [از عيب و نقص او را] كه با چشم ديده يا با گوش شنيده است باز گويد، از كسانى است كه خداوند عزوجل درباره آنان مى فرمايد: همانا كسانى كه دوست دارند زشتى ها در بين كسانى كه ايمان آورده اند، منتشر شود، براى ايشان عذابى دردناك است ؛
پس غيبت با پيامدهاى زشتى چون سلب اعتماد و ايجاد دشمنى و كينه و ريختن آبرو، سلامت جامعه انسانى را در معرض خطر قرار داده ، به نابودى مى كشاند.
ب - پيامدهاى آخرتى و معنوى غيبت
1 - نابود كننده دين :
غيبت موجب نابودى است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره غيبت مى فرمايد:
الغيبه اسرع فى دين الرجل المسلم من الا كله فى جوفه (87).
اثر غيبت در دين شخص مسلمان سريع تر از بيمارى خورده (88) است كه وارد بدن مى شود؛
2 - مانع پذيرش اعمال نيك :
غيبت باعث مى شود عمل و رفتار شايسته انسان تا چهل روز مورد پذيرش ‍ در گاه احديت قرار نگيرد. در روايات مكرر اشاره شده كه وضو، نماز و روزه شخص غيبت كننده باطل است ؛ البته مقصود از باطل بودن در اين جا، بطلان فقهى نيست ، به اين معنا كه عبادت فرد، انجام نشده است و به دليل انجام ندادن فريضه ، مورد توبيخ قرار گيرد؛ بلكه منظور، خالى بودن اين رفتار از اثرى است كه اعمال صالح و رفتار شايسته بايد روى فرد بگذارد. اعمال صالح ، سازنده سعادت و بهشت و بازدارنده از دوزخ و عذاب الهى هستند؛ اما در صورتى كه بر روح انسان اثر نگذارند، مانع رفتن او به جهنم نمى شوند به اين معنا كه از ارتكاب گناهان جلوگيرى نخواهند كرد و سازنده روح انسان نخواهند بود.
رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
من اغتاب مسلما او مسلمه لم يقبل الله تعالى صلاته و لا صيامه اربعين يوما و ليله الا ان يغفر له صاحبه (89).
هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند خداوند متعال نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز نمى پذيرد مگر آنكه شخص غيبت شده ، از آن فرد بگذرد.
من اءغتاب مسلما فى شهر رمضان لم يؤ جر على صيامه (90).
كسى كه در ماه رمضان از مسلمانى غيبت كند، پاداشى براى روزه اش به او داده نمى شود.
در روايت آمده است كه روزى حضرت رسول دستور داد مسلمانان روزه بگيرند و بدون اجازه او افطار نكنند. هنگام مغرب ، همه براى افطار كردن از حضرت اجازه گرفتند. شخصى خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! دو تا از دختران من روزه گرفته اند، براى افطار كردن آنها اجازه بفرماييد. حضرت پاسخ نداد. براى بار دوم درخواستش را تكرار كرد، باز هم از پيامبر چيزى نشنيد. بار سوم حضرت فرمود: آنها روزه نبودند. چگونه روزه بوده كسى كه در اين روز گوشت هاى مردم را خورده است . به آن ها بگو اگر روزه بوده اند، قى (91) كنند. آن ها شروع به قى كردند و از دهانشان لخته هاى گوشت بيرون آمد؛ پس آن مرد نزد پيامبر بازگشت و ماجرا را گفت . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آن كسى كه جان محمد در دست او است ، اگر اين لخته ها در شكم ايشان باقى مى ماند، آتش ‍ آن ها را در بر مى گرفت (92).
هم چنين غيبت ، نورانيتى را كه از وضو حاصل شود، از بين مى برد.
3 - انتقال نيكى ها
غيبت موجب انتقال نيكى هاى شخص غيبت كننده ، به نامه اعمال كسى كه از او غيبت شده است ، مى شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
يوتى باحد يوم القيامه يوقف بين يدى الله و يدفع اليه كتابه فلا يرى حسناته فيقول الهى ليس هذا كتابى فانى لا ارى فيها طاعتى فقال ان ربك لا يضل و لا ينسى ، ذهب عملك باغتياب الناس ، ثم يؤ تى بآخر و يدفع اليه كتابه فيرى فيها طاعات كثيرة فيقول الهى ما هذا كتابى ، فانى ما عملت هذه الطاعات ، فيقول ان فلانا اغتابك فدفعت حسناته اليك (93).
شخصى را روز قيامت به پيشگاه الاهى مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. متوجه مى شود از كارهاى خوب او در نامه عملش خبرى نيست . مى گويد: خدايا! اين نامه عمل من نيست . من در آن عبادت هايم را نمى بينم به او گفته مى شود: خداوند هيچ گاه كار كسى را فراموش و عوض نمى كند. اعمال تو با غيبت كردن از بين رفته است ، ديگرى را مى آورند و نامه عملشرا به او مى دهند. مى بيند كه خوبى هاى بسيارى در آن وجود دارد. مى گويد: خدايا! من چنين طاعاتى را انجام نداده ام . به او گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد؛ در نتيجه حسنات او به تو رسيد.
4 - تاءخير پاداش و تقديم مجازات :
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اوحى الله تعالى عزوجل الى موسى بن عمران (عليه السلام ): المغتاب ان تاب فهو آخر من يدخل الجنة و ان لم يتب فهو اول من يدخل النار(94).
خداوند متعالى بر موسى بن عمران (عليه السلام ) وحى كرد: غيبت كننده اگر توبه كند [و حلاليت بطلبد] آخر كسى است كه وارد بهشت مى شود و اگر موفق به توبه نشود، نخستين كسى است كه وارد جهنم مى شود.
5 - عذاب قبر (مجازات عالم برزخ ):
مجازات غيبت كننده پس از اين دنيا، با ورود او به عالم برزخ آغاز مى شود.
از ابن عباس روايت شده :
عذاب القبر ثلاثه اثلاث ، ثلث للغيبه و...(95)
عذاب قبر به سه بخش تقسيم مى شود: يك سوم آن مربوط به غيبت است و...
6 - تجسم زشت در روز قيامت :
حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران معصومش (عليه السلام ) چنين روايت مى فرمايد:
من اغتاب امرا مسلما... جاء يوم القيامه يفوح من فيه رائحه انتن من الجيفة يتاءذى به اهل الموقف (96).
كسى كه از فرد مسلمانى غيبت كند، روز قيامت در حالى كه از دهانش بويى بدتر از بوى مردار به مشام مى رسد، مى آيد كه اهل محشر از آن اذيت مى شوند.

هان كه بوياى دهانتان خالق است

كى برد جان غير آن كو صادق است

واى آن افسوسى اى كش بوى گير

باشد اندر گور، منكر يا نكير

نه دهان دزديدن امكان زان مهان

نه دهان خوش كردن از دارو دهان (97)

7 - خروج از ولايت الاهى :
پيشواى ششم (عليه السلام ) ضمن گفتارى طولانى فرمود:
و من اغتابه بما فيه فهو خارج عن ولايه الله تعالى ذكره داخل فى ولايه الشيطان (98).
كسى كه درباره آن چه در برادر مؤ منش هست ، غيبت كند، از سرپرستى خدا خارج و به حكومت (سرپرستى ) شيطان وارد مى شود.
پس غيبت در بعد معنوى اش باعث مى شود كه به رشته دوستى ميان خالق و مخلوق ، ضربه وارد شود. انسان وقتى تحت حكومت پروردگار باشد، همه اعمالش در محور خواسته هاى خدا قرار مى گيرد و رنگ الاهى مى يابد؛ اما وقتى تحت حكومت و سرپرستى شيطان باشد، كارهايش رنگ شيطانى مى گيرد و از اوج عظمت به حضيض ذلت سقوط مى كند.
آثار زيباى ترك غيبت
تا اين جا آثار و پيامدهاى زشت غيبت بررسى شد تا انسان زيانهاى آن را بداند و براى ترك آن آماده شود؛ اما ترك اين عمل ، آثار زيبايى دارد كه در روايات متعدد به آن اشاره شده است .
حضرت صادق (عليه السلام ) به هشام بن سالم فرمود:
انه لا ورع انفع من تجنب محارم الله و الكف عن اذى المؤ منين واغتيابهم (99).
هيچ ((ورعى )) سودمندتر از دورى از حرام هاى الاهى و بازداشتن نفس از ((اذيت كردن مؤ منان و غيبت كردن از آن ها))، نيست .
((ورع )) در معناى عامش با ((تقوا)) يكى است و در معناى خاصش ((ترك مشتبهات (100))) است .
در تفسير اين روايت مى توان گفت : اگر ترك غيبت ، ((ملكه )) روح انسان شود، يكى از سودمندترين ورع ها را به دست خواهد آورد.
در روايات ديگرى هم به صورت مطلق آمده است : ((اگر انسان از زبان خود مراقبت كند و آبروى ديگران را نريزد، خداوند هم در قيامت از لغزشهاى او چشم مى پوشد))، كه غيبت نيز از مصاديق بارز اين روايت است .
حضرت زين العابدين (عليه السلام ) مى فرمايد:
من كف نفسه عن اعراض الناس اقال الله نفسه يوم القيامه (101).
كسى كه زبانش را از [ريختن ] آبروى مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت از گناهان او چشم مى پوشد.
روايات ديگرى هم نشان دهنده ارتباط مستقيم غيبت نكردن و ايمان هستند؛ يعنى اين مطلب را بيان مى كنند كه اگر كسى زبانش را از بدگويى باز دارد، ايمانش پايدار مى ماند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه ، فمن استطاع منكم ان يلقى الله سبحانه و هو نقى الراحة من دماء المسلمين و اموالهم ، سليم اللسان من اعراضهم فليفعل (102).
ايمان بنده پايدار و پابرجا نمى ماند، مگر اين كه دلش پابرجا و پايدار بماند و دلش هم [در اين راه ايمانى ] پايدار نمى ماند، زبانش پايدار بماند؛ پس ‍ كسى از شما كه مى تواند خدا را ملاقات كند در حالى كه دستش به خون و اموال برادران مسلمانش آلوده نباشد و زبانش متعرض آبروى برادران ايمانى اش نشود، اين كار را بكند.
رواياتى ديگر در باب صدقه وجود دارند كه غيبت را هم در برمى گيرند؛ چرا كه هر عضوى از اعضاى بدن ما صدقه اى دارد و صدقه زبان ، ترك گفتار زشت است كه شامل خوددارى از غيبت نيز مى شود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز مى فرمايد:
امسك لسانك فانها صدقه تصدق بها على نفسك (103).
جلو زبانت را بگير [و غيبت نكن ] كه همين [جلوگيرى تو] صدقه اى است كه با زبانت بر خويش مى دهى .
در برخى روايات ترك غيبت برتر از بسيارى عبادت هاى مستحب شمرده شده است . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بيان ديگرى فرمود:
ترك الغيبه احب الى الله عزوجل من عشره آلاف ركعه تطوعا(104).
ترك غيبت نزد خداوند عزيز و بزرگ ، از ده هزار ركعت نماز مستحبى ، محبوب تر است .
الصائم فى عباده و ان كان نائما على فراشه ما لم يغتب مسلما(105).
كسى كه روزه مى گيرد، در حال عبادت است ؛ اگر چه در بستر خويش ‍ خواب باشد؛ به شرط اين كه از برادر ايمانى اش غيبت نكند.

هر عضو را بدان كه به تحقيق روزه اى است

تا روزه تو روزه بود نزد كردگار

اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل

در چشم تو نيفكند از عشق خويش خار

ديگر ببند گوش ز هر ناشنودنى

كز گفت وگوى هرزه شود عقل تارومار

ديگر زبان خويش كه جاى ثناى او است

از غيبت و دروغ فرو بند استوار(106)

در روايت ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين نقل شده است :
الجلوس فى المسجد انتظار الصلاة عباده ما لم يحدث . - قيل : يا رسول الله ! و ما يحدث ؟ - قال : الاغتياب (107).
نشستن داخل مسجد در انتظار نماز، عبادت است ؛ به شرط اين كه فرد سخنى نگويد (و سكوت كند). گفته شد: اى رسول خدا! منظور چه سخنى است ؟ حضرت فرمود: ((غيبت )).
گاه ترك اين رفتار ناپسند عامل ورود انسان به بهشت معرفى شده است .
ست خصال ما من مسلم يموت فى واحده منهن الا كان ضامنا على الله ان يدخله الجنه : رجل نيته ان لا يغتاب مسلما فان مات على ذلك كان ضامنا على الله ...(108).
شش خصلت است كه هيچ مسلمانى با يكى از آن ها نمى ميرد، مگر آن كه خداوند تعهد كند او را وارد بهشت كند: فردى كه نيت او اين باشد از برادر ايمانى اش غيبت نكند؛ پس اگر بر اين نيت بميرد، خداوند متعهد است او را وارد بهشت كند... .
ترك غيبت ، خير و نيكى در دنيا و آخرت را در پى خواهد داشت .
حضرت باقر (عليه السلام ) فرمود: ما در كتاب حضرت على (عليه السلام ) اين روايت را يافتيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر بالاى منبر فرمود:
و الذى لا اله الا هو ما اعطى مؤ من قط خير الدنيا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المومنين (109).
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست ، هيچ گاه خيرى در دنيا و آخرت نصيب مؤ منى نشد، مگر به سبب خودش گمانى اش به خدا و اميدوارى به او و خوش اخلاقى و ترك غيبت درباره برادران ايمانى .
از سوى ديگر مى فرمايد:
و الذى لا اله الا هو لا يعذب الله مؤ منا بعد التوبه و الاستغفار الا بسوءظنه بالله و تقصيره من رجائه و سوء خلقه و اغتيابه للمؤ منين (110 ).
سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست ، خداوند، هيچ مؤ منى را پس از توبه و استغفار كيفر نمى كند، مگر به سبب بدگمانى اش به خدا و كوتاهى در اميد به او و بداخلاقى و غيبت كردن از برادران ايمانى .
(6): راه هاى درمان غيبت
دانشمندان اخلاق براى همه بيمارى هاى نفسانى ، دو راه درمان را سفارش ‍ مى كنند:
1 -
راه علمى كه خود شامل دو قسم : ((اجمالى )) و ((تفصيلى )) است .
2 -
راه عملى .
در اين گفتار، راه هاى درمان هر كدام از موارد غيبت ، جداگانه بررسى مى شود.
درمان علمى اجمالى غيبت
همان طور كه در مباحث پيشين ذكر شد، عيب و نقصى كه در غياب برادر مؤ من گفته مى شود، دو جنبه دارد:
1
- مادى (جسمى )
2
- معنوى (روحى )
1 -
درباره ((نقص جسمى )) بايد گفت : چون بيان كردن عيب و نقص ‍ برادر مؤ من و نكوهش او، مربوط به پديده و آفرينش آفريدگار است ، اين رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفريدگار برمى گردد؛ يعنى اگر از انسان مؤ منى به لحاظ جسمانى غيبت كند، در واقع آفرينش خداوند را مورد سؤ ال قرار داده است .
آگاهى از اين نكته و تاءمل و درنگ در آن ، انسان را در كنار گذاشتن اين رفتار ناپسند يارى مى كند. غيبت كننده بايد توجه كند كه حقيقت رفتار ناشايست او، ايراد گرفتن بر خدا است .
2 -
درباره ((نقص روحى )) مى توان گفت : مبتلا بودن به نقايص ‍ روحى و رذايل اخلاقى براى مؤ من عيب است ؛ ولى غيبت كننده بايد توجه داشته باشد كه آيا خود از آن عيب مبرا است ؟! اگر او معتقد باشد كه خود داراى هيچ عيبى نيست ، با اين رفتار، به عيبى بزرگ دچار شده كه همان غيبت كردن است .

به بد گفتن خلق چون دم زدى

اگر راست گويى سخن هم ، بدى (111)

كسى كه بر درمان بيمارى غيبت تصميم گرفته است ، بايد بداند كه به جاى بر شمردن عيب ديگران ، بهتر است به عيب هاى خود بپردازد.
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
طوبى لمن منعه عيبه عن عيوب المومنين (112).
خوشا به حال كسى كه عيب خودش ، او را از پرداختن به عيب مردم باز مى دارد. حضرت على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس (113).
خوشا به حالى كسى كه عيب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عيوب ديگران نپردازد.
درمان علمى تفصيلى غيبت
غيبت ، مرضى نفسانى است كه از بيمارى هاى ديگر درونى سر چشمه مى گيرد؛ از اين رو غيبت كننده ، در ابتدا بايد ريشه يابى كند و در يابد كه علت آلوده شده او به اين گناه چيست . پس از ريشه يابى ، بايد ريشه را به طور كامل قطع كند تا غيبت از كردارش زدوده شود.
بايد توجه داشت كه اصلاح رو بنايى كافى و مفيد نيست . اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام اين كار خوددارى كند، چون اصل مساءله در وجود او ريشه دوانده است ، در جايى ديگر جوانه زده و او را آلوده مى سازد؛ ولى اگر ريشه قطع شود، ترك غيبت ، قهرى ، مى شود؛ يعنى نفس ‍ انسان ، خود به خود از غيبت جلوگيرى مى كند.
همان گونه كه در بحث ريشه هاى درونى غيبت بيان شد، گاه انسان براى تبرئه خود از رفتار ناشايستى كه انجام داده ، زبان به غيبت ديگران مى گشايد در اين جا بايد توجه داشته باشد كه اگر براى دورى از نكوهش مردم ، عيب ديگران را مطرح كرده است ، اين احتمال وجود دارد كه مردم سخن او را نپذيرند؛ در اين صورت ، او براى مصون ماندن از نكوهش خلق خدا، نكوهشى حتمى و قطعى را از سوى خدا، براى خود فراهم مى سازد؛ در حالى كه هيچ عاقلى براى كسب نفع احتمالى موهوم ، ضرر قطعى نقد را متحمل نمى شود. از سويى چه بسا در اين غيبت ، نفع موهوم دنيايى به دست آيد، در حالى كه آن ضرر قطعى ، معنوى است و با حقيقت سر و كار دارد. همچنين توجيه رفتارى اشتباه به اين شكل كه ((فلانى چنين كارى را كرد، من هم مى كنم )) خود جاى پرسش دارد، و بيان اين سخن ، آوردن عذر بدتر از گناه است ؛ چرا كه نفس پيروى از عمل نادرست ، خلاف است و با عمل خلافى مثل غيبت نمى توان خلاف گذشته را پوشاند.
مورد ديگرى كه سبب غيبت مى شد، اين بود كه فرد، با بيان عيب ديگران ، فضيلتى را براى خود اثبات كند و نشان دهد كه خود فاقد عيب است . پرسشى كه در اين جا مطرح است و بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه چگونه مى توان با بيان عيب ديگرى ، كمالى را براى خود اثبات كرد و آيا با اين رفتار نادرست و عمل خلاف مى توان فضيلتى به دست آورد؛ در حالى كه ارزش واقعى و فضيلت حقيقى انسان ، بهاى او نزد خدا است و بايد سعى كرد از آن فضيلت كاسته نشود؟ افزون بر اين ، چه بسا با غيبت ديگران ، از ارزش غيبت كننده نزد آن ها كاسته و از او سلب اعتماد شود.

زبان كرد شخصى به غيبت دراز

بدو گفت داننده اى سرفراز

كه ياد كسان پيش من بد مكن

مرا بد گمان در حق خود مكن

گرفتم زتمكين او كم ببود

نخواهد به جاه تو اندر فزود(114)

از ديگر ريشه هايى كه براى غبيت بيان شد، همراهى با دوستان در نشست ها و مجالس بود. چنين فردى با غيبت كردن ، در واقع رضاى مخلوق را بر خشنودى پروردگار مقدم مى دارد. در صورتى كه افراد غيبت كننده در مجلس ، انسان ها عاقل ، مؤ من ، متدين و معتقد نيستند، آيا مى توان رضاى چنين افرادى را بر رضاى خالق مقدم داشت ؟
گاهى هم غيبت براى پيشگيرى و خنثا كردن تاءثير سخنى كه شايد درباره غيبت كننده زده شود، انجام مى گيرد؛ در اين صورت ، انسان بايد بينديشد كه چگونه مى توان مطمئن شد عيوب او گفته شده است . از كجا معلوم كه اين احتمال موهوم نباشد؟ آيا باز گفتن عيوب ديگران ، و وارد كردن خدشه بر شخصيت ايشان ، فقط به دليل احتمالى كه غيبت كننده مى دهد، دورانديشى است ؟! افزون بر اين ، حتى نمى توان اطمينان داشت كه ديگران ، غيبتى را كه مى شنوند، بپذيرند يا به علت غيبت كردن او پى ببرند تا خواسته غيبت كننده برآورده شود؛ پس پايه اين غيبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زيان آخرتى نصيب انسان مى شود.

ادامه نوشته