ارتباط مفهومی اخلاص وریا

اخلاص در عمل و یا کار برای خدا از اصول مسلم اسلامی است که به این مکتب آسمانی روشنی و درخشندگی خاصی بخشیده است و آن را در زمینه‌های عقیدتی، اخلاقی و اجتماعی از دیگر مکاتب بشری جدا ساخته است و در حقیقت یکی از پربارترین اصولی است که اسلام دعوتگر آن می‌باشد قرآن کریم طی آیاتی افراد با ایمان را به اخلاص در عمل و پاکی دعوت می‌کند و این حقیقت را تحت عنوان «مرضات‌الله»، «رضوان‌الله»، «ابتغاء وجه‌الله»، «مخلصین له الدین» و «قوموا لله» بیان کرده و با مراجعه به آیاتی که این الفاظ در آنها وارد شده مطلب روشن‌تر می‌گردد. اصول این بیان‌ها را می‌توان به صورت زیر خلاصه نمود:
1.
مرضات‌الله

به عنوان مثال قرآن آن گروه را می‌ستاید که کار را برای تحصیل رضایت و خشنودی خدا انجام دهند آنجا که می‌فرماید: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات‌الله و الله رئوف بالعباد». (1)
2.
وجه‌الله

وجه در لغت عرب همان چهره و صورت است ولی از آنجا که سیمای انسان مظهر رضا و غضب و خشنودی و خشم انسان است واگر انسان از چیزی خشنود شود آثار آن در چهره او نمایان می‌گردد و یا اگر خشمگین شود آثار آن در چهره او مشخص می‌شود از این جهت در لغت عرب گاهی این لفظ به عنوان کنایه از رضا و خشنودی به کار می‌رود و گویا از آنجا که اساسی‌ترین عضو هر انسانی در مواجهه با دیگران وجه اوست افراد مخلص و با ایمان وجه خود را به طرف خدا می‌کنند.
قرآن مجید در دعوت بر این اصل می‌فرماید انگیزه کار باید تحصیل خشنودی خدا باشد و در این باره از واژه‌هایی چون «ابتغاء وجه‌الله»، «لوجه الله»، «وجه ربه الأعلی» کمک می‌گیرد. از باب نمونه می‌فرماید: «...وَ مَا تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ ...» (2) خاندان رسالت وقتی طعام شب خود را به مستمندان می‌دادند تنها رضایت محض الهی را مدنظر داشتند و می‌گفتند: « إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً» (3)

ادامه نوشته

تغییر ظاهری دنیا در روز قیامت بر اساس آیات قرآن

از قرآن استفاده می‌شود که در پایان این جهان و با نفخ صور انقلاب عظیمی را در کائنات و آسمان و زمین رخ می‌دهد. برپا شدن قیامت، مقارن با تحوّلات بزرگی در نظام این جهان است؛ به گونه‌ای که با برچیده شدن بساط این عالم، عالم دیگری برپا می‌گردد. آنگاه همه انسان‌ها از آغاز تا پایان خلقت زنده می‌گردند.

دگرگونی زمین، کوه‌ها، دریاها

در زمین، زلزله عظیمی پدید می‌آید و آنچه در درون زمین است، خارج می‌شود. اجزای زمین متلاشی می‌گردد. دریاها شکافته می‌شوند. کوه‌ها به حرکت درمی‌آیند و در هم کوبیده می‌شوندو مانند توشه شن می‌گردند. سپس به صورت پشم حلّاجی شده در آمده، آنگاه در فضا پراکنده می‌شوند و از سلسله کوه‌های سر به آسمان کشیده، جز سرابی باقی نمی‌ماند.

دگرگونی آسمان و ستارگان

ماه، خورشید و ستارگان عظیمی که بعضی از آنها میلیون‌ها بار از خورشید بزرگ‌تر و پر فروغ‌ترند تیره و خاموش می‌شوند و نظم حرکت آنها به هم می‌خورد. خورشید و ماه به هم می‌پیوندند آسمان که مانند سقفی محفوظ و محکم این جهان را احاطه کرده، متزلزل می‌گردد و می‌شکافد و از هم می‌درد و طومار آن در هم می‌پیچد. روزی که آسمان‌ها به مانند فلز گداخته شود و فضای جهان پر از ابر و دود می‌شود. در چنین شرایطی، شیپور مرگ نواخته می‌شود، همه موجودات زنده، می‌میرند و در جهان طبیعت، اثری از حیات نمی‌ماند و وحشت و اضطراب بر تمام جان‌ها سایه می‌افکند؛ پس از آن، جهان دیگری که جاودان و همیشگی است، برپا می‌گردد.

ادامه نوشته

110 نصیحت ارزشمند لقمان حکیم به فرزندش!


بسم الله الرحمن الرحیم 
1- فرزندم هیچ كس و هیچ چیز را با خداوند شریك مكن! 2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش! 3- بدان كه هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند! 4- نماز را آنگونه كه شایسته است بپادار! 5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مكن! 6- در مقابل پیشامدها شكیبا باش ! 7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش! 8- با غرور و تكبر با دیگران رفتار مكن! 9- در راه رفتن میانه رو باش! 10- بر سر دیگران فریاد مكش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس! 12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل كن! 13- سخن به اندازه بگو! 14- حق دیگران را به خوبی اداء كن! 15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار! 16- به هنگام سختی دوست را آزمایش كن! 17- با سود و زیان دوست را امتحان كن! 18- با بدان و جاهلان همنشینی مكن! 19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش! 20- در كسب و كار نیك جدّی باش!

21- بر كوتاه فكران و ضعیفان اعتماد مكن! 22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت كن! 23- سخن سنجیدۀهمراه با دلیل را بیان كن! 24- روزهای جوانی را غنیمت بدان! 25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش! 26- یاران و آشنایان را احترام كن! 27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش! 28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار! 29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار! 30- كمتر از درآمدی كه داری خرج كن!

31- در همۀامور میانه رو باش! 32- گذشت و جوانمردی را پیشه كن! 33- هر چه كه می توانی با مهمان مهربان باش! 34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار! 35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مكن! 36- هیچگاه دوستان و هم كیشان خود را ترك مكن! 37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز! 38- سواركاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 39- در هر كاری از دست و پای راست آغاز كن! 40- با هر كس به اندازۀدرك او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش! 42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابیدن خود را عادت بده! 43- آنچه را كه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند! 44- هر كاری را با آگاهی و استادی انجام بده! 45- نا آموخته استادی مكن! 46- با ضعیفان و كودكان سرّ خود را در میان نگذار! 47- چشم به راه كمك و یاری دیگران مباش! 48- از بدان انتظار مردانگی و نیكی نداشته باش! 49- هیچ كاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده! 50- كار ناكرده را كرده خود مدان!

51- كار امروز را به فردا مینداز! 52- با بزرگتر از خود مزاح مكن! 53- با بزرگان سخن طولانی مگو! 54- كاری مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا كنند! 55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان! 56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مكن! 57- كار خوب دیگران را كار خود نشان مده! 58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده! 59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مكن! 60- هیچگاه پاكان و پرهیزكاران را غیبت مكن!

ادامه نوشته

نصایح لقمان به فرزندش

سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.

فرزندم:
اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.

فرزندم:
نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.

فرزندم:
نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.

ادامه نوشته

حکمت‌هاي دهگانه لقمان در قرآن

 لقمان کيست

اصليت لقمان حبشي بود که در روزگار داود پيغمبر(ع) مي زيست و بواسطه برخورداري از اخلاق و صفات نيک، عقل، تدبير، بيان شيرين و منطق محکم به نام لقمان حکيم معروف شد.

از زندگي او اطلاعات دقيقي در اختيار نيست اما اين نکته محرز است که سخنان حکيمانه وي زينت بخش صفحات کتابهاي اخلاقي، تفاسير و تاريخ است.

لقمان عمر طولاني داشت (از دويست تا 560 سال، و از هزار تا 3500 سال را نوشته اند) و با پيامبران بسيار ديدار کرده است. (المواعظ العدديه، ص142)

به عقيده بعضي لقمان چند سال قبل از تأسيس حکومت حضرت داود(ع) و به نظر بعضي ده سال پس از حکومت داود متولد شد و عمر او تا عصر پيامبري حضرت يونس(ع) ادامه يافت، او در عصر نبوت و حکومت حضرت داود همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت و در کشتن جالوت که طاغوت آن عصر بود شرکت داشت.

لقمان مدتي چوپان و برده قَيْن بن حسر (از ثروتمندان بني اسرائيل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت هاي سرشار نظري و عملي از طرف ارباب خود آزاد شد.

به نظر مي رسد لقمان بيشتر عمر خود را در خاورميانه، به ويژه در فلسطين و بيت المقدس گذرانده است و نقل شده که قبرش در اِيله (يکي از بندرهاي فلسطين) است.

از ويژگي هاي لقمان اينکه مسافرت هاي بسيار داشت، با انسانهاي مختلف مانند پيامبران، علماء و فقهاء معاشرت داشت و بدليل عمر طولاني و حالت عبرت پذيري که داشت تجربيات بسيار آموخت.

 حکمت لقمان

در آيه 12 سوره لقمان آمده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ ما به لقمان حکمت داديم.» اين آيه نشان مي دهد خداوندي که حکيم مطلق است لقمان را از حکمت سرشار بهره مند و آن را تأييد کرده است .

لقمان(ع) يک انسان پاک و مخلص و باصفا بود که و در صراط سير و سلوک و عرفان، زحمت ها کشيد و بواسطه مخالفت با هوس هاي نفساني و تحمل دشواري ها و رياضت و نفس کشي، از بديها دور و حکمت سرشاري در خود ايجاد کرد .

ادامه نوشته

ـ مراقبه و محاسبه

یکی از روشهای تربیت در قرآن کریم «مراقبه و محاسبه» است که علمای اخلاق و ارباب معرفت درباره این موضوع بسیار تأکید و توصیه فراوان نموده اند.

معنای «مراقبه و محاسبه» مرحوم نراقی در «جامع السعادات» می نویسد: معنای «مراقبه» آن است که همیشه ملاحظه کند ظاهر و باطن خود را تا این که اقدام به

معاصی نکند و واجبات از او ترک نشود تا این که در هنگام محاسبه ملامت و ندامت متوجه او نشود. و معنای «محاسبه»، این است: که انسان در هر شبانه روز وقتی را معین کند که به حساب نفس خویش برسد که چه اعمالی را انجام داده و طاعتها و گناهانش را موازنه و سنجش نماید و نفس خویش را سرزنش کند. اگر در طاعت الهی تقصیر نموده یا مرتکب معصیت شده، و شکر نماید خداوند را اگر واجبات را انجام داده و معصیتی از او صادر نشده و شکر زیادتری نماید، اگر موفق به بعضی اعمال خیر و مستحبی شده است.»(74)

انسان باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسه های نفسانی و حالات شیطانی نتواند وی را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی عمل و یا صفتی زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.

این قدم بسیار مهمی است که در آغاز، سخت و دشوار است، ولی به تدریج از دشواری آن کاسته و آسان خواهد شد.

امام علی (ع) می فرماید: «رحم ال

ادامه نوشته

نکات تربیتی و روانشناسی در قرآن *

چند نکته تربيتى در قرآن

1. اگر قصد راهنمايى و تربيت كسى را داريد، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گيريد؛ حتى اگر مخاطب شما فرعون سركش يا سران لجوج كفار جاهلى باشند؛(طه/44 و شعرا/215).

2. الف) گفتار رفتار آدمى در هر زمان و مكان، در حافظه الهى محفوظ است ؛ مراقب باشيد؛(لقمان/16 و كهف/30).

ب) نسبت به انسان‏هاى اطرافت، احساس مسئوليت كن و آنها را از كارهاى بد بازدار و به كارهاى خوب تشويق كن. اين لازمه استحكام يك پيكر است و بنى آدم اعضاى يكديگرند؛(لقمان/17).

ج) در رفتارهاى اجتماعى دقت كن! مبادا با غرور رويت را از ديگران برگردانى يا مثل متبكران راه بروى ؛ مبادا تندرو و كندرو شوى ؛ ميانه روى، بهترين روش است ؛ مراقب باش صدايت را بر سر كسى بلند نكنى و خلاصه در يك كلام، آدم باش ؛(لقمان/18و19).

3. قرآن كريم به شدت با پيروى از جمع(خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو) و حركت به دنبال اكثريت، مخالف است. قرآن مى‏گويد: اگر بخواهى از اكثريت مردم فقط به اين خاطر كه اكثريت هستند، پيروى كنى، بدون شك از راه خدا دور مى‏شوى ؛ هميشه با چشمان باز تصميم بگير؛(انعام/116 و اسراء/36).

4. هميشه بزرگ ترها، بهترين حرف را نمى‏زنند و هميشه حرف گوش كنى و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمى‏رساند. اين پيام تربيتى قرآن است كه حتى در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز كن كه فردا فقط و فقط خودت پاسخ گوى اعمالت خواهى بود؛ نه بزرگ‏ترهايت؛(احزاب/67).

5. علم بهتر است يا ثروت؟ جواب آن را در آيه 247 بقره پيدا خواهيد كرد.

ادامه نوشته

عدالت در قرآن(1): آیات قرآنی درباره عدالت

آیاتی که در قرآن به مسئله عدالت اشاره دارد، فراوان است. برخی از آیات به دلالت مطابقی، تعدادی نیز به دلالت التزامی و برخی دیگر به دلالت تضمّنی بر عدل الاهی دلالت می کنند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. "ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید"؛ (آل عمران، 182؛ انفال، 51؛ حج، 10) این [عقوبت‏] به خاطر کار و کردار پیشین شما است، [و گرنه‏] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست(یعنی به عدالت رفتار می کند).

2. "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ"؛ (آل عمران، 18) خدا گواهى مى‏دهد که جز او هیچ معبودى نیست، فرشتگان و صاحبان علم نیز (بر این حقیقت) گواه هستند که (کارهاى خدا همه) بر عدل و داد استوار است و جز خداى عزیز و حکیم، هیچ معبودى نیست.

3. "إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیما"؛ (نساء، 40) در حقیقت، خدا به مقدار ذرّه‏اى ستم نمى‏کند (تمام رفتارهایش بر اساس عدل است) و اگر [آن ذرّه، کارِ] نیکى باشد دو چندانش مى‏کند، و از نزد خویش پاداشى بزرگ مى‏بخشد.

 آیات فوق، رفتار پروردگار را عادلانه می داند که در تکوین نمود یافته است. عدل جزو صفات الهی است که عین ذات اوست، یعنی خداوند عین عدل است. این که خداوند در آیات مختلف خود را عادل می شمارد، نشانه اهمیت این موضوع است و این که انسان نیز باید خود را خداگونه پرورش دهد و به عدالت نزدیک شود، چنان که در آیات زیر تبیین شده است.

ادامه نوشته

شهید مطهری و دیدگاه های تربیتی قرآن

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخورداری از چنین هویتی، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه ازآنها به بشر توصیه می نماید، تا از این طریق، راه تعالی و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگی آرمانی خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناکامی و گمراهی انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگی، به اشتباه در برنامه ریزی، قانون گذاری و نظام رفتار خلاصه نمی شود، بلکه تفسیر و تلقی غیرواقع بینانه از هستی را نیز در بر می گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس، آموزش حکمت و حقایق هستی در کنار تلاوت آیات الهی، تزکیه و تعلیم وحی، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایی انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) جمعه/ 2

صفحه 75

بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربی که بدان روی آورد به گونه ای راهی به شناساندن نظام تربیتی قرآن می جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه های تربیتی این کتاب آسمانی دست می یابد.

ادامه نوشته

درس ها و پيام هاي عاشورا

عاشورا پژوهي، ابعاد و محورهاي مختلفي دارد؛ ولي آنچه شايان توجه است، پرداختن به چرايي و تجزيه وتحليل و استخراج درس ها و پيام هاي حماسه عاشوراست.
آنچه که اين نوشتار نمايان مي سازد، درس ها و پيام هاي حماسه جاودانه عاشوراست. اين مقاله قبل از هر چيز، اصل پيام داشتن نهضت حسيني را مورد بررسي قرار داده، با بيان شعاع و گستره پيام اين حماسه، رهنمودهاي عاشورا را مخصوص گروه و مکتب خاصي ندانسته، بلکه قلمرو اين حماسه جاودانه را تا پهنه زمين و گستره زمان و مرز انسانيت پيش برده است.
سپس با استفاده از سخنان و عملکرد امام حسين (عليه السلام ) و اصحابش، پيام ها و درس هايي را درزمينه هاي اعتقادي، اخلاقي، عرفاني، اجتماعي، سياسي و انساني، استخراج و استنباط کرده است.
کليد واژه: عاشورا پژوهي، حماسه عاشورا، تجزيه و تحليل نهضت عاشورا، پيام داشتن حماسه عاشورا، شعاع و گستره پيام قيام عاشورا، درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا.

درآمد
 هر حادثه و حماسه اي هر چند اصيل و مبتني بر حقايق استوار باشد، اگر دستخوش تحريف ها و بدعت ها قرار گيرد و مجموعه اي خرافات در آن رخنه کند و يا به طور صحيح مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرارنگيرد نه تنها از ايفاي نقش اصلي خود باز مي ماند بلکه به تدريج از اهداف اصلي خود فاصله گرفته و به ضد خود تبديل مي شود. در اين ميان، حادثه اي همانند حماسه جاودانه کربلا که ماهيت ضد استبدادي و هويت عدالت طلبي وويژگي ظلم ستيزي دارد، ايجاب مي کند که حکومت هاي ظلم و جور براي رسيدن به مصالح و منافع خود در تخريب و تحريف محتواي اين واقعه عظيم از هيچ تلاش و کوششي دريغ نکنند.
از اين رو آنچه بايد پيرامون حماسه جاودانه کربلا مورد توجه قرار بگيرد، پرداختن به چرايي است تا چگونگي که در اين صورت اهداف و آرمان هاي اين حادثه و درسها و پيام ها و عبرتهاي اين واقعه استخراج « کل يوم عاشورا وکل ارض کربلا » مي شود و حماسه عاشورا نقش کاربردي پيدا کرده و جمله معروف تحقق مي يابد. آنچه پيش روي شمااست گامي است کوچک در راستاي تبيين اهداف والاي اين نهضت در قالب درسها وپيامها وسعي راقم بر اين است که باتمسک به بيانات وخطابه هاي حضرت امام حسين (ع)درسها وپيامهاي اين حماسه بزرگ وجاودانه تبيين وتشريح شود. اميد است که با سرمشق قرار دادن درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا و با عمل نمودن به آنها بتوانيم پيوندي عميق و وثيق بين نهضت حسيني و انقلاب مهدوي ايجاد کرده، از زمينه سازان ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود(عج) باشيم.

پيام داشتن نهضت حسيني
 نهضت سيدالشهدا قضيه اي شخصي نيست، بلکه جرياني است تاريخي که سنت الهي محسوب مي شود. ازاين رو، يقيناً پيام دارد ؛ زيرا سنت هاي الهي بر همگان و در همه عصرها و نسل ها جاري و ساري است وفلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنّه الله تحويلا »(1) سنّتهاي الهي قابل تغيير و تبديل و تحويل نيست. (2 )
از طرفي ديگر، امام حسين (عليه السلام) داراي مقام والاي عصمت بوده، قول و فعل و تقرير او حجت است و تمامي حرکات و سکنات امام(ع) که انسان کامل و خليفه الله است کاشف و حاکي پيامي است.

ادامه نوشته

عاشورا؛ صحنه عبرت

غیر از درس، عاشورا یک صحنه‌‌‌ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می‌‌‌کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را می‌‌‌گویند «عبرت». شما اگر از جاده‌‌‌ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‌‌‌اند، می‌‌‌ایستید و نگاه می‌‌‌کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی‌‌‌ای، به این وضعیت منتهی می‌‌‌شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت‌‌‌گیری است. این را قدری بررسی کنیم. اولین عبرتی که در قضیه‌‌‌ی عاشورا ما را به خود متوجه می‌‌‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، جامعه‌‌‌ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌‌‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه‌‌‌ی اسلامی، چنین فداکاری‌‌‌ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، یک‌‌‌وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک‌‌‌وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحی نبوی وضعیتی دید که هرچه نگاه کرد چاره‌‌‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را می‌‌‌بست، به دست مسلمانها می‌‌‌داد و آن‌‌‌ها تا اقصی نقاط جزیزة العرب و تا مرزهای شام می‌‌‌رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‌‌‌کردند؛ آن‌‌‌ها از مقابلشان می‌‌‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی‌‌‌گشتند؛ که در این خصوص می‌‌‌توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه‌‌‌ی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می‌‌‌خواند و مردم را موعظه می‌‌‌کرد و آن‌‌‌ها را در جاده‌‌‌ی هدایت با سرعت پیش می‌‌‌برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن‌‌‌قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آن‌‌‌ها حکومت می‌‌‌کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، دید که چاره‌‌‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی‌‌‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌‌‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم. ما امروز یک جامعه‌‌‌ی اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌‌‌ی اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که او حکومت می‌‌‌کرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه‌‌‌ی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام در بازارهای آن راه می‌‌‌رفت؛ تازیانه بر دوش می‌‌‌انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌‌‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه‌‌‌چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را، با اسارت می‌‌‌گرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماری‌‌‌ای وجود دارد که می‌‌‌تواند جامعه‌‌‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین علیهماالسّلام بوده‌‌‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه محسوب می‌‌‌کرد، سر فخر به آسمان می‌‌‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه‌‌‌ی ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوری‌‌‌تر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه‌‌‌السّلام، آقازاده‌‌‌ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه‌‌‌ی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌‌‌نشست، سر بریده‌‌‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم‌‌‌هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را به اسارت گرفتند

ادامه نوشته

هنر الفاظ قرآن

یکی از ویژگیهای قرآن بعد هنری الفاظ است که در این جا به چند نمونه از آن اشاره می شود:
1- همه آیات سوره مجادله اسم جلاله دارد و در مقابل این سوره، سوره های القمر، الرحمن و الواقعه جز در بسمله اسم جلاله در هیچ آیه ای از آیات این سوره به کار نرفته است.
نام جلاله در بزرگترین آیه قرآن (282 بقره) شش بار آمده است که بیشترین تکرار آن الله در یک آیه است و سوره انفطار تنها سوره ای است که به الله ختم می شود.
2- در 13 آیه قرآن (در سوره عبس 27- 15) حرف واو به کار نرفته است با این که کاربرد واو در محاوره و کتابت غیر قابل اجتناب است).
3- چهار آیه پی در پی در قرآن وجود دارد که در آنها حرف الف به کار نرفته است و آن در سوره مدثر آیه 19- 22 است.
4- در دو آیه تمامی حروف الفبای قرآن به کار رفته است و آن است از 29 فتح و 154 آل عمران.
5- در یک آیه قرآن 47 مرتبه حرف ن بدون احتساب نون مشدد در آن به کار رفته است و آن آیه 31 نور است و در آیه 61 همین سوره 32 حرف میم به کار رفته است.
6- در آیه و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم(32)که تامیم الرحمن نقطه ندارد.
7- یک آیه در قرآن از دو طرف خوانده می شود و ربک فکبر(33)

 

ادامه نوشته

معمّاهای سوره‌های قرآن مجيد

1- چند سوره با الحمدلله شروع می‌شود؟ (1- حمد2- انعام3- كهف4- سباء5- فاطر)
2- كدام سوره به « مادر قرآن» معروف است؟ (سوره حمد)
3- كدام سوره قرآن تعداد كلماتش برابر با تعداد سوره‌های قرآن است؟ ( سوره تكوير)
4- نام چه تعداد از سوره‌های قرآن يك حرفی است؟ (سوره‌های" ق" و "ص")
5-  سوره‌ای كه همنام يكی از«فروع دين» است چه نام دارد؟ (سوره حج)
6- چند سوره با « انّا » شروع می‌شود؟ (1-فتح2- نوح3- قدر4- كوثر)
7-كدام سوره به «سوره امام حسين(ع)» معروف است؟ (سوره فجر)
8- سوره‌ای كه تعداد آياتش برابر با تعداد «14 معصوم(ع)» می‌باشد چه نام دارد؟ (سوره صف)
9- كدام سوره همنام يكی از شهرهای ايران است؟ (سوره نور)
10- سوره‌هايی كه به«مستحبات» مشهور هستند كدامند؟ (1- حديد2- حشر3- صف4- جمعه5- تغابن6- اعلی)
11- چه تعداد از سوره‌های قرآن مكّی و چه تعداد مدنی هستند؟ (86 سوره مكّی و28 سوره مدنی هستند)
12- كدام يك از سوره های قرآن همنام قبيله پيامبر اكرم(ص) است؟ (سوره قريش)
13- كدام سوره به «قلب قرآن» معروف است؟ (سوره يس)
14- سوره‌ای كه 5 بار كلمه" الله " در آن آمده است چه نام دارد؟ (سوره حج)
15- كدام سوره قرآن است به غير از«،حرف ميم بسم‌ا...،»حرف ميم دیگری درآن به كار نرفته است؟ (سوره كوثر)
16- چه تعداد از سوره‌های قرآن با« اذا »

ادامه نوشته

دانستنیهاو اطلاعاتی پیرامون قرآن کریم

*تعدادسوره های قرآن:114

*تعدادآیات قرآن:6236

*تعدادکلمات قرآن:77807

*تعدادجزءهای قرآن:30

*تعداد حزب های قرآن:120

*تعدادسوره های مکی:86

*تعداد سوره های مدنی:28

*تعدادسوره هایی که با حروف مقطعه آغاز میشوند:29

*تعدادسوره هایی که با قسم خوردن(سوگند)آغازمیشوند:15

*تعداد سوره هایی که قسم خوردن(سوگند)درآنهادیده میشود:22

*تعدادسوره های جزءسی قرآن:37

*تعدادسوره هایی که بالفظ(ایهاالنبی)آغازمیشوند:3سوره-احزاب،طلاق وتحریم.

*تعدادسوره هایی که با لفظ(یاایهاالناس)آغازمیشوند:2سوره-نساءو حج.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(یاایهاالذین آمنوا)آغازمیشوند:3سوره-مائده،حجرات وممتحنه.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(الحمدلله)آغازمشوند:5سوره-حمد،انعام،کهف،سبا وفاطر.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(اذا)آغازمیشوند:7سوره-واقعه،منافقون،تکویر،انفطار،انشقاق،زلزال،نصر.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(انا)آغازمیشوند:4سوره-فتح،نوح،قدر وکوثر.

*تعداد سوره هایی که بالفظ(الم)آغازمیشوند:6سوره-بقره، عنکبوت، آل عمران، روم ،سجده ولقمان.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(الر)آغازمیشوند:5سوره-هود،یونس،یوسف،ابراهیم وحجر.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(تبارک الذی)آغاز میشوند:2سوره-فرقان وملک.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(حم)آغازمیشوند:6سوره-دخان،جاثیه،احقاف،زخرف،فصلت ومومن.

*تعدادسوره هایی که بالفظ(سبح یا یسبح)آغازمیشوند:6سوره-حدید،حشر،صف،جمعه،تغابن واعلی.

ادامه نوشته

خواص سوره های قرآن به اجمال:

1-     فاتحه :

مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عذاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر

3- آل عمران:

 درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی

4- نساء :

پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر

5- مائده :

استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان

6- انعام :

 رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حا جات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع ما لیخولیا – دفع بلایا

7- اعراف :

رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم – مقابله با درندگان و دشمنان

8- انفال :

محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام

9- توبه :

جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعطراف دزد

11- هود علیه السلام :

اعطای حسنات – رستگاری روز قیامت – بر انگیخته شدن در گروه پیامبران – بخشوده شدن گتاهان – استعانات از خداوند – پیروزی بر دشمنان – بیمناک شدن دشمنان از او – مقام شهید یافتن در روز قیامت

ادامه نوشته

چهل اصل مدیریت فرهنگی در اهداف بعثت انبیاء

چهل اصل مدیریت فرهنگی در اهداف بعثت انبیاء(موسسه علقمه)

 تهیه و تنظیم:حسن بابایی

بسم الله الرحمن الرحیم

جهان در آستانة بعثت حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایین­ترین و بدترین وضع را تحمل میکرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بیجان قربانیها کرده و استمداد میطلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا میداشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بیجان خرید و فروش میشدند و... .چهل سال از عمر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله گذشت. ماه رجب بود، پیامبر در فراز كوه «حِرا» به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت. در روز 27 رجب، ناگاه جبرئیل امین و پیک وحی، نزد پیامبر نازل شد، و پنج آیه آغاز سوره علق را چنین خواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. . . ؛ بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفرید، همان خدایی كه انسان را از خون بسته‎ای خلق كرد، بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كسی كه به وسیله قلم تعلیم داد، و به انسان آن چه را كه نمی‎دانست آموخت...»پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با دریافت نخستین شعاع وحی، سخت خسته شده، نزد خدیجه آمد و فرمود: «زَمِّلُونِی وَ دُثِّرُونِی؛ مرا بپوشانید و جامه‎ای بر من بیفكنید تا استراحت كنم.»آن حضرت در بستر آرمیده بود كه آیات آغاز سوره مُدَّثِّر (آیات 1 تا 7) توسط جبرئیل بر آن حضرت، نازل گردید:«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَ ثِیابَكَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ * وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ؛ای در بستر خواب آرمیده ؛ برخیز و مردم را هشدار ده ؛ و پروردگارت را بزرگ بشمار ؛ و لباست را پاك كن ؛ و از پلیدیها بپرهیز ؛ و منّت مگذار و فزونی مَطَلَب ؛ و به خاطر پروردگارت مقاومت كن.» -مجمع البیان، ج 10، ص 241.به این ترتیب آغاز اسلام، با نام خدا، خواندن، قلم، قیام، هشدار، پاكی و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد.بعثت كه معنی رستاخیز معنوی، و انقلاب در همه امور است با «انقلاب فرهنگی» آغاز گردید، چرا كه پایه و اساس انقلابها به خواندن و نوشتن و پاكسازی و بهسازی (انقلاب فرهنگی) بستگی دارد.يادآورى بعثت به معناى يادآورى يك حادثه‌ى تاريخى نيست -اين آن نكته‌اى است كه ما بايد در مواجهه‌ى با اين حادثه‌ى بزرگ و اين خاطره‌ى ارجمند بشرى و انسانى هميشه به ياد داشته باشيم- بلكه تكيه‌ى بر اين خاطره‌ى پرشكوه در حقيقت تكرار و مرور يك درس فراموش نشدنى است در درجه‌ى اول براى خود امت اسلامى؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت -سياستمداران، دانشمندان، روشنفكران- و در درجه‌ى بعد براى همه‌ى آحاد بشريت. اين، تكرار يك درس است، تكرار يك سرمشق است، يادآورى يك حادثه‌ى درس آموز است.”{مقام معظم رهبری درديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) 09/05/1387ما مسلمانها البته بايد قدر بدانيم؛ بايد در پديده‌ى بعثت بينديشيم؛ بايد از آن درس بگيريم؛ بايد اين گذشته‌ى پرفروغ را چراغى كنيم براى راه آينده‌ى دشوار خودمان كه در پيش داريم.{بيانات مقام معظم رهبری در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به‌مناسبت مبعث پيامبر مكرم اسلام 11/06/1384}

ادامه نوشته

دعاى حفاظت از چشم زخم

دعاى حفاظت از چشم زخم: وارد شده: آيه و ان يكاد بخوانند، و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده: چون بترسد چشم او در كسى، يا چشم كسى در او، اثر بگذارد، سه مرتبه بگويد: ما شآءَاللَّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِ الْعَظيمِ آنچه خدا خواست شد، نيرويى نيست جز به خداى والاى بزرگ.
و وارد شده: هرگاه كسى خود را به شكلى نيكو آراست، وقتى از منزل مى رود دو قل اعوذ [يعنى سوره هاى قل اعوز بربّ الفلق و قل اعوذ بربّ النّاس ] بخواند، تا چيزى به اذن اللّه تعالى به او زيان نرساند.
و نيز براى دفع چشم زخم وارد شده: دستها را برابر صورت بردارد، و سوره هاى حمد و توحيد و دو قل اعوذ را بخواند، و دست بر پيشانى بكشد.
و همچنين دعاى پناه از چشم زخم: اَللّهُمَّ رَبَّ مَطَرٍ حابِسٍ وَ حَجَرٍ يابِسٍ وَ لَيْلٍ دامِسٍ وَ رَطْبٍ وَ يابِسٍ رُدَّ عَيْنَ الْعايِنِ عَلَيْهِ فى كَبِدِهِ وَ نَحْرِهِ وَ مالِهِ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ خدايا اى پروردگار باران زندانى و سنگ خشك و شب تار، و تر و خشك، چشم چشم زن را به خودش بازگردان، در جگر و گلو و دارايى اش، پس بازگردان ديده را، آيا مى بينى شكافى؟ ، سپس ديده را دوباره بازگردان.
ديده به سويت باز مى گردد ناتوان و درمانده دعای پناهی دیگر: اَللّهُمَّ ذَا السُّلْطانِ الْعَظيمِ وَالْمَنِّ الْقَديمِ وَالْوَجْهِ الْكَريمِ ذَا الْكَلِماتِ التّامّاتِ وَالدَّعَواتِ المُسْتَجابات عافِ فُلاناً مِنْ اَنْفُسِ الْجِنِّ وَ اَعْيُنِ الاِْنْسِ خدايا صاحب سلطنت بزرگ، و احسان ديرينه، و جلوه كريم، دارنده كلمات كامل، و دعاهاى مستجاب، فلان را از نفس هاى جنّ و چشم هاى انس، سلامت كامل بخش اين دعايى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله براى حسنين عليهما السّلام خواند، و به اصحاب خود فرمود: زنها و اولاد خود را با اين كلمات پناه دهيد.
دعاى پناه چشم زخم براى حيوانات و غير آنها: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللَّهِ الْعَظيمِ عَبَسَ عابِسٍ وَ شَهابَ قابسٍ حَجَرَ يابِسٍ رَدَدْتُ عَيْنَالعايِنِ عَلَيْهِ مِنْ رَأسِهِ اِلى قَدَمَيْهِ اَخَذَ عَيْناهُ قابِضٌ بِكِلاهُ وَ عَلى جارِهِ وَاَقارِبِهِ جِلْدُهُ دَقيقٌ وَ دَمُهُ رَقيقٌ وَ بابُ الْمَكْرُوهِ تَليقُ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ ثمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانى اش هميشگى است، به نام خداى بزرگ، بر ترش رويى ترش رو، و آتش فروزان، و سنگ سخت، برگرداندم چشم چشم زن را، از سر تا به پايش، بگيرد دو چشم او را گيرنده اى با همه نگاهش، و بر همسايه و خويشانش، پوستش نازك، خونش رقيق، در ناخوشايند سزاوار او، پس بازگردان چشم را، آيا شكافى مى بينى؟ سپس چشم او دوباره بازگردان چشم به سوى تو باز مى گردد خسته و ناتوان

ادامه نوشته

راه درمان ریا چیست؟

 

ریا عبارت است از این که انسان بخواهد با نشان دادن اعمال و کارهای نیک خود به دیگران در اجتماع اعتبار و منزلت کسب کند. ریا نقطه مقابل اخلاص است.

 بعضی از راه های درمان ریا عبارت اند از: توجه به خشم و غضب الاهی از عمل ریا، توجه به بی ارزشی پاداش و تشویق مردم، توجه به خلف وعده ها، نا سپاسی ها و فراموش کاری ها و ناتوانی های مردم در قدر دانی، توجه به قدرت خداوند در تسخیر دل ها و قلب ها، توجه به قدرت خداوند در افشای ریاکاری ها، توجه به این که ریا نابود کننده اجر و پاداش اخروی اعمال انسان است و عادت دادن خود به این که اعمال و کارهای نیک خود را در پنهانی انجام دهد.

 نکته مهم این که در بسیاری از موارد واقعاً انجام کاری به صورت آشکار، ریا نیست، بلکه انجام وظیفه است، ولی شیطان وسوسه می کند تا انسان را از فیض شرکت در انجام کارهای خیر و عبادات دسته جمعی باز دارد، باید این موارد را شناخت و برای مبارزه با شیطان شائبه ریا را نادیده گرفت و آنها را آشکارا انجام داد.

البته باید توجه داشت در برخی از موارد اظهار و آشکار کردن عمل نیک  نه تنها ریا و مبغوض نیست، بلکه پسندیده است؛ مثل انجام آشکار اعمال نیک و صالح به قصد تشویق دیگران، یا به قصد تبلیغ دین، یا مبارزه با وسوسه های شیطان.

ادامه نوشته

پیامدهای فرهنگی

 

وازدگی در برابر فرهنگ بیگانه

داد و ستد فرهنگی امری است مفید بلکه برای هر جامعه ای لازم و ضروری به نظر می رسد و تجربه نشان داده است که یکی از عوامل بالندگی و پویایی جوامع تعامل متقابل فرهنگی است و یا تبادل فرهنگی است به فرموده حضرت آیت الله خامنه ای: «در تبادل فرهنگی هدف بارور کردن فرهنگ ملی است، ولی در تهاجم فرهنگی هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی است.» اما در دنیای کنونی فرهنگی که قادر نباشد عناصر فرهنگی مفید را جذب و عناصر غیرمفید را دفع کند و در الگوهای مختلف اجتماعی از ثبات لازم برخوردار نباشد فرهنگ مهاجم با الگودهی، فرهنگ مقابل را تخریب می کند. ارزش ها و هنجارهای آن را نادیده می انگارد و با غلبه و تهاجم درصدد جایگزینی ارزش ها و الگوهای مورد نظر خویش است تا در سایه سار آن به اهداف بالاتر دست یابد. بنابراین فرایند بدحجابی وسیله ای می شود برای تهاجم گسترده تر به فرهنگ مقابل و شکستن هنجارها و جایگزین ساختن هنجار مورد نظر فرهنگ مهاجم. در چنین جامعه ای به نظر اسپنسر جامعه شناس معروف، جامعه قدرت دفاعی خود را از دست می دهد و در مقابل حملات بیماری ها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود کوچک ترین عامل مخرب، جامعه سلامت خود را از دست خواهد داد. احساس بیگانگی نسبت به فرهنگ خودی و بی هویتی اجتماعی زمینه ساز پذیرش تهاجم فرهنگی است. بنابراین جامعه ای که دچار تهاجم فرهنگی است و تغییرات اجتماعی در آن سریع صورت می گیرد، ارزش در آن جامعه ناپایدار است و هنجارشکنی در آن مرسوم و در برابر فرهنگ بیگانه همیشه از خود وازدگی نشان می دهد. در سایه این وازدگی است که جامعه بحران زا می شود. سوغاتی که بدحجابی به همراه دارد تنها پوشش نامناسب نیست. بلکه الگوهای لباس های نامناسب لوازم آرایش و بزک کردن ها و... به دنبال دارد و اینجاست که افراد جامعه در پی بدحجابی باید متحمل بسیاری از الگوهای دیگر از فرهنگ بیگانه شوند.

گسترش روحیه غرب گرایی

ادامه نوشته

آيا دروغ از گناهان بزرگ است ؟


درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آن ها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است ؛ چنان كه فضل بن شاذان از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت در نامه اى به ماءمون گناهان بزرگ را بر شمرده ، دروغ را نيز يكى از آن ها معرفى كرد
فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ ، مانند دروغ بستن بر خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيشوايان معصوم (عليه السلام )، گواهى و شهادت دروغ ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم ، از گناهان بزرگ به شمار آورده اند.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء (عليه السلام ) من الكبائر
دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است .
فقيهان در باب ((مبطلات روزه   مى گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان (عليه السلام ) نه تنها روزه را باطل مى كند، بلكه ((كفاره جمع   نيز دارد.
نكته اى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده اى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و بر عكس ، يك دروغ ، مفسده اى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.
ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن ، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آن ها را به گناهانى بزرگ تبديل مى كند. فقيه بزرگ شيعى ، شيخ انصارى (ره )، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده ، آن را موجب بزرگ شدن گناه مى داند
عبدالله بن حجاج مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام ) پرسيدم : آيا ((كذاب )) كسى است كه درباره چيزى دروغ مى گويد؟
حضرت در پاسخ فرمود:

ادامه نوشته

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر:

 ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ادامه نوشته

طریقت بندگی در کلام امام حسن مجتبی(ع)

  عبودیت مهم‌ترین هدف آفرینش انسان است. خداوند انسان را آفرید تا از طریق عبادت، او را در مقام خلافت قرار دهد. اما اینکه چگونه بندگی و عبادت کنیم تا این هدف برآورده شود، مسئله‌ای است که در آموزه‌های دینی تبیین شده است. پیامبران و امامان(ع) به عنوان رسولان الهی بر آن هستند تا این راه را به خوبی تشریح کنند و هرگونه شک و تردید و شبهه‌ای را بزدایند. بنابراین مراجعه به آموزه‌های آنان برای شناخت بهترین و کامل‌ترین طریقت بندگی ضروری است. نویسنده در مطلب زیر به سراغ آموزه‌های کلامی امام حسن مجتبی(ع) سرور جوانان بهشت رفته تا طریقت بندگی را از زبان ایشان واکاوی کند.
***
طریقت بندگی چیست؟ این پرسشی است که پاسخ آن را هر قلب سلیم و فطرت سالم می‌داند و اصولاً ذات انسان به طور طبیعی گرایش به بندگی و عبودیت دارد؛ هر چند که گاه به علل درونی و بیرونی در مصداق اشتباه می‌کند.
اما اینکه بهترین طریقت بندگی و کامل‌ترین و آسان‌ترین آن چیست، پاسخ آن را می‌توان در کتب آسمانی بویژه آموزه‌های قرآن جست که کتاب الهی بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییر است.
این آموزه‌ها در حقیقت در مقام تبیین بهترین و نیکوترین شیوه بندگی است. مجموعه‌ای که از آن به دین اسلام یاد می‌شود، بر آن است تا در قالب شریعت، افکار و رفتار انسانی را شکل دهد تا به آسان‌ترین و کامل‌ترین شیوه، عبادت الهی را بجا آورد و بندگی را به تمام حقیقت آن داشته باشد.
از آنجا که این مجموعه، بسیار بزرگ و پرحجم است، اگر بخواهیم بندگی را در یک کلمه خلاصه کنیم، می‌توان آن را در انجام واجبات و ترک محرمات دانست. البته ترک محرمات الهی به یک معنا بیانگر انجام واجبات نیز است؛ زیرا ترک واجب حرام است. پس وقتی می‌گوئیم که محارم الهی را ترک کنید، یعنی به واجبات الهی نیز گردن بنهید. از این‌رو می‌توان گفت که انسان برای رسیدن به مفهوم و حقیقت عبادت و عبودیت می‌بایست از محارم الهی اجتناب کند. برهمین اساس امام حسن مجتبی(ع) در بیان اینکه چگونه می‌توان به مقام بندگی رسید و مصداق عابد شد، فرموده است: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. (بحارالأنوار، ج78، ص112، س8)
تأثیر زمان و مکان
 در اعمال عبادی

ادامه نوشته

شب قدر؛ شب امضای مقدرات

 

  در مطلب حاضر نویسنده با بررسی برخی آیات قرآن مربوط به شب قدر، به واکاوی اهمیت و فضیلت این شب در تعیین سرنوشت انسان پرداخته است.
***
شب قدر، زمانی که برای انزال دفعی قرآن و تقدیر امور
واژه قدر به معنای ارزش، ارزیابی، تخمین، توانایی، تدبیر و مانند آنها است. بر اساس آموزه‌های قرآن، شب‌قدر زمانی برای تقدیر مقدرات امور هستی است. خداوند درباره اهمیت شب قدر می‌فرماید: والکتاب‌ المبین انا انزلنا فی لیلهًْ مبارکهًْ انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم؛ سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم؛ زیرا که ما هشدار دهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحوی استوار فیصله می‌یابد. (دخان، آیات 2 تا 4)
از این آیات چند مطلب به دست می‌آید: 1. قرآن به عنوان یک کتاب روشنگر، در شبی مبارک برای انذار مردم، یک باره انزال یافته است؛ 2. در این شب هر امری دارای حکمت، از هم جدا می‌شود؛ 3. این تفکیک در مقام امری است نه خلقی؛ 4. بر اساس حکمت الهی و اهداف آفرینش این تفریق انجام می‌شود؛ 5. تفریق پس از مقام جمع انجام می‌گیرد.
از نظر قرآن، این شب مبارک همان‌ شب قدر است. خداوند در آیه 1 سوره قدر می‌فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر؛ ما در شب قدرش نازل کردیم. البته آنچه در شب قدر نازل شده، می‌تواند حقیقت محمدی(ص) نیز باشد؛ به این معنا که تکوین و تدوین با هم از نظر زمانی در یک شب نازل شده باشد. با این همه با توجه به آیه 3 سوره دخان می‌توان احتمال قوی داد که مراد همان انزال دفعی و یکباره قرآن است.
خداوند در آیه 185 سوره بقره درباره نزول قرآن در ماه رمضان می‌فرماید: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، کتابی که مردم را راهبر و متضمن دلایل آشکار هدایت و میزان تشخیص حق از باطل است. پس هرکس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد.
با توجه به آیات می‌توان گفت قدر در ماه رمضان است. در این شب دست کم دو اتفاق مهم رخ داده و می‌دهد: 1 انزال دفعی قرآن بر قلب مبارک پیامبر(ص)؛ 2. تفریق امور هستی.
حال سوال این است که مراد از تفریق امر حکیم یعنی چه؟
علامه طباطبایی می‌نویسد: از ظاهر لفظ آیه چنین برمی‌آید که شب مزبور یکی از شب‌هایی است که در روز زمین دور می‌زند از ظاهر جمله «فیها یفرق کل امر حکیم» با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع (یفرق) استمرار را می‌ساند، فهمیده می‌شود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار می‌شود و از ظاهر جمله «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» چنین برمی‌آید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار می‌شود، آن شب نیز تکرار می‌شود، پس نتیجه می‌گیریم که شب مزبور همه ساله تکرار می‌شود و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یکبار تکرار می‌گردد. (المیزان، ذیل آیه 4 سوره دخان)
امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: در این شب سرنوشت‌ساز و مبارک است که آفریدگار هستی نعمت‌های خود را از شب قدر این سال تا شب قدر سال آینده میان بندگانش تقسیم می‌کند و سرنوشت هرکسی را مقرر می‌دارد؛ به همین جهت در همه طول سال برکت آن شب در جهان امتداد دارد و به این دلیل شب مبارک عنوان یافته است. (مجمع البیان، ذیل آیه 4سوره دخان)

ادامه نوشته

هشدارهاي علوي به حارث همداني


نويسنده: حجه الاسلام ابوالقاسم يعقوبي
امام علي (ع) در بخش نامه هاي نهج البلاغه (1) به "حارث همداني "رهنمودها و هشدارهايي داده است که براي هميشه و همگان در طول تاريخ سودمند و آگاهي بخش و عبرت آموز است اين نامه را در دو محور هدايت ها و هشدارها به اندازه مجال شرح خواهيم داد، لکن پيش از آن لازم است درنگي در شخصيت حارث همداني داشته باشيم.

حارث همداني
 حارث، از خواص شيعيان اميرالمؤمنين (ع) بود. او يار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترين بود (انه کان افقه الناس) در سال 65 هجري از دنيا رفت.
از برخي روايات چنين به دست مي آيد که وي به گونه اي ويژه مورد توجه و علاقه امام بود و امام به ميهماني او مي رفت از اين رو نوشته اند: روزي حارث از امام خواست که براي غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولي به اين شرط که خود را به زحمت نيفکند، به هنگام خوردن غذا تکه نان هايي که در سفره بود به خدمت امام آورد، اميرمؤمنان (ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرماييد چيزي بخرم و بياورم – امام فرمود: "هذه مما في بيتک "اين از چيزهايي است که در خانه داري و بايد براي ميهمان آورده شود (اشاره به اين که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بياور و اضافه نه، به اين معني است که نبايد قرض کرد، نه اين که فقط از خوراکي ها هر چه داخل خانه هست بياوري از پولها براي ميهمان مصرف نشود. "(2)
اين علاقه دو سويه بود، هم امام به حارث علاقمند بود و هم حارث از شيفتگان مکتب علوي بود و در اين راه سر از پا نمي شناخت و از پرچمداران دفاع از جريان ولايت علوي و اسلام ناب بشمار مي رفت. حارث مي گويد:
"نيمه روزي به خدمت اميرمؤمنان رسيدم، فرمود آمدنت نزد من براي چيست ؟ گفتم: به خدا سوگند علاقه و محبت به تو مرا اين جا آورده، فرمود: اگر در گفته ات راست بگويي مرا در سه جا خواهي ديد: هنگامي که به گلوگاهت رسيده، و در صراط و کنار حوض کوثر. (3)
در اين نامه اي که به آن اشاره شد مجموعه اي از اوامر و نواهي، هدايت ها و هشدارها از سوي امام براي حارث نوشته شده است که در اين نوشتار آن را در دو بخش به تفکيک ارائه مي دهيم:
بخش اول: هدايتها
بخش دوم: هشدارها

هدايت ها و رهنمودها
 1-قرآن محوري
 "تمسک بحبل القرآن وانتصحه، واحل حلاله و حرم حرامه و صدق بما سلف من الحق"
به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر، و حرامش را حرام، آنچه از حقايق زندگي پيشينيان در قرآن آمده است تصديق کن.
قرآن مجيد محکم ترين سند سعادت و جامع ترين قانون خوشبختي دنيا و آخرت است اين کتاب انسان را به بهترين راه هدايت مي کند (4) و خالص ترين نصيحت ها و خيرخواهي ها را پيش روي آدمي مي گذارد. هدايتگري است که در او غش نيست، راهنمايي است که صادقانه راه مي نمايد، (5) و رهزنان را نشان مي دهد، پايبندي به حلال ها و حرام هايي که در قرآن مطرح شده تضمين کننده خير دنيا و آخرت است.
گزارش ها، قصه ها و سرگذشت پيشينيان در اين کتاب اطمينان آور و شفاف و درس آموز است، باور کردن اين سرگذشت ها پشتوانه اي استوار براي حرکت به سوي کمال است زيرا همواره گذشته چراغ راه آينده است و از گذشته بايد پلي براي آينده ساخت.

ادامه نوشته

مومن هوشیار و بهره‌مندی از لحظه‌های عمر


 
 انسان تقریبا هیچ دارایی جز لحظه‌های عمر ندارد؛ زیرا هر چیز دیگری ملک انسان نیست، بلکه ملک الهی و بخشایش الهی است تا از آن بهره‌مند شود. پس همه چیز به شکل ودیعه در اختیار آدمی قرار گرفته تا بتواند از لحظه‌های زندگی خود در دنیا بدرستی استفاده کند. به نظر می‌رسد که مومنان در بهره‌مندی گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند، از این رو خداوند آنان را رستگاران و پیروزان میدان زندگی دانسته حال سؤال این است که آنان چگونه و بر اساس چه افکار و عقاید و رفتاری این‌گونه خوشبخت و سعادتمند هستند؟
در مقاله حاضر ضمن پاسخگویی به این سؤال از زبان قرآن به ضرورتهای بهره‌گیری حداکثری از فرصت عمر اشاره شده است.
***
انسان، مالک حقیقی نیست
از نظر آموزه‌های قرآنی، مالکیت، شأنی از شئون خالقیت است؛ یعنی از آنجا که خدا، خالق و رب همه اشیا است، مالک آنان نیز به شمار می‌رود؛ به همین سبب این مالکیت، مطلق بوده همه تصرفات در چیزی را شامل می‌شود. (مکارم‌شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 436، 27، ص 449) از آیاتی که رابطه «خالقیت» و «مالکیت» را ترسیم می‌کند، آیات 25 و 26 سوره زمر است.
خداوند می‌فرماید: الله خالق کل شیء و هو علی کل شیء وکیل له مقالید السموت و الارض و الذین کفرو بایات‌الله اولئک هم الخاسرون؛ خداوند، خالق همه چیز و ناظر بر همه اشیاء است. کلیدهای آسمان و زمین از آن او است و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند، زیانکارند.
مقالید به معنای کلید و به گفته لغت‌شناسان اصل آن از کلید فارسی گرفته شده است. این تعبیر، به طور معمول کنایه از مالکیت یا سلطه بر چیزی است؛ چنانکه می‌گوئیم: کلید این کار به دست فلان است؛ پس آیه پیش گفته می‌تواند هم اشاره به توحید مالکیت خداوند و هم توحید تدبیر و ربوبیت و حاکمیت او بر عالم هستی باشد. (مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 19، ص 523 و ج 24، ص 315)
بر همین اساس خداوند، انسان را مالک نفس خودش نیز نمی‌شناسد، بلکه این خداوند است که مالک نفس انسان است و هرگونه تصرف عدوانی بیرون از حدود و خطوط قرمز از سوی انسان در نفس خودش به معنای ظلم تلقی می‌شود؛ زیرا همواره ظالم غیر از مظلوم است، برخلاف علم و عالم و معلوم که می‌تواند متحد باشد، مانند علم انسان به وجود خود که از علوم حضوری است.
بر این اساس، وقتی قرآن از ظلم به نفس خود سخن می‌گوید، مراد تصرف ظالم در مظلومی است که غیر از ظالم است. خداوند می‌فرماید: و ما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون؛ خدا به آنان ظلم نکرد ولی آنان به نفس‌هایشان ظلم کردند. (آل‌عمران، آیه 117؛ و نیز اعراف،‌آیات 160 و 177؛ توبه، آیه 70؛ نحل، آیه 33)
آیات بسیاری بر مالکیت حقیقی خداوند به عنوان  آفریدگار بر همه مخلوقات در عالم تکوین دلالت می‌کند. (بقره، آیات 255 و 107؛ آل‌عمران، آیه 26؛ نساء، آیه 53؛ مائده، آیات ‍17 و 18 و 40 و 120)

ادامه نوشته

نگاهی به فضیلت شب‌های قدر و عدالت محوری حضرت علی‌(ع)(بخش نخست)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند


کنج خلوت حریم یار بهترین گوشه دنیاست که سنگ‌هایمان را با خودمان و دلمان وابکنیم.
به قول لسان‌الغیب(علیه رحمه) از خود بپرسیم: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/ کی روی ، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟
باید در شب‌های روشن قدر برای چگونه رفتن و به کجا رفتن؟ پاسخ‌های روشن و روراستی بیابیم. نکند کاروان رمضان امسال نیز از پیش رویمان بگذرد و ما همچنان در خواب غفلت به سر ببریم؟!
دل مؤمن به غنچه می‌ماند. غنچه در ابتدا سفت و محکم مانند سنگ است، اما بعدا که می‌شکفد و باز می‌شود چقدر این برگ‌ها لطافت و عطر دل‌انگیز دارند! چیزی که غنچه دل مومن را می‌گشاید، ترک معصیت و توبه در شب‌های قدر است. دل مومن که روشن شد، شکوفا شد، خندید، عطرش تمام وجودش را می‌گیرد. آن وقت است که روزه و عباداتش مقبول افتاده و روحش همچون  پرنده‌ای آزاد گشته است.
شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شست‌وشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدی‌ها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم کنیم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.
در شب قدرکه شب‌زنده‌داری می‌کنیم، خداوند نام ما را در گروه نیک‌بختان ثبت می‌کند و آتش جهنم را برما حرام می‌سازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیک‌تر شویم؟
دعاهای شب‌های رمضان مجموعه‌ای است روشنی‌بخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزش‌های آنها به صورت هدف‌هایی برای ما در می‌آیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدف‌های مطرح‌شده در دعاها گام برداریم.

 

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود. خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان

خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود.

خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

 

ادامه نوشته

«ذکر الهی »

«ذکر الهی » چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه می کند . قلب خسته و افسرده انسان با «یاد خدا» طراوت می یابد و در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاری ها، به یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جان ها به ارمغان می آورد .

انسانی که در هر لحظه به یاد خداوند و فقر و نیاز خویش به ذات اقدس الهی و عقاب و ثواب باشد، در درون خویش راهی برای رشد و نمو رذائل اخلاقی و ارتکاب معاصی نخواهد گذاشت و همواره درصدد رشد و تعالی خویش می باشد .

بنابراین «ذکر و یاد خدا» از مهم ترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می رساند .

خداوند در آیه 41 و 42 سوره احزاب می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا»

ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و او را در صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید .

مفهوم ذکر

ذکر در لغت به معنای «یاد کردن » است; خواه با زبان باشد یا با قلب یا هر دو، خواه بعد از نسیان باشد یا در ادامه ذکر، و نیز «ذکر» به معنای «حفظ شی ء» است و خلاف نسیان می باشد . (1)

به بیان دیگر، «ذکر» عبارت است از این که آدمی نیروی ادراک خود را متوجه «یاد شده » کند، یا به این که نام او را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند و مصداق مهمتر این که در قلب به یاد او باشد . (2)

طبق این معنا، «ذکر» معنای عامی دارد که هر چیزی را شامل می شود . اما آن چه خداوند در قرآن کریم به آن امر فرموده است: «ذکر خداوند» و «یادآوری نعمت های الهی » می باشد که در سایه آن، انسان غبار غفلت و دوری را از قلب خود بزداید و بر جان و روح خسته خویش، با باران الهی، گل های طاعت و بندگی را برویاند .

مراتب ذکر

ادامه نوشته

«ذکر الهی »

«ذکر الهی » چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه می کند . قلب خسته و افسرده انسان با «یاد خدا» طراوت می یابد و در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاری ها، به یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جان ها به ارمغان می آورد .

انسانی که در هر لحظه به یاد خداوند و فقر و نیاز خویش به ذات اقدس الهی و عقاب و ثواب باشد، در درون خویش راهی برای رشد و نمو رذائل اخلاقی و ارتکاب معاصی نخواهد گذاشت و همواره درصدد رشد و تعالی خویش می باشد .

بنابراین «ذکر و یاد خدا» از مهم ترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می رساند .

خداوند در آیه 41 و 42 سوره احزاب می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا»

ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و او را در صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید .

مفهوم ذکر

ذکر در لغت به معنای «یاد کردن » است; خواه با زبان باشد یا با قلب یا هر دو، خواه بعد از نسیان باشد یا در ادامه ذکر، و نیز «ذکر» به معنای «حفظ شی ء» است و خلاف نسیان می باشد . (1)

به بیان دیگر، «ذکر» عبارت است از این که آدمی نیروی ادراک خود را متوجه «یاد شده » کند، یا به این که نام او را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند و مصداق مهمتر این که در قلب به یاد او باشد . (2)

طبق این معنا، «ذکر» معنای عامی دارد که هر چیزی را شامل می شود . اما آن چه خداوند در قرآن کریم به آن امر فرموده است: «ذکر خداوند» و «یادآوری نعمت های الهی » می باشد که در سایه آن، انسان غبار غفلت و دوری را از قلب خود بزداید و بر جان و روح خسته خویش، با باران الهی، گل های طاعت و بندگی را برویاند .

مراتب ذکر

ادامه نوشته

دلایل عقلی معاد

کلیدواژه: معاد، دلایل عقلی، دلایل فطری، دلایل قرآنی.
پرسش: دلایل عقلی و فطری معاد را به تفصیل بنویسید و به کتاب‌های مهم در این باره اشاره کنید؟
پاسخ: دلایل عقلی قرآنی معاد، عبارت‌اند از: عالم آخرت لازمه هدف‌داری دنیا، برپایی عدل و رسیدن انسان به کمال است. خدایی که بار اول انسان را خلق کرد و بذر را در زمین می‌رویاند، بر معاد انسان نیز توانا است. دلایل عقلی آن هم مانند به خاطر واحد بودن نفس هر انسانی، تغییر خصوصیات بدن مضر به معاد نیست. خیرات و کمالات عقلی، هنگام وابستگی نفس به بدن حاصل نمی‌شود، و با تحقق معاد، چنین کمالاتی به دست خواهد آمد. مرگ بدن، به خاطر توجه نفس به عالم دیگر است و این به معنای بازگشت به موطن و جایگاه ابدی است. لازمه "خلقت" انسان، انتقال او به عالمی کامل‌تر است. بازگشت نفس به مبدأ، مقتضای لفظ "معاد" است. شوق نفس به مبدأ، بیش از شوق به جسم است و بالاترین لذت آن مشاهده واقعیات است. معاد تجلیگاه بعضی اسمای الاهی مثل معید، محیی، حاشر، باعث و ... است. دلایل فطری، تمام اصول و فروع دین و از جمله معاد، فطری است. میل به جاودانگی فطری است و با معاد، محقق می‌شود. غایت انسان، لذات مادی نیست. ترس از مرگ و لوازم آن، نشانه‌ای بر فطری بودن میل به بقاست.

ادامه نوشته

دلائل اثبات معاد

 

اعتقاد به معاد ناشی از اعتقاد به نبوت پیغمبران الهی است. اگر از نظر عقلی نبوت یک پیامبر را اثبات کردیم، لازم است به محتویات دعوت او نیز ایمان بیاوریم. به این ترتیب شاید به نظر برخی، ذکر دلایل عقلی برای اثبات معاد لازم ننماید. ولی از آنجا که خود قرآن و متون دینی، به شکلی عقلی به استدلال در این زمینه پرداخته اند بسیاری از متفکران اسلامی نیز همین شیوه را در پیش گرفته اند. شهید مطهری در این زمینه چنین می فرماید:

«گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن و گفتار پیامبران سرچشمه می گیرد لزومی ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن علمی بیاوریم، ولی نظر به این که خود قرآن کریم - لااقل برای نزدیک کردن مطلب به اذهان - به ذکر یک سلسله استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر می کنیم.» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص 526)

تحقق «معاد» فی نفسه یک امر محال نیست. یعنی عقلا امکان این هست که امر معاد اتفاق افتد و اگر شرایط موجود باشد و موانع مفقود، هیچ محال عقلی از وقوع معاد رخ نمی دهد. برخی امور مانند اجتماع نقیضین محال عقلی هستند و هیچگاه نمی توان تصور کرد که تحقق یابند ولی معاد این چنین نیست. بنابراین می توان ادله عقلی برای آن ذکر کرد.

 1- استدلال از طریق حکمت الهی:

مقتضای حکمت الهی این است که خلقت جهان عبث و بیهوده نباشد. جهان آخرت به عنوان مقصد نهایی این جهان مانع از عبث و بیهوده بودن خلقت می شود. یکی از آثار ایمان و اعتقاد به عالم آخرت این است که ما را از پوچ پنداری و پوچ بودن نجات می بخشد و به ما و اندیشه و هستی ما معنی می دهد. اگر معاد نباشد خلقت بیهوده و عبث خواهد بود. خداوند در قرآن می‌فرماید:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115)؛ «آیا چنین پنداشتید كه ما شما را به عبث و بازیچه آفریدیم و به سوی ما رجوع نخواهید كرد.»

 معاد متمّم و مكمّل خلقت است و جزیی از خلقت است كه با نبودن آن خلقت ناقص است، خداوند در قرآن می‌فرماید:

«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِین» (دخان/38و40)؛ «ما آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آنهاست به بازیچه خلق نكردیم آنها را به حق آفریدیم ولی اكثر مردم از آن آگاه نمی‌باشند همانا روز قیامت روز جدایی بین مؤمن و كافر و وعده‌گاه جمیع خلایق است.»

کلمه «حق» عبارت است از چیزی که اصل و واقعیت داشته باشد و خبر، مطابق آن واقعیت باشد. بنابراین، خبر خداوند مبنی بر این که معادی در پیش است حق بودنش به این معنا است که خلقت الهی به نحوی صورت گرفته است که جز با برگشتن موجودات به سوی او تام و کامل نمی شود. بنابراین، مقتضای تحقق وعده الهی، تحقق معاد است

2- استدلال از طریق عدل الهی:

ادامه نوشته

مردم داری در نگاه اسلام

 مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکه ای بودن عوامل متعددی که در شیوه های زندگی یا اقلیم های زیستن انسان تأثیر می گذارند، به وجود آمده است.

زندگی انسان را می توان به طور کلی به دو بخش اجتماعی و فردی تقسیم کرد که هر کدام آن ها دارای ابعاد و اجزای مختص خود و گاه با هم مشترک می باشد.

زندگی اجتماعی انسان بر حس غریزی اجتماعی زیستن استوار است که نوع ارتباط برقرار کردن با سایرین را از اهمیت بسیاری برخوردار می سازد. دین اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین درباره زندگی اجتماعی بشر قوانین و هنجارهای دقیقی دارد که اگر درست به کار گرفته شوند خیلی از معضلات و مشکلات اخلاقی که امروز در جامعه وجود دارد درمان می شوند.

یکی از ضرورتهای اخلاق مسلمانی و معاشرت، "مردم داری" است؛ یعنی با مردم، برای مردم و شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن. همراهی، همدردی، همگامی، هم‌خونی با دیگران و هر نام دیگری که بتوان بر آن گذاشت همه دارای یک واقعیت هستند یعنی خود را خدمتگزار و غمخوار و پیوسته با دیگران دیدن و دانستن. این رمز و راز حیات اجتماعی یک مسلمان است و برای او پایگاه مردمی و برخورداری از رافت و رحمت و مودت و حمایت مردم را فراهم می آورد.

همانطور که در مثل ماهی به آب زنده است، یک مسلمان اجتماعی به حسن سلوک با دیگران برقرار است. باید دید چه چیزهایی و چگونه رفتارهایی و چه روحیاتی این زمینه و موقعیت و پایگاه را برای انسان پدید می آورد؟

وقتی هدف یک مسلمان، خدمت بیشتر به همنوعان است باید راه و رسم آن را هم بیاموزد. مردم داری یکی از این رمزها است.

نمودهای مردم داری

بدون شناخت نمودها و شاخص‌های مردم داری و این خصلت نیکو، نمی توان به رمز آن دست یافت. چه روحیه ها و خصلت هایی سبب جذب دیگران می شود؟ چه رفتارهایی باعث ضعف اخلاق و منش مسلمانی ما می شود؟ و مواردی از این دست. مولفه هایی مانند خوش خلقی، عفو و گذشت، خیرخواهی، محبت و صله رحم (رسیدگی به یکدیگر) را می توان جزو نمودهای مردم‌داری برشمرد.

اما برای تبیین دقیق‌تر موضوع به بررسی جایگاه خوش‌خلقی میان مردم می پردازیم:

خوش اخلاقی

حسن خلق کمندی است که دیگران را در دام محبت اسیر می کند. کیست که از برخورد شایسته خوشش نیاید و جذب چنین انسانی نشود. اهمیت حسن خلق که خود در کلام معصومین (ع) دارای مراتب و درجاتی است تا بدان جاست که پیامبر اسلام (ص) خود را مبعوث به اتمام مکارم اخلاق معرفی می کنند.

حسن خلق در روایات و احادیث با مشوق هایی چون افزایش طول عمر، پاک شدن از گناهان، اجر روزه، کامل شدن ایمان و حتی جهاد در راه خدا مورد تاکید قرار گرفته است.

اما در دنیای معاصرکه بشر می رود تا اخلاق را به حاشیه براند و منفعت را جایگزین آن نماید، باید دید چه رفتارهایی باعث تقویت و چه آفتهایی باعث ضعف اخلاق می شود تا با پرهیز از آنها راه را برای تقویت اخلاقی خود و در نهایت جامعه باز نگه داشت.

موید های اخلاق خوش

ادامه نوشته

مردم سالاری در بینش و منش امام علی علیه السلام

منابع مقاله: فصلنامه علوم سیاسی، شماره 11، سید مرتضی هزاوه ای؛

مقدمه

واژه مردم سالاری چندی است که در ادبیات سیاسی جامعه ما رواج یافته و مورد بحث و مداقه صاحب نظران داخلی و خارجی، محافل آکادمیک و دانشگاهی، مطبوعات و رسانه ها و احزاب و تشکل های مختلف سیاسی قرار گرفته است.از سوی دیگر، امسال به ابتکار مقام معظم رهبری به نام مبارک امیرمؤمنان علی علیه السلام مزین گشت و با این امر بستری فرهنگی - تحقیقاتی در راستای شناخت بیشتر ابعاد وجودی آن حضرت در جامعه ما فراهم آمد.با توجه به این که همه مفاهیم و کلمات بسته به فضای فرهنگی و ارزشی خاص حاکم بر جامعه، می باید مورد استفاده قرار گیرند و طبعا در جمهوری اسلامی نیز واژه هایی چون دموکراسی یا مردم سالاری، جامعه مدنی در چارچوب هنجارها و نرم های خاص جامعه مورد نظر است، و نیز با عنایت به سابقه درخشان حکومت دینی امام علی علیه السلام در مقطعی خاص در امت اسلامی که مردم سالاری به مفهوم حقیقی را تجلی می بخشید و امروز نیز بشر نیازمند چنان نظم اجتماعی بر پایه معنویت است، تصمیم گرفتم که با اشاره به دیدگاه های نظری و سیره عملی امام علی به تبیین این موضوع بپردازم. (1) آنچه گرد آمده، نه در حد و اندازه عظمت آن شخصیت بی بدیل که در حد بضاعت اندک و با توجه به رعایت اختصار بوده است.

بخش اول، نقش مردم در شکل گیری حکومت دینی و نظام سیاسی

یکی از مباحث مهم در شکل گیری نظام های سیاسی و تاسیس نهادهای حکومتی مساله مشروعیت سیاسی است.منظور از مشروعیت سیاسی به طور خلاصه، عامل عقلانی توجیه اعمال قدرت سیاسی است یا به عبارت دیگر، عامل یا عنصری است که قدرت برهنه و عریان را به اقتدار مورد پذیرش مردم تبدیل می کند.در این جا قصد بحث درباره مبنای مشروعیت سیاسی در حکومت دینی و تمایز مقبولیت و مشروعیت در نظریه حکومت دینی نداریم ; اما به طور مختصر می توان گفت حکومتی مشروعیت دارد که مردم از روی رضا و رغبت اوامر حکومت کنندگان را بپذیرند.در دیدگاه اسلامی به مساله مشروعیت حکومت از دو زاویه نگاه شده است:

الف) دیدگاه دولت - امامت (دیدگاه تشیع) :

این دیدگاه خود دارای دو مرحله ظهور و غیبت است.در زمان ظهور امام، تشیع امامت را یک بحث اعتقادی در امتداد نبوت می داند و آن را جزو اصول مذهب خود و روایات (3) آن را عهد الهی می داند که از سوی خدا با ائمه بسته شده و مشروعیت حکومت ائمه بدین سان تنها از ناحیه خداوند است و حتی وصیت امام هم منشا مشروعیت امام بعدی نیست.البته در این دیدگاه میان مشروعیت و مقبولیت تمایز وجود دارد، یعنی حکومت ائمه که مشروعیت الهی دارد، هیچ گاه به زور بر مردم حکومت نخواهد کرد; به عبارت دیگر، با پذیرش مردم قدرت و توان اعمال می یابد ; اما در عصر غیبت بحث های فراوانی درباره مشروعیت حکومت در این دوره صورت گرفته است و ثمره آن مباحث، سه نظریه مختلف است که ذکر همه آنها از حوصله این مقاله خارج است و فقط فهرست گونه به آنها اشاره می شود:

1.نظریه ولایت نیابی:

ادامه نوشته

مردم دوستی در سنت و سیره

بررسی نوعدوستی در آموزه های عقلانی و دینی

در مقاله حاضر نویسنده به برخی آموزه های عقلی و دینی پیرامون ضرورت دوستی با مردم و نوعدوستی اشاره کرده راههای تقویت این نوعدوستی را تشریح نموده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

نوع دوستی، گرایش طبیعی

شاید یکی از زیباترین اصطلاحات در ادبیات جهان، نوعدوستی باشد. نوعدوستی انگیزه همدردی با دیگران را در انسان بوجود می آورد همراهی و همدلی آنان را سبب می شود.

تاثیر این واژگان در ادبیات و گفتمان جهانی تا آن اندازه است که بسیاری از سیاستمداران جهان برای دست یابی به اهداف خود و تسلط بر افکار و قلوب جهانیان در یک جنگ نرم از آن به عنوان سلاحی کارآمد و بی هزینه بهره می گیرند؛ چرا که مسایلی چون حقوق بشر، آزادی، برابری و برادری و مانند آن که در جنگ نرم مهم ترین و کارآمدترین سلاح است، تحت مقوله نوعدوستی معنا می یابد.

به سخن دیگر، نوعدوستی و مردم دوستی در ذات انسان نهفته است و آدمی به هر دلیلی به طور طبیعی گرایش به هم نوع دارد و در جنگ هم نوع و طبیعت همواره بی توجه به نژاد، زبان، فرهنگ، دین و مذهب به یاری همنوع می شتابد.

البته شاید وجود نزاعها و درگیری ها در گوشه جهان شما را به اندیشه فروبرد که اگر خصلت و طبیعت آدمی این گونه است، چرا این همه جنگ و کشتار در جهان به وقوع می پیوندند؟ در پاسخ باید به این مطلب توجه داشت که تضاد منافع عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارهاست. انسان ها در برابر طبیعت با هم متحد هستند؛ چون منافع ایشان این گونه اقتضا می کند که پشتیبان یک دیگر باشند، اما هر گاه دشمن غیر همنوع شکست خورد، آن خاستگاه های دیگری از این قبیل، به جنگ هم می روند بدین ترتیب هم نوع دوستی به کناری می رود و جای آن را جنگ و کشتار می گیرد.

عقل و فطرت، خاستگاه نوعدوستی

با این همه، اگر انسان ها هواهای نفسانی را به کنار نهند و به جای وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو، حکم به نوعدوستی می کند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند می شمارد، چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر می شمارد. به این معنا که حتی اگر شخص بخواهد به منافع بیش تری دست یابد، تحصیل آن از طریق تعاون، شدنی تر و امکان پذیرتر است؛ زیرا رقابتی که بوی خون و خشونت بدهد، هرگز به پایان نمی رسد و بار کژی است که به منزل و مقصد نرسد؛ چرا که خشونت ، زاده خشونت است و هزینه های گزافی بر شخص و جامعه تحمیل می کند و در یک حساب سرانگشتی همواره اختلاف و خشونت، موجب زیان و ضرر حتی برای طرف برنده نزاع و درگیری است. از این رو خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تاکید می کند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر می شمارد که آسایش و آرامش عمومی را موجب می شود.

پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوعدوستی و محبت با مردم می فرماید: راس العقل بعدالایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و راس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۱۳۱) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را همچون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم درمقام سر آن می باشد. بنابر این، عقل هر کسی را باید با توجه به میزان ایمان و نوعدوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سست ایمان است و یا کسی که نوعدوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوعدوستی در او سست و ضعیف می باشد، باید در عقل او شک کرد.

ادامه نوشته

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش م

نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.

باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.

ادامه نوشته

طریقت بندگی در کلام امام حسن مجتبی(ع)

 مصطفی کریمی
  عبودیت مهم‌ترین هدف آفرینش انسان است. خداوند انسان را آفرید تا از طریق عبادت، او را در مقام خلافت قرار دهد. اما اینکه چگونه بندگی و عبادت کنیم تا این هدف برآورده شود، مسئله‌ای است که در آموزه‌های دینی تبیین شده است. پیامبران و امامان(ع) به عنوان رسولان الهی بر آن هستند تا این راه را به خوبی تشریح کنند و هرگونه شک و تردید و شبهه‌ای را بزدایند. بنابراین مراجعه به آموزه‌های آنان برای شناخت بهترین و کامل‌ترین طریقت بندگی ضروری است. نویسنده در مطلب زیر به سراغ آموزه‌های کلامی امام حسن مجتبی(ع) سرور جوانان بهشت رفته تا طریقت بندگی را از زبان ایشان واکاوی کند.
***
طریقت بندگی چیست؟ این پرسشی است که پاسخ آن را هر قلب سلیم و فطرت سالم می‌داند و اصولاً ذات انسان به طور طبیعی گرایش به بندگی و عبودیت دارد؛ هر چند که گاه به علل درونی و بیرونی در مصداق اشتباه می‌کند.
اما اینکه بهترین طریقت بندگی و کامل‌ترین و آسان‌ترین آن چیست، پاسخ آن را می‌توان در کتب آسمانی بویژه آموزه‌های قرآن جست که کتاب الهی بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییر است.
این آموزه‌ها در حقیقت در مقام تبیین بهترین و نیکوترین شیوه بندگی است. مجموعه‌ای که از آن به دین اسلام یاد می‌شود، بر آن است تا در قالب شریعت، افکار و رفتار انسانی را شکل دهد تا به آسان‌ترین و کامل‌ترین شیوه، عبادت الهی را بجا آورد و بندگی را به تمام حقیقت آن داشته باشد.
از آنجا که این مجموعه، بسیار بزرگ و پرحجم است، اگر بخواهیم بندگی را در یک کلمه خلاصه کنیم، می‌توان آن را در انجام واجبات و ترک محرمات دانست. البته ترک محرمات الهی به یک معنا بیانگر انجام واجبات نیز است؛ زیرا ترک واجب حرام است. پس وقتی می‌گوئیم که محارم الهی را ترک کنید، یعنی به واجبات الهی نیز گردن بنهید. از این‌رو می‌توان گفت که انسان برای رسیدن به مفهوم و حقیقت عبادت و عبودیت می‌بایست از محارم الهی اجتناب کند. برهمین اساس امام حسن مجتبی(ع) در بیان اینکه چگونه می‌توان به مقام بندگی رسید و مصداق عابد شد، فرموده است: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. (بحارالأنوار، ج78، ص112، س8)
تأثیر زمان و مکان
 در اعمال عبادی

ادامه نوشته

هشدارهاي علوي به حارث همداني


نويسنده: حجه الاسلام ابوالقاسم يعقوبي
امام علي (ع) در بخش نامه هاي نهج البلاغه (1) به "حارث همداني "رهنمودها و هشدارهايي داده است که براي هميشه و همگان در طول تاريخ سودمند و آگاهي بخش و عبرت آموز است اين نامه را در دو محور هدايت ها و هشدارها به اندازه مجال شرح خواهيم داد، لکن پيش از آن لازم است درنگي در شخصيت حارث همداني داشته باشيم.

حارث همداني
 حارث، از خواص شيعيان اميرالمؤمنين (ع) بود. او يار وفادار و فداکار و از فقها و دانشمندان زمانش، برترين بود (انه کان افقه الناس) در سال 65 هجري از دنيا رفت.
از برخي روايات چنين به دست مي آيد که وي به گونه اي ويژه مورد توجه و علاقه امام بود و امام به ميهماني او مي رفت از اين رو نوشته اند: روزي حارث از امام خواست که براي غذا به خانه او برود حضرت قبول کرد، ولي به اين شرط که خود را به زحمت نيفکند، به هنگام خوردن غذا تکه نان هايي که در سفره بود به خدمت امام آورد، اميرمؤمنان (ع) مشغول خوردن شد، حارث گفت: من پول هم دارم – و آنها را نشان داد، اگر اجازه بفرماييد چيزي بخرم و بياورم – امام فرمود: "هذه مما في بيتک "اين از چيزهايي است که در خانه داري و بايد براي ميهمان آورده شود (اشاره به اين که اگر من گفتم از آنچه در خانه است بياور و اضافه نه، به اين معني است که نبايد قرض کرد، نه اين که فقط از خوراکي ها هر چه داخل خانه هست بياوري از پولها براي ميهمان مصرف نشود. "(2)
اين علاقه دو سويه بود، هم امام به حارث علاقمند بود و هم حارث از شيفتگان مکتب علوي بود و در اين راه سر از پا نمي شناخت و از پرچمداران دفاع از جريان ولايت علوي و اسلام ناب بشمار مي رفت. حارث مي گويد:
"نيمه روزي به خدمت اميرم

ادامه نوشته

نامه امام علی ع به حارث همدانی

: محمدصادق رضائی

نهج البلاغة-ترجمه دشتى  ص: 613

ترجمه نامه 69

(نامه به حارث همدانى)

اخلاق كارگزاران حكومتى‏

به ریسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصیحت پذیر، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار ، و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصدیق كن، و از حوادث گذشته تاریخ، براى آینده عبرت گیر، كه حوادث روزگار با یكدیگر همانند بوده، و پایان دنیا به آغازش مى‏پیوندد، و همه آن رفتنى است.

نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نیاور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آن كه بدانى از نجات یافتگانى، از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیز، از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهیز كن، از هر كارى كه از كننده آن پرسش كنند، نپذیرد یا عذر خواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تیر گفتار دیگران قرار نده، و هر چه شنیدى باز گو مكن، كه نشانه دروغگویى است، و هر خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است.

خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آینده خوبى داشته باشى، نعمت‏هایى كه خدا به تو بخشیده نیكو دار، و نعمت‏هایى كه در اختیار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمت‏هاى خود را در تو آشكارا بنگرد.

اوصاف مؤمنان‏

و بدان، بهترین مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پیشاپیش تقدیم كند، چه آن را كه پیش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به دیگران مى‏رسد.

از دوستى با بى‏خردان و خلافكاران بپرهیز، زیرا هر كس را از آن كه دوست اوست مى‏شناسند، و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زیرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهایى كه مردم آن از یاد خدا غافلند، و به یكدیگر ستم روا مى‏دارند، و بر اطاعت از خدا به یكدیگر كمك نمى‏كنند، بپرهیز.

در چیزى اندیشه كن كه یارى‏ات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهیز كن كه جاى حاضر شدن شیطان، و بر انگیخته شدن فتنه‏هاست، و به افراد پایین‏تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پیش از نماز مسافرت مكن،

جز براى جهاد در راه خدا، و یا كارى كه از انجام آن ناچارى. در همه كارهایت خدا را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چیز برتر است.

روش به كار گیرى نفس در خوبى‏ها

نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر چیزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به كارش گیر، جز در آنچه كه بر تو واجب است، و باید آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهیز از آن كه مرگ تو فرا رسد در حالى كه از پروردگارت گریزان، و در دنیاپرستى غرق باشى. از همنشینى با فاسقان بپرهیز كه شر به شر مى‏پیوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از خشم بپرهیز كه لشگر بزرگ شیطان است. با درود.

ادامه نوشته

آثار تربیتی بشارت و انذار

 

پرسش : چرا در آیات قرآن «بشارت» و «انذار» در کنار یکدیگر آمده است؟ پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: «بشارت» و «انذار» یا «تشویق» و «تهدید» بخش مهمى از انگیزه هاى تربیتى و حرکت هاى اجتماعى را تشکیل مى دهد، آدمى هم باید در برابر انجام کار نیک «تشویق» شود، و هم در برابر کار بد «توبیخ» بیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند.
«تشویق» به تنهائى براى رسیدن به تکامل فرد یا جامعه کافى نیست؛ زیرا انسان در این صورت مطمئن است انجام گناه خطرى براى او ندارد.
فى المثل مى بینیم: پیروان کنونى مسیح(علیه السلام) عقیده به «فداء» دارند، و معتقدند حضرت مسیح(علیه السلام) فداى گناهان آنها گردیده، حتى رهبرانشان گاه سند بهشت به آنها مى فروشند و گاه گناهشان را از طرف خدا مى بخشند! مسلماً چنین جمعیتى به آسانى مرتکب گناه مى شود.
در «قاموس کتاب مقدس» مى خوانیم: «... فدا نیز اشاره به کفاره خون گران بهاى مسیح است که گناه جمیع ماها بر او گذارده شد و گناهان ما را در جسد خود بر صلیب متحمل شد»!
مسلماً این منطق نادرست، افراد را در ارتکاب گناه جسور مى کند.
کوتاه سخن این که آنها که تصور مى کنند تنها تشویق براى تربیت انسان (اعم از کودکان و بزرگسالان) کافى است، و باید تنبیه، تهدید و کیفر را به کلى شست و کنار گذاشت، سخت در اشتباهند، همان گونه که پایه تربیت را تنها بر ترس و تهدید گذاردن و از جنبه هاى تشویقى غافل بودن نیز گمراهى و بى خبرى است.
این هر دو گروه در شناخت انسان در اشتباهند؛ توجه ندارند: انسان مجموعه اى است از بیم و امید، از حب ذات و علاقه به حیات، و نفرت از فناء و نیستى، ترکیبى است از جلب منفعت و دفع ضرر.
آیا انسانى که ابعاد روح او را این دو تشکیل مى دهد، ممکن است پایه تربیتش تنها روى یک قسمت باشد؟
مخصوصاً تعادل میان این دو لازم است که: اگر تشویق و امید از حد بگذرد باعث جرأت و غفلت است.
و اگر بیم و انذار بیش از اندازه باشد نتیجه اش یأس و نومیدى و خاموش شدن شعله هاى عشق و تحرک است.
درست به همین دلیل در آیات قرآن، «نذیر» و «بشیر» یا «انذار» و «بشارت» در کنار هم قرار گرفته، حتى گاهى «بشارت» بر «انذار» مقدم است، مانند آیه 119 سوره «بقره»: «إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً»؛ (ما تو را به حق براى بشارت و انذار [مردم جهان] فرستادیم) و گاه به عکس، «نذیر» بر «بشیر» تقدم یافته، مانند آیه 188 سوره «اعراف»: «إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْم یُؤْمِنُونَ»؛ (من بیم دهنده و بشارت دهنده ام براى افرادى که ایمان مى آورند).
هر چند در اکثر آیات قرآن، بشارت مقدم داشته شده این نیز ممکن است به خاطر این باشد که در مجموع، رحمت خدا بر عذاب و غضب او پیشى گرفته است «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ».(1)،(2)

        پی نوشت:

        (1). «مصباح المتهجد»، صفحات 442 و 696 (مؤسسه فقه الشیعه، بیروت)؛ کتاب «المزار»، صفحه 161 (کنگره شیخ مفید)؛ «بحار الانوار»، جلد 91، صفحات 239 و 386، و جلد 95، صفحه 232.

(2). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 485.

   

 

ادامه نوشته

آثار ذكر



«یاد خداوند» آثار و بركات فراوانی دارد كه در آیات و روایات به آن اشاره شده است. در این جا به برخی از آنها اشاره می‌كنیم:

1- مورد یاد خدا قرار گرفتن

 «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِی وَلاَ تَكْفُرُونِ» (1) مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم و كفران نورزید.

 ذكر خدا معنای وسیع و مصادیق فراوانی دارد. انسانی كه در تمامی لحظات زندگی به یاد ذات پاكی است كه سرچشمه تمام خوبی‌ها و نیك‌ها می‌باشد و به این وسیله روح و جان خود را پاك و روشن می‌سازد، خداوند نیز در تمامی مراحل زندگی و در اوج مشكلات و سختی‌ها او را تنها نمی‌گذارد.

 2- همنشینی با خدا

كسی كه همواره به یاد خدا باشد، خداوند همنشین و جلیس او خواهد بود چنان كه در حدیث قدسی به حضرت موسی (ع) فرمود: ای موسی؛ من همنشین كسی هستم كه مرا یاد كند، موسی سؤال كرد: روزی كه هیچ پناهی نیست جز پناه تو چه كسی در پناه تو خواهد بود. فرمود: آنها كه مرا یاد می‌كنند و من نیز آنان را یاری می‌كنم، و با هم دوستی می‌كنند در راه من، پس دوست دارم آنها را، اینان كسانی هستند كه وقتی بخواهم به اهل زمین بدی برسانم، آنها را یاد كرده و به خاطر آنان بدی را دفع می‌كنم. (2)

 3- محبت خداوند

انسانی كه پیوسته به یاد خداست، حب الهی در قلبش جای می‌گیرد. چنانچه در زندگی روزمره نیز چنین است كه اگر انسان در تمامی ساعات و در تمامی افكار خود شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، كم كم محبت او در قلبش حاكم می‌شود. در روایت نیز آمده است.

ادامه نوشته

آیا قرآن بیشتر بشارت دارد یا آنکه غالبا انذار می دهد؟

۱. در قرآن كریم، ابشار و انذار توأمان و با یكدیگر مطرح شده اند:
«یَـأَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّـآ أَرْسَلْنَـكَ شَـهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا؛[احزاب،۴۵] اى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به درستى كه ما تو را به عنوان گواه بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم.»
«إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً؛[بقره ۱۱۹] ما تو را به حق، براى بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم»
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً؛[سباء ۲۸] و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى»

۲. دلیل توأم بودن بشارت وانذار آن است كه، نیمى از وجود انسان را علاقه جلب منفعت و نیم دیگر آن را، دفع ضرر تشكیل مى دهد.

۳. در نگاهى دیگر، بشارت و انذار یا تشویق و تهدید، بخش مهمى از فرآیند تربیتى انسان، و نیز انگیزه فعالیت هاى اجتماعى او را تشكیل مى دهد. تشویق در برابر انجام كار نیك، سبب آمادگى بیشتر انسان در پیمودن آن مسیر شده، و نیز كیفر در قبال انجام كار بد، موجب دست برداشتن انسان از آن راه خطا مى گردد.

۴. تعادل میان این دو ویژگى انسان; یعنى جلب منفعت و دفع ضرر، و دو حالت درونى متناسب با آن ; یعنى بیم و امید، ضرورى بوده، و نباید پایه تربیتى انسان تنها بر روى یك قسمت باشد; زیرا اگر تشویق و امید از حد مجاز خود بگذرد، سبب جرئت و غفلت انسان، و چنان چه بیم و انذار بیش ازاندازه باشد، یأس و ناامیدى را به دنبال خواهد داشت. درست به همین دلیل است كه در قرآن كریم، بشارت و انذار، در كنار یكدیگر ذكر شده اند.

ادامه نوشته

هدف از انذار در قرآن

پیامبران در سطح گسترده ای درگیر هدایت و کنترل رفتار انسان ها بوده اند. آن ها با استفاده از انذار و تبشیر، مردم را ترغیب می کرده اند تا اعمالشان را کنترل کنند. با وجود منهیات و اعلام نتایج شوم گناهان، و با وجود اوامر مؤکد در انجام تکالیف و وعده پاداش های فراوانی به مؤمنان و مخلصان، واکنش مردم نسبت به این «بیم و امیدها» یکسان نبوده است. بعضی از مردم چنان تحت تأثیر پیام دعوت پیامبران واقع می شدند که خود را فدای دینشان می کردند، در حالی که برخی دیگر نه تنها گفته های پیامبران را رد می نمودند، بلکه انذار و تبشیرها را بی ارزش تلقی کرده، آن را به تمسخر می گرفتند. مخصوصاً فرمانروایان و ثروتمندان و رهبانان جامعه که سرمست عیش و نوش، و مغرور به مال و مکنت یا علم و دانش خودشان بودند، سرسختانه کمر به مبارزه با ایشان می بستند و بسیاری از قشرهای دیگر را به دنبال خود می کشاندند و از پیروی حق بازمی داشتند. خداوند دراین باره، آیات الهی را به بادهای بشارت آور تشبیه کرده است: همانگونه که خداوند برای احیای زمین ها، بادها را بشارت دهنده باران رحمت خود به نقاط مختلف می فرستد و با آن زمین های مستعد و هموار و پاکیزه را سرسبز و زنده می گرداند، برای احیای ملت ها نیز، پیامبران را به عنوان بشارت دهندگانی همراه با آیات هدایت به سوی همه ملت ها و سرزمین ها می فرستد، ولی بعضی از ملت ها و سرزمین ها خود را آماده پذیرش هدایت و تربیت کرده و آیات الهی را در خود می پذیرند و زنده می شوند و بعضی همچون زمین های بلند و ناهموار و آلوده در اثر گناه و تکبر و پلیدی ها، آیات الهی را نمی پذیرند و از هدایت و تربیت الهی به دور می مانند؛

«هُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَی رَحمَتِهِ؛1 او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد».

در این جا سؤالی مطرح می شود که: چرا با این که می دانیم دستور از طرف خداوند صادر شده و متن و محتوای آن دستور، کتب آسمانی و الهی است و مجریان آن پیامبران و مؤمنان هستند و جایگاه ابدی پاداش و کیفر، بهشت و جهنم است؛ اکثر مردم این هشدارها را نمی پذیرند؟!

در پاسخ باید گفت: مرور آیات مربوطه نشان می دهد که دلیل این واکنش ها نداشتن قابلیت و توانایی لازم در بسیاری از مردم است و به اصطلاح «عیب از دین نیست، بلکه از دیندار است».

برخی عنوان های قرآنی موانع انذار

در قرآن به آیات زیادی برمی خوریم که علت این پدیده را وجود مانع و حجاب بر عقل، قلب، گوش و چشم انسان می داند، موانعی که درک و فهم صحیح محتوای وحی و کلمات معصومین (علیهم السلام) را غیر ممکن می سازد.

حال به ذکر چند مورد از موانع و حجاب هایی که در قرآن منعکس شده می پردازیم:

«إنَّ الَّذینَ کَفَروا سَواءٌ عَلَیهِم ءَأنذَرتَهُم، أم لَم تُنْذِرهُم لا یُؤمِنُون خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ؛2 کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشم هایشان پرده افکنده و عذاب بزرگی در انتظار آن هاست».

پیامد عدم تأثیر انذار

ادامه نوشته

محور قرار دادن خدا در امور سبب دوری جهل از دل و زندگی انسان می‌شود

 باید جاهلیت و عصبیت را از دل و درون بیرون کرد و این با محور قراردادن خدا، تکلیف مداری و ولایت مداری امکان پذیر است.

  اگر انسان خدا را محور زندگی خود قرار دهد به جاهلیت اولی و اخری گرفتار نخواهد شد و همیشه گوش به فرمان حق است و به مصلحت شخصی کاری ندارد و مسلمان یهودی صفت نمی شود.

      دورترین مسلمان را از حیث شباهت داشتن به رسول الله (ص) را کسانی هستند که 9 خصلت را داشته باشند: کسی که فقط اسم اسلام را به یدک می کشد و به قرآن و سنت پیامبر (ص) عمل نمی کند مانند داعشی ها، وهابیون، آل سعود و آل خلیفه و سفیانی.

 کسی که بد زبان و فحاش، دروغگو، بخیل و تاریک دل است و نور علم، ایمان، تبعیت و نور عمل صالح بر او نتابیده است و همچنین انسان کینه توز، حسود، سنگدل و کسی که از هر خیر و خوبی دور است و به خود و دیگران خیر نمی رساند دورترین مسلمان از حیث شباهت داشتن به رسول الله است.

 نشانه های تسلط شیطان بر انسان؛ به راحتی گناه کردن، توجیه گناه و توبه نکردن است

کسی که به راحتی گناه انجام می دهد و آن را توجیه و ادامه می دهد و توبه هم نمی کند شیطان بر او غلبه کرده است. مثل برادران حضرت یوسف (ع).

 چنین فردی شیطان زده شده و ضد ولایت است و شرک خفی دارد، کار علمی، معرفتی و عملی سه شرط لازم برای تهذیب نفس و مدیریت بر خویشتن است

علوم به سه مرحله تقسیم می شوند : علوم حسی و تجربی، علوم عقلیه و علوم شهودیه هر کدام یک سوم علوم را تشکیل می دهند، از این رو برای تهذیب نفس هر سه کار لازم است، هم کار علمی یعنی شک و شبهه ای نداشته باشد، هم کار معرفتی یعنی ایمان پا بر جا و راسخ باشد؛ و هم کار عملی یعنی عمل صالح انجام دهد، همچنین برای رسیدن به این علوم باید صبر داشته باشد. صبر بر طاعت، صبر بر محرمات، صبر بر سختی‌ها و بلاها و صبر بر عدو لازم است.

 کسی که می خواهد به علم شهودی برسد خوراک و آشامیدنی اش بر طبق نیاز می باشد. بدخوری، پرخوری و حرام خواری ندارد و نیز از شبهه ناک ها دوری می‌کند.

 کسی که زیبایی واسطه فیض را می‌بیند و به زیبایی خدا می رسد، دیگر زیبایی ظاهری دنیوی را نمی‌بیند و هر چه خدا امر کند و معصوم(ع) نیز به اذن خدا گوید عمل می‌کند، وی دیگر ظاهربین نیست زیرا مغزش را از علم و یقین پر کرده است.

 حیا و شرم  خوب است اما بی حیایی همه جا بد است حتی در فضای مجازی مجاز نیست. حیا در سه مورد ناشایست است؛ جایی که فرد به عنوان رییس یا میزبان باشد به خاطر حیا یا شرم پذیرایی نکند. همچنین از پدر یا معلم شرم کند و نایستد.

  حق طلب کردنی است و برای به دست آوردن حق نباید شرم و حیا داشت

برای به دست آوردن حق باید تلاش کرد، حق طلب کردنی است و دادنی نیست. دشمن حق را به تو نخواهد داد و باید از موضع قدرت حقت را از دشمن بگیری نه از موضع انفعال، یا از موضع ضعف.

 ایرانی ها (برادران سلمان فارسی) در آخر الزمان چند بار حقشان را از کفار طلب می کنند کفار حقشان را نمی دهند در آخر با یک دست قرآن ها را بلند می کنند و با دست دیگر اسلحه می گیرند و از جنگ خسته نمی شوند. دشمن می گوید بیایید حقتان را بگیرید ولی آن ها قبول نمی کنند و تا این امکانات و حکومت را تحویل امام زمان ندهند دست از جنگ بر نمی دارند و یک لحظه ترس از دشمنان آنان را نمی گیرد. بلکه مؤمنین راسخند.

 هر نوع شرطی که پول اضافی باشد سود پول است و ربای قرضی و حرام است. ربای قرضی قرض الحسنه نیست. قرض السیئه و گناه کبیره است. قرض الحسنه تضاعف الهی است و به توان مثبت بی تهایت معنوی است که هیچ کس نمی داند فضل و کرم خداوند چقدر است. /861/202/ب2

 

ادامه نوشته

مردم دوستی در سنت و سیره

 

بررسی نوعدوستی در آموزه های عقلانی و دینی

 

در مقاله حاضر نویسنده به برخی آموزه های عقلی و دینی پیرامون ضرورت دوستی با مردم و نوعدوستی اشاره کرده راههای تقویت این نوعدوستی را تشریح نموده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

نوع دوستی، گرایش طبیعی

شاید یکی از زیباترین اصطلاحات در ادبیات جهان، نوعدوستی باشد. نوعدوستی انگیزه همدردی با دیگران را در انسان بوجود می آورد همراهی و همدلی آنان را سبب می شود.

تاثیر این واژگان در ادبیات و گفتمان جهانی تا آن اندازه است که بسیاری از سیاستمداران جهان برای دست یابی به اهداف خود و تسلط بر افکار و قلوب جهانیان در یک جنگ نرم از آن به عنوان سلاحی کارآمد و بی هزینه بهره می گیرند؛ چرا که مسایلی چون حقوق بشر، آزادی، برابری و برادری و مانند آن که در جنگ نرم مهم ترین و کارآمدترین سلاح است، تحت مقوله نوعدوستی معنا می یابد.

به سخن دیگر، نوعدوستی و مردم دوستی در ذات انسان نهفته است و آدمی به هر دلیلی به طور طبیعی گرایش به هم نوع دارد و در جنگ هم نوع و طبیعت همواره بی توجه به نژاد، زبان، فرهنگ، دین و مذهب به یاری همنوع می شتابد.

البته شاید وجود نزاعها و درگیری ها در گوشه جهان شما را به اندیشه فروبرد که اگر خصلت و طبیعت آدمی این گونه است، چرا این همه جنگ و کشتار در جهان به وقوع می پیوندند؟ در پاسخ باید به این مطلب توجه داشت که تضاد منافع عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارهاست. انسان ها در برابر طبیعت با هم متحد هستند؛ چون منافع ایشان این گونه اقتضا می کند که پشتیبان یک دیگر باشند، اما هر گاه دشمن غیر همنوع شکست خورد، آن خاستگاه های دیگری از این قبیل، به جنگ هم می روند بدین ترتیب هم نوع دوستی به کناری می رود و جای آن را جنگ و کشتار می گیرد.

عقل و فطرت، خاستگاه نوعدوستی

با این همه، اگر انسان ها هواهای نفسانی را به کنار نهند و به جای وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو، حکم به نوعدوستی می کند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند می شمارد، چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر می شمارد. به این معنا که حتی اگر شخص بخواهد به منافع بیش تری دست یابد، تحصیل آن از طریق تعاون، شدنی تر و امکان پذیرتر است؛ زیرا رقابتی که بوی خون و خشونت بدهد، هرگز به پایان نمی رسد و بار کژی است که به منزل و مقصد نرسد؛ چرا که خشونت ، زاده خشونت است و هزینه های گزافی بر شخص و جامعه تحمیل می کند و در یک حساب سرانگشتی همواره اختلاف و خشونت، موجب زیان و ضرر حتی برای طرف برنده نزاع و درگیری است. از این رو خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تاکید می کند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر می شمارد که آسایش و آرامش عمومی را موجب می شود.

پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوعدوستی و محبت با مردم می فرماید: راس العقل بعدالایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و راس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۱۳۱) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را همچون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم درمقام سر آن می باشد. بنابر این، عقل هر کسی را باید با توجه به میزان ایمان و نوعدوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سست ایمان است و یا کسی که نوعدوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوعدوستی در او سست و ضعیف می باشد، باید در عقل او شک کرد.

این بدان معناست که عقل انسانی به طور طبیعی و فطری به دو امر مهم که نشانه عقل است، فرمان می دهد و آن ایمان و نوعدوستی است.

امام صادق(ع) از پیامبر گرامی(ص) نقل می کند که فرمود: التودد الی الناس، نصف العقل؛ دوستی با مردم نیمی از عقل است. (وسایل الشیعه، حر عاملی، ج۸، ص ۴۳۴) در این روایت نیز برای عقل و خرد دو مقوم برمی شمارد که یکی از آن نوعدوستی است. با توجه به روایت پیشین می توان گفت که نیم دیگر عقل همان ایمان می باشد. بنابراین، نشانه عقل و خرد در کسی را باید در همان ایمان و نوعدوستی وی جست و کسی که از ایمان و نوعدوستی بی بهره است، در حقیقت بی بهره از عقل و خرد و انسان سفیه است.

راه های تقویت نوعدوستی

اکنون این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان عقل و خرد را در خود با نوعدوستی تقویت کرد و از تاثیر وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی رهایی یافت و از جنگ و نزاع در امان ماند؟

از سنت و سیره معصومان(ع) که الگوهای زندگی بهتر و برتر هستند، چنین برمی آید که باید به اموری توجه یافت که موجبات انس و تالیف قلوب می شود؛ چرا که انس هر انسانی با انسان دیگر، محبت را در دل ها زنده می کند و همین آشنایی موجبات تالیف قلوب و همدلی و در نهایت همراهی و همکاری ها را تحقق می بخشد. امیرمؤمنان علی(ع) برای تقویت نوعدوستی در میان مردم سفارش می کند که به ایجاد رابطه و بخشش به عنوان دو عامل مهم در تقویت نوعدوستی توجه ویژه ای مبذول شود. آن حضرت(ع) در هنگام شهادت به فرزندان خویش چنین سفارش می فرماید: علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع؛ همواره ملازم رابطه با یکدیگر و بذل و بخشش دو سویه باشید و از قطع رابطه ها و پشت کردن به یکدیگر پرهیز کنید. (بحارالانوار، ج۷۴، ص ۴۰۰)

امام صادق(ع) نیز در این باره سفارش می کند که با یکدیگر رابطه داشته باشید و به یکدیگر نیکی و محبت و مهربانی کنید. (همان، ص ۴۰۱) آن حضرت بر چهار چیز یعنی حفظ روابط (تواصلوا)، نیکی به یکدیگر (تباروا)، مرحمت و معاطفت به عنوان عوامل تاثیرگذار در تقویت بنیادهای نوعدوستی تاکید می کند.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، ایجاد آشنایی و حمایت حقوقی و مالی از افراد جامعه است. اگر کسی این گونه با دیگران برخورد کند، محبت و مهر خود را در دل های ایشان و محبت و مهر آنان را در دل خود می افروزد. امام موسی بن جعفر(ع) از پدرانش نقل می کند که پیامبر خدا(ص) فرمود: هرگاه یکی از شما برادر نوعی خود را دوست داشته باشد، باید از نام پدر و قبیله و عشیره او بپرسد؛ زیرا این از حقوق واجب به شمار می رود. اخوت و برادری حقیقی آن است که از برادرش در این باره بپرسد و آشنایی به دست آورد وگرنه اگر از این امور نپرسد معرفت و شناختی احمقانه است. (همان، ص ۱۷۹)

از این روایت این معنا به دست می آید که ایجاد رابطه با شناخت اسمی عامل مهمی در ایجاد مهر و محبت برادری و نیز نوعدوستی در میان مردم است و اصولا عقل، این روش را می پسندد و اگر کسی از این روش بهره نگیرد در حقیقت انسان بی خرد و احمقی است.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، اعلان عشق و محبت به دیگری است. اگر انسان کسی را دوست دارد این مطلب را به او اعلام کند تا محبت در میان آنان افزایش یابد. پیامبر گرامی(ص) می فرماید: هرگاه یکی از شما برادر و همنوع خود را دوست می دارد، باید به او اعلام کند؛ زیرا این بیان و اعلام، بیشتر مایه بقای الفت و استواری محبت می شود. (نهج الفصاحه، ج۲، ص۲۶)

امام صادق(ع) نیز بر این معنا تاکید می کند و می فرماید: هرگاه شخصی را دوست داشته باشی او را از دوستی خود آگاه کن؛ زیرا این بیشتر مایه استواری و استحکام محبت در میان شما می شود. (وسایل الشیعه، ج۸، ص ۴۳۵)

اصولا توجه و اهتمام به دیگری موجب می شود، تا دوستی و محبت در میان آدمی پدید آید. این که شخص از نامش و نام پدرش و مانند آن می پرسد و یا به کارهایش توجه نشان می دهد و از همراهی با او اعلام خشنودی می کند، موجب می شود تا این عطف توجه، محبت را در دل او و طرف دیگر ایجاد کرده و یا بیفزاید. از این رو امیرمؤمنان(ع) سفارش می کند که برای جلب محبت، به دیگران توجه و تعاطف داشته باشیم: من تألف الناس، احبوه؛ اگر با مردم الفت و مهربانی کنیم محبت ایشان را سبب می شویم. (غرر الحکم، ص۶۲۲)

چنان که گذشت، تواصل و پایداری در رابطه ها و تکرار آن از عوامل تقویت نوعدوستی و محبت میان مردم است. حضرت امیرمؤمنان(ع) بر همین اساس است که دیدار دوست را مایه روشنی چشم بر می شمارد (الاثنا عشریه، ص ۲۰) تا این گونه بیان کند که آدمی با دوست خود باید دید و بازدیدهایش را تجدید کند تا دل ها و چشم ها روشن شود و مهر و محبت استوار و پایدار گردد. در این دید و بازدیدها لازم است که شخص سخنان نیک بر زبان آورد و برای دیگری دعای خیر کند (بحارالانوار، ج۷۴، ص ۳۵۵)

برای ایجاد تألیف قلوب، انسان باید تواضع و فروتنی را رفیق خود قرار دهد و همواره با فروتنی به استقبال ایجاد محبت و مهر رود. در سیره پیامبر(ص) است که آن حضرت(ص) همواره بر دیگران در سلام پیشدستی می کردند و هنگامی که با کسی مصافحه می کردند دست خود را آنقدر نگه می داشتند تا آن که آن مرد دستش را از دست رسول خدا جدا می کرد.(همان،ص۵۰۰)

از این رو امام صادق(ع) از امیرمؤمنان علی(ع) نقل می کند که فرموده است: مومن مردی است که انس می گیرد و اگر کسی نه انس بگیرد و نه دیگران با او انس بگیرند، در چنین شخصی خیری نیست. (بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۸۱)

این بدان معناست که اصولا انسان مومن و سالم و عاقل کسی است که با دیگران انس می گیرد و به دیگران محبت و مهر می ورزد و به هم، نوعدوستی و علاقه دارد؛ چرا که باید همانند پیامبرش(ص)، رحمت برای جهانیان باشد و برای رسیدن مردم به کمال و رهایی از خسران، خودش را حتی در رنج افکند، چنان که پیامبر(ص) این گونه بود و در این راه چنان رفت که خداوند وی را توصیه می کند که کمتر خود را بیازارد.

 

ادامه نوشته

افکار عمومی

افکار عمومی در اصطلاح به نظر، روش و ارزیابی مشترک گروهی اجتماعی در رابطه با یک موضوع مورد توجه و علاقه همگان گفته می‌شود که در لحظه مشخص بین تعدادی از افراد یک قشر یا طبقه یا سراسر اجتماع به‌طور نسبی عمومیت پیدا کرده است.[1]

اصطلاح افکار عمومی در قرن هجدهم به منظور بیان افکار نخبگان فرانسه نسبت به پادشاه استفاده می‌شد و بعد از انقلاب فرانسه به‌معنای نظرات همه افراد (نخبگان و عموم مردم) نسبت به دولت و با عبارت افکار عمومی رایج شد.[2]

قبل از ظهور رسانه‌های همگانی، افکار عمومی در خصوص یک موضوع به‌کندی گسترش پیدا می‌کرد و اغلب در محدوده کوچکی مانند روستا یا منطقه باقی می‌ماند و یا از بین می‌رفت. با ظهور و گسترش تدریجی رسانه‌های همگانی امروزه افکار عمومی تا سطح بین‌المللی و جهانی توانسته بسط پیدا کند و به‌طور روزافزونی به دلایل مختلف از جمله نیاز دولت‌ها به مشروعیت‌بخشی خویش در نزد مردم، اهمیت پیدا کند. اهمیت افکار عمومی و نیاز به بررسی آن منجر به ابداع روش‌های بررسی و تحلیل افکار عمومی خصوصا در قالب نظرسنجی شده و این روش‌ها به‌صورت یک رشته مستقل، هویت پیدا کرده است.

یورگن هابرماس سیر تاریخی پیدایش یک حوزه عمومی (Public Sphere) که در آن افکار عمومی مجال ظهور پیدا کند را در رابطه با نقش رسانه‌ها مورد بررسی قرار داده است. حوزه عمومی میدانی برای بحث و جدل‌های عمومی است که مباحث و مسایل مورد علاقه عموم به بحث گذاشته می‌شود و عقاید و باور‌هایی شکل می‌گیرد.

ادامه نوشته

همیت افکار عمومی از دیدگاه امام خمینی قدس سره

 

تاریخ انتشار : 1389/3/30

بازدید : 1854

منبع : مجله بازتاب اندیشه در مطبوعات شماره 59 و 60 , پور حنیفه معافی، محمد علی

کلمات کلیدی ماشینی : افکار عمومی از دیدگاه امام‌خمینی، امام، دیدگاه امام‌خمینی قدس‌سره، اهمیت افکار عمومی، امام‌خمینی قدس‌سره، افکار عمومی،

مردم سالاری، ش 882، 12/11/83

نویسنده در این مقاله سعی دارد که موضوع امام در باب اهمیت افکار عمومی را به دو بخش اندیشه های نظری و عملی تقسیم کند؛ چرا که به نظر وی، امام، بدون اشاره به موضوعی، بسیار از آن استفاده می نمود و افکار عمومی یکی از این موارد است که یک واژه علمی است تا عملی. ازاین رو، به سیره عملی امام خمینی قدس سره در زمینه افکار عمومی می پردازد. به نظر وی، امام با دیدگاهی مدرن همانند متفکری چون فوکو قدرت را از میان اکثریت اعضای جامعه کسب می کند که منشأ قدرت، جایی نیست جز افکار افراد آن جامعه. ایشان این خصوصیات کاریزماتیک که لازمه همراه کردن توده ها با خود و حتی سوابق لازم دیگر برای رهبری را دارا بود.

از نظر نویسنده دو مورد از عوامل موفقیت امام در جلب افکار عمومی عبارت اند از:

الف) شخصیت امام: امام همچون مردان خدا نه در جست وجوی قدرت ظاهری، بلکه در پی اقتدار معنوی است و از سازش با آن ظالم شیطان صفت (شاه) خودداری می کند.

ب) هوشیاری امام: ایشان با انتقاد از رژیم بر سر مسائل و موضوعاتی که عامل نارضایتی همه جناح های مخالف بود، آنان را مطمئن می کند که دین سالاری و حکومت دموکراتیک اسلامی هرگز جانشین این خودکامگی و حکومت استبداد نخواهد شد و به استبداد منتهی نمی گردد.

از آنجا که مذهب به عنوان یک احساس، هم بستگی اجتماعی و گروهی مورد نیاز مناطق فقیرنشین شهری را فراهم می کند، بعد از انقلاب سفید نیز روحانیان طرف دار امام برای بیداری توده های فقیر و بسیج روستاییان، البته نه به عنوان سخن گوی زمین داران بزرگ، عازم روستاها شدند. در واقع امام اذهان رشدیافته در دوره پهلوی را نمی پذیرد و تمامی سال های 42 تا 57 را صرف اطلاع رسانی و آگاه نمودن مردم در باب سیاست می کند. همچنین خود را هرگز سوار بر موج اندیشه توده مردم تصور نمی کند. در نظر ایشان، فقط مردم هستند که قدرتی معادل قدرت حکومت دارند.

به نظر نویسنده، امام خمینی به علت وجود دو دیدگاه، نظریه مشروعیت دوگانه را مطرح می کند. دیدگاه اول، حاکمیت و ولایت را از آنِ خداوند می داند و این استدلال فقهای شیعه با حاکمیت ملی مخالف است. از طرفی امام نیز یک «پراگماتیست» به تمام معناست، نه یک انسان اندیشمند که خود را در مباحث نظری حفظ کند. دیدگاه دوم، حاکمیت از آنِ نخبگان دینی (تئوکراسی) است. امام به سه دلیل، حکومت اسلامی را بر این اساس ایجاد نمی کند. دلیل اول اینکه ایشان قدرت را نزد علما نمی دید و دوم آنکه امام نمی توانست مرجع تام باشد و سوم، پذیرش امام برای سایر علما، تبعات ناخوشایندی داشت.

هدف اصلی امام ایجاد حقانیت و مشروعیت حکومت اسلامی در افکار عمومی است. در الگوی حکومتی امام، ولی فقیه بدون مردم و مردم بدون ولی فقیه جایگاهی ندارند. از طرفی هم، احترام به آزادی مردم از اصول مهم اندیشه سیاسی امام است. بنابراین، الگوی مورد نظر امام بر سه ستون اسلام، ولایت فقیه و مردم استوار است. اصول و دلایل امام قدس سره برای اهمیت رأی و نظر مردم عبارت اند از: اصل اعتماد و خوش بینی به شعور و استعداد مردم، که امام نقطه آغاز رشد و مشارکت سیاسی را منوط به روشن گری و آگاهی می دانست؛ اصل امر به معروف و نهی از منکر و اصل شوری و مشورت.

مهم ترین ابتکار امام خمینی ترکیب مفهوم جمهوری با اسلام است. در نظر ایشان، رژیم های بشری بر فرض که صالح باشند، تا حدودی که دیدشان است انسان را پیش می برند؛ ولی اسلام می تواند انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت و فوق آن تربیت کند. همچنین امام در اهمیت توجه به افکار عمومی، روحانیون را به روشن نمودن افکار عمومی و حراست از حیثیت اسلام سفارش می کند؛ چرا که رفتار نادرست مسئولین، موجب تقویت تفکر جدایی دین از سیاست می شود؛ درحالی که زهد و ساده زیستی عامل موفقیت آنان است. امام از روحانیت خواست تا مرزبندی بین اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد را روشن کنند.

 

ادامه نوشته

توجه به اصل خدا محوری؛ وظیفۀ دینی هر مسلمان

 

خدامحوری یکی از بدیهی‌ترین اصول زندگی مسلمانان است و چنانچه این اصل در زندگی افراد جاری شود اعمالشان رنگ‌وبوی الهی می‌گیرد و ارزشی معنوی می‌یابد؛ اما در شرایط کنونی امروز توجه به اصل خدامحوری سخت‌تر از همیشه است و هر فرد مسلمانی باید در تمام لحظات زندگی‌ مراقب باشد تا از حدود آن خارج نشود.

خدامحوری به این معناست که انسان تمام اعمال و رفتارهای خود را بر اساس آنچه خداوند برای وی تعیین فرموده، انجام دهد تا از این طریق رضایت و خشنودی پروردگار خود را فراهم کند. از جمله عواملی که می‌توانند فرد را در به‌کارگیری اصل خدامحوری یاری کنند ایمان، تواضع و اعتقاد به معاد است.
این اصل مهم تنها جنبۀ فردی ندارد بلکه تأثیر آن بر روی جامعۀ اسلامی به اندازه‌ای است که آرامش و امنیت اجتماعی به آن وابسته بوده و حریم افراد با رعایت این اصل حفظ می‌شود. اثرات اجتماعی خدامحوری هم در کسب‌وکار افراد و هم در تعاملات اجتماعی نمود می‌یابد. فردی که حضور خدا را در زندگی خود باور داشته باشد هرگز در جایگاه شغلی خود از بیت‌المال استفادۀ شخصی نمی‌کند و در ارتباط با شهروندان احترام و تواضع را بر خودخواهی و خشونت ترجیح می‌دهد و رضایت خدا را در گروی رضایت خلق خدا می‌داند. در چنین شرایطی اگر افراد اصل خودمحوری را جایگزین خدامحوری کنند، آنچه اتفاق می‌افتد چندان خوشایند نخواهد بود. هر فردی سود و منفعت خود را در اولویت قرار داده و نسبت به دستورات دینی بی‌تفاوت است. رفتار و کردار اشخاص متوجه امور دنیوی بوده و فضای جامعه دچار نوعی خودخواهی مزمن خواهد شد. بنابراین تفاوت خدامحوری با خودمحوری تا به آنجاست که مسلمانان رعایت خدامحوری را وظیفۀ دینی خود قلمداد کرده و آن را در زندگی‌ خود حاکم‌ کنند.
خدامحوری همچنین یکی از موضوعاتی است که در سلسله نشست‌های «دین، نشاط، زندگی» مورد بحث قرار می‌گیرد تا اهمیت لزوم آن به عموم زائران یادآوری شود. حجت‌الاسلام و‌ المسلمین ماندگاری خدامحوری را نقشۀ راه زندگی سالم می‌داند و بیان می‌کند: «همه‌چیز باید حول محور خدا باشد، باید در زندگی خدامحوری را جایگزین انسان‌محوری و هر چیزی که منافی با آن است را اصلاح کرد.» چنین نشست‌هایی موجب می‌شود تا افراد بتوانند تجلی این اصل را در تمام ابعاد زندگی درک کرده و خود را نسبت به رعایت آن ملزم بدانند.

 

ادامه نوشته

آثار یاد خدا در زندگی

 

 یاد خدا در همه ی مراحل زندگی- از تولد تا مرگ، و قیامت- با ما خواهد بود. نوشته ی حاضر به بررسی شمه ای از آثار و برکات و یاد خدا درزندگی انسان می پردازد. ما در این مقاله، پس از مقدمه ای کوتاه و بیان حقیقت ذکر، به آثار دنیوی و اخروی یاد خدا می پردازیم.
کلید واژه ها:ذکر، یاد خدا، آثار دنیوی، آثار اخروی.
یاد خدا از زیباترین و بهترین جلوه های عبودیّت، و اساسی ترین و بنیادی ترین طریق بندگی و سلوک الی الله است. اگر یاد خدا در رفتار و زندگی آدمی طلوع کند، آثار ارزشمندی ا زخود به جای می گذارد؛ همچنان که غفلت از آن نیز سبب بروز آثار زیانباری می گردد.
قرآن ، چه زیبا می فرماید:
یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلهِکُم أموَالُکُم وَلاَ أولاَدُکُم عَن ذِکرِ اللهِ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَأولئِکَ هُم الخَاسِرُونَ(منافقون:9)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال واولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند؛ که هرکس چنین کند، زیانکار است.
حقیقت ذکر
حقیقت ذکر و یاد خدا عبارت است از توجه قلبی انسان به ساحت قدس الهی و توجه کاملِ تمامیِ وجود آدمی به ذات احدیت. اطلاقِ یاد خدا به ذکر لفظی و زبانی از آن جهت است که ذکر لفظی از آثار ذکر قلبی است؛ وقتی دل مشغول یاد خدا و ذکر الهی است، زبان نیز بیانگر آن اشتغال قلبی می شود؛ و گرنه ذکر حقیقی همان ذکر قلبی و توجه دل به سوی پروردگار جهانیان است.
آثار یاد خدا
الف.آثار دنیوی
یاد خدا در زندگی دنیوی انسان، آثار و برکات فراوانی دارد که در دو محور مادی و معنوی به تبیین آن می پردازیم.
آثار مادی: عمده ترین آثار و برکات مادی یاد خدا در زندگی دنیوی به شرح ذیل است:
1. شکوفایی عقل:
از آثار ارزشمند ذکر خدا و مداوت برآن، روشنی دل و خرد انسان است؛ چنان که در سخنان گهر بار امام علی(علیه السّلام) می خوانیم:

ادامه نوشته

پیام عاشورا؛بصیرت در برابر فتنه های زمان

 

ضرورت بررسی راز ماندگاری مکتب عاشورای حسینی(ع

حسین(ع) آموزگار بزرگ مکتب ایثار و شهادت است که درس عشق و دلدادگی را در گوش زمان زمزمه کرد و اینک پس از گذشت قرن های متمادی از آن واقعه بزرگ، هنوز درس آزادگی او در دل و جان انسان های آزاده در چهارگوشه جهان تبلور عینی دارد، و هنوز هم مسلمانان و غیرمسلمانان او را الگوی بارز و برجسته و مصداقی ارزشمند از رشادت و از خودگذشتگی می دانند و بر صلابت بی چون و چرای زاده رسول الله(ص) سر تعظیم و تکریم فرود می آورند.

از همین روست که نزدیک به ۱۴ قرن هنوز ندای «هل من ناصر ینصرنی» کیست مرا یاری کند حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به گوش می رسد و خیل مشتاقان و سینه چاکان آن حضرت هر سال به یاد مظلومیت اهل بیت(ع) سیاهپوش می شوند و مراسم عزاداری برپا می کنند.»

براستی قیام امام حسین«ع» چه نقشی در بیداری مسلمانان جهان دارد و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر به دست فراموشی سپرده نشده است؟ نقش عظیم عاشورا در انقلاب اسلامی ایران چه بود و به راستی در شرایط فعلی که دشمنان با انواع و اقسام حیل و فتنه ها سعی در وارد کردن خدشه به این انقلاب بزرگ را دارند، ما به عنوان حامیان این وارث حسینی چه نقشی برعهده داریم و چگونه باید با بصیرت و آگاهی که درس بزرگ عاشورا و قیام اباعبدالله الحسین«ع» می باشد، در برابر کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنیم و بیرق سرخ حسینی را برافراشته نگه داریم؟

● فتنه گران بی ریشه

ادامه نوشته

دانشگاه عاشورا و درس هایی که به بشریت آموخت

در کربلا جلوه های بسیاری از ایثار و استقامت به چشم می خورد که نمونه بارز آن را می توان در ایثار حضرت ابالفضل العباس(ع) و استقامت و پایداری سیدالشهدا(ع) و یاران بزرگوارش در کربلا یافت. در ادامه این گفتگو همچنین عنوان شد: در قرآن کریم به نهی از منکر و غیرت دینی و دفاع از حریم اسلام و مسلمانان سفارش بسیاری شده که با استناد به این نکته، آخرین جمله امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به لشکر یزید، این بود که به خیمه های من حمله نکنید و ناموس مرا پاس بدارید و اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! . همچنین تعالیم اسلامی تاکید می کند که رهبر باید همواره پیشگام باشد که در همین راستا، در کربلا نیز امام حسین(ع) پیشگام بود و فرزندش علی اکبر(ع) را قبل از جوانان بنی هاشم به میدان نبرد فرستاد ضمن آنکه در قرآن به عفو و پذیرش عذر مردم سفارش بسیاری شده که نمونه بارز آن را در کربلا و عفو و بخشش حر بن یزید ریاحی از سوی امام حسین(ع) می توان مشاهده کرد.

 

ادامه نوشته

درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (1)

يكي از اساسي ترين ابعاد حادثه عاشورا، درس ها و عبرت هاي اين نهضت است.
درس هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات بخش و حركت آفرين است . هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست اما درس هاي آن ويژه زمان و مكان خاصي نيست. عدالت خواهي و ستم ستيزي، عزت، پاسداري از اسلام و ارزشهاي اسلامي، شهادت در راه خدا، جمع ميان سياست و معنويت، امر به معروف و نهي از منكر از جمله درس هاي مهم در عرصه رفتارسياسي رويداد عاشورا است.
نويسنده پس از تبيين مسائل ياد شده و بيان نمونه هايي از آن در كلام و رفتار امام حسين (علیه السّلام)، به بررسي عبرت هاي عاشورا مي پردازد . وي تحليل عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا را مايه عبرت جامعه اسلامي و نظام ديني دانسته، مهم ترين آن ها را تحت عنوان دگرگوني ارزش ها و آرمان هاي حاكم بر جامعه نبوي و كوتاهي خواص از انجام رسالت خود، بازگو مي نمايد. جدايي مردم از اهل بيت (علیهم السّلام) و دنياگرايي خواص از جمله موضوعاتي است كه در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.

مقدمه
 در باره رويداد عاشورا بسيار گفته و نوشته اند . باز هم جاي گفتن و نوشتن باقي است، چرا كه اين رويداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده اي برخوردار است كه هر چه بيش تر به تحليل و بررسي آن پرداخته شود زواياي نوتر و تازه تري از آن آشكار خواهد شد .
قيام عاشورا از سال 61 هجري تا امروز همچون چشمه اي جوشان و خروشان از آب زلال و گواراي خود تشنگان معرفت و حقيقت را سيراب كرده، و الهام بخش بسياري از نهضت هاي حق عليه باطل بوده است . انقلاب اسلامي، به رهبري امام خميني (رحمة الله علیه) از عاشورا الهام گرفت . ماندگاري و پايايي آن نيز در گرو بهره گيري از درس ها و عبرت هاي آن است . درس هاي عاشورا در گستره زمان و زمين همچنان ادامه دارد، چرا كه در ادبيات عاشورا آمده است:
«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم .» (1)
يعني درگيري حق جويان و عدالت خواهان با باطل و ستمگران هميشگي است . رويداد عاشورا در تاريخ همواره قابل تكرار است . از اين روي، عاشورا رسالت بزرگي را بر دوش همه دينداران به ويژه آگاهان جامعه نهاده است . همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف اند خود و جامعه خود را با آن مقايسه و از آن درس و عبرت بياموزند، چرا كه زنده بودن تاريخ به ترسيم و تصويب آن و سنجش خودمان با آن است .
سخن ما در اين گفتار با عنوان: «درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي » در باره يكي از اساسي ترين ابعاد اين حادثه بزرگ است كه در دو بخش آن را پي خواهيم گرفت:
الف . درس هاي عاشورا;
ب . عبرت هاي عاشورا .

ادامه نوشته

درس هاى نهضت عاشورا

- حسين (ع ) معلم بشريت  
حسن بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختى ها به مردم داد، اينها براى ملت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود، پس اينكه مى گويند: حسين بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است ؟ حسين بن على روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها بار تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس ‍ را ريخت ، همان مردمى كه تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند،

- درس زندگى همراه عزت  
مى آييم روز عاشورا، مى بينيم تا آخرين لحظات حيات حسين عليه السلام مكرمت و بزرگوارى ؛ يعنى همان محور اخلاق اسلامى ، محور تربيت اسلامى در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زياد مى گويد: لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ من مانند يك آدم پست و دست به دست شما نمى دهم ، مانند يك بنده و برده هرگز نمى آيم اقرار بكنم كه من اشتباه كردم ، چنين چيزى محال است ، بالاتر از اين در همان حالى كه دارد مى جنگد؛ يعنى در حالى كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزديكان و اقاربش شهيد شده اند، كشته هاى فرزندان رشيدش ‍ را در مقابل چشمش مى بيند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش ‍ مى بيند و به چشم دل مى بيند كه تا چند ساعت ديگر مى ريزند در خيام حرمش و اهل بيتش را هم اسير مى كنند، در عين حال در همان حال كه مى جنگد شعار مى دهد، شعار حكومت سيادت و آقايى ، اما نه آقايى به معنى اينكه من بايد رئيس باشم و تو مرئوس (بلكه به اين معنى كه ) من آقايى هستم كه آقاييم به من اجازه نمى دهد كه به يك صفت پست تن بدهم :

 

- درس ظلم ستيزى  
امام حسين عليه السلام در كمال صراحت فرمود: اسلام دينى است كه به هيچ مؤ منى (حتى نفرموده به امام ) اجازه نمى دهد كه در مقابل ظلم ، سبم ، مفاسد و گناه بى تفاوت بماند
- درس ايجاد حس قهرمانى
 
اينكه من تاءكيد مى كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا را بايد بيشتر از اين مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درس هاى بزرگى است كه اين قيام مى تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم ، ولى مى گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس ‍ قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احياء بكند
- درس عدالت و آزادى خواهى 

ادامه نوشته

بررسي اهداف و عوامل زمينه ساز قيام عاشورا

پژوهشگر: سيدمحمد ابراهيمي*
منبع : سایت راسخون
از مقالات برگزیده ی مسابقه ی روایت محرم

مقدمه:
 

رويدادهاي اجتماعي ايران اسلامي، پيوسته ازنهضت خونين حسيني تاثير پذيرفته است. فرهنگ مردم ايران با قيام عاشورا پيوندي ناگسستني خورده و سيماي آزاده وستم ستيز سرور شهيدان حسين ابن علي (ع) بر لوح دلشان نقشي نازدودني دارد.
انقلاب طاغوت برانداز اسلامي ايران نيز ريشه در عاشورا دارد و دردوران مبارزه با رژيم سرسپرده استکبار، سيد الشهدا ويارانش بزرگترين و پرجاذبه ترين اسوه هاي پايداري، ايثار وشهادت طلبي بوده اند.
ضرورت بازشناسي نهضت سالار شهيدان وبه ويژه با عنايت به مقتضيات عصر، ايجاب مي کند که درسها وعبرتهاي عاشورا ژرف کاوي نموده وريشه ها و پيشينه هاي آن در کانون توجه قرار گيرد. (پژوهشکده تحقيقات اسلامي - 1387)
قيام عاشورا از مهمترين حوادث تاريخ اسلامي، بلکه تاريخ بشر است هر چند اين واقعه از نظر گسترده و وسعت،درمقايسه با رخدادهاي ديگر تاريخ، چندان بزرگ نيست. اما ازجهت عمق و عظمت کم نظير است بروز قساوت وبي رحمي از يک سوي وصفات متعالي انساني از سوي ديگر دراين حماسه بي مانند است.
عاشورا همچنين از جهت تاثير گذاري و زنده بودنش درگذر زمان، از حوادث بي دليل تاريخ به شمار مي رود.
ابعاد وگستره اين حادثه نيم روزه آنچنان ژرف و سترگ است که با وجود گذشت ساليان متمادي اثري شگفت وستودني بر جامعه وانسانها نهاده است. خروش به کژيها و ناپاکيها، شبهات ودشمني ها ونقش بستن منش آزادگي، ايثار وشهادت در روش زندگاني از عالي ترين و والاترين اثرهايي است که درجامعه امروزين شيعيان مشهود وقابل رويت است. (آيت ا. . . . مصباح يزدي - 1385)
به يقين آنچه رمز جاودانگي اين واقعه حزن انگيز وتاب رباست، اصالت آن است. قيام امام حسين (ع) رويگردي احساسي وبرخواسته از خواهشهاي نفساني و يا قدرت مدار نيست. تجزيه وتحليل وباز کاوي زمينه ها و سبب هاي آن حادثه بزرگ از نهضتي منطقي،اصيل، جامع، استراتژيک ومستمر حکايت دارد.
قيامي که با وجود روش بودن نتيجه آن، به تمام اماها واگرهاي تاريخ پاسخي گويا و استوار داد. ونقطه اتکاي بسياري از حق طلبان ومجاهدان ونيز مجالي براي عبرت صاحبان خرد گشته است. (مرکز انتشارات مؤسسه آموزشي وپژوهشگي امام خميني (ره) -1385)
در بين تمام نهضت هايي که در اسلام رخ داده وتاريخ اسلام آکنده از نهضت وقيام است. اين تنها نهضتي است که هنوز يادمان آن در بين مسلمانان زنده وتازه است واين تنها نهضتي است که به ژرفاي وجدان عمومي نفوذ کرده وآن را غنا بخشيده ودرتعامل با آن، خود نيز غناي بيشتر يافته است. قيام عاشورا تنها نهضتي در طول تاريخ اسلام است که توفاني از توليد هنري وشعري و فکري آفريده واين توفان از سال 61 هجري شروع شده وتاکنون متوقف نشده است. (آيت ا. . . شمس الدين -1386)

عوامل زمينه ساز قيام عاشورا
 

1- کنار گذاشتن وصاياي نبي اکرم:
 

ادامه نوشته

اهداف و زمينه هاي قيام عاشورا در كلام امام حسين(ع) ‏

حامد علي اكبرزاده ‏


قيام امام حسين(ع) داراي ابعاد مختلفي است كه در اين ميان زمينه ها و دلايل شكل گيري اين نهضت عظيم از اهميت ويژه اي برخوردار است.تبيين علت هاي قيام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ويژه شيعيان در اعصار متمادي بوده است.

براي بررسي دلايل قيام حضرت سيدالشهدا(ع) بايستي ويژگي هاي دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گيرد،آنچه مسلم است دوران امامت حسين بن علي(ع) را مي توان به دو بخش دوره حاكميت معاويه و حكومت يزيد تقسيم كرد.

"در حقيقت در زمان امام حسين(ع)انحراف از اصول و موازين اسلام كه پس از رحلت رسول خدا(ص) آغاز و در زمان عثمان خليفه سوم گسترش يافته بود به اوج خود رسيد.در اين دوره معاويه كه سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملا تثبيت نموده بود،به نام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفته و حزب اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود."1

چرا سيد الشهدا(ع)در دوره معاويه قيام نكرد
"امام حسين(ع) اگر در زمان معاويه قيام مي كرد،معاويه مي توانست از پيمان صلحي كه با امام حسن(ع) امضا كرده بود،براي متهم ساختن امام حسين(ع)بهره برداري كند،زيرا همه مردم مي دانستند كه امام حسن و امام حسين(ع) متعهد شده اند تا زمانيكه معاويه زنده است سكوت كنند.البته لازم به يادآوري است كه امام حسين(ع) معاهده با معاويه را پيماني لازم الوفاء نمي دانست،زيرا اين عهدنامه تحت فشار و اجبار و در شرايطي صورت گرفته بود كه بحث و گفتگو فايده اي نداشت،به علاوه معاويه خود آن را نقض كرده بود و محترم نمي شمرد.اما با وضعيت آنروز جامعه اسلامي اگر امام حسين(ع)عليه معاويه قيام مسلحانه مي كرد،معاويه مي توانست از آن به عنوان يك شورش غير موجه و برخلاف مفاد پيمان سوء استفاده كند."2

عامل ديگري كه مانع قيام حضرت در زمان معاويه بود،ظاهرسازيهاي اين خليفه اموي است.اگرچه معاويه عملا اسلام را تحريف كرده بود،اما اين مطلب را به خوبي درك مي كرد كه چون به نام دين و خلافت اسلامي حكومت مي كند،بايد به اعمال خود رنگ ديني داده و مردم را فريب بدهد.
با اين حال امام حسين(ع) به رغم موانعي كه ذكر شد در دوره حكومت معاويه نيز چندين بار به صورت علني در برابر رفتارهاي اين حاكم جائر بني اميه ايستاد و مبارزه كرد.معاويه در اواخر عمر خود مي كوشيد تا با بيعت گرفتن از بزرگاني همچون حسين بن علي(ع) و ابن عباس مساله وليعهدي يزيد را تثبيت كند،وي در ديداري كه با امام حسين(ع) در مدينه داشت اين مساله را مطرح كرد كه حضرت در سخناني به شدت با آن مخالفت كرده و با برشمردن خصوصيات زشت يزيد، وي را فاقد صلاحيت حكومت مي داند.

از ديگر اقدامات حضرت در برابر معاويه،سخنراني افشاگرانه در مراسم حج است. در اين خطبه كه يك يا دو سال پيش از مرگ معاويه و در حضور بزرگاني از صحابه و تابعين ايراد شده است،امام(ع) اينچنين در برابر معاويه موضع مي گيرد:
"...ديديد كه اين مرد زورگو و ستمگر(معاويه)با ما و شيعيان ما چه كرد؟من در اينجا مطالبي را با شما در ميان مي گذارم،اگر درست بود آنرا تصديق و اگر دروغ بود تكذيب كنيد.سخنان مرابشنويد و گفتار مرا بنويسيد،وقتي كه به شهرها و ميان قبايل خود برگشتيد با افراد مود اطمينان و اعتماد در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت كنيد،زيرا مي ترسم اين موضوع(رهبري امت توسط اهل بيت)به دست فراموشي سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد"3

ادامه نوشته

اهداف و دلایل نهضت عاشورا

مقصود از « هدف » امام حسین (ع) در حادثه کربلا ، چیزی است که آن حضرت برای دست یافتن به آنها یا تحقق آنها هرچند در زمانهای بعد ، دست به آن قیام زد و در این راه ، شهید شد . فهرستی از این اهداف مقدس به این صورت است :

1 - زنده کردن اسلام

2 - آگاه ساختن مسلمانان و افشای ماهیت واقعی امویان

3 - احیاءی سنت نبوی و سیره علوی

4 - اصلاح جامعه و به حرکت در آوردن امت

5 - از بین بردن سلطه استبدادی بنی امیه بر جهان اسلام

6 - آزادسازی اراده ملت از محکومیت سلطه و زور

7 - حاکم ساختن حق و نیرو بخشیدن به حق پرستان

8 - تأمین قسط و عدل اجتماعی و اجرای قانون شرع

9 - از بین بردن بدعتها و کجرویها

10 - تأسیس یک مکتب عالی تربیتی و شخصیت بخشیدن به جامعه

این هدفها ، هم در اندیشه و عمل سیدالشهداء ، جلوه گر بود ، هم در یاران و سربازانش .

 

از جمله سخنان امام حسین (ع) که گویای اهداف اوست ، عبارت است از :

« ... اِنما خَرَجْتُلِطَلَبِ الا صلاحِ فی اُمةِ جَدی ، اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَاَنهی عَنِ المُنکرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدی وَ أبی عَلِیبنِ أبی طالِب » .(123)

و در نامه خود به بزرگان بصره نوشت :

« ... أنَا اَدْعُوکمْاِلی کتابِ اللهِ وَ سُنةِ نَبِیهِ ، فَإ ن السنةَ قَد اُمیتَتْ وَالبِدعَةَ قَد اُحْییتْ فَاِنْ تَسمَعُوا قَولی اَهْدِکم سَبیلَ الرشادِ » .
(124)

و در نامه ای که همراه مسلم بن عقیل به کوفیان نوشت ، رسالت امامت را اینگونه ترسیم فرمود :

« ... فَلَعَمْری مَاالا مامُ إ لا العامِلُ بِالکتابِ وَ الاخِذُ بِالقِسطِ وَالدائِنُبِالحَق وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ ، وَالسلام » .
(125)

و در کربلا به یاران خویش فرمود : « اَلاتَرَوْنَ اِلی الحَق لایعْمَلُ بِهِ وَالِی الباطِلِ لایتَناهی عَنْه، لِیرغَبِ المُؤ مِنُ فی لِقأ اللهِ ، فَإ نی لا اَرَی المَوتَ إ لاسَعادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ إ لا بَرَما » .
(126)

از حسین اکتفا به نام حسین

نبود در خور مقام حسین

بلکه یابد که خلق دریابند

علت اصلی قیام حسین

کشته شد زیر بار ظلم نرفت

به به از قدرت تمام حسین

بهر احیاءی دین شهادت یافت

ادامه نوشته

اهداف نهضت عاشورا


مقدمه
 

شور انگيز ترين صفحات تاريخ، شرح حال رجال و پيشواياني است که براي سعادت خانواده، جامعه و يا ملت خود قيام کرده و با وجود خطرات فراوان، جانفشاني ها کرده و حماسه آفريده اند و سعادت وآزادي را در کام مردم پس از خودشيرين ساخته و نام خود را در رديف حماسه سازان و فداکاران تاريخ ثبت کرده اند. 
تاريخ اسلام پر از حوادثي است که در گذر زمان اتفاق افتاده و بسياري از آنها، به مرور زمان، کهنه و متروک گرديده و به فراموشي سپرده شده است، امّا در اين ميان، واقعه کربلا و نهضت مقدس امام حسين (ع) است که، نه تنها به مرور زمان و گذشت دوران فراموش نگرديده و از صفحه تاريخ محو نشده، بلکه هر چه زمان بر او گذشته بر عظمت آن حادثه و اهميت آن افزوده گشته است. 
مسلمانان و پيروان مکتب اهل بيت (ع) در هر سال ياد و خاطره آن حماسه خونبار را با گريه و اشک بر مظلوميت آن امام شهيد و ياران فداکارش با هيجان و شکوه بيشتر و بهتر از سال هاي قبل برگزار مي کنند و هر چه از زمان آن قضيه مي گذرد عظمتش بيشتر، جايگاهش رفيع تر و بر خواري و ذلت دشمنانش افزوده مي شود و اين همان معجزه ي حضرت سيدالشهدا (ع) و کرامت جاويد عاشورا است. 
بي شک، تاريخ خونين کربلا يکي از وقايعي است که قلب هر مؤمن و هر انسان آزاده را جريحه دار مي کند. و به گواه تاريخ مي توان ادعا کرد که عاشورا پديده اي نيست که فقط متعلق به تاريخ گذشته باشد، بلکه عاشورا و قيام خونين اباعبدالله و يارانش جرياني است که گذر زمان آن را کهنه نمي سازد. زينب کبري در مجلس يزيد خطاب به وي مي فرمايد:
ثم کد کيدک، واجهد جهدک فوالله الذي شرفنا بالوحي و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امدنا و لا تبلغ غايتنا و لا تمحوا ذکرنا. 
مکر و حيله ات را به کار ببر، آنچه تلاش و سعي داري به کارگير، سوگند به خداوندي که ما را بواسطه وحي، قرآن و پيامبر (ص) شرافت داد! ياد ما را از دل ها نمي تواني محو کني و وحي نازل شده بر پيامبر را نمي توان ازبين ببري. (1)
سؤالي که مطرح است اين که: راز ماندگاري نهضت عاشورا در چيست؟ و چگونه شهادت جمعي معدود، اينگونه با تأثيرگذاري و ايجاد تحول در عصر خود، از قالب زمان خارج شده و اکنون پس از چهارده قرن هنوز هم حقيقت جويان و دانش پژوهان را به شگفتي و تحير واداشته است؟ 
تا به حال از زواياي مختلف به اين پرسش پاسخ داده شده است؛ که هر کدام به جاي خود مهم و ارزشمند است. اما به ا عتقاد نويسنده پاسخ را بايد در انگيزه و اهداف الهي اين انقلاب و حماسه خونبار جست وجو کرد.

ادامه نوشته

7درس از درسهاي عاشورا

 

1-عاشورا و انسانيت

يکي از ماندگارترين پيام هاي عاشورا که براي تمام بشريت در طول تاريخ،چه مسلمان و چه غيرمسلمان،آموزنده و زندگي سازاست،اين جمله امام(ع) است که فرمودند: «اگر دين نداريد، لااقل آزاده باشيد.» امام(ع) در اين جمله به اين نکته اشاره مي کند که انسانيت يک ملاک بسيار ارزشمند است که جداي از هر دين و مسلک که انسان ها از آن پيروي مي کنند و مؤمن به خداوند که يا کافر هستند، يک گوهر دروني در وجود تمام آنهاست که به نام انسانيت که اگر هر فرد به آن مراجعه کند، مي تواند راه درست و حقيقت را پيدا کند و حق و ناحق را به واسطه همين گوهر دروني تا حدود زيادي تشخيص دهد. در جاي ديگرايشان فرمودند: «دين لغلغه دهان شما نباشد.» يعني به مسايل دين به صورت ظاهري نگاه نکنيد بلکه تلاش کنيد تا آن را در زندگي خود متبلور و متجلي کنيد. نمود حضور دين در زندگي ايشان،بزرگي روح، عزت و کرامت انساني، به اسارت نگرفتن روح انسان در دام خواهش ها و وسوسه ها و تسليم نشدن در برابر آنچه انسانيت و روح انساني را ذليل مي کند، خواهد بود. به همين دليل است که امام(ع) مي فرمايد: «مرگ در مسير عزت،حيات جاودان است.»

2-عاشورا و اميد

امام حسين(ع) در آن شرايط سنگين قبل از شهادتش، خانواده اش را جمع مي کند و به ايشان مي فرمايد: «براي سختي ها و مشکلات آماده باشيد و مطمئن باشيد که خداوند، شر دشمنان را از شما دور مي کند.»
امام(ع) با اينکه مي داند چه شرايط سختي در انتظار خانواده اش است آنها را براي چنين مصايبي آماده مي کند و به عنوان بزرگ ترين خانواده،اعضاي خانواده اش را متوجه رحمت و عنايت خداوند مي کند و اينکه همه چيز در اراده خداوند است. اين يک پيام خانوادگي دارد براي تمام کساني که در زندگي با مشکلاتي رو به رو مي شوند و به سرعت دچار افت روحيه مي شوند يا عنان اختيار از کف مي دهند.
امام(ع) در سخت ترين شرايط به خانواده اش روحيه مي دهد و زماني که حضرت زينب(س) بي تابي مي کند، امام(ع) دست روي سينه خواهرش مي گذارد و مي فرمايد: «مبادا شيطان صبر و شکيبايي تو را از بين ببرد». اينها همه درس هايي است که ما ازاين واقعه عاشورا مي گيريم و مي توانيم در زندگي، از آنها استفاده کنيم.

3-عاشورا و عبوديت

ادامه نوشته

گناهان کبیره (اسلام)  

گناهان کبیره (اسلام)

گُناهان کَبیره در تعالیم دینی اسلامی گناهانی هستند که از گناهان عادی بزرگتر و متفاوت هستند و در قرآن و روایات امامان شیعه بر مرتکبین آنها وعده آتش دوزخ داده شده‌است.

در شماره و تعداد گناهان کبیره بین مذاهب مختلف اسلامی(شیعه و سنی) اختلاف است. بعضی تعداد آن را ۲۵ و بعضی دیگر هفتاد شمرده‌اند

خداوند در قرآن، در سوره نساء آیه ۳۱ می‌فرماید: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾ ترجمه:« اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي مي‌شويد دوري گزينيد، گناهان كوچكتان را از شما مي‌زداييم‌ و شما را در جايگاهي ارجمند و پركرامت در مي‌آوريم. »

بر اساس تعالیم دینی اسلامی، کسی که گناه کبیره از او سر زند و توبه ننماید فاسق است و نمی‌شود در نماز باو اقتداء کرد و شهادتش پذیرفته نیست و پس از مرگ مستحق عقوبت الهی است مگر اینکه فضل الهی شامل حالش شود که از آنجمله شفاعت پیامبر اسلام و آل پیامبر است. درباره شفاعت پیامبر اسلام گفته‌است که شفاعتم را برای صاحبان گناهان کبیره از امتم ذخیره کرده‌ام. شفاعت من برای صاحبان گناهان کبیره از امتم می‌باشد، اما نیکوکاران، یعنی ترک‌کنندگان کبائر، برایشان راه مواخذه نیست[۱].

ادامه نوشته

خطبه فدكيه حضرت زهرا در مسجد  

خطبه فدكيه حضرت زهرا در مسجد

خطبتها عليهاالسلام بعد غصب الفدك 
روى انّه لمّا أجمع أبوبكر و عمر علي منع فاطمة عليهاالسلام فدكاً و بلغها ذلك،لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله،حتّى دخلت علي أبي‏بكر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنيئة. 
حتّى اذا سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الكلام بحمداللَّه و الثناء عليه و الصلاة علي رسوله، فعاد القوم في بكائهم، فلمّا أمسكوا عادت في كلامها فقالت عليهاالسلام: 
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها. 
 

خطبه آن حضرت بعد از غصب فدك 
روايت شده: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس بتن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عده‏اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده‏اى آويختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. 
سپس لحظه‏اى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اينجا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود: 
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده‏اى كه اعطا كرد، و منّتهاى بى‏شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد. 

 
ادامه نوشته

درس هایی از قرآن؛ خطر لجاجت در برابر حق(۲)  

درس هایی از قرآن؛ خطر لجاجت در برابر حق(۲)

قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
1 - لجاجت بت‌پرستان بر پرستش بت‌ها. «انْصُرُوا آلِهَتَکُم» (انبیاء/68) بت‌ها را یاری کنید، یعنی روی بت‌پرستی مقاومت کنید. اصلاً ابلیس به‌خاطر لجبازی ابلیس شد. خدا گفت: سجده کن. گفت: نمی‌خواهم! در مقابل خدا لجبازی کرد. بعد هم به جای اینکه عذرخواهی کند، گفت: حق با من است. «خَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (ص/76)

2 - محبت فرزند، زمینه لجاجت در برابر حق. وقتی بنا شد زمین زیر آب برود و کفار غرق شوند، حضرت نوح گفت: «إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی» (هود/45) خدایا پسرم از اهل من است. فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک» (هود/46) پسر تو راهش کج است اینجا پارتی‌بازی نیست، نور چشم بازی نیست.

3 - اصرار بی‌جا، عامل شکست‌های زندگی. وقتی دیدی در یک کاری موفق نیستی، نگو: بختم بد است. چون بعضی زن‌ها یا مردها در ازدواج اول شکست می‌خورند، می‌گوید: من دیگر ازدواج نمی‌کنم. پیداست من بدبختم. ما مستضعف بودیم. می‌گوید: مستضعف بودی چرا تکان نخوردی؟«قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ‌الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا» (نساء/97) خوب بلند می‌شدی آن طرف‌تر می‌رفتی. چه‌کسی گفت شما در تهران زندگی کنی که خانه‌ات 45متر شود؟ خوب حالا تهران هستی، دود می‌خوری.

4 - آثار لجاجت در زندگی فردی و خانوادگی. آدمی که لجباز است، از منطق و استدلال محروم است. از چشم مردم می‌افتد. قرآن می‌گوید: هروقت یک آیه‌ای را که می‌شنود، گناهش بیشتر می‌شود، چون در مقابل هر آیه مقاومت می‌کند.

ادامه نوشته

درس‌هایی از قرآن؛ مقام زن در قرآن کریم  

درس‌هایی از قرآن؛ مقام زن در قرآن کریم

قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
1- حضرت مریم و مائده آسمانی. خدا به مریم می‌گوید: «اصْطَفَاکِ» (آل‌عمران/42)؛ تو را انتخاب کردم. مصطفی یعنی انتخاب شده! زن می‌تواند به جایی برسد که مائده آسمانی برایش بیاید. حضرت مریم سر سجاده بود، میوه‌های غیرفصل جلویش می‌آمد. حضرت زکریا پیغمبر بود، میوه‌های آسمانی ندارد، ولی مریم که سر نماز می‌رود، این میوه‌ها حاضر می‌شود. پرسید اینها از کجاست؟ گفت: اینها مائده آسمانی است.

2- زن می‌تواند به جایی برسد که خدا به قلبش الهام کند. مادر موسی پسر زایید، قرآن می‌گوید: «وَأَوْحَیْنَا إِلَی ام مُوسَی» (قصص/7)؛ به مادر موسی الهام کردیم. پس زن می‌تواند مورد الهام قرار بگیرد.
همسر فرعون، الگوی همه مؤمنان. قرآن به ما گفته است همه مردها و زن‌ها، الگویتان زن فرعون باشد. «وَضَرَ‌بَ‌الله مَثَلًا» خدا یک نمونه مثال زده است. «لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَ‌أَتَ فِرْ‌عَوْنَ» (تحریم/11)؛ یعنی زن فرعون برای مردها و زن‌ها الگو است. زن فرعون در کاخ بود اما می‌گوید: خدایا! من نه کاخش را می‌خواهم، نه باغش را، نه طلایش را! خدایا من را نجات بده!

3- حضرت زینب و دفاع از ولایت. زینب کبری(س) شوهرش تاجر بود، گفت: تجارت را نمی‌خواهم، با خودت هم خداحافظی می‌کنم، من امام حسین(ع) را می‌خواهم. همه‌‌چیز را رها کرد. در سخنرانی‌هایش زینب کبری(س) نگفت: دو تا بچه‌هایم شهید شده است. با اینکه زینب کبری(س) در کربلا 2 تا از جوانانش شهید شد. از امامت گفت، از ولایت گفت، از بچه‌هایش نگفت. خیلی شجاع بود. به یزید گفت: یا یزید! «انّی» به درستی که من! «لاستصغرک» من خیلی تو را صغیر و کوچک می‌بینم. خیلی کوچکی! یک زن اسیر، مادر 2شهید، خواهر دو شهید، گفت: «انّی لاستصغرک» خیلی بزرگ است.

4- نقش 4زن در زندگی حضرت موسی. حضرت موسی(ع) را 4تا زن نگه‌داشتند. ما خبری از پدر موسی نداریم. نخستین زن، مادرش بود که خدا به او وحی کرد، شیرش بده بگذارش در جعبه و بیندازش در دریا، ما برمی‌گردانیم به تو! دومین زن، خواهر موسی بود. که عقب این رودخانه رفت، ببیند سرنوشت این جعبه، چه می‌شود. زن فرعون هم نقش داشت، چون فرعون می‌خواست بچه را بکشد، زن فرعون اینجا نهی از منکر کرد. گفت: «لا تَقْتُلُوهُ» نکشش. «عَسَی أَن یَنفَعَنَا» (قصص/9)؛ شاید به‌درد ما بخورد. ما که بچه‌دار نمی‌شویم، این بچه‌مان است. بالاخره با نهی از منکر زن فرعون جلوی قتل موسی را گرفت، خواهر فرعون دلالی کرد، وقتی گرفتندش، دیدند نوزاد است و شیر می‌خواهد، هر دایه‌ای آوردند سینه دایه را نمکید، این دختر آمد جلو، گفت: «هَلْ أَدُلُّکُمْ» شما را دلالت بکنم، به خانه‌ای که «یَکْفُلُونَهُ» نه فقط شیرش بدهد، تحت تکفل بگیرد.یکی هم زن موسی که نقش داشت. زن‌های ما هم در انقلاب خیلی نقش داشتند.

5- سعی میان صفا و مروه، یادگار هاجر. در کنار کعبه یک خیابان 400متری سقف پوشیده است. به نام صفا و مروه! در این خیابان 400متری حدود 30-20مترش را دو تا مهتابی سبز زده‌اند، همه مسیر را عادی راه می‌روند، ولی به اینجا که می‌رسند، باید هیجانی بدوند. آیت‌الله العظمی، تاجر، رئیس‌جمهور، هر کس باشد، می‌گویند یک زنی بچه‌اش را اینجا گذاشت برای آب! به سراغ آب رفت. این قسمت بچه مادر را که می‌دید بال بال می‌زد، مادر هم هیجانی می‌شد. به تمام حاجیان می‌گوید: بروید آنجا، سعی صفا و مروه واجب است و در این واجب این قسمتش مستحب است که هروله کنید.

 

ادامه نوشته

درس‌هایی از قرآن؛ پیشگیری در مسائل خانوادگی و اجتماعی  

درس‌هایی از قرآن؛ پیشگیری در مسائل خانوادگی و اجتماعی

 قرآن کریم > مفاهیم - حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:

موضوع بحث پیشگیری است که مسئله مهمی است. پیشگیری فقط برای سلامت نیست. در دنیای پزشکی می‌گویند: پیشگیری از درمان بهتر و ارزان‌تر است، ولی پیشگیری در مسائل اجتماعی مهم‌تر است.


1- دوری از توهین به مقدسات دیگران. الآن مشکل کشورهای اسلامی همین است که یک عده یک کلمات تحریک آمیزی را می‌گویند؛ هرچند مقام معظم رهبری می‌فرماید که به مقدسات دیگران جسارت نکنید. قرآن گفته است: «وَلا تَسُبُّوا الَّذین یدعون من دون‌الله» (انعام/108) به بت‌پرست‌ها هم فحش ندهید. برای آنکه آنها هم به خدای شما فحش می‌دهند. «فَیَسُبُّوا‌الله»، یک عده کلمات نا‌به‌جا می‌گویند، آن‌وقت نتیجه‌اش مسلمان‌کشی و شیعه کشی در دنیاست. راه نجات اسرائیل هم این است که مسلمان‌ها به هم بریزند. بهترین راه، درگیری شیعه و سنی است. 4تا شیعه را وادار کنیم، به مقدسات آنها جسارت کنند، آنها هم انتقام بگیرند و شیعه را بکشند.

2- جلوگیری از سوء ظن دیگران. ماشین می‌آید مرا سوار می‌کند، من هم نمی‌‌دانم ماشین مدلش چیست و قیمتش چند است. بعد می‌بینم در مسجد که آمدم، همه‌ می‌گویند: اوه... من باید بگویم: اولاً نرخ این ماشین را نمی‌دانستم، دوم اینکه برای من نیست. این بنده خدا آمده و مرا مسجد آورده است. بنده در یک کارخانه یک چای خوردم. سال‌ها می‌گفتند: این کارخانه برای قرائتی است. من یک عمه 90 ساله داشتم، 2ماهی، 3ماهی یک‌بار صله رحم می‌رفتیم. از خانه او که بیرون آمدم، دیدم یک مشت جوان جمع شدند و می‌گویند: قرائتی یک خانم هم در این خانه دارد! آخرش ما عمه‌مان را آوردیم گفتیم: این عمه ماست، 90ساله است. پیشگیری لازم است. بگو: آقا این برای من نیست.

ادامه نوشته

امر به معروف و نهی از منکر در تعامل حقوق و حریم خصوصی شهروندان( با تاکید بر آیات و روایات )  

چکیده 

در یک تقسیم بندی کلی حقوق شهروندان را به دو بخش عمده حقوق کلی و اساسی و حقوق اجتماعی تقسیم بندی می کنند. شهروندی مقوله ای است که شامل کلیه حقوق از جمله حقوق فردی اجتماعی خصوصی و عمومی است. از جمله حقوق فردی هر یک از اعضاء جامعه مدنی حریم خصوصی است. حریم خصوصی شامل اموری است که فرد بتواند دسترسی به ان را در کنترل داشته باشد. مصادیق حریم خصوصی افراد شامل چهار حوزه حریم اطلاعاتی ،حریم ارتباطی،حریم مکانی و حریم جسمانی است .حریم اطلاعاتی در بر گیرنده اطلاعات حوزه هایی چون پزشکی ،مالی و... است. حریم ارتباطی به حفظ حریم تمامی وجوه ارتباطی انسان از قبیل پست الکترونیک ،تلفن وارسالات اشاره دارد.حریم مکانی در بر گیرنده محل اسکان و حریم جسمانی نیز در برگیرنده مسايل سلامتی و بهداشتی فرد است. در عصر کنونی و با توجه به فرایند جامعه الکترونیکی و اطلاعاتی و فضای سایبری توجه به حریم خصوصی اهمیتی دو چندان یافته است. عدم اشنایی با فرهنگ حاکم بر شبکه،فقدان روحیه خود نظارتی ،توجه به ارزشهای محوری چون رعایت حقوق دیگران،رقابتهای ناسالم در سطح جوامع و... از جمله دلایلی است که برای افراد خاطی مجوز ورود به حریم خصوصی دیگران را صادر می کند. از دیگر سو عدم آشنایی افراد با چگونگی محافظت ار اطلاعات خود،اعتماد بیش از حد به شبکه،و ناتوانی در طبقه بندی اطلاعات و... عاملی است که را ه را برای راهیابی به حریم خصوصی افراد هموار می سازد. روشهایی چون فرهنگ سازی در سطح کلان جامعه، مهندسی فرهنگی،برنامه ریزی فرهنگی و سیاستگذاری های نوین بر تاکید بر روشها ،مبانی و اصول انسان ساز اسلامی چون امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وسیله ای که قبح تجاور به حریم خصوصی دیگران را روشن ساخته و تلاش می نماید با مدد گرفتن از شیوه های تربیتی اسلام به مبارزه با چنین مفاسدی بپردازد در این زمینه راه گشا خواهد بود.مقاله حاضر ضمن پرداختن به مبانی حریم خصوصی به ارایه راهکارهایی در این زمینه با محوریت امر به معرف و نهی از منکر می پردازد.
واژگان کلیدی: حقوق،حریم خصوصی، امربه معروف،نهی از منکر

ادامه نوشته

ارکان معامله در قرآن

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA


خداوند در سوره توبه با توجه به ارکان معاملات می فرماید إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه،111) التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (توبه،112) ترجمه:خداوند از مومنان جانها و اموالشان را خريدارى مى‏كند كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار مى‏كنند، مى‏كشند و كشته مى‏شوند، اين وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است، اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده‏ايد و اين پيروزى بزرگى (براى شما) است. (مومنان كسانى هستند كه) توبه كنندگانند، و عبادتكاران، و سپاس‏گويان و سياحت كنندگان، و ركوع كنندگان، و سجده‏آوران، و آمران به معروف، و نهى كنندگان از منكر، و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى و بشارت بده (به اين چنين) مؤمنان!


در اين دو آيه مقام والاى مجاهدان با ايمان، با ذكر مثال جالبى، بيان شده است.در اين مثال خداوند خود را خريدار و مؤمنان را فروشنده معرفى كرده، و مى‏گويد" خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى مى‏كند، و در برابر اين متاع، بهشت را به آنان مى‏دهد. و از آنجا كه در هر معامله در حقيقت" پنج ركن اساسى" وجود دارد كه عبارتند از خريدار، فروشنده، متاع، قيمت و سند معامله، خداوند در اين آيه به تمام اين اركان اشاره كرده است.خودش را" خريدار" و مؤمنان را" فروشنده" و جانها و اموال را" متاع" و بهشت را" ثمن" (بها) براى اين معامله قرار داده است. منتها طرز پرداخت اين متاع را با تعبير لطيفى چنين بيان مى‏كند:" آنها در راه خدا پيكار مى‏كنند، و دشمنان حق را مى‏كشند و يا در اين راه كشته مى‏شوند و شربت شهادت را مى‏نوشند . در حقيقت دست خدا در ميدان جهاد براى تحويل گرفتن اين متاع اعم از جان، و يا اموالى كه در جهاد مصرف مى‏شود آماده است!.و به دنبال آن به" اسناد" معتبر و محكم اين معامله كه پنجمين ركن است اشاره كرده مى‏فرمايد:" اين وعده حقى است بر عهده خداوند كه در سه كتاب آسمانى تورات، انجيل و قرآن آمده است.


البته با توجه به تعبير (فِي سَبِيلِ اللَّهِ) به خوبى روشن مى‏شود كه خداوند خريدار جانها و تلاشها و كوششها و مجاهدتهاايست كه در راه او صورت ميگيرد يعنى در راه پياده كردن حق و عدالت و آزادى و نجات انسانها از چنگال كفر و ظلم و فساد. سپس براى تاكيد روى اين معامله بزرگ اضافه مى‏كند" چه كسى وفادارتربه عهدش از خدا است"؟ .يعنى گر چه بهاى اين معامله فورا پرداخته نمى‏شود، اما خطرات نسيه را در بر ندارد! چرا كه خداوند به حكم قدرت و توانايى و بى‏نيازى از هر كس نسبت به عهد و پيمانش وفادارتر است، نه فراموش مى‏كند، نه از پرداخت عاجز است، و نه كارى بر خلاف حكمت انجام مى‏دهد كه از آن پشيمان گردد و نه العياذ باللَّه خلاف مى‏گويد، بنا بر اين هيچگونه جاى شك و ترديد در وفادارى او به عهدش، و پرداختن بها در راس موعد، باقى نمى‏ماند.و از همه جالبتر اينكه پس از انجام مراسم اين معامله، همانگونه كه در ميان تجارت كنندگان معمول است، به طرف مقابل تبريك گفته و معامله را معامله پر سودى براى او مى‏خواهد و مى‏گويد:" بشارت باد بر شما به اين معامله‏اى كه انجام داديد. و اين پيروزى و رستگارى بزرگى براى همه شما است.


نظير همين مطلب به عبارات ديگرى در سوره صف، در آيات" 10" و" 11" آمده است، آنجا كه مى‏فرمايد« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (سوره صف، آیات 10-13) ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این برای شما بهتر است اگر می دانستید. تا گناهان را بر شما ببخشاید و شما را به باغ هایی که از پای درختانش نهرها جاری است و به سراهای دل پسند در بهشت های جاویدان درآورد که این همان کامیابی بزرگ است. و نعمت دیگری که دوستش دارید، نصرتی از جانب خدا و فتحی نزدیک است و مومنان را بشارت بده. در اينجا انسان از اين همه لطف و محبت پروردگار در حيرت فرو مى‏رود، خداوندى كه مالك همه عالم هستى، و حاكم مطلق بر تمام جهان آفرينش است،و هر كس هر چه دارد از ناحيه او دارد، در مقام خريدارى همين مواهبى كه به بندگان بخشيده بر مى‏آيد و اعطايى خود را به بهايى صد چندان مى‏خرد. عجيب تر اينكه جهادى كه باعث سر بلندى خود انسان و پيروزى و افتخار هر قوم و ملتى است، و ثمراتش سرانجام به خود آنها باز مى‏گردد، به عنوان پرداخت اين متاع شمرده است.


و با اينكه بايد در مقابل متاع و بها معادله‏اى باشد اين تعادل را ناديده گرفته و سعادت جاويدان را در برابر يك متاع ناپايدار كه به هر حال فانى شدنى است (خواه در بستر بيمارى و خواه در ميدان جنگ) قرار داده.و ازين مهمتر، با اينكه خدا از همه راستگويان راستگوتر است و نياز به هيچ گونه سند و تضمينى ندارد، مهمترين اسناد و تضمينها را براى بندگانش قائل شده است. و در پايان اين معامله بزرگ به آنها تبريك مى‏گويد و بشارت مى‏دهد، آيا لطف و محبت و مرحمت از اين بالاتر تصور مى‏شود؟! و آيا معامله‏اى از اين پرسودتر وجود دارد؟ به همین جهت در حديثى از" جابر بن عبد اللَّه انصارى" مى‏خوانيم هنگامى كه آيه فوق نازل شد، پيامبر ص در مسجد بود، حضرت آيه را با صداى بلند تلاوت كرد و مردم تكبير گفتند، مردى از انصار پيش آمد از روى تعجب از پيامبر ص پرسيد: راستى اين آيه بود كه نازل شد؟ پيامبر ص فرمود آرى.مرد انصارى گفت" بيع ربيح لا نقيل و لا نستقيل":" چه معامله پر سودى؟ نه اين معامله را باز مى‏گردانيم و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند مى‏پذيريم"! 

 

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

ارکان معامله خلایق

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

امام صادق ( ع )می فرمایند :

اصول المعاملات تقع على أربعة أوجه، معاملة الله، و معاملة النّفس، و معاملة الخلق، و معاملة الدّنیا.

مى‏فرماید که:

کلّ معاملات دنیا واقع مى‏شود بر چهار قسم:

یکى- معامله خلایق است با خالق.

دوم- معامله ایشان است با نفس خود.

سوم- معامله خلایق است با یک دیگر.

چهارم- معامله هر کدام است با دنیا.

امّا اصول معاملة الله فبسبعة أشیاء، اداء حقّه، و حفظ حدّه، و شکر عطائه، و الرّضا بقضائه، و الصّبر على بلائه، و تعظیم حرمته، و الشّوق إلیه.

مى‏فرماید که :

 اما ارکان معامله خلایق با خالق :

یکى- ادا کردن حقوق الهى است، از نماز و روزه و حجّ و جهاد و سایر فروع دین.

دوم- حفظ کردن حدود الهى است، و از حدود شرع تجاوز نکردن، و از وسط که مرتبه عدل است به جانب افراط و تفریط مایل نشدن.

سوم- در همه حال راضى و شاکر بودن.

چهارم- راضى بودن به قضاى الهى و به کرده او از فقر و غنا و صحّت و مرض و سایر احوالات، رضا دادن و گردن تسلیم نهادن.

پنجم- صبر کردن بر بلایا و شداید، و سختیها را به خود گوارا کردن و جزع ننمودن و شکوه به کس نکردن.

ششم- بزرگ داشتن حرمت الهى، و در جمیع حالات، بزرگى و عظمت او را متذکّر بودن.

هفتم- شوق لقاى الهى داشتن، و آرزومند لقاى رحمت او بودن. و اصول معاملة النّفس سبعة، الجهد، و الخوف، و حمل الاذى، و الرّیاضة، و طلب الصّدق، و الاخلاص، و إخراجها من محبوبها و ربطها فی الفقه.

مى‏فرماید که:

اصول معامله آدمى با نفس خود :

یکى- جهاد با نفس و همیشه او را مقهور و مغلوب خود داشتن و نگذاشتن که بر عقل مسلّط شود.

دوم- همیشه از نفس هراسان بودن، که مبادا به فریب و خدعه او ارتکاب محظورى یا ترک مأمورى نماید.

سوم- متحمّل آزار و ریاضت بودن و نفس را به ریاضت و آزار عادت دادن.

چهارم- ملازم صدق و راستى بودن، و از کذب و کجى و غدر و خدعه و حیله محترز بودن.

پنجم- در افعال و اعمال خالص بودن، و گفتار و کردار را به أغراض دنیّه دنیویّه، ملوّث نساختن.

ششم- دور داشتن نفس از لذّات و خواهشها، چه استراحت و تنعّم و انهماک در لذّات دنیا و انغمار در مرغّبات هوى، موجب طغیان نفس است.

هفتم- بستن نفس به تحصیل کمالات علمى و عملى، و از بر اکتساب اینها بذل جهد کردن، و به مضمون: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد»، عمل نمودن.

و اصول معاملة الخلق سبعة، الحلم، و العفو، و التّواضع، و السّخاء، و الشّفقة، و النّصح، و العدل و الانصات (او الانصاف).

مى‏فرماید که :

 اصول معامله خلایق با یک دیگر :

یکى- حلم، که در هنگام صدور ناملایم از کسى، حلم به کار برد و از شیوه قهر و غضب، محترز و مجتنب باشد و به تذکار مکارم اخلاق سادات دین و هادیان راه یقین، آتش غضب را به آب حلم فرو نشاند، و در مقام انتقام با کسى نباشد، و بد کار و ضایع روزگار را به منتقم حقیقى گذارد.

دوم- به فروتنى و تواضع با مردم سر کردن، و از شیمه کبر و عجب محترز بودن.

سوم- به کرم و سخا بودن و از شریطه توسّط و اقتصاد منحرف نشدن.

چهارم- با همه خلایق مهربان بودن و از عداوت و کینه و بغض، مجتنب بودن.

پنجم- معاشرت و اختلاط را از غبار نفاق و لوث تصنّع، خالص داشتن.

ششم- به صفت عدل موصوف بودن و از رذیله ظلم و ستم، تنحّى نمودن.

هفتم- ملازم خاموشى یا نصفت بودن (على اختلاف النّسخ) و به مضمون بلاغت مشحون، «من کثر کلامه کثر خطاؤه»، عمل نمودن.

و اصول معاملة الدّنیا سبعة، الرّضا بالدّون، و الایثار بالموجود، و ترک طلب المفقود، و بغض الکثرة، و اختیار الزّهد، و معرفة افاتها، و رفض شهواتها، مع رفض الرّئاسة، فإذا حصلت هذه الخصال بحقّها فی نفس، فهو من خاصّة الله تعالى، و عباده المقرّبین، و أولیائه حقّا.

مى‏فرماید که:

 اصول معامله انسان  با دنیا :

یکى- به اندک از دنیا راضى بودن و در پى بسیار نبودن.

دوم- آن چه باشد از دنیا، صرف کردن و به مصارف خیر رساندن و به اهل حاجت و فقر مدد و اعانت کردن.

سوم- آن چه نباشد طلب نکردن و در پى او نرفتن، و عمر عزیز که سرمایه تحصیل کمالات است، در تحصیل او نباختن و به قدر ضرورت راضى شدن.

چهارم- مال بسیار و اقبال دنیا را مبغوض داشتن، و ادبار او را دوست داشتن، و به قلیل او اکتفا نمودن، و شکر الهى بجا آوردن.

پنجم- به زهد و ترک دنیا و لذّات دنیا، رغبت داشتن و از حرام و شبهه مجتنب بودن.

ششم- از آفات دنیا و مهالک وى غافل نبودن.

هفتم- طبق مضمون: «کن ذنبا و لا تکن رأسا»، دنبال ریاست نرفتن و ترک ریاست و مقامات و مناصب دنیوى نمودن.

پس هر گاه حاصل شد این خصال آن چنان که باید و شاید در نفس مؤمن، پس آن مؤمن به یقین از خواصّ جناب الهى است و از بندگان مقرّب او است، چرا که دوست الهى، کسى است که محبّ محبوب الهى باشد و مبغض مبغوض او، و دنیا و علاقه به دنیا که مبغوض الهى است، مبغوض او باشد و ترک دنیا و اختیار زهد و قناعت که محبوب الهى است، محبوب او باشد و «ذلِکَ فَضْلُ الله یُؤْتِیهِ من یَشاءُ وَ الله ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ». (جمعه- 4)

                                                             مصباح الشریعة، ص:606 -  607

 

 

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

سيره و روش پيامبر اسلام

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

سيره و روش پيامبر اسلام

پنج كار شايسته: پيامبر گرامي اسلام فرمودند:5 كار را تا آخر عمر رها نخواهم كرد:اول:الاكل علي الحضيض مع العبيد غذا خوردن با برده ها بر روي زمين (يعني تواضع و فروتني! اين كلام را زماني فرموده كه برده ها انسان بحساب آورده نميشدند لذا پيامبر هم ارزش والاي انساني براي آنها قائل شدند و هم با تشريع قوانين از قبيل كفارات بعنوان مجازات زمينه آزادي تدريجي برده ها را فراهم كردند) دوم :و ركوبي الحمار مؤكفا سوار الاغ شدن بدون زين (در آنزمان اين را كسر شان خود ميدانستند منظور حضرت اينست كه زندگي بي تشريفات دارم) سوم:و حلبي العنز بيديبزغاله را خودم بدوشم (يعني بار زندگي خود را بدوش ديگران نمي اندازم ) چهارم:و لبسي الصوف لباس پشمينه پوشيدن (يعني زاهد بودن و دلبسته نبودن بدنيا و تقيد به لباس خاصي نداشتن ) پنجم : و التسليم علي الصبيان سلام كردن به كودكان (يعني تكريم و شخصيت دادن به آنها )لتكون سنة من بعدي براي اينكه اين كار ها بعد از من و نسلهاي بعد در جامعه الگو و سر مشق بشود.  منبع :بحار الانوار ج :16 2صفحه:215

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

ادامه نوشته

ويژگى‌هاى خانواده برتر در اسلام

ويژگى‌هاى خانواده برتر در اسلام

اسـلام، در روش تـربـيـتـى خـود، انـسان‌ها را به الگوها، ايده آل‌ها و نمونه‌هاى برتر تـوجـه مـى‌دهـد. تاثير الگوهـا در ساخته شدن فرد و اجتماع بركسى پوشيده نيست. خـانـواده، كـوچـك‌تـريـن واحـد اجـتـمـاعـى اسـت كـه سـلول اوليـه آن را زن و شـوهـر تـشـكـيـل مـى‌دهـنـد. الگـوى اسـلام بـراى خـانـواده ايـده آل كـدام است؟ اسلام چه خانواده‌اى را برتر مى شمارد؟ خانواده برتر از نظر اسلام چه ويژگي‌هايى دارد؟ و...

خـانـواده ، كـانـونـى است مقدس كه در سايه پيوند زناشويى دو انسان از دو جنس مخالف پـايـه گـذارى شـده و بـا پـيـدايـش و تـوليـد فـرزنـدان كامل تر مى شود. به عقيده صاحبنظران ، خانواده از نـخـسـتـين نظامهاى نهادى عمومى و جهانى است كه براى رفع نيازمندي‌هاى حياتى و عاطفى انـسـان و بـقـاى جامعه ضرورت تام شريفه ((وَاجعَلنا لِلمُتّقينَ اِماما)) (فرقان : 74)، آرمانى است كه خانواده‌هاى اسلامى بايد آن را عينيت بخشند و صلاحيت الگويى اسلام را براى تربيت شايستگان و خانواده هاى برتر براى جهانيان به اثبات برسانند.

خانواده برتر

در اسلام بـراى تـشـكيل خـانـواده ، استانداردهايى معرفى شده است . هرقدر اركان تـشكيل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شايستگى و برترى بـرخـوردار خـواهـنـد بـود. در روايات ، ويژگي‌هاى فراوان براى شايسته ترين زنان و مردان بيان شده است و در سيره معصومين (ع ) نيز ارشاداتى وجود دارد كه مى توان از آنها خـانـواده هـاى بـرتـر و شـايـسـتـه را شـنـاخـت . از ايـن رو، بـه طـور اجـمـال مـى توان گفت خانواده برتر از نظر اسلام ، آن است كه اركان آن شايسته و منطبق بـا اسـتـانـداردهـاى اسـلامـى باشد، مناسبات و روابطى منطبق با آموزه هاى دينى بر آنها حـاكـم بـاشـد، خـروجـى آن انـسـانـهـايـى شـايـسـتـه ومـوثـر در سـاخـته شدن جامعه ايده آل اسـلامـى بـاشـد. وامـا مـلاك بـرتـرى ، از نـظـر اسـلام ، مـال و ثروت و مانند آن نيست كه كسى به آنها ببالد و بگويد: ((نَحنُ اَكثرُ اَموالاً وَاَولادا)) (سباء: 35). از اين رو، اگر خانواده اى را برخوردار يافيتد نبايد شگفت زده شويد ((فَلا تـُعـجِبُكَ اَموالُهم وَلا اَولادُهُم )) (توبه : 55) زور وقوت مادى نيز معيار برترى نيست كه كسى در ارزيابى افراد در خانواده ها بگويد: ((كانواُ اَشَدَّ مِنكُم قُوّةً)) (توبه :9) چنانكه برخوردارى از قوم و قبيله و عشيره ، جاه و مقام وشهرت نيز ملاك برترى نیست . 
بـرتـرى خـانـواده بـه انـطـباق آن با استانداردهاى اسلامى و برخوردارى از ويژگيهاى ارزشـى و فـضـيـلتـهـاست . هر خانواده اى از آن استانداردها بهره مند باشد برتر است . بـنـابـرايـن ، مـنـظـور از بـرتـرى خـانـواده ، بـرتـرى در فـضـايـل انـسانى و ارزشهاى اسلامى است كه برخى از آنها باعنوان ويژگيهاى خانواده برتر خواهد آمد.

خانواده برتر در قرآن

قرآن كريم بهترين الگوها را براى شناسايى خانواده برتر به جهانيان معرفى كرده است . خاندان حضرت ابراهيم (ع ) از آن جمله است . در آيه اى از قرآن كريم مى خوانيم : 
اِنَّ اللهَ اصـطـَفـى ادَمَ وَ آلَ ابـراهـيـمَ و آلَ عـِمـرانَ عـَلَى العـالَمـيـن . (آل عمران : 33)
 
اخـلاقـى ، در شـوهـردارى ، خـانـه دارى و تـربيت فرزند نمونه است . همسر ديگرش نيز نمونه بود. ثمره زندگى حضرت ابراهيم (ع ) بِغلام حليم ... وَبَشَّرناهُ بِاِسحاقَ نَبيّا مِنَ الصّالحين )) (صافات : 100 و 101 و 112)
 
ابراهيم (ع ) پدر اين چنين فرزندانى است و دو همسر او نيز مادران فرزندانى اين گونه انـد. هـر كـدام از آن دو در پـرورش ‍ فـرزنـد چـه مـرارتهايى كشيدند و چه آثارى از خود بـرجـاى گذاشتند؛ حضرت ابراهيم (ع ) همسرش هاجر را به همراه فرزند خردسالش به سـرزمـيـنـى بـى آب و عـلف آورد: ((رَبَّنـا اِنـّى اَسكَنتُ مِنْ ذُرّيّتى بِوادٍ غَيرِ ذِى زَرعٍ عِندَ بـَيـتـِكَ الُمـحـَرِّمِ لِيُقِيمُوا الصَّلوةَ فَاجعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوِى اِلَيهِم ...)) (ابراهيم : 37)
 
هـنـگـامـى كـه فرشته هاى الهى نزد حضرت ابراهيم (ع ) آمدند و تولد حضرت اسحاق را بـه او بـشارت دادند همسر اولش ‍ (ساره ) نيز در آنجا حاضر و ايستاده بود، تبسمى بر لب داشت و ناظر بر اين جريان بود؛ ترجمه آيه 71ـ73 سوره هود چنين است :
 
و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم . (هـمـسـر ابـراهـيم ) گفت : اى واى برمن ، آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است ؟ واقعا اين چيز عجيبى است . گفتند: آيا از كار خدا تعجب مى كنى ؟ رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان (رسالت ) باد، بى گمان ، او ستوده اى بزرگوار است .
 
اين آيات افزون بر معرفى حضرت ابراهيم (ع ) برجستگيهاى اخلاقى و معنوى همسران آن حضرت را نيز تبيين مى كنند.
 
قـرآن كـريـم خـانـواده حـضـرت مـريـم (ع ) را نـيـز بـرتـر دانـسـتـه و از آن بـه ((آل عـمـران )) ياد مى كند. حضرت مريم (ع ) و پدر و مادرش عمرانى كه پدر موسى (ع ) است ؛ زيرا عمرانى كه پدر موسى (ع ) است اصلا نامش در قرآن نيامده است .
 
در اين خانواده برتر دو بانو يعنى حضرت مريم و مادرش به عنوان صفوه و برگزيده الهـى بـه جـهـانـيـان مـعـرفـى شده اند. حضرت مريم با آن همه كمالاتى كه قرآن كريم گـوشـه هـايـى از آن را ذكـر كرده ، دست پرورده مادرى نمونه است كه او را به پناه خدا سـپـرد، خـدا هم به او پناهندگى داد. آن پناه خواستن نيز در كنار محراب عبادت بود و به استجابت رسيد.
 
قرآن كريم داستانش را در سوره آل عمران آيات 35ـ37 چنين ترسيم كرده است :

ادامه نوشته

پای درس علی (ع)

 

پای درس علی (ع)

استواری دین و دنیا
امیرالمومنین علی(ع) خطاب به جابربن‌عبدالله انصاری:
ای جابر!
استواری دین و دنیا به چهار چیز است:
- عالمی که به علم خود عمل کند
- و جاهلی که از آموختن سر باز نزند
- و بخشنده‌ای که در بخشش بخل نورزد
- و فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد...
نهج‌البلاغه - حکمت 371

اعتدال دراوقات روزانه زندگی

یک بعدی و نامتعادل حرکت کردن در زندگی هیچ‌گاه انسان را به سر منزل مقصود نخواهد رساند، بدین لحاظ امام کاظم(ع) در زمینه ایجاد تعادل و توازن در زندگی می‌فرماید: «بکوشید تا اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید:
1- بخشی برای عبادت و مناجات با خدا.
2- بخشی برای امور زندگی و تامین معاش.
3- بخشی برای رفت و آمد با برادران و اشخاص مورد اعتماد، که عیبهای شما را به شما بگویند، و در باطن دوست شما باشند.
4- بخشی برای پرداختن به لذت‌هایی که حرام نباشد.
و به سبب این بخش (پرداختن به استراحت و درک لذت) است، که برای انجام کارهای سه بخش دیگر، آماده می‌شوید و توان پیدا می‌کنید. (1)
1- بحارالانوار، ج 78، ص 321

اعتدال اقتصادی

امام حسن مجتبی(ع) در رابطه با تلاش اقتصادی و حدومرز آن فرمود: «در طلب (روزی) چنان مکوش که کوشش بر تو چیره گردد (و همه وقت و توانت را بگیرد)، و بر تقدیر اعتماد نکن، مانند اعتماد کسی که (کارها را) وانهاده است، زیرا که طلب روزی بیشتر سنت و اعتدال در کسب عفت است، وعفت ورزی هیچ روزی‌ای را از بین نمی‌برد، و آزمندی و حرص زدن، هیچ زیادتی را جذب نمی‌کند، زیرا که روزی تقسیم شده است، و حرص ورزی موجب درافتادن در گناهان است.(1)
در همین رابطه امام صادق(ع) می فرماید: «باید کسب تو برای تامین زندگی، از حد آدمهای کم کار بگذرد، و به اندازه اشخاص حریص دنیادوست و دل به دنیا داده نیز نرسد، پس خود را در کسب و کار، در حد انسانی با انصاف و آبرودار نگاه دار، و از اشخاص سست و ناتوان بالاتر بیاور، و به کسب آنچه برای انسان مورد نیاز است بپرداز.(2)

1- بحارالانوار، ج 78، ص 106
2- همان، ج 103، ص 33

 

 

ادامه نوشته

نظام سلطه از نگاه قرآن

*منصور حسینی
نظام سلطه استکباری، نظامی است که درطول تاریخ در برابر جریان عدالت‌خواه پیامبران قرار گرفته است. این جریان شیطانی همان خوی استکباری ابلیس را با خود همراه دارد، زیرا انسان‌هایی که دراین جریان تاریخی قرار گرفته‌اند همواره از دوستان ابلیس بودند و در چارچوب ولایت او قرار داشته و عمل می‌کردند.
نظام سلطه استکباری به عنوان نظام رقیب در برابر نظام ولایی الهی، با تحریف حقایق، خود را ساخته و زنده نگه می‌دارد. این نظام در بسیاری از موارد از دین به عنوان پوشش مناسب سود می‌جوید. دراین میان تحریف‌گران یهودی سرآمد یاران شیطان هستند و او را در ایجاد نظام سلطه باطل استکباری یاری می‌رسانند. در برخی از روایات آمده است که یاران و ابزارهای نظام سلطه استکباری شیطانی، یهودیان منحرف و تحریف‌گر، زنان بی‌حیایی که عفت از ایشان سلب شده و اعرابی یعنی بیابانگردان بی‌فرهنگ و بی‌تمدن هستند که در دین تفقه نمی‌کنند و خود را متخلق به آداب دینی نکرده و در فرهنگ بدوی به سر می‌برند.
در روایات همچنین این معنا مورد تاکید قرار گرفته است که نظام سلطه استکباری در آخر‌الزمان فتنه‌ای بزرگ و جهانی را برای بشریت رقم می‌زند که کمتر کسی از آن رهایی می‌یابد. دراین فتنه که با رهبری انسانی متضاد و متناقض به نام مسیح دجال صورت می‌گیرد، مردمان گرفتار تضادی سخت و تفکیک ناپذیر می شوند؛ زیرا در پیوند دروغین شخصی میان منجی بشریت و سلطه استکباری جمع می‌کند؛ چرا که مسیح انسان منجی بشریت است تا آدمی را به سوی حق و عدالت رهنمون کند و جهان را از ظلم و جور و بی‌عدالتی رهایی بخشد، درحالی که این موجود خود سلطه‌گری جهانی است و به عنوان یک پدیده همه زمین را می‌پوشاند؛ زیرا دجال، به فردی گفته می‌شود که همه سطح چیزی را بپوشاند. 
از این‌رو، دجله را دجله نامیده‌اند که سطح وسیعی از زمین را با آب خود می‌پوشاند و همه زمین را دربر می‌گیرد. دجل به معنای فراگیری آب در همه زمین است. براین اساس، دجال، نظام سلطه استکباری است که همه سطح زمین را می‌پوشاند و دربرمی‌گیرد.
با نگاهی به نظام کنونی رسانه و جهانی شدن به سادگی می‌توان مفهوم دجال را دریافت که چگونه همه سطح زمین را پوشانیده است و با اخبار و اطلاعات دروغین، مردم را در مسیر استضعاف خود پیش می‌برد تا به نظام سلطه استکباری خویش شکل تثبیت شده بخشد.
تضاد اجتماعی نظام‌های سلطه و ضدسلطه

ادامه نوشته

نقش گریه در روشنایی دلها

حسین صادق‌زاده
گریه واکنشی در انسان‌هاست. ریشه این واکنش در حالاتی است که در روان آدمی رخ می‌دهد. روان‌شناسان گریه را از هیجانات انسانی می‌دانند و برای آن سطوح مختلفی را بیان می‌کنند، ولی همگی ما با گریه‌های عاطفی آشنا هستیم که دارای علل متضادی است، چرا که گاه گریه، واکنشی به غم و اندوه است و گاه دیگر واکنشی به خوشحالی و شادی درونی است.
برخی‌ها گریه را از خصوصیات انسانی دانسته‌اند و بر این باورند که حتی اگر در برخی از حیوانات واکنش‌هایی همانند گریه وجود دارد، ولی کمال این حالت را تنها می‌توان در انسان‌ها یافت. اما چرا انسان می‌گرید؟ چه آثاری را می‌توان برای گریه بیان کرد؟ نویسنده برای پاسخ‌گویی به علل وعوامل گریه ونیز آثار ونقش آن در زندگی انسانی به سراغ آموزه‌های دینی رفته تا پاسخ این پرسش‌ها را از منبع قطعی به دست آورد.
گریستن آدمی، نشانه رحمت الهی
گریه و گریستن یک ویژگی انسانی است. گریستن، نخستین واکنش نوزادی است که متولد می‌شود. کودکی که هنگام تولد می‌گرید، این گریستن را نشانه‌ای از سلامت کودک می‌دانند، چرا که گریستن اگر در اینجا یک واکنش به یک حالت عاطفی نباشد، پاسخی فیزیولوژیک از سوی کودک است، زیرا فشار و دردی که کودک در هنگام تولد تحمل می‌کند، با پاسخ گریه به نمایش گذاشته می‌شود. این پاسخ کودک به یک فشار یا صدمه به شکل گریه امری طبیعی است و بیانگر سلامت اوست که به صدمات و فشارهای وارد شده بر جسم پاسخی مناسب می‌دهد. این شکل از پاسخگویی و واکنش در انسان‌ها تا پایان عمر باقی می‌ماند. پس همان طور که کودک هنگام تولد می‌گرید و بعدها نیز به خاطر زمین خوردن گریه می‌کند، فردی بالغ ممکن است به علت درد ناشی از جراحتی جسمانی بگرید.
البته گریه دارای دو سطح دیگر نیز است که ارتباط با روان آدمی دارد. در سطح دوم، خلقیات، احساسات و حالات عاطفی پا به میدان می‌گذارند. البته نوزاد هم گاه از روی خشم می‌گرید، ولی با گذشت زمان، طبیعت آنچه موجب گریستن در بالغین می‌شود ظرافت و پیچیدگی می‌یابد و احساسات دیگر نیز اضافه می‌شوند، مثلا نوجوانی که به غرورش بر می‌خورد و مناعت طبع او زیر سوال می‌رود بر اثر ناکامی ناشی از تحقیر گریه می‌کند.
در سطح سوم، احساسات ژرف‌تر و متعالی‌تر در کارند، مانند گریستنی که در هنگام نیایش یا درک عمیق یک پدیده یا حالات عرفانی روی می‌دهد.
البته یک سطح چهارمی نیز برای گریه بیان شده است. در متون مربوط به روان‌شناسی گریه، از گریه زیبا شناختی یاد می‌شود که به تاثیر ناشی از درک آثار هنری والا یا عظمت و خشیت چیزی نسبت داده می‌شود. البته همه افراد به این سطح نمی‌رسند، زیرا نیل به این مرتبه مستلزم کسب آگاهی ژرف‌تر از خویشتن و جهان و روابط میان آنهاست. خداوند در آیات قرآنی از این سطح که ویژه عالمان هستی‌شناس است به مقام خشیت یاد می‌کند که ابتهال و تضرع خاصی را موجب می‌شود. (فاطر، آیه 28، زمر، آیه 23)
خداوند گریاندن و خنداندن آدمی را به خود نسبت می‌دهد. (نجم، آیه 43) این بدان معناست که خاستگاه علل و عوامل تاثیرگذار و منشا گریستن و خندیدن، خداوند است، چنان که خداوند منشا هر امر دیگری است و چیزی بیرون از مشیت و اراده او نیست.
عوامل و اقسام گریه 
گریه دارای اقسامی است که با توجه به علل و عوامل آن دسته‌بندی می‌شود. گریه حزن و اندوه (توبه، آیه 92، یوسف،‌ آیه 84)، گریه حسرت و افسوس و تاسف (توبه، آیه 92)، گریه خوف و ترس (توبه، آیات 81 و 82)، گریه دروغ و فریب و مکر و نفاق (یوسف، آیات 16 تا 18)، گریه فراق (یوسف، آیات 16 و 17 و 84) از جمله اقسام گریه است.
خداوند در آیاتی از جمله آیات 81 و 82 سوره توبه منافقان را تهدید به گریه می‌کند. به این معنا که آنان را دچار اندوه و حزنی می‌کند که مایه گریستن دایمی آنان شود، چرا که برخلاف حکم خداوند رفتار و عمل می‌کنند.
از نظر اسلام، گریه واقعی و حقیقی در قلوب و دیدگان مومنان است در حالی که منافقان و انسان‌های بیمار دل، به سبب فقدان احساسات و عواطف واقعی اهل گریستن واقعی نیستند و تنها تظاهر به گریستن می‌کنند، چرا که دل‌های بیمار ایشان سنگ و سفت شده است و تحت تاثیر عوامل عاطفی قرار نمی‌گیرد و واکنش احساسی بروز نمی‌دهد.

ادامه نوشته

معراج نامه :سفر معجزه آسای پیامبر (ص)

معراج نامه :سفر معجزه آسای پیامبر (ص) عروج محمد (ص) چندسال پس از آغاز ماموریت پیامبری ودر زمانی اتفاق افتاد که به نظر می رسید از همگان دست کشیده وتسلیم محض خواست الهی بود . این واقعه به شکل وصف انگیزی تبدیل به افسانه ای شبیه به حالت خلسه گشت . با تمام تجربیات روحانی اصیل (صرف نظر از قضاوت های منطق گراها ) وگونه های چشمگیری که از این توصیفات وجود دارد شخص می تواند مراحل موفقیت آمیز این سفرمعجزه وار را طی کند . آنچه در ذیل می آید متداولترین نسخه ی ترجمه شده ازنسخه ی خطی مصور کتابخانه ملی است . <<اولین بهشت >> حضرت محمد (ص) سوار بر براق با یراقی ارغوانی به راهبری ملک مقرب که پرچم را حمل می کند .به سوی آسمان اول در حرکت است جایی که بیست دسته از فرشتگان به او خوش آمد خواهند گفت . بر اساس داستان فضای نخست فیروزه ای رنگ است .مکررادر قرآن (سوره های : الملک :آیه ی 3 - المومنون :آیه ی 88 - الصف :آیه ی 11) به این هفت آسمان که در آن پیامبران خداوند به طور سنتی زندگی می کنند اشاره شده است . معمولا آدم در بهشت اول یحیی وعیسی در دومین یوسف در سومین ادریس در چهارمین هارون در پنجمین موسی در ششمین وابراهیم در هفتمین آسمان هستند . بهشت نیز در آسمان هفتم جای دارد . حضرت محمد (ص) در سراسر سفر اعجاز انگیزش بادستار سفیدی که بر سر دارد وهاله ی فروزانی که از شانه هایش بر می خیزد تصویر شده است .این هاله بیضوی اطراف سر که گاه همه ی بدن را فرا می گیرد نماد نور الهی است که دریافت ومنتشر می شود. <<ملاقات محمد (ص) با حضرت آدم >> حضرت محمد (ص) به راهبری جبرییل فرشته وسوار بر بر اق به بهشت اول می رسد وفرشته دربان شادمان از این دیدار به محمد (ص) خوش آمد می گوید .سپس محمد (ص) حضرت آدم را می بیند که پس از خوش آمد گویی به پسرش برای او آرزوی سلامتی می کند ورفتاری شگفت انگیز از خود نشان می دهد . طبق این افسانه اووقتی به سیمت راست خود نگاه می کند با خوشحالی لبخند می زند اما با نگاه کردن به سمت چپ خود غمگین شده و اشک میریزد.جبرئیل برای محمد(ص) توضیح می دهدکه او در سمت راست خود ارواح مقدسان را می بیند. پیامبران وبرگزیدگانی که نگاه به آنها قلب اورا شادمان می سازد اما در سمت چپش ارواح بی دینان وبی اعتقادان وجود دارد که با غم و تاسف پوشیده شده اند . بر طبق عقاید اسلامی خداوند توبه ی آدم را می پذیرد اما بخاطر نافرمانی از دستور خداوند از بهشت زمینی محروم شده ومجازات می شود . از آن پس هدف وآرزوی آدم ونسل های پس از او این شد که بار دیگر با تلاش های خود به بهشت دست یابند . در بسیاری از قسمت های قرآن از حضرت آدم به عنوان پدر نسل بشر که از طرف خداوند برگزیده شده یاد می شود . قبل از اتخاب او به امر الهی فرشتگان مجبور شدند بر او و برگزیدگان نسل های انسان و پیامبرانشان سجده کنند . مطابق اصول اسلام همان طور که قادر مطلق انسان رابا آلودگی به شهوات می آفریند قدرت غلبه بر آن ها را نیز به او عطا می کند . بنابراین طبیعت انسان بالاتر از طبیعت فرشتگان است . حضرت آدم به عنوان اولین پیامبر بسیار با عظمت با دستار وهاله ی نوری در اطراف سرش می باشد .بنا به افسانه ای پس از آنکه آدم از بهشت زمینی تبعید شد جبرئیل به یاد بزرگی و شان او دستاری به دور سرش پیچید . ، ظاهر این است که عروج در بیدارى صورت گرفته، نه در خواب; به تعبیر علامه طباطبائى(قدس سره)فخر این نیست که انسان عروج را خواب ببیند; این خواب را دیگران نیز مى بینند...، سپس فرمود: «سیر بدنى آن حضرت، هرگز به معناى خروج از عالم طبیعت و ورود به ماوراى طبیعت نخواهد بود، زیرا آسمان، مانند زمین موجودى مادى و طبیعى بوده و احکام طبیعت به هر یک از آنها جارى است.» 2. انکار مشرکان و واکنش شدید آنان: وقتى رسول خدا، جریان معراج را براى مردم تعریف کرد، مشرکان به شدّت آن را انکار کرده و گفتند: چنین امرى امکان ندارد و از همین راه، شروع به کوبیدن رسول خدا کردند و این امر دلیل است که معراج جسمانى بوده، پیامبر، هرگز مدعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده است; در ضمن جمعى از مفسران به این دلیل اشاره کرده اند; از جمله آیت اللّه مکارم شیرازى و ابن کثیر و بیضاوى از مفسران اهل سنت. 3. اگر ما باور کنیم که قدرت خدا بى نهایت است و بر هر امرى که از نظر عقلى محال نباشد، تعلّق مى گیرد، جسمانى بودن معراج به خوبى ثابت مى شود. در قرآن مجید، نمونه هاى فراوانى از امور خارق العاده که بیان گر قدرت نامتناهى خدا است، بیان شده; از جمله آوردن تخت بلقیس، از سرزمین یمن به فلسطین در کمتر از یک چشم به هم زدن. صلوات برتر از بیست هزار سال طاعت فرشته وقتی كه پیامبراكرم صلی الله علیه وآله و سلم در شب معراج به آسمان چهارم رسید، فرشته ای را دید كه لوحی در پیش روی خود نهاده و در آن نگاه می كند و مانند رودی اشك از دیدگان می ریزد. آن ملك متوجه حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم درآسمان چهارم نشد و لذا جبرئیل با بال خود براو زد و هنگامی كه ملك متوجه شد، بلافاصله ركاب آن حضرت را بوسید ، تعظیم و اكرام نمود و عرض كرد: یا رسول الله مرا معذور دارید، چرا كه نور زیادی از این لوح متصاعد بود و به همین جهت من متوجه حضور شما نشدم. آن حضرت فرمودند: در این لوح چه چیزی نوشته شده است؟ ملك عرض كرد، در این لوح نوشته است: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله. سپس ملك گفت كه من دو ركعت نماز بجا آورده ام كه بیست هزار سال طول كشیده است. به امر خدا پنج هزار سال در قیام و پنج هزار سال در ركوع و پنج هزار سال در سجود و پنج هزار سال درحال تشهد بودم. حالا ثواب این نماز را به شما هدیه می كنم به امت شما. حضرت باز فرمودند كه امت من احتیاج به نماز تو ندارند. پس بدان كه به عزت خدا هر كس از گناهكاران امت من یك بار صلوات بفرستند، ثواب آن از بیست هزارسال طاعت تو برتر است. منبع: آمالی صدوق، ج 3، ص 429/ لثالی الاخبار،ج3، ص 429 دیدار حضرت محمد از خروس سفید محمد (ص) سوار بر مرکبش از میان آسمان اول به همراهی جبرئیل خروسی سفید را می بیند که تاجش به پایه ی سریر خداوند رسیده و پاهایش بر زمین قرار می گیرد . جبر ئیل در جواب سوال پیامبر توضیح می دهد که این خروس فرشته متصدی شمارش ساعات شبا نه روز است .هنگامی که ساعت نماز ودعا فرا می رسد او بال هایش را بهم می زند عظمت بال هایش آسمان وزمین را می پوشاند وبانگ می زند با نگی که نشان از ایمان دارد :<<خدائی جز الله نیست >> .تمام خروس های روی زمین صدایش را می شنوند وبه نوبت آواز ستایش و تمجید ابدی پروردگار را سر می دهند فرشته ی نیمه آتش - نیمه برف پیش از ترک آسمان نخست جبرئیل محمد (ص) را نزد فرشته ای می آورد که بصورت نیمی از آتش ونیمی از برف خلق شده وهنگامی که تسبیح خداوند را می گوید طنین صدایش همانند تندر به نظر می رسد . در دست چپش تسبیحی برفی ودر دست راستش تسبیحی آتشین دارد . این شی ء مذهبی ترکیبی از سه گروه مهره است که هر کدام با دو مهره ی بزرگتر از دیگری جدا شده اند .طبق سنت شماره ی مهره ها با ید جمعا یکصد عدد باشد تعداد نمادگونه ای که نود نه اسم ازصفات ملکوتی ( ربانی ) با آن ذکر می شود که منعکی کننده شور وشعفی ماورائی است ( در میان کیفیت های منسوب به ابدیت نام هایی مانند آمرزیده .سلطان .قادر .خالق حاضر .مطلق و نور و....هستند ) وعلاوه بر آنها نام الله نیز ذکر می شود . طبق روایات صدای تندر نتیجه ی حرکت مهره ها به هنگام توسل و دعای فرشته است . در کنار او عده ای که شبیه فرشته اند ایستاده ودیگران را به ابدیت فرا می خوانند وبه حالت تضرع می گویند : ای خدائی که برف وآتش را با هم آوردی همه ما خادمانت را بطور واحد . مومن .تسلیم ومطیع اوامرت قرار ده . در کتاب ((مکاشفه سوری باروخ )) بیان می کند که فرشتگان از آتش وشعله خلق شده اند ودر کتاب ((خنوخ )) ذکر شده که خداوند فرشتگان را از برف . تگرگ . گرما وسرما آفریده است . @};- @};- ورود به آسمان دوم ازجنس مرواریدهای سفید آسمان دوم به پهنای جاده ای است که پانصد سال طول دارد . محمد (ص) سوار بر براق خود را در حضور بیست لشگر از فرشتگان آماده به خدمت که جبرئیل هم پیشاپیش آن ها در حرکت است می یابد . جبرئیل به آنها نگاه کرده ودر پشت سرش به پیامبر که با هاله ای از نور احاطه شده اشاره می کند . فرشتگان دست به سینه وصلیب وار در صفوفی در حضور حضرت محمد (ص) می ایستند .بیست لشگر فرشته ی ذکر شده موهایشان تا پشت گردنشان می رسد با گیس باف های کوچک بر گوش ها آویخته ودو گیس باف دیگر را به صورت حلقه هائی در بالای سر آراسته اند .......... معراج نامه :سفر معجزه آسای پیامبر (ص) : @};- دیدار محمد (ص) از فرشته ی مرگ (ملک الموت) @};- در آسمان دوم پیامبر همراه براق وبا راهنمائی جبرئیل به حضور فرشته ی عظیم الجثه ای که وظیفه اش تصمیم گیری برای تمامی مخلوقات است می رسد .روشن است که غزرائیل یکی از بزرگترین فرشته هاست که پاهایش روی زمین وسرش در رفیع ترین جای آسمان است وتختی از نور دارد که وقتی دیگران روی پل بین بهشت وجهنم (صراط ) ایستاده اند یک پایش را بر تخت تکیه می دهد . اسلام جایگاه والائی برای فرشتگان در نظر گرفته است وخداوند چهار فرشته ی اعظم را به رهبری آنان برگزیده : جبرئیل که پیام آور الهی است .میکائیل که نگهبان طبیعت سراسر جهان است . اسرافیل که شیپور قضاوت اخروی را می زند وعزراییل که فرشته ی مرگ (ملک الموت ) است . @};-فرشته ی نمازگزار پیامبر آسمان دوم را به راهبری فرشته ی مقرب وسوار بر براق طی می کند ودر میان آسمان دوم فرشته ای عجیب با هفتاد سر را می بیند که هریک از سرهایش هفتاد زبان دارد وهر زبان به افتخار پروردگار بلند مرتبه به هفتاد شکل عبادت می کند .فرشتگان ستایشگرکه سخن از جاودانگی می گویند جایگاه مهمی در قران دارند.(به خصوص در سوره ی غافر آیه ی 7 جائی که نیایش فرشتگان آمده است) @};- @};- @};-ملاقات محمد (ص) با یحیی وذکریای پیامبر @};- پیش از ترک آسمان دوم به حضرت محمد (ص) توسط جبرئیل الهام می شود واوسوار بر مرکب مخصوصش از سوی دو نفر مورد استقبال قرار می گیرد .فرشته او را مطلع می سازد که آن ها یحیی وزکریا هستند . آنها پس از خوش آمد گویی فریاد می زنند : ((ای محمد خوش آمدی حضور تو به دنیای آسمانی افتخار می بخشد . بخشش وسخاوت بلند مرتبه از آن توست .))قرآن زکریا را از جمله مردان عادل به شمار آورده وبه تولد معجزه آسای پسرش اشاره نموده ( سوره آل عمران آیات 36-33 وسوره ی مریم آیه ی اول ) واز معرفت ودانش یحیی ونقش او به عنوان کسی که غسل تعمید انجام می داد وسرنوشت غم انگیزش صحبت کرده است . پیامبران صاحب کتاب با دستار سفیدی دور سر وهاله ی نوری در اطرافشان راست قامت ایستاده اند .و جبرئیل فرشته مقدمات معرفی را فراهم می کند . آسمان با ستارگانی به شکل قطرات طلا وابرهای مخصوص پر شده است ادامه دارد ......... (( به سمت آسمان سوم )) پس از ترک آسمان دوم محمد (ص) که توسط جبرئیل رهبری می شود سوار مرکبش در جهت آسمان سوم به راه خود ادامه می دهد . به گفته ی متن او در این نقطه در یا ی سفیدی می بیند . خوش آمد گوئی فرشتگان میزبان به محمد (ص) پیامبر سوار بر براق با هاله ای نورانی وبا راهنمائی جبرئیل به فضای آسمانی جدید می رسد که از سنبل سرخ پوشیده شده است . فرشته ی دربان به پیامبر می گوید (( ای محمد سرافراز باش ")) سی هزار فرشته ی آماده به خدمت نیز به پیامبر خوش آمد می گویند . ملاقات حضرت محمد (ص) با حضرت یعقوب وحضرت یوسف حضرت محمد (ص) در ادامه ی سفر به آسمان سوم در حالی که جسم ایشان کاملا با نور پیامبری احاطه شده و فرشته ی مقرب اورا همراهی می کند با دوشخص برخورد می کنند که با هاله ی نورانی احاطه شده اند . یکی از آن ها صورتی به گردی ماه کامل دارد . جبرئیل بلافاصله آن ها را معرفی می کند ((این دو پیامبر یعقوب ویوسف هستند)) . آن ها ضمن عرض سلام به حضرت محمد (ص) خوش آمد می گویند .این دو شخصیت مقدس جایگاه مهمی در قرآن دارند . جائی که یعقوب پیغمبر خدا معرفی شده ودر داستانی مقدس به پیوند عمیق روحی یعقوب وپسرش یوسف اشاره می شود . به ویژه بخشی که در آن گرگی پیش از آنکه یوسف را بترساند یعقوب را دل نگران می کند .(سوره یوسف آیه ی 13 )وسپس ماجرای پیراهن یوسف که برای یعقوب می برند واو پیراهن را از فاصله ی بسیار دور به خاطر بویش می شناسد وبر استشمام آن بینایی اش را بدست می آورد . (سوره یوسف آیه ی 93 ")واما یوسف در واقع نماد کسی است که موفق به ماندن در مسیر مستقیم می شود وتوانائی بخشیدن دشمنان خود را می یابد . او قهرمان یکی از داستانهای شیرین اسلام است . سوره ی یوسف به او اختصاص دارد وداستان زندگی اورا که شامل پیامبران .فرشتگان . شیاطین . دیوها وحیوانات می شود بیان می کند . ملاقات حضرت محمد (ص ) با حضرت داوود وحضرت سلیمان حضرت محمد (ص) پس از ترک حضرت یعقوب ویوسف در حالی که جبرئیل همیشه در کنار اوست . دوچهره دیگر را می بیند .پیغمبر حضرت داوود وپسر او حضرت سلیمان .قرآن بارها داستان شاه پیامبر را بیان می کند . داستانی که نویسندگان بزرگ عرب مانند طبری شرح مفصلی از آن داده ا ند .داستان های مسلمین از سلیمان پسر داوود شخصیتی طراز اول می سازد .تاریخ شناسان عرب اورا رهبری می دانند که حتی از اسکندر کبیر مقدرتر بوده وقدرت های جادوئی والهی فراوانی نظیر مهارت در اجرای عدالت .دانش رموز واسرار ودانستن زبان پرندگان وحیوانات داشته است .همچنین طوفان از او اطاعت می کرده ودیوها از او دستور می گرفتند . (این قدرت در دیباچه ی با شکوه نسخ تذهیب شده ی شاهنامه نشان داده شده است . تمام این مطالب به ویژه در قرآن ذکر شده وقرآن اورا پیام آور واقعی خدا می داند پیغمبران دستار (که لباس مخصوص مسلمانان )است بر دارند .این لباس نواری پارچه ای است که دور یک کلاه پیچیده می شود . دستار در اسلام نمادی (ملی .مذهبی وحتی حرفه ای )از وقار وقدرت ومعمولا نشانه ی تمایز مسلمان از کافر است .معمول ترین رنگ آن سفید است که عمدتا به عنوان یکی از رنگ های بهشت در نظر گرفته می شود . فرشته ای با هفتاد سر قبل از ترک آسمان سوم جبرئیل مقرب حضرت محمد (ص ) را نزد فرشته ای با هفتاد سر می برد که هر سر آن فرشته هفتاد زبان دارد وهفتاد ستایش را زمزمه می کند . عدد هفت در اسلام معنای نمادین بسیار غنی دارد که ظاهرا نه تنها به معانی برگرفته از دین مسیح و یهود باز می گردد . بلکه به فرهنگ عرب قبل از اسلام نیز دلالت دارد به علاوه این عدد نماد کامل بودن است . عدد هفت در آیین مسلمانا ن ودر متن کتاب معراج نامه فراوان به چشم می خورد . پیامبر از هفت در . وارد هفت بهشت شده و سفر معجزه وارش را آغاز می کند . سپس به دوزخ می رود که در آیین مسلمانان از هفت کره تشکیل شده است : ورود به بهشت چهارم حضرت محمد (ص) توسط جبرئیل راهنمائی شده ودر حالی که هاله ی نورانی پیامبر گونه ای اورا در بر گرفته وارد بهشت چهارم می شود وبه گروه فرشتگان ستایش گر خداوند می رسد . آنها به او خوش آمد گفته ودر حضورش با دستانی بسته (چلیپاگونه ) همچون غلامانی که در مقابل سرورشان می ایستند قرار می گیرند . براساس روایات خداوند به فرشتگان فرم وظاهری انسانی عنایت کرده که غذایشان عبادت و نوشیدنی شان پرهیزگاری است . در موارد زیادی فرشتگان بارها در تصاویر برهنه سر نشان داده شده اند . در بسیاری از تمدن های شرقی الحاقات ضروری لباس هم چون کلاه یا کمربند دارای معانی نمادین است . در آسمان پنجم با پیامبران .اسماعیل .اسحاق . هارون و لوط حضرت محمد (ص) سوار بر براق در حالی که پیشاپیش او ملک مقرب جبرئیل حرکت می کند به آسمان پنجم که از طلا ساخته شده می رسد . او چهار تن از پیامبران بزرگ را ملاقات می کند . اسماعیل واسحاق پسران ابراهیم خلیل . هارون سخنگوی موسی ولوط پیامبری که با فسق و فجور مخالفت کرد و سرمشقی برای محمد (ص) شد . این چهار پیامبر حضور پایه گذار دین اسلام را که هاله ای از نور پیرامونش رافرا گرفته گرامی داشته وبه او خوش آمد می گویند . آنان محمد (ص) را مورد خطاب قرار می دهند که (( ای محمد آن چه امشب از خدا بخواهی به تو خواهد داد پس از او رستگاری ونجات کسانی را که به دین تو در آمده اند بخواه )). باید توجه داشت که در اسلام خداوند وظیفه ی تکلیف فرمان برداری کامل ایمان آورندگان را به پیامبران سپرده است . حرکت براق در آسمان های رفیع پرواز را در ذهن افراد تداعی می کند . پاهای او بر چیزی قرار ندارد اما طاق آسمان همواره پر از ابرها و ستاره هاست . در جهان آلتایی ودر عقاید عمومی اقوام نخستین ترک اسب ها توانائی پرواز داشته و می توانستند به آسمان ها صعود کنند . در تمدن چین نیز سفرهای عرفانی سده ها پیش از دوران مسیحیت شناخته شده بود .گواه این ادعا افسانه ای است که مطابق آن لی یه ترو قدرت سوارشدن بر باد را داشت (بدون انکار نشانه ای از تقدس قابل توجه ) وگواه دیگر سفر معروفی است از شانگ تزو که در آن کانگ شنگ تزو معلم امپراطور زرد به شاگرد برجسته اش اعلام می کند که می تواند امپراطور را به اوج قله ی نور وبه آستانه ی سیاهی ها برساند . بر سواحل دریای آتش جبرئیل پیامبر را که بر استر خویش سوار است به سمت ساحل دریای آتش راهنمائی می کند . ملک در حال اشاره به دریا می گوید :(( در روز رستاخیز این دریای آتش داخل جهنم ریخته خواهد شد و نفرین شدگان با آن به عذاب خواهند رسید . )) طبق توضیحات سنتی مسلمانان جهنم دارای هفت بخش غرق در آتش با یک مرکز است که بصورت معلق روی هم قرار گرفته اند .در روز قیامت همه ی ارواح باید از پلی که بر روی جهنم می گذرد ( پل صراط ) عبور کنند . پلی که پارسایان با اندکی تفاوت در زمانی کوتاه تر یا بلندتر از آن می گذرند . اما گنه کاران قادر به عبور نیستند ودر قعر آتش سقوط می کنند . گفته شده هنگامی که دنیا به پایان می رسد خداوند حفره ای از آتش می گشاید که همه چیز را نابود خواهد کرد . در قرآن از جهنم بیش از پنجاه بار سخن به میان آمده است اما این اشارات همواره و تا اندازه ای با اختصار و ایجاز بوده است . ورود به آسمان ششم پیامبر با راهنمائی جبرئیل در حالی که هاله ای از نور او را احاطه کرده وسوار بر براق است به آسمان ششم می رسد . فرشته ی نگهبان ورود حضرت را تهنیت می گوید و رحمت الهی را برای او طلب می کند . شصت گروه از فرشتگان کنار او ایستاده و دعا می خوانند . طبق روایت قرآنی هفت آسمان پر از فرشتگانی با اشکال مختلف است . در حالی که با همه زبانها خدارا ستایش می کنند ولحظه ای از ذکر او باز نمی ایستند آهنگ صدای آنها شبیه صدای رعد است . پیش تر در انجیل فرشتگان به عنوان خادمان خداوند که اولین وظیفه ی آنها تسبیح و ستایش پروردگار است توصیف شده اند . در کتاب خنوخ آمده که انبوهی از فرشتگان پشت سر خداوند ایستاده ودر قالب گروه های همخوانی ( کر ) او را ستایش می کنند نگرش هستی شناسی که قلمرو آسمان ها را در وضعیتی با لاتر از کاینات می داند به ما امکان می دهد تا سلسله مراتبی میان موجودات آسمانی نیز قایل شویم . فرشتگان پیرامون پروردگار صحنی می سازند و او را پرستش می نمایند اگر چه از میان آنها افراد برگزیده ومورد اطمینانی به عنوان حاملان وحی به میان مردم فرستاده می شوند وسایر فرشتگان در سمت راست و چپ هر انسانی ایستاده و تمام اعمال خوب وبد او را گزارش می کنند . معراج نامه :سفر معجزه آسای پیامبر (ص): ملاقات با موسی حضرت محمد (ص) سوار بر مرکب به راه خویش ادامه می دهد در حالی که جبرئیل اورا راهنمائی می کند . در مسیر ملاقات کوتاهی با موسی (ع) پیامبر بزرگ بنی اسرائیل دارد . در نسخ مختلف معراج نامه محل سکونت پیامبران بزرگ اسلام ونیز جایگاه تعدادی از چهره های مهم کتاب مقدس در هر یک از بخش های آسمان مشخص شده است طبق اعتقادات مسلمانان پیامبران وشهدا پس از مرگ مستقیما به بهشت می روند . در حالی که دیگر مردگا ن باید در قبور خویش به انتظار روز رستاخیز بمانند . شاید دلیل این اعتقاد وجود روایاتی در باره ی معراج پیامبر است که از ملاقات وی با حضرت آدم . عیسی .یحیی . یوسف . ادریس . هارون .موسی وابراهیم ( در شب معراج ) خبر می دهد . موسی (ع) بزرگترین پیامبری که از او در کتاب مقدس یاد شده و جایگاه مهمی در قرآن دارد با هاله پیامبری می باشد . حضرت محمد (ص) موسی (ع) را به عنوان طلیعه ی رسالت خویش مورد توجه قرار داده است . در واقع موسی (ع) و محمد (ص) نقاط مشترک فراوانی دارنداز جمله این که هر دوی ایشان در یافت کننده ی وحی الهی ومبلغان یکتا پرستی بوده اند . طبق حکایات پس از بعثت حضرت محمد (ص)پیامبر بنی اسرائیل موسی متاسف می شود . زیرا تا آن زمان تصور می کرد که به بالاترین مقام رسید و اکنون در می یابد محمد (ص) در مقام از او پیشی گرفته و حتی فاصله ی زیادی با او دارد و شمار پیروان موسی کمتر از گرویدگان به اسلام است . در این جا پروردگار موسی را خطاب قرار می دهد وبه او یاد آوری می کند که خداوند از میان بندگانش موسی را به صحبت کردن رو در رو با ذات پروردگار مخصوص گردانیده است . همین طور به نجات موسی (ع) از دست دشمنانش اشاره و به وی خاطر نشان می کند به خاطر موهبتی که بر وی ارزانی شده می بایست مراتب سپاس گزاری را به در گاه خداوند به جای آورد . پیامبر به منظور تبیین و توضیح مقاصد هدایت گر دین اسلام داستان های معروفی از کتاب مقدس را اقتباس کرده چرا که این قصص برای مردم عهد او شناخته شده بود . دیدار محمد (ص) از پیامبران نوح وادریس سپس جبرئیل محمد (ص) را که در هاله ی پیامبری احاطه شده به دیدار پیامبران نوح وادریس که هاله ی نورانی پیرامون سرهایشان را فرا گرفته هدایت می کند . اغلب حوادث بزرگی که تعیین کننده ی زندگی نوح هستند در قرآن ذکر شده اند . او که انسانی مانند تمام انسان های فانی دیگر بود به میان بی دینان فرستاده شد تا به عنوان یک پیامبر مروج ومبلغ یکتا پرستی باشد . اما مردمش پیام او را نپذیرفته و با او مثل یک شیاد برخورد می کنند و پیروان او از میان زیر دستان بودند . با این وجود به خاطر ایمانی که داشت خداوند هنگام نزول طوفان به نوح اجازه دادکه از سیل رهائی یابد از ادریس تنها دو بار در قرآن نام برده شده است . مدت ها نام او به صورت یک معما بود . بعضی از نویسندگان مسلمان نام او را با خنوخ (جاوید شده در افسانه ) یکی دانسته اند وهمانند این مرد پرهیزگار 365 سال زندگی از نوح یک قهرمان منظومه ای ساخته است . همچنین داستان او را به عنوان یک دانشمند مخترع قلم و بافنده ی پارچه معرفی می کند . عنوان پیامبر برای او مقتضی الهاماتی بود که از جبرئیل فرشته در یافت می کرد و نام ادریس به خاطر احاطه ای که بر مکاشفات دیرین داشت به او داده شد :نامه آلبرت اینشتین آلبرت اینشتین(فوت 1955 م) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein - 1954یعنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - : اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی(فوت1340ش=1961م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران محرمانه صورت پذیرفته است اینشتین در این رساله "نظریه ی نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) وبیش از همه (بحارالانوار) علامه ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی(فوت1371ش)و...ترجمه وتحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده ی"نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند. از آنجمله حدیثی است که علامه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم(ص) نقل میکند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود.اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ...اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد...همچنین اینشتین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند(علاوه برقانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل). او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند: E = M.C2 >> M = E :C2یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد. او همچنین در همین رساله عقیده ی به "وحدت وجود" را از خرافات های شایع شده توسط ملا صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه "فیزیک کلاسیک" و "فیزیک نسبیتی" به شدت مورد حمله قرار می دهد ... بطور خلاصه: او میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است(حیز وجودی) که امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...در رابطه با "عقل" نیز با کمال شگفتی - اینشتین نظریه ی اخباریون شیعه را( که عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند) صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شما ست وهنوز زود است که مردم این را بفهمند... در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای "عقل نظری بشر" ارائه داده و "نسبیت" آن را اثبات میکند... اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها یاد کرده با لفظ"حسابی عزیز". 3000000دلار بهای خـرید این رساله توسط پروفسورابراهیم مهـــدوی ( مقیم لندن) با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل" بنز" از یک عتیقه فروش یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خطشناسی رایانه ای چک شده و تایید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است...همکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی - توسط دکتر عیسی مهدوی( برادر دکتر ابراهیم مهدوی)- و توام با تحقیق و ارائه ی منابع مذکور در متن(توسط اینجانب) میباشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنی شده است...اصل نسخه ی این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن - بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری میشود... به سوی آسمان هفتم از جنس نور محمد (ص) که سوار بر براق توسط فرشته ی مقرب راهنمائی می شود سر انجام به آسمان هفتم از نور ساخته شده ومحل اقامت هفتاد طبقه از فرشتگان مقرب است . می رسد در آنجا تحت محافظت فرشته ی در بان این محیط آسمانی قرار می گیرد . هنگام ورود محمد (ص) .جبرئیل . فرشته های محافظ طبقات اسمان را مورد خطاب قرار می دهد . بر اساس روایت اسلامی خداوند فرشتگان را به اشکال و ابعاد مختلف آفریده تا برای مقاصد گوناگون خدمت کنند . فعالیت آنها بویژه برای حفاظت از درهای عرش . گسترش می یابد که باید در برابر حمله وکنجکاوی جن ها وشیاطین حفظ شوند . در قرآن ذکر شده که هر جن یا شیطانی که بکوشد به یکی از این درها نزدیک شود فورا سنگ باران یا شهاب باران خواهد شد . (سوره های : الصافات . آیه ی 10 و الجن : آیه ی 8 ) نسخه های مختلف معراج نامه تنوع قابل توجهی در رعایت طبقه بندی هفت اسمان ارایه می کنند . معمولا گفته می شود که اولین طبقه ی آسمان از آهن . دومین طبقه از مس یا برنز . سومی از نقره . چهارمی از طلا . پنجمی از مروارید سفید گران بها . ششمی از زمرد وهفتمی از یاقوت یا زبرجد ساخته شده است . در سنت اسلامی نور که آسمان هفتم از آن ساخته شده نشانه ی الوهیت است در سوره ی نور : آیه ی 35 بیان می شود (( الله نور آسمان وزمین است ....خدا کسی را که به نور او گرایش یابد هدایت می کند ...)) برطبق متون عرفانی خاص خدا تنها نوری است که همه ی نورها از آن ناشی شده اند آلبرت اینشتین(فوت 1955 م) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein - 1954 یعنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - : اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی(فوت1340ش=1961م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران محرمانه صورت پذیرفته است اینشتین در این رساله "نظریه ی نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) وبیش از همه (بحارالانوار) علامه ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی(فوت1371ش)و...ترجمه وتحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده ی"نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.
ادامه نوشته

نشانه فرد بخیل چیست؟


برخی آیات و روایات را بارها شنیده ایم اما به معنای آن توجهی نکرده ایم .

تا به حال به عبارتی که همیشه بعد از نمازها خوانده می شود،و پس از آن صلوات فرستاده می شود دقت کرده اید؟


این عبارت آیه 56 سوره احزاب است." إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا "(خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند. اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید.)

این آیه به مۆمنان دستور می دهد به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درود بفرستند.

مقام پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنقدر والا و بلند است که اول خود پروردگار عالم و خالق تمام موجودات و دوم ملائکه که مدبّران امور الهی هستند به او درود می فرستند و مۆمنان نیز به تبعیت از آنان به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درود می فرستند.

اما خود صلوات به چه معنایی است و صلوات خداوند بر رسولش چه معنایی دارد و چگونه است؟

درباره معنای " صلوه" گفته شده در اصل به معناى انعطاف بوده، و صلات خدا بر پیغمبر به معناى انعطاف خدا به وسیله رحمتش به وى است، و همچنین صلات ملائكه او انعطاف آنها به اینكه او را تزكیه نموده و برایش استغفار كنند می باشد

ادامه نوشته

علل و آثار فقر از دیدگاه علی (ع)



سیدعلیاءمحمدی
در این نوشتار همان طور که از نام آن پیداست به نوع نگرش و تلقی از فقر در جوامع مختلف و از جمله دیدگاه دین مقدس اسلام و به ویژه کتاب مقدس نهج‌البلاغه اشاره ومورد بررسی قرار گرفته است. عامل فقر به عنوان یک پدیده و واقعیت ناخوشایند اجتماع است و معمولا نباید در جامعه بشری وجود داشته باشد. روی این اصل دین اسلام فقر و تنگدستی را جزو یکی از مصیبت‌های بزرگ و از جمله بلای جامعه بشری که تا سرحد نابودی آن تاثیر دارد، معرفی نموده است و ریشه‌کنی آن از اجتماع را اصلی‌ترین هدف و وجهه همت خود قرار داده است.
به همین سبب از دیدگاه علی(ع) تمامی افراد جامعه مسلمان و غیرمسلمان باید در تامین نیازهای اولیه معیشت خویش در وضعیت اقتصادی مطلوب و مناسب با شرافت و کرامت انسانی خود باشند تا رفاه عمومی در جامعه برقرار گردد. به همین جهت امام علی(ع) مبارزه گسترده‌ای را با فقر و تهیدستی آغاز نمود به گونه‌ای که فرمود (خدایا آبرویم را با بی‌نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه‌دار مفرما چرا که فقر همان مرگ بزرگ است).
در این مجموعه شما با علل و آثار فقر و همچنین راه‌های پیشگیری آن از دیدگاه حضرت علی(ع) آشنا می‌شوید. مطلب را اینک از نظر می‌گذرانید:
علل فقر
اسلام فقر مادی را یک پدیده غیرطبیعی می‌داند که علت بسیاری از فقرها تنبلی و عدم پشتکار افراد است. حضرت علی(ع) می‌فرماید: هر کس بر رنج (ناشی از کار) بردباری نورزد، باید فقر را تحمل کند. همچنین می‌فرمایند: آن گاه که اشیاء جفت شوند تنبلی و کم کاری با هم جفت گردند و فقر تولد یابد (میزان الحکمه 251). همچنین بی‌برنامگی یا برنامه‌ریزی نادرست به پیدایش فقر در سطح افراد و جوامع می‌انجامد. به همین جهت امام علی(ع) نداشتن برنامه در زندگی و سوء تدبیر را عامل فقر دانسته است. برخی از روایات نیز اسراف را سبب زوال نعمت دانسته‌اند که در واقع نوعی بی‌برنامگی و عدم رعایت اعتدال در مصرف است. البته در سطح کلان اسراف گستره‌یی فراتر می‌یابد و هر نوع تضییع اموال کشور (اموال عمومی یا خصوصی) یا عدم بهره‌برداری بهینه از آن‌ها اسراف تلقی می‌شود. اسراف علاوه بر این که به جهت بی‌برنامگی و رعایت نکردن اعتدال موجب فقر می‌شود، از آن نظر که گناه است نیز سبب فقر به شمار می‌آید. همچنین یکی دیگر از علل فقر ارتکاب گناه می‌باشد معصومان گناه را سبب کم شدن روزی انسان و از عوامل فقر می‌دانند. امام رضا(علیه السلام) می‌فرماید: «همانا مومن نیت گناه می‌کند و از رزقش محروم می‌شود» (وسایل الشیعه جلد 1 ص58). امام علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراش‌ها و زخم‌های بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه می‌گیرد (بحارالانوار جلد7 ص350). از عوامل کاهش روزی، کفران نعمت‌های الهی است، قرآن‌کریم در این‌باره می‌فرماید: خداوند قریه ای را به عنوان مثال مطرح می‌نماید که دارای امنیت و آسایش بودند و روزی فراوانی به ایشان می‌رسید، آنان نسبت به نعمت‌های الهی کفران ورزیدند، از این‌رو خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند. هنگامی که شخص کفران نعمت می‌کند، لیاقت داشتن آن را ندارد، خداوند نیز رحمت و نعمت خویش را از او دریغ می‌کند. از عوامل دیگر فقر ربا خوردن است، خداوند برکت را از سود به دست آمده از معامله و قرض ربوی، برداشته است. عثمان به عیسی نقل کرده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: 

ادامه نوشته

بهشت و جهنم برزخى


فرق بين بهشت برزخ و بهشت آخرت چيست؟
برخى تفاوت ها عبارتند از:
1. بهشت برزخ موقت، ولى بهشت آخرت دائمى است(... قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَــلَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُون ...)[1]سرانجام او را شهيد كردند و] به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: «اى كاش قوم من مى دانستند[2]روشن است اين بهشت و بهشتى كه در آيه 169، آل عمران شهيدان بعد از شهادت در آن وارد مى شوند بهشت برزخ است و اين بهشت موقت خواهد بود، زيرا از آيات و روايات استفاده مى شود كه بهشت جاويدان در قيامت، نصيب مؤمنان خواهد شد(إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى مَقَام أَمِين * فِى جَنَّـت وَ عُيُون ... لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الاُْولَى ...)[3]پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند. در ميان باغ ها و چشمه ها ... هرگز جز همان مرگ اوّل[ كه در دنيا چشيده اند] نخواهد چشيد.
2. بهشت برزخ نمونه كوچكى از بهشت آخرت است.
امام على(ع) مى فرمايد: القبر اما روضة من رياض الجنه او حفرة من حفر النيران;[4] قبر، يا باغى از باغ هاى بهشت، يا حفره اى از حفره هاى دوزخ است.
3. نعمت هاى بهشت برزخى به بدنى از غير بدن عنصرى (بدن مادى دنيايى) تعلق مى گيرد; بدنى كه متناسب با حيات برزخى است كه به اصطلاح متكلمان به آن، بدن يا قالب «مثالى» گويند [فقط آرايش و رنگ ماده را دارد] ولى نعمت ها در بهشت آخرت، شامل بدن و روح هر دو مى شود. آيات بسيارى از جمله آيات سوره شريفه الرحمن بر اين مطلب دلالت دارد

ادامه نوشته

دفن مردگان در خاك

دفن مردگان در خاک در تمامی ادیان الهی بوده است و اختصاصی به شریعت اسلام هم ندارد. آیاتی از قرآن کریم نیز بر این حکم دلالت می کند. در قرآن کریم آیات بر دفن میت در خاک دلالت دارد. در سوره مرسلات آیه 35 آمده است A}«الم نجعل الارض کفاتا احیائا و امواتا؛{A آیا زمین را مسکن و مرکز اجتماع انسان ها قرار ندادیم هم در حال زندگانی و هم در مرگ آنان». این آیه به روشنی مسکن انسان های زنده را روی زمین و مسکن مردگان را داخل آن معرفی می کند. همچنین - آیه شریفه «ثم اماته فاقبره؛ بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» - اشاره به دفن انسان در خاک دارد. علاوه بر آیات یاد شده روایات فراوانی دلالت بر وجوب دفن مردگان در خاک دارد که به نظر می رسد این مطلب از بدیهیات اسلام باشد و نیازی به استدلال بر آن نداشته باشیم. از باب نمونه در روایتی از امیر مؤمنان نقل شده است حضرت هنگام باز گشتشان از صفین به قبرستان نگاه کردند و فرمودند این جایگاه اموات است. سپس به خانه های کوفه نگاه کردند و فرمودند و این ها مسکن زنده هاست. سپس این آیه شریفه را خواندند A}«الم نجعل الارض کفاتا احیائا و امواتا»{A ؛V}(بحارالانوار، ج 9، ص 246).{V
فلسفه این کارها چیست؟ در برخی روایات، برای این امور فلسفه هایی گفته شده است ولی در اینجا به برخی از مطالب دانشمندان جدید اشاره می کنیم. برای روشن شدن این مطالب باید به این امور توجه کرد: بیش از چهارده قرن است که دین اسلام دستوراتی برای رعایت حال محتضر داده است. محتضر کسی است که در حال جان کندن است و می خواهد بمیرد و این جهان را ترک کند. از دیدگاه اسلام حتی اهمیت کفن کردن مرده به اندازه اهمیت لباس پوشیدن است و در دفن مرده هم دین اسلام اصول اجتماعی، اقتصادی و بهداشتی را به طور کامل مراعات کرده است. دانش جدید هم در این اواخر درباره کسانی که در حال احتضار هستند، دستوراتی داده است و اگر به این دستورات عمل شود، در این صورت چنین نخواهد بود که محتضر را به اتاق ایزوله و از آنجا به مسجد و از آنجا به گورستان ببرند بلکه حال محتضر را رعایت خواهند کرد. امروزه مرده ها را یا می سوزانند یا مومیایی می کنند یا در دخمه می گذارند و یا به صندوقی می گذارند و دفن می کنند ولی دستور دین اسلام سوزاندن مرده و یا مومیایی کردن آن نیست بلکه زیر خاک دفن کردن با شرایط مخصوص مورد نظر اسلام است. برخی ایراد می کنند که چرا مردگان را که آلوده به انواع میکروبها هستند نسوزانیم. به اینها باید گفت که اگر هدف از سوزاندن از بین بردن میکروب ها است، در این صورت باید حیوانات را هم بسوزانیم چون در بیش از چهارصد بیماری با انسان مشترک هستند و اگر چنین باشد باید حتی فضولات و اخلاط حیوانات هم بلافاصله سوزانده شود چون آلوده به میکروب است و اگر چنین است در این صورت باید برگ درختانی که محتوی قارچ ها و باکتری هاست سوزانده شود و چیزهای دیگری هم باید سوزانده شود و این کارها نشدنی است و همه چیز را سوزاندن درست نیست. اشتباه اینگونه افراد در این است که قدرت فوق العاده میکروب کشی و پاک کنندگی زمین را فراموش کرده اند. قدرت میکروب کشی زمین از آتش کمتر نیست و نافع تر هم هست. اگر بخواهیم همه چیز را بسوزانیم این یک فاجعه بشری است. منابع علمی دنیا حتی از سوزاندن مرده ها هم اظهار بیزاری می کنند و بر آن ایراد می گیرند V}(مجله دانشکده پزشکی، تهران، سال 39، ش 219). {V دستورات کفن کردن و دفن میت، در دین اسلام آنچنان مطابق اصول بهداشتی است که جنبه اعجاز دارد و اسلام 15 قرن پیش این دستورات را داده است و دستورات اسلامی در دفن و کفن مرده ها اگر به درستی عمل شود هیچگونه آلودگی پیش نمی آید و میکروب اجساد مرده ها در محیط منتشر نمی شود. مهمترین این دستورات به این صورت است: 
1. 
بدن مرده را با مواد ضد عفونی کننده سدر و کافور می شویند.
2. 
بدن مرده را باید سه نوبت شست

ادامه نوشته

تحمل مرگ عزيزان



عبدالعلى پاكزاد1 چكيده مرگ لازمه جدايى‏ناپذير زندگى بشر است؛ اما چه بايد كرد تا سنگينى غم آن كاهش يابد؟ از عوامل مهمى كه سلامت روان آدمى را به مخاطره مى‏اندازد، فشارهاى روانى است كه پديده‏هاى گوناگونى سبب آن مى‏شود. يكى از اين پديده‏ها، مرگ است.      اين نوشتار با رويكرد توصيفى ـ تحليلى در پى ارائه مهارت‏هاى قرآنى در تحمّلِ فقدان و مرگ عزيزان است كه آدمى در پرتو آن مى‏تواند فشار روانى مصيبت را تحمل، بلكه از آن در رشد و تعالى خويش بهره بگيرد.      مقاله حاضر با تكيه بر آيات قرآن كريم و روش تفسير موضوعى و معناشناسى، به بيان مهارت‏هاى قرآنى تحمل فقدان عزيزان مى‏پردازد. قرآن براى تحمل مرگ عزيزان، مجموعه‏اى از مهارت‏هاى شناختى (خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى) و مهارت رفتارى (تقوامدارى) و مهارت‏هاى اخلاقى (ياد خدا، صبر، توكل و تسليم) را ارائه داده است كه به تفصيل در نوشتار بدان‏ها پرداخته مى‏شود. حاصل اين نوشتار اين است كه آدمى براى تحمل فقدان عزيزان، ناگزير از بهره‏گيرى مهارت‏هاى ارائه شده قرآنى است، وگرنه هم گرفتار جزع و فزع، اضطراب و افسردگى روحى مى‏شود و هم از مطلوب فطرى خويش كه تكامل روحى است، دور مى‏ماند. كليدواژها: قرآن، تحمل فقدان، مهارت‏هاى شناختى، مهارت رفتارى، مهارت‏هاى اخلاقى.
    مقدّمه از سنت‏هاى عمومى نظام آفرينش، مرگ و مفارقت روح از بدن است كه در متون دينى به آن تصريح شده است. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(آل‏عمران: 185)؛ هركسى مرگ را مى‏چشد.      براساس بينش الهى، مرگ پايان زندگى بشر نيست، بلكه پلى به سوى جهان ابدى است. به تصريح متون دينى، آدمى در مسير سعادت فطرى، در حال حركت است: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِيهِ» (انشقاق: 6). حال چه نوع مهارت‏هايى را بايد كسب كند تا سختى‏ها، بخصوص فقدان عزيزان، او را دچار افسردگى نكند و از مسير مطلوب فطرى باز ندارد؟      در كتب تفسير ذيل آيات مربوط به آزمايش، انسان، جهان هستى، مرگ و... و در كتب و مباحث اخلاقى از قبيل صبر، توكل و تسليم مباحثى درباره پرسش مذكور به ميان آمده است، ولى از آنجا كه به موضوع موردنظر، به صورت استقلالى نگاه نشده و دسته‏بندى در نوشته‏ها، به ويژه كتب تفسيرى و اخلاقى نظام‏مند نيست، بر آن شديم كه از نگاه قرآن، مهارت تحمل‏مرگ‏عزيزان را بررسى كنيم. مفهوم‏شناسى واژه مهارت كاربرد فراوانى در كارهاى روزمره و نيز در علوم و فنون دارد؛ مثل مهارت رانندگى، مهارت انجام دادن معامله و خريد و فروش، مهارت حاضرجوابى و مهارت‏هايى كه روان‏شناسان بر آنها تأكيد دارند؛ همچون مهارت دوست‏يابى، مهارت همسردارى، و مهارت تعليم و تربيت كودك.      واژه مهارت در قرآن به كار نرفته، ولى در لغت‏نامه فارسى به معناى زيركى و رسايى در كار، استادى و زبردستى آمده است.1 در فرهنگ عميد، ماهر بودن در كارى، استادى، زيركى، چابكى و زبردستى در كار معنا شده است.2     گويا مهارت تحمل فقدان در اصطلاح عبارت است از كسب آگاهى‏ها و توانايى‏هايى كه در پرتو شناخت صحيح و اخلاق و رفتار عالى به دست مى‏آيد، و به آدمى قدرت مى‏دهد تا در برابر فقدان و مرگ عزيزان سر تسليم فرود آورد و فشارهاى روحى حاصل از آن را كاهش دهد و از آن كمال بهره را بگيرد. مهارت‏ها با مطالعه آيات قرآن كريم دست‏كم به سه نوع مهارت شناختى، اخلاقى و رفتارى براى تحمل فقدان عزيزان روبه‏رو مى‏شويم. اينك شرح آن: مهارت‏هاى شناختى شناخت منشأ رفتار، احساسات و عقايد انسان است. در هر قلمرويى، از جمله در تحمل فقدان و مرگ عزيزان آدمى نيازمند شناخت و آگاهى است. انسان بدون شناخت صحيح در تحمل فقدان همانند كسى است كه بدون چراغ در شب تاريك قدم برمى‏دارد و هر لحظه امكان زمين خوردن و سقوط و هلاكت را دارد. قرآن كريم به شگفتى عملكرد شناخت كه موجب تغيير عقيده و رفتار سحره فرعون شد، تصريح كرده است: «قَالُوا لَن نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» (طه: 72)؛ گفتند سوگند به آن كسى كه ما را آفريد، هرگز تو را بر دلائل روشنى كه براى ما آمد مقدم نخواهيم داشت.      آنچه سبب شد سحره فرعون از رفتار و عقيده خويش دست بردارد شناخت و آگاهى بود. به سخن ديگر آنان چون به فنون و رموز سحر آشنا بودند به روشنى دريافتند كه برنامه موسى عليه‏السلام سحر نيست بلكه معجزه است.3     بر اساس تأثير انكارناپذير شناخت، در هر قلمرو زندگى، از جمله در تحمل شدائد، بلاها و تحمل فقدان، خداوند در آيات متعددى به ارائه شناخت و فهم صحيح در مورد مالك هستى، جهان، انسان و شدائد زندگى پرداخته است تا آدمى در پرتو شناخت وحيانى، توان خويش را در تحمل فقدان افزايش دهد. در اين نوشتار مهارت‏هاى شناختى در تحمل فقدان عزيزان را در چهار مورد بر اساس آيات قرآنى بررسى مى‏كنيم:      الف. خداشناختى      1. مالكيت خداوند بر هستى: يكى از مهارت‏هاى شناختى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان عزيزان اين است كه خداوند در آيات متعددى به مالك بودن خويش توجه داده است؛ چه آنكه اگر آدمى باور داشته باشد مالك اصلى خداست و آنچه در اختيار آدمى است امانتى بيش نيست، هيچ وقت از پس‏گيرى امانت بى‏تابى نخواهد كرد.      كسى كه به مالكيت خدا و نابودى غير او اقرار داشته باشد، در مورد فقدان، مقاوم و بردبار خواهد بود، چون نه خود را مالك مى‏دانسته و نه وجودش را پايدار مى‏شمرده است. آنچه تنش‏زاست از دست دادن چيزى است كه مالك آن هستيم يا آن را پايدار مى‏خواستيم و مى‏دانستيم، اما اگر نه خود را مالك بدانيم و نه آنچه را داريم، دائم بپنداريم، از دست دادن آن، تحمل‏ناپذير نخواهد بود.4     آياتى بيانگر مالكيت واقعى خداست، از جمله:      ـ «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (مائده: 120)؛ حكومت آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنهاست، از آن خداست، و او بر هر چيزى تواناست.      به تعبير علّامه طباطبائى جمله «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ» بر ملك مطلق پروردگار دلالت مى‏كند.5     ـ «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ» (حديد: 2)؛ مالكيت و حاكميت آسمان و زمين از آن اوست، زنده مى‏كند و مى‏ميراند.      اين آيه گوياى آن است كه حيات و ممات همه آدميان در دست قدرت اوست. او روزى حيات مى‏دهد و روزى ديگر، حيات را از آدمى مى‏ستاند. اين نوع شناخت‏دهى، عاملى براى تحمل فقدان عزيزان است؛ زيرا آدمى با خود بر اساس اين نوع آيات به اين باور مى‏رسد كه حيات و ممات كسى در دست او نيست تا از زوال آن بى‏تابى كند و علاوه آنكه بر اساس مالكيت واقعى خدا، او حيات خود و ديگران را امانتى بيش نمى‏داند تا با فقدان، بى‏تابى نمايد.      ـ «تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (ملك: 1)؛ پربركت و زوال‏ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست.      مُلك يعنى سلطه و اقتدار. معناى عبارت «بيده الملك» اين است كه ملك‏ها و همه قدرت‏ها و همه اقتدارها در قبضه اوست. در اختيار و در دست اوست؛ يعنى هيچ قدرت مستقلى در عالم وجود ندارد كه در قبال قدرت الهى شمرده شود.6     براساس همين بينش، كه مالك واقعى خداست و آنچه در اختيار آدمى قرار دارد امانتى بيش نيست، معصومان در مرگ عزيزانشان بى‏تابى نمى‏كردند؛ چون آنان مطابق آموزه‏هاى وحيانى عزيزان را امانتى الهى و مرگشان را پس‏گيرى امانت از طرف صاحب آن مى‏دانستند.      از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه: گروهى از اصحاب امام حسن‏بن على عليهماالسلام به او نامه نوشتند و در مرگ دخترش، به او تسليت گفتند و آن حضرت در پاسخ آنان نوشت: «اما بعد، نامه تسليت شما رسيد، من آن را به حساب خدا وامى‏گذارم تا تسليم تقدير، و بردبار در آزمون او باشم... او كنيز مملوك خدا بود كه راه رفتگان را پيمود؛ راهى كه پيشينيان آن را پيمودند، و زود است كه ديگران نيز بپيمايند: و كانت أمة مملوكة، سلكت سبيلاً مسلوكة صار اليها الأوّلون، و سيصير اليها الآخرون... .»7     همچنين معصومان عليهم‏السلام به كارگيرى اين مهارت را در تحمل فقدان به اصحاب و ياران خويش توصيه نمودند. يكى از اصحاب پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به نام معاذبن جَبل فرزند خود را از دست داد و بسيار بى‏تاب شد. آن حضرت نامه تسليتى براى وى فرستادند كه در بخشى از آن آمده است: «فَقَدْ بَلَغَنى جَزَعُكَ على وَلَدك الّذى قضى اللّه عليه و انّما كان ابنُكَ من مواهِبِ اللّهِ الهَنيئةِ و عَواريهِ المُستَودَعَةِ عندك. فَمَتَّعَكَ اللّهُ بِهِ إلى أَجَلٍ وَقَبضه لِوَقْتٍ معلومٍ فَإِنّا للّه و انا إليه راجعون»؛8 پس به من خبر بى‏تابى تو بر فرزندت كه خداوند به مرگ او حكم كرده رسيده است. همانا فرزند تو از هديه‏هاى گواراى خدا و از عاريه‏هاى به وديعه گذاشته او نزد تو بود. خداوند تا مدتى تو را از آن بهره‏مند ساخت و در وقتى كه مشخص شده بود، او را گرفت. پس ما از خداييم و به سوى خدا بازمى‏گرديم. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با بيان امانت بودن فرزند، معاذبن جبل را آرام ساخت و تسكين قلب داد.      نكته مهم در اين حديث، به كار بردن كلمه «استرجاع» است كه پايه شناختى اين سخن همان، مالكيت خدا نسبت به انسان‏ها، و اين است كه انسان‏ها مالك هيچ چيز حتى خودشان نيستند.      وقتى اشعث برادر خويش را از دست داد، على عليه‏السلاماين مصيبت را به وى تسليم گفتند. اشعث در پاسخ گفت: «انا للّه و انا اليه راجعون». امام فرمود: آيا معناى  اين جمله را مى‏دانى؟ گفت: يا على تو غايت و منتهاى علم هستى. حضرت فرمود: «اما قَوْلكَ إِنّا للهِ فَإِقرارٌ منك بالملكِ و أَمّا قَولُكَ وَ إِنا اليه راجعون. فَإقرارٌ منك بالهلاك»؛9 اما اينكه مى‏گويى: ما از خداييم، اقرار به مالكيت و پادشاهى خداوند است و اينكه مى‏گويى ما به سوى او بازمى‏گرديم، اقرار تو به فانى شدنت است.      آرى اگر انسان به مالكيت خدا باور داشته باشد و آنچه را در اختيار دارد امانت بداند، به وقت پس‏گيرى امانت از جانب مالك واقعى بى‏تابى نخواهد كرد، چه آنكه، او، فقدان عزيزان را پس‏گيرى مى‏داند نه گرفتن، تا اينكه تنش‏زا باشد. 2. درك حضور و معيت خداوند به هنگام فقدان عزيزان: در آيات متعددى خداوند همراهى خويش را با بندگانى كه به وصف صبر، تقوا و نيكوكارى و... آراسته‏اند، اعلام كرده است:      ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» (توبه: 36)؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است.      ـ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره: 153)؛ خدا با صابران است.      ـ «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (عنكبوت: 69)؛ و خدا با نيكوكاران است.      بديهى است باور به همراهى خداوند و اينكه همه امور در برابر ديدگان او انجام مى‏شود، خود عامل تقويت روح، در انجام دادن هر كار نيك و تحمل فشارهاى روانى از قبيل فشار روحى فقدان در آدمى است.      متأسفانه انسان‏ها به هنگام مصائب و مشكلات مى‏پندارند كه خدا با آنها قهر كرده و آنان را تنها گذاشته است. اگر شخص مصيبت‏ديده، همان‏گونه كه خدا را در خوشايندها با خويش همراه مى‏بيند، به هنگام مرگ عزيزان و مشكلات زندگى هم همراه خود ببيند، از فشار روحى او كاسته مى‏شود و توان تحمل او افزايش مى‏يابد. تصور خارج بودن از قلمرو حمايتى خداوند، ترس و اضطراب را به دنبال مى‏آورد. اگر هنگام سختى‏ها خدا را دور و خارج از دسترس بدانيم، مضطرب مى‏شويم بر تنيدگى‏مان افزوده مى‏شود. كودك به اين دليل جداشدن از مادر را برنمى‏تابد كه مى‏پندارد دور بودن مادر سبب مى‏شود كه ديگر پاسخگوى نيازهاى او نباشد. احساس تنهايى و بى‏ياورى است كه كودك را مى‏آزارد به مرور زمان كه كودك بزرگ مى‏شود و درمى‏يابد كه هرگاه بخواهد، مادر كنار او خواهد بود، دور بودن مادر، او را بى‏تاب نمى‏كند.10     خداوند متعال در آيات متعددى همراهى خويش را به انسان‏ها اعلام نموده است تا آنان خود را از قلمرو حمايتى خدا خارج ندانند و به مدد اين شناخت بر مشكلات فائق آيند.      در قرآن آمده است كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى آرام كردن همراه خويش در غار از اين مهارت شناختى بهره گرفته است: «إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» (توبه: 40)؛ آن هنگام كه او به همراه خود مى‏گفت، غم مخور، خدا با ماست.      خداوند سبحان براى زدودن غم روحى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مسير تبليغ رسالت، او را به همراهى خويش نويد مى‏دهد: «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ» (نحل: 127ـ128)؛ صبر كن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد، و به سبب كارهاى آنها اندوهگين و دلسرد مشو و از توطئه‏هاى آنان در تنگنا قرار مگير. خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند و كسانى كه نيكوكارند.      همچنين خداوند حضرت نوح را، كه تحت شديدترين فشارهاى قومش بود، مأمور به ساختن كشتى مى‏كند و اصلِ مقابله با سختى‏ها را به او آموزش داده، مى‏فرمايد: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا» (هود: 37)؛ و اكنون در برابر ديدگان و و طبق وحى ما، كشتى را بساز.      جمله «باعيننا» (در برابر ديدگان ما) چنان قوت قلبى به نوح بخشيد كه فشار استهزاى دشمنان، كمترين خللى در اراده نيرومند او ايجاد نكرد.11     از اصل قرآنىِ «همراهى خداوند با بندگان در همه حال» و ذكر مصاديق قرآنى براى آرام‏سازى و تحمل مشكلات بر پايه شناختىِ درك همراهى خداوند در سختى‏ها برمى‏آيد كه يكى از مهارت‏هاى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان، درك حضور و همراهى خداوند به هنگام مرگ عزيزان است. زيرا چنين بينشى انسان را در قلمرو حمايتى خداوند قرار داده، همين نوع بينش توان تحمل او را بر مرگ عزيزان افزايش مى‏دهد.      با بهره‏گيرى از همين مهارت شناختى، كه همه امور در برابر ديدگاه خداوند انجام مى‏گيرد، تحمل فقدان بر امام حسين عليه‏السلامآسان بود. آمده است: هنگامى كه شيرخواره ايشان در آغوش آن حضرت بود و حرمله ـ لعنه‏اللّه عليه ـ تيرى افكند و گلوى او را دريد، امام خون او را به كف دست گرفت، چون پر شد به آسمان افكند و بعد از بيان جملاتى فرمود: «هَوْنٌ عَلَى ما نزل بى أنَّهُ بِعَينِ اللّه»؛12 هر مصيبتى را كه بر من فرود آمده، اين آسان مى‏كند كه در محضر خداست.      آرى اگر انسان اين گونه به خداوند شناخت داشته باشد، يعنى او را در خوشايند و ناخوشايند زندگى، همراه خويش ببيند و بداند همه امور در برابر ديدگان او انجام مى‏شود، توان تحمل فقدان در او تقويت مى‏شود؛ چراكه ناظر ديدن خدا به هنگام فقدان (مرگ عزيزان) آدمى را به مصلحت و حكمت پس‏گيرى عزيزان رهنمون مى‏سازد. 3. توجه به نعمت‏ها و عنايات الهى در جهان پس از مرگ: از اصول مسلّم در تربيت و رشد و تكامل آدمى كه بارها در قرآن از آن بهره گرفته شده، بشارت دادن به نعمت‏ها و پاداش‏هاى بهشتى بر انجام دادن تكاليف و تحمل شدائد و ناخوشايندهاى زندگى است؛ چون اجراى كار و تحمل سختى با يقين به پاداش و مزد، قابل تحمل است. اگر كارها و تحمل شدائد با پاداش و آن هم پاداش ابدى همراه باشد، قابل تحمل خواهد بود؛ چراكه پاداش منبع تقويت‏كننده‏اى است كه توان انسان و انگيزه او را در عمل به كار و مقابله با سختى‏ها افزايش مى‏دهد. آنچه سختى‏ها و مصيبت را براى آدمى تحمل‏ناپذير مى‏كند آن است كه بداند تحمل مصائب بدون پاداش است. اگرچه قرآن به وجود ناخوشايندها در زندگى تصريح فرموده است:      ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ...» (انفال: 28)؛ و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است.      ولى براى تحمل مشكلات و ناخوشى‏ها زندگى، به بشر اعلام نموده كه ناخوشايندى‏هاى زندگى بدون پاداش و اجر نيست:      ـ «الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَاللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ» (توبه: 20ـ21)؛ آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها پيروز و رستگارند. پروردگارشان آنان را به رحمتى از ناحيه خود، و رضايت خويش و باغ‏هايى از بهشت بشارت مى‏دهد كه در آن، نعمت‏هاى جاودانه دارند.      روشن است كه مجاهده در راه خدا آكنده از سختى‏هايى است كه انسان مؤمن بايد آنها را با جان و دل بخرد. آنچه شدائد را بر انسان مؤمن آسان مى‏كند، پاداش‏هايى است كه خداوند به مؤمنان وعده داده است. لذا به لحاظ كاركرد پاداش در تحمل شدائد، خداوند بى‏درنگ پس از مجاهدت در راه خدا با گونه‏هاى مختلف آن، از پاداش سخن به ميان آورده است. در خصوص پاداش تحمل فقدان (مرگ عزيزان) فرموده است: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ» (بقره: 155ـ156)؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان؛ آنان كه هرگاه مصيبتى به آنها رسد... .      اين آيه به بشر گوشزد مى‏نمايد كه تحمل مرگ عزيز، دربردارنده پاداش و اجر است. بشر با باور به اين اعلام و شناخت از طرف خدا، توانش براى تحمل فقدان افزايش مى‏يابد.      عاملى كه آدمى را در مصيبت بى‏تاب مى‏كند باور نداشتن به پاداشِ تحمل مصيبت است. در روايتى از امام صادق عليه‏السلامبشارت صابران، به بهشت و مغفرت الهى شمرده شده است: و عن الصادق عليه‏السلام قال اللّه عزوجل: «و بشر الصابرين» اى بالجنة و المغفرة.13     معصومان عليهم‏السلام هم براى كاهش فشارهاى روانى سختى‏ها اين اصل را به همگان آموزش مى‏دادند. پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهمى‏فرمايد: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لكم، ما حَزِنْتُم على ما زوِى عنكم»؛14اگر آنچه را براى شما ذخيره شد، مى‏شناختيد، بر آنچه از شما گرفته شده غمگين نمى‏شديد.      ب. انسان‏شناختى فقدان عزيزان آزمايش الهى: همه انسان‏ها در معرض قانون آزمايش الهى قرار دارند و هيچ فردى از نوع بشر از آزمايش مستثنى نيستند: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (ملك: 2)؛ آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند ايمان آورديم، به حال خود رها مى‏شوند و آزمايش نمى‏شوند؟!      كثرت و گستردگى اسباب و عوامل آزمايش به حدى است كه نمى‏توان آمار مشخصى براى آن ذكر كرد، اما به اختصار مى‏توان گفت هر چيزى كه به نحوى با شئون ارادى انسان در ارتباط است و در گزينش انسان مؤثر است مى‏تواند از عوامل آزمايش به شمار رود.      «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(انعام: 165)؛ و او كسى است كه شما را جانشينان نمايندگان خود در زمين ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى ديگر قرار داد، تا شما را با آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد.      كلمه «ما» در آخر آيه شامل همه نعمت‏هاى مادى و معنوى است.15 با استفاده از آيات 165 انعام و 7 كهف و 155 بقره ابزار آزمايش عمومى است و به ابزار خاصى منحصر نيست، ولى از آنجا كه ذكر آن براى آگاهى و تنبيه مردم است، خداوند به بعضى از ابزار آزمايش اشاره كرده است، كه نمونه‏اى از آن، اولاد و فقدان عزيزان است:      ـ «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (تغابن: 15)؛ اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند.      ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مال‏ها و جان‏ها... مى‏آزماييم.      آدمى اگر به هدف و فلسفه آزمايش خداوند توجه داشته باشد كه ـ نمونه‏اى از آن آزمايش، فقدان عزيزان است ـ غم فقدان او را از پاى درنمى‏آورد، بلكه باور به اينكه آزمايش سبب تكامل آدمى است، فقدان را براى انسان قابل تحمل مى‏كند. گاهى امتحان براى تمرين امتحان‏شونده است؛ مثلاً خداوند متعال انسان را بيازمايد تا با آن، استعدادهاى درونى او به فعليت برسد يا مثل آدمى كه خودش يا ديگرى را به آب مى‏اندازد تا شنا ياد بگيرد. اين نوع امتحان، نوعى رفتار براى كمال يافتن است. با تلاش در آب است كه انسان شناگر مى‏شود. امتحان‏هاى الهى براى آن است كه انسان در خلال آن گرفتارى‏ها كمال يابد.16 قرآن كريم به اين حقيقت تصريح دارد: «وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُدُورِ» (آل‏عمران: 154)؛ و اينها براى اين است كه خداوند آنچه را در سينه‏هايتان پنهان داريد، بيازمايد و آنچه را در دل‏هاى شما از ايمان است، خالص گرداند.      به تعبير استاد مطهّرى اين خصوصيت مربوط به موجودات زنده به ويژه انسان است كه سختى‏ها و گرفتارى‏ها، مقدّمه كمال و پيشرفت‏هاست. ضربه‏ها، جمادات را نابود مى‏سازد و از قدرت آنان مى‏كاهد، ولى موجودات زنده را تحريك مى‏كند و نيرومند مى‏سازد. بس زيادت‏ها كه اندر نقص‏هاست. مصيبت‏ها و شدائد براى تكامل بشر ضرورت دارد. اگر محنت‏ها و رنج‏ها نباشد بشر تباه مى‏گردد.17     آرى كسى كه فقدان را ابزار آزمايش و لازمه حيات و تكامل بشرى بداند، توان تحمل او در غم فقدان افزايش مى‏يابد و بلكه بر اين اساس كه لازمه و ضرورى تكامل انسان وجود آزمايش الهى است، از آن در جهت تكامل خويش به بهترين نحو بهره‏بردارى مى‏كند.      ج. روان‏شناختى 1. نگرش مثبت به زندگى: براساس آموزه‏هاى دينى، يكى از ويژگى‏هاى مهم زندگى دنيا، توأم بودن آن با درد و خوشحالى، سختى و راحتى است. كسى را در دنيا نمى‏توان يافت كه همواره در خوشحالى به سر ببرد، همان‏گونه كه شخصى را نمى‏توان يافت كه هميشه غمگين باشد. آدمى به تناسب ظرفيت وجودى، براساس طبيعت زندگى دنيايى، حياتى توأم با خوشايندها و ناخوشايندها دارد. برعكس، سعادت اخروى همراه هيچ گرفتارى و غم و غصه‏اى نيست.      «لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ»(حجر: 48)؛ هيچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمى‏رسد، و هيچ‏گاه از آن اخراج نمى‏گردند.      نگرش مثبت به زندگى به معناى آن است كه آدمى ـ براساس اعتقاد به اينكه جهان هستى با حكمت الهى مى‏چرخد و حوادث بدون دليل و مصلحت نيست ـ حوادث زندگى را بامعنا و نظام‏مند بداند. معنادارى زندگى آن است كه انسان سختى‏ها را لازمه اجتناب‏ناپذير زندگى، ابزار آزمايش، فراهم‏آورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و ابزار برگشت‏دهى آدمى به سوى خدا بداند.      كتاب زندگى، قرآن كريم، براى تحمل هر سختى و گرفتارى، خصوصا تحمل فقدان، به اين نوع نگرش مثبت به زندگى در آياتى تصريح فرموده است:      ـ «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً» (انبياء: 35)؛ و ما شما را با بدى‏ها و خوبى‏ها مى‏آزماييم.      ـ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ...» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد...      ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال‏ها و جان‏ها و ميوه‏ها آزمايش مى‏كنيم.      ـ «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِءلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 156ـ157)؛ آنها كه هرگاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: ما از آن خداييم، و به سوى او بازمى‏گرديم. آنان همان‏ها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده، و آنان‏اند هدايت‏يافتگان.      ـ «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (روم: 41)؛ فساد در خشكى و دريا به سبب اعمالى است كه مردم انجام داده‏اند، آشكار شد، خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمال آنها را به آنان بچشاند، شايد بازگردند.      اين آيه شريفه ناظر است بر وبال دنيايى گناهان، و چشاندن وبال بعضى از آنها نه همه آنها. معناى اينكه فرمود «لعلهم يرجعون» آن است كه خداوند مى‏چشاند آنچه را مى‏چشاند، براى اينكه شايد از شركشان و گناهانشان دست بردارند و به سوى توحيد و اطاعت برگردند.18 چنان‏كه در آيه‏اى ديگر به رسيدن مصيبت به واسطه اعمال تصريح كرده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شورى: 30)؛ هر مصيبتى به شما رسد به سبب اعمالى است كه انجام داده‏ايد.      كلمه مصيبت به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد؛ گويى از ره دور به قصد آدمى حركت كرده تا به او رسيده است و مراد به جمله «ما كسبت ايديكم» گناهان و زشتى‏هاست.19     در آيه از ضمير جمع استفاده شده است، ولى بدان معنا نيست كه منحصر در مصائب اجتماعى باشد بلكه براساس اين اصل كلى كه اعمال آدمى با حوادث عالم رابطه مستقيم دارد، شامل مصائب فردى نيز مى‏شود.      از مجموع آيات مذكور و آيات ديگر اين حقيقت به روشنى آشكار مى‏شود كه ناخوشايندهاى زندگى داراى بار معنايى است كه آدمى بايد مطابق آن معانى ارزيابى مثبت نسبت به حوادث داشته باشد كه بعضى از آن بار معنايى، عبارت از اين است كه حوادث وسيله آزمايش، فراهم‏آورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و برگشت آدمى به سوى خداست.      روشن است كه اگر آدمى چنين نگرشى (معنادار بودن حوادث) درباره حوادث زندگى داشته باشد، شدائد، به ويژه فقدان عزيز براى او تنش‏زا نيست، بلكه چنين نگرشى بر توان تحمل او مى‏افزايد.      تحمل‏ناپذيرى حوادث به سبب آن است كه از زندگى راحتى بدون سختى را انتظار داريم و اين در غيرواقعى بودن شناخت ما از دنيا ريشه دارد. آنچه مهارت‏هاى مقابله با سختى‏ها را به وجود مى‏آورد و زندگى را تحمل‏پذير مى‏سازد، پذيرش اين واقعيت است كه سختى‏ها اجتناب‏ناپذير است. اگر انسان بداند، دنيا جاى راحتى نيست، راحت زندگى مى‏كند و از ناملايمات به تنگ نمى‏آيد.20     اگر ما از ناملايمات به تنگ مى‏آييم براى آن است كه ناملايمات را بى‏حاصل و بى‏معنا مى‏دانيم، در حالى كه به واسطه شدائد، استعدادهاى بالقوه آدمى شكوفا مى‏شود و او از تباه شدن و نابودى نجات مى‏يابد. به تعبير استاد مطهّرى: آدمى بايد مشقت‏ها تحمل كند و سختى‏ها بكشد تا هستىِ لايقِ خود را بيابد. خدا براى تربيت و پرورش جان انسان‏ها دو برنامه تشريعى و تكوينى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختى‏ها را گنجانيده است. در برنامه تشريعى، عبادات را فرض كرده و در برنامه تكوينى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدائدى است كه با تكليف ايجاد گرديده و صبر و استقامت در انجام آنها، موجب تكميل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است. گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى، شدائدى است كه در تكوين پديده آورده شده است و به طور قهرى انسان را دربر مى‏گيرد.21 بى‏تابى و بى‏قرارى آدمى در شدائد به آن علت است كه همان‏گونه كه براى خوشايندهاى زندگى معنا مى‏يابد، براى ناخوشايندها معنا نمى‏يابد، بلكه از سختى‏ها ارزيابى منفى مى‏كند. بديهى است كه ارزيابى منفى توان آدمى را در تحمل مصائب كاهش مى‏دهد. قرآن كريم به زيبايى، تحمل نكردن ناخوشايندها را نتيجه ارزيابى منفى دانسته و فرموده است: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد، مأيوس مى‏شود و مى‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است.      اينكه انسان تنگىِ روزى ر ا خوارى مى‏شمرد، نوعى از ارزيابى منفى است، غافل از آنكه تنگىِ روزى سبب خوارى و ذلت نيست، بلكه حداقل بايد گفت وسيله آزمايش است. به همين جهت تأكيد مى‏شود كه از مهارت‏هاى تحمل فقدان، نگرش مثبت به زندگى (معنايابى حوادث) است.      به جهت كاركرد اين نگرش امروزه يكى از راه‏هاى درمان بيمارى‏هاى روانى، لوگوتراپى يا (معنادرمانى) است. فرانكل مى‏گويد: يكى از اصول اساسى لوگوتراپى اين است كه توجه انسان را به اين مسئله جلب كند كه انگيزه و هدف اصلى زندگى، گريز از درد و لذت بردن نيست، بلكه معناجويى زندگى است، كه به زندگى مفهوم واقع مى‏بخشد.22     آشكار است كه بدبينى به جهان و اعتقاد داشتن به اينكه عالم، بدون غايت پديد آمده و در حوادث و رويدادها هيچ‏گونه مصلحتى متصور نيست، بسيار رنج‏آور و دردناك است. اينكه مؤمنان از بهترين آرامش و آسايش روانى برخوردارند، بدان علت است كه جهان و رخدادهاى آن را هدفدار و از روى علم و حكمت مى‏دانند، نه اينكه رويدادهاى اين عالم، بر محور گيجى، منگى و بى‏خبرى از نتايج كار، استوار شده باشد. يكتاپرستان درباره بدى‏ها و شر بر اين عقيده‏اند كه هيچ چيز بيهوده و حساب نكرده نيست. بدى‏ها و بلايا، يا كيفرى هستند عادلانه يا امتحان و ابتلايى هستند هدفدار و پاداش‏آور.23 2. نگرش مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) و ابدى بودن انسان: آموزه‏هاى دينى، علاوه بر آنكه مرگ را يك سنت همگانى معرفى نموده، اين واقعيت را هم به آدمى گوشزد كرده است كه مرگ مساوى با نيستى و پوچى نيست، بلكه سرآغاز زندگى ابدى است. پرواضح است شخصى كه نگرش مثبت به مرگ داشته باشد و براى آن معنايى قائل باشد، اين نوع بينش، فقدان را قابل تحمل مى‏نمايد؛ زيرا چنين شخصى براساس آموزه‏هاى وحيانى، مرگ را پايان حيات نمى‏شمارد، بلكه زندگى دنيا را مقدمه حيات آخرت مى‏داند و گذر از اين جهان را به سوى جهان آخرت و برگشت به سوى خدا را ضرورى مى‏داند.      در آيات و روايات به معنادهى مرگ (بازگشت به سوى خدا) تصريح شده است، از جمله:      ـ «وَلَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ» (آل‏عمران: 158)؛ و اگر بميريد يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى‏شويد.      ـ «وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ» (يس: 32)؛ و همه آنان (روز قيامت) نزد ما احضار مى‏شوند.      ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» (عنكبوت: 57)؛ و هر انسانى مرگ را مى‏چشد، سپس شما را به سوى ما بازمى‏گردانند.      از چنين آياتى برمى‏آيد كه مرگ داراى معناست؛ يعنى مرگ نيستى و پوچى نيست، بلكه نخستين گام به سوى جهان آخرت و بازگشت به سوى خالق هستى است. جالب توجه آنكه قرآن براى رساندن معنادار بودن مرگ، از آن به توفّى تعبير نموده است. به اتفاق نظر تمام لغت‏نويسان «توفّى» يعنى استيفا كردن و تحويل گرفتن يك چيز به گونه كامل. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» (زمر: 42)؛ خدا نفس‏ها را در وقت مردن به تمام و به كمال مى‏گيرد.24     اين تعبير بيانگر آن است كه مرگ داراى معناست و آن اين است كه مرگ، مقدّمه ورود به جهان آخرت است نه نيستى و پوچى و پايان حيات.      در آيات متعددى از اين تعبير (توفّى) استفاده شده است كه دو نمونه ذكر مى‏شود:      1. «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده روح شما را مى‏گيرد، سپس شما را به سوى پروردگارتان بازمى‏گرداند.      2. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»(زمر: 42)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند.      به تعبير استاد مطهّرى: مجموعا آنچه كه ما از آيات قرآن مى‏فهميم اين است كه مردن در منطق قرآن تباهى نيست، صرف خراب شدن نيست، انهدام نيست، بلكه مرگ انتقال است. و آنكه مى‏ميرد در همان آنى كه مى‏ميرد، در لحظه‏اى كه مى‏ميرد، از اينجا منتقل مى‏شود به جاى ديگر و در جاى ديگر زنده است. هست و هست و هست، تا روز قيامت كه مسئله قبور و حشر جسمانى پيدا شود و بدن ما از خاك بيرون بيايند.25 براساس همين اصل قرآنى كه مرگ معنادار است، معصومان عليهم‏السلام هم به معنادار بودن مرگ تصريح كرده‏اند تا آدمى در پرتو نگرش مثبت به مرگ، احساسات و هيجانات خويش را مهار كند و توان تحمل فقدان (مرگ عزيزان) را افزايش دهد. حضرت محمّدبن على عليهماالسلام فرمود: شخصى به على‏بن الحسين عليهماالسلام عرض كرد: مرگ چيست؟ فرمود: براى مؤمن، مانند از تن درآوردن لباس چركين و پر از شپش، و رهايى از قيدها و زنجيرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترين لباس و (بوييدن) خوشبوترين بوى‏ها، و سوار شدن بر (رام‏ترين) مركب‏ها و مأوا گرفتن در مأنوس‏ترين منازل، و براى كافران مانند از تن به درآوردن لباس‏هاى فاخر و انتقال از منزل‏هاى مأنوس و بر تن كردن چركين‏ترين و زبرترين لباس‏ها، و رفتن به وحشتناك‏ترين منازل و (چشيدن) سخت‏ترين شكنجه‏هاست.26 براساس همين بينش كه مرگ بازگشت به سوى خدا و لقاى معبود است، امام حسين عليه‏السلام مرگ را در آغوش مى‏گيرد. حضرت زين‏العابدين عليه‏السلام فرموده است: در روز عاشورا آن‏گاه كه كار به امام حسين عليه‏السلام دشوار گرديد، چون ياران آن حضرت بر چهره‏اش نگاه مى‏افكندند، به روشنى محسوس بود برخلاف ديگران كه رنگ پريده و مضطرب گشته‏اند و دندانشان مى‏لرزد و تپش قلبشان بيشتر شده و تغيير كرده، ايشان و چند تن از خواص با چهره و رويى درخشان و بدنى كاملاً آرام و دلى مطمئن در صحنه بودند، بعضى از آنان به بعض ديگر مى‏گفتند: بنگريد كه آنان چگونه از مرگ نمى‏هراسند! در آن صحنه وحشتناك امام حسين به ايشان مى‏فرمود: پايدارى كنيد اى گرامى‏زادگان. مرگ چيزى نيست جز پُلى كه شما را از سختى و آسيب مى‏گذراند، و به بهشت عظيم و نعمت‏هاى جاودان مى‏رساند. كدام‏يك از شما دوست ندارد كه از زندانى به قصر منتقل گردد؟ در حالى كه آن براى دشمنانتان همانند پلى است كه آنها را از كاخ به زندان و شكنجه‏گاه مى‏رساند. زيرا پدرم از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبرايم بازگفت: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ايشان و پل كافران به آتش سوزان دوزخ است. نه اين را به من دروغ گفته‏اند و نه من دروغ مى‏گويم.27     آرى اگر آدمى نگرشى مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) داشته باشد، توان تحمل او بر فقدان افزايش مى‏يابد. به قول كلينكه: وقتى براى مرگ معنايى پيدا كنيم، كنارآمدن با آن آسان‏تر خواهد بود.28     مطابق آموزه‏هاى دينى، اگر مرگ ملاقات ذات اقدس حق باشد، چه چيزى شيرين‏تر از آن وجود دارد كه آدمى به دنبال آن بگردد؟      د. جهان‏شناختى 1. مرگ، سنتى همگانى: يكى از مهارت‏هاى شناختى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان (مرگ عزيزان) اين است كه مرگ را يك سنت همگانى و عمومى معرفى كرده است. چون آدمى اگر باور داشته باشد روزى بايد از اين جهان كوچ كند و به سراى ديگر برود، به هنگام مرگ عزيزان اين باور توان تحمل او را افزايش مى‏دهد. با اين نوع بينش او با خود مى‏گويد عزيزم سرانجام روزى مى‏بايست كوچ مى‏كرد و نداى حق را لبيك مى‏گفت و آن كسى كه مى‏آورد و مى‏برد مالك آدمى است و بشر هيچ اختيارى در آوردن بشر به سراى دنيا و بردن آن به سراى ديگر ندارد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ» (ق: 43)؛ ماييم كه زنده مى‏كنيم و مى‏ميرانيم، و بازگشت تنها به سوى ماست.      وانگهى بى‏تابى نمودن عزيز از دست رفته را بازنمى‏گرداند، بلكه سبب افزايش نگرانى و مصيبت مى‏شود. در آيات متعددى به اين سنت همگانى تصريح شده است، از جمله:      ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» (آل‏عمران: 185)؛ هركسى مرگ را مى‏چشد.      اين آيه به قانونى اشاره مى‏كند كه بر تمام موجودات زنده جهان حاكم است و مى‏گويد تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد.29     ـ «أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» (نساء: 78)؛ هرجا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد، هرچند در برج‏هاى محكم باشيد.      ـ «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ» (جمعه: 8)؛ بگو مرگى كه از آن فرار مى‏كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد.      جالب توجه آنكه قرآن كريم براى باوراندن اين سنت در دو آيه از مرگ به يقين تعبير نموده است.      ـ «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» (حجر: 99)؛ و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (= مرگ) تو فرا رسد.      مراد از يقين در اين آيه مرگ است. زيرا به ناچار به وقوع خواهد پيوست.30     «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» (مدثر: 46ـ47)؛ و همواره روز جزا را انكار مى‏كرديم؛ تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد.      معروف در ميان مفسّران اين است كه منظور از «يقين» در اينجا مرگ است؛ چون مرگ براى مؤمن و كافر امرى يقينى محسوب مى‏شود.31     تعبير كردن از يقين به مرگ اشاره به اين است كه هر قوم و جمعيتى، هر عقيده‏اى داشته باشند و هر چيز را بتوانند انكار كنند، اين واقعيت را نمى‏توانند منكر شوند كه زندگى سرانجام پايانى دارد. و از آنجا كه انسان‏ها به سبب عشق به حيات يا به گمان اينكه مرگ مساوى فنا و نابودى مطلق است، همواره از نام و مظاهر آن گريزانند. تعبير «يُدْرِككُّمُ» (نساء: 78) به آنها گوشزد مى‏كند كه گريختن از اين واقعيت قطعى عالم هستى بيهوده است؛ زيرا معناى «يدرككم» اين است كه كسى از چيزى فرار كند و آن به دنبالش بدود.32     معصومان عليهم‏السلام هم به اين سنت عمومى تصريح كرده و از اين مهارت شناختى براى تحمل فقدان بهره جسته‏اند. از جمله على عليه‏السلام فرموده‏اند: «نفس المرء خطا الى أجله»؛33 نفس‏هاى آدمى گام‏هاى او به سوى مرگ است. نيز فرموده‏اند: «انّ لِكُلِّ شى‏ءٍ مُدَّةً و أجَلاً»؛34 همانا هر چيزى را وقت مشخص و سرآمدى معين است.      امام حسن عسكرى عليه‏السلام به واسطه پدران بزرگوارش از موسى‏بن جعفر عليهماالسلام روايت كرده كه ايشان فرمودند: وقتى مرگ اسماعيل فرزند بزرگ پدرم امام صادق عليه‏السلام را به او خبر دادند... رو به حضرت كردند و گفتند: يابن رسول‏اللّه! چيز شگفتى مى‏بينيم، شما به مصيبت فقدان فرزند دلبندتان گرفتار شده‏ايد و با اين حال، رخسارتان كاملاً عادى است! حضرت فرمودند: چرا اين چنين نباشم كه شما مى‏نگريد و حال آنكه در خبر راستگوترين راستگويان رسول خدا آمده است كه فرموده: من و شما همگى شربت مرگ را خواهيم نوشيد، پس آنان كه مرگ را شناختند و آن را در پيش چشم خود قرار دادند يعنى فراموشش نكردند البته مى‏دانند كه مرگ روزى گريبان آنان را خواهد گرفت و ايشان را خواهد ربود، ناگزير به فرمان و خواست حق تسليم خواهند بود.35 2. تصادفى نبودن مصائب: يكى از عواملى كه سختى غم فقدان را براى صاحب عزا افزايش مى‏دهد، تصادفى پنداشتن و خارج از قاعده دانستن مرگ عزيزان است. اگر آدمى به قضاى حتمى الهى اعتقاد داشته باشد، توان تحمل او بر مصيبت افزايش مى‏يابد. براى روشن شدن اين مهارت شناختى قضا و قدر معنا مى‏شود. «قضا» به معناى حكم و قطع و فيصله دادن است و «قدر» به معناى اندازه و تعيين حد است. حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آنها در علم و مشيت الهى قطعيت يافته، مقتضى به قضاى الهى است و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت زمانى و مكانى آنها معين شده، مقدّر به قدر الهى است.36     در تعاليم اسلامى به بشر آموزش داده شده كه همه چيز در عالم داراى اندازه و حدى است و هر چه در عالم رخ مى‏دهد به اذن خدا و تقدير الهى است. «وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ» (رعد: 8)؛ و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد.      در مورد مرگ هم به تقدير الهى بودن تصريح شده است: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» (واقعه: 60)؛ ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى‏گيرد.      منظور از جمله «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ» اين است كه بفهماند اولاً مرگ حق است و در ثانى مقدّر از ناحيه اوست. نه اينكه مقتضاى نحوه وجود يك موجود زنده باشد، بلكه خداى تعالى آن را براى اين موجود، مقدّر كرده؛ يعنى او را آفريده تا فلان مدت زنده بماند و در رأس آن مدت بميرد.37     «مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (تغابن: 11)؛ هيچ مصيبتى رخ نمى‏دهد مگر به اذن خدا. و هركسى به خدا ايمان آورد، خداوند قلبش را هدايت مى‏كند و خدا به هر چيز داناست.      در آيه‏اى ديگر به مقدّر بودن حوادث اشاره مى‏كند و فايده آن را اين مى‏داند كه انسان نه از ناخوشى‏ها غمگين شود و نه از خوشى‏ها سرمست: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» (حديد: 22ـ23)؛ هيچ مصيبتى ناخواسته در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است، و اين امر براى خدا آسان است. اين براى آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد.      باور به مقدّر بودن حوادث است كه انسان را در برابر آن بيمه مى‏كند تا بتواند سختى‏ها را تحمل كند و از گزندش در امان باشد. على عليه‏السلام به نقش برجسته باور به تقدير الهى تصريح فرموده است: «نِعْمَ الطّاردُ لِلْهَمَّ الاِتّكال على القدر»؛38 بهترين دفع‏كننده غم و اندوه، تكيه بر تقدير الهى است.      امام صادق عليه‏السلام نيز براى افزايش تحمل در مشكلات، انسان‏ها را به مقدّر بودن حوادث رهنمون ساخته و فرموده است: «ان كانَ كُلَُّ شَى‏ءٍ بقضاءٍ مِن اللّهِ وَ قَدَرِهِ فَالْحُزْنُ لماذا؟»؛39 اگر هر چيزى به قضا و قدر الهى است، پس اندوه براى چيست؟!      آرى يكى از مهارت‏هاى شناختى براى تحمل مرگ عزيزان در قرآن مقدّر بودن حوادث از جانب خداست كه در آياتى بدان تصريح شده است. بر پايه همين شناخت، اگر انسان به مقدّر بودن حوادث باور داشته باشد و آن را تصادفى نپندارد، توان تحمل او بر مرگ عزيزان افزايش مى‏يابد، چون شخصى كه به قضا و قدر الهى باور دارد، براى هر چيزى اندازه و حدى از طرف خدا قائل است و همه حوادث را مقدّر از ناحيه خدا مى‏داند. 3. معادباورى: در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهان‏بينى وجود دارد: بر پايه يكى، پس از مرگ همه چيز تمام مى‏شود؛ اما بر پايه ديگرى، انسان پس از مرگ براى هميشه باقى مى‏ماند. فلسفه دين و ارسال رسل اين است كه انسان متقاعد شود زندگى دنيا اصلى نيست، بلكه مقدّمه‏اى است براى سراى ديگر.40     راز اصرار قرآن بر آگاهى‏بخشى به وقوع معاد و فلسفه آن اين است كه نوع بينش آدمى در رفتارش اثرگذار است؛ چون شناخت منشأ رفتار و احساسات آدمى است.      نمونه قرآنى بر تأثير شناخت و باور در رفتار آدمى، ايمان آوردن سحره فرعون، به خداوند است. حداقل رهيافت آيات سوره «طه» اين است كه عامل اصلى تغيير عقيده و رفتار آنان در برابر تهديد فرعون، شناخت و باور بوده است. آنان چون به فنون و رموز سحر آگاه بودند به روشنى دريافتند كه عمل حضرت موسى عليه‏السلام سحر و جادو نيست، بلكه معجزه الهى است. قرآن كريم نقش باور آنها بر تحمل تهديدات و شكنجه‏ها را به زيبايى ترسيم كرده است: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى» (طه: 73)؛ گفتند: سوگند به آن كس كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده مقدّم نخواهيم داشت، هر حكمى مى‏خواهى بكن، تو تنها در اين زندگى دنيا مى‏توانى حكم كنى.      از اين آيه و آيات 74 و 75 همين سوره برمى‏آيد عاملى كه توانست سختى‏ها و شكنجه‏هاى فرعون را براى آنان قابل تحمل كند معادباورى بود. به لحاظ كاركرد و نقش معادباورى در تحمل سختى‏ها و مصائب و همچنين تعديل غرايز و افكار، خداوند در آياتى:      اولاً زندگى واقعى و دارالقرار را آخرت معرفى كرده است:      ـ «وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ» (غافر: 39)؛ و آخرت سراى هميشگى است.      ـ «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ.» (عنكبوت: 64)      كلمه «لهو» به معناى هر كار بيهوده‏اى است كه انسان را از كار مهم و مفيدش باز بدارد، و به خودش مشغول سازد. بنابراين يكى از مصاديق لهو، زندگى مادى دنيا است؛ چون آدمى را با زرق و برق و آرايشِ فانى و فريبنده خود از زندگى باقى و هميشگى بازمى‏دارد و به خود مشغول و سرگرم مى‏كند و كلمه «لعب» به معناى كارهاى پشت سرهمى است كه با نظامى معين و در عين حال بيهوده و بى‏فايده انجام مى‏شود.41     به نظر مى‏رسد، توصيف زندگى دنيا به وصف لهو و لعب و توصيف سراى آخرت به وصف «لهى الحيوان» براى ايجاد باورمندى بشر به وجود سراى واپسين است.      ثانيا محل پاداش كامل را به سراى آخرت موكول كرده است: «وَاتَّقُواْ يَوْما تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ» (بقره: 281)؛ و از روزى بپرهيزيد و بترسيد كه در آن، شما را به سوى خدا بازمى‏گردانند، سپس به هركس آنچه انجام داده، به طوركامل بازپس داده مى‏شود، و به آنان ستم نخواهد شد.      ثالثا براى تحريك آدمى و باورمندى به زندگى آخرت، آن را به خير و بهتربودن براى كسانى كه هويت انسانى خويش را حفظ نموده‏اند توصيف كرده است و از عذاب آن جهان به سخت‏تر بودن و باقى و پايدار بودن گزارش داده است تا آدمى بفهمد حوادث زندگى پوچ و بى‏هدف نيست تا از آنها بهره نگيرد:      ـ «قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى» (نساء: 77)؛ بگو: سرمايه زندگى دنيا ناچيز است، و سراى آخرت براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است.      ـ «وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى» (طه: 127)؛42 و عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است.      رابطه معادباورى با تحمل فقدان، آن است كه معادباورى نقش انكارناپذيرى در تحمل مصائب دارد. چون شخص باورمند به معاد، سراى آخرت را ابدى مى‏داند و همين عقيده، تحمل سختى در زندگى موقتى را در برابر رسيدن به راحتى هميشگى قابل تحمل مى‏نمايد. وانگهى بخشى از معادباورى آن است كه راز حوادث دنيا و پاداش تحمل آن حوادث در آخرت آشكار مى‏شود و روشن است آنچه آدمى را در برابر حوادث زندگى دنيا بيمه مى‏كند، باور به وجود سراى ابدى، پاداش اخروى و بهتر بودن زندگى اخروى است كه قرآن كريم بر باوراندن آن، از شگردهاى ذكر شده استفاده كرده است. باعث تنش و تحمل‏ناپذير شدن حوادث، پوچ و بى‏هدف دانستن حوادث است. مهارت رفتارى مراد از مهارت رفتارى در بحث مذكور نمود ظاهرى و برونى رفتار است. نمود ظاهرى تقوا در تحمل فقدان، آن است كه آدم متقى به هنگام مصائب احساس تنهايى نمى‏كند، بلكه خدا را در همه مراحل زندگى با خويش همراه مى‏بيند و بديهى است كه چنين احساسى توان آدمى را در شدائد زندگى افزايش مى‏دهد.      تقوا از مهارت‏هاى رفتارى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان عزيزان، تقوامدارى است. قرآن به اين خاصيت تقوا تصريح فرموده است: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» (طلاق: 2)؛ و هركس تقواى الهى پيشه كند، خدا راه بيرون رفت براى او قرار مى‏دهد. يعنى براى او راه باز مى‏كند براى خروج از بن‏بست‏ها و بيرون آمدن از مشكلات.43     در حديثى از ابوذر غفارى نقل شده است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «من آيه‏اى مى‏شناسم كه اگر تمام انسان‏ها دست به دامن آن زنند براى حل مشكلات آنها كافى است. پس آيه «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»را تلاوت فرمود و بارها تكرار كرد.»44     على عليه‏السلام نيز براى رهايى غم فقدان به تقوامدارى توصيه مى‏كردند. امام صادق عليه‏السلام فرمود: اميرالمؤمنين ـ صلوات‏اللّه عليه ـ به مسجد آمد. در كنار مسجد مردى را ديد اندوهگين. به او فرمود: تو را چه شده؟ عرض كرد: اى اميرمؤمنان، به مصيبت پدر و مادر و برادر گرفتار شده‏ام و مى‏ترسم دق كنم. اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: تقواى خدا و شكيبايى پيشه كن.45      رابطه تقوا و تحمل فقدان آشكار است كه انجام دادن هر كارى به ويژه تحمل فقدان عزيزان به عزم و جديت مستحكم نياز دارد. از عواملى كه در آدمى اراده قوى به وجود مى‏آورد تقواست: «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» (آل‏عمران: 186)؛ و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد اين از كارهاى مهم و قابل اطمينان است.      البته صرفِ اراده براى توفيق در كار كفايت نمى‏كند، بلكه براساس آموزه‏هاى دينى همراهى و توفيق الهى هم بايد به آن ضميمه گردد. خداوند به متقين وعده همراهى داده است:      ـ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ» (نحل: 128)؛ خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند.      ـ «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» (بقره: 194)؛ و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا با پرهيزگاران است.      آرى وقتى آدمى به مدد تقوامدارى به اراده و عزم جدى برسد و توفيق خداوند هم با او همراه باشد، احساس همراهى قدرت لايتناهى با خويش، توان تحمل فقدان را در او افزايش مى‏دهد؛ چون گشايش هر كارى و دگرگونى قلب و تقويت روان آدمى در برابر مشكلات به دست اوست. مهارت‏هاى اخلاقى از عوامل اثرگذار در تحمل فقدان، اوصاف اخلاقى است. اخلاق، ملكات و فضائلى هستند كه جنبه نفسانى دارند و بديهى است وقتى اين فضائل در جان آدمى رسوخ كنند، توان آدمى در تحمل هر مشكل، بخصوص فقدان عزيزان تقويت مى‏شود.      1. ياد خدا توجه و ياد خدا همواره و همه‏جا پسنديده و ضرورى‏ترين نياز آدمى در تكامل معنوى است و سبب ايجاد قوت قلبى و روحى است.      چون آدمى در انجام دادن تكاليف و ترك محرمات و تحمل مشكلات و گرفتارى‏ها به روح توانمند نياز دارد خداوند، هم خود، مردم را به ذكر خويشتن فراخوانده است و پيامبر اسلام را مذكر و بيداركننده آدمى قرار داده است و از ويژگى‏هاى انسان خردمند را متصف بودن به ذكر و ياد خدا دانسته است:      ـ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرا كَثِيرا» (احزاب: 41)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا را بسيار ياد كنيد.      ـ «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» (غاشيه: 21)؛ پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده‏اى.      ـ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاما وَقُعُودا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ» (آل‏عمران: 191)؛ خردمندان همان‏ها هستند كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آن‏گاه كه به پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند.      اينكه خداوند در آيات متعددى از قرآن به توجه و ياد خدا دعوت فراخوانده، براى آن است كه آدمى دچار غفلت نشود؛ چراكه غفلت سبب هلاكت و سقوط آدمى است.      «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ آنها همچون چهارپايان‏اند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلان‏اند.      مى‏دانيم كه وقتى آدمى از خدا غافل شود، توان تحمل مشكلات و از جمله غم فقدان را نخواهد داشت و اضطراب و نگرانىِ ناشى از غفلت، بر نگرانىِ فقدان مى‏افزايد.      عامل مطمئن آرامش روح، منحصر در توجه به خدا و ياد اوست: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشيد تنها با ياد خدا دل‏ها آرامش مى‏يابد.      آدمى براى تحمل فقدان ناگزير از توجه واقعى به معبود خويش است و رويگردانى از ياد او سبب سختى زندگى خواهد شد.      «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكا» (طه: 124)؛ و هركس از ياد من رويگردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت.      خدا وعده داده است به ياد ذاكران خود باشد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره: 152).      على عليه‏السلام فرمود: «ذكرُ اللّهِ دَواءٌ أَعْدالِ النُفُوس»؛46 ياد خدا داروى درد جان‏هاست.      باز فرمود: «ذِكْرُ اللّهِ طارِدُ الأدْواءِ و البُؤس»؛47 ياد خدا دوركننده درد و گرفتارى‏هاست.      انسان وقتى احساس كند كه تحت حمايت خالق خويش است، همين احساس بر توان تحمل او مى‏افزايد و او را از بى‏تابى و جزع و فزع رها مى‏سازد.      يكى از مصاديق ياد او، بر اساس آيه «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» نماز است. نماز ارتباط بنده با خدا و برقرارى پيوند معنوى با اوست؛ پيوند با كسى كه قدرت مطلقه دارد و مهربان و شكست‏ناپذير است.      ـ «إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (بقره: 20)؛ خداوند بر همه چيز تواناست.      ـ «وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» (بقره: 207)؛ خداوند به بندگان مهربان است.      راز استعانت انسان از نيروى قوى نماز، آن است كه انسان موجودى آميخته از جسم و روح است. چنان‏كه براى توانمندسازى جسم براى غلبه بر ناملايمات به تغذيه سالم و قوى متناسب با جسم نياز دارد، براى توانمندسازى روح در برابر سختى‏ها و تكامل روحى به تغذيه سالم و متناسب با روح نياز دارد. در آموزه‏هاى دينى، غذاى روح متعدد ذكر شده است كه يكى از اساسى‏ترين و مهم‏ترين آنها نماز است. نماز پيوند خلق با خالق است. ارتباط با چنين منبع رحمت و قدرتى، پشتوانه بسيار مهمى به شمار مى‏رود كه آدمى را همانند فولاد مقاوم مى‏سازد. به همين جهت خداوند به بشر توصيه كرده از نيروى نماز در همه مراحل زندگى، بخصوص در تحمل فقدان مدد بجويد.      «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (بقره: 153)؛ اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر و استقامت و نماز كمك بگيريد.      استعانت يعنى مددجستن و آن در جايى است كه انسان به تنهايى نتواند از عهده مشكلات و حوادث برآيد و چون در واقع مددكارى جز خدا نيست، كمك در برابر مشكلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار، و اين همان صبر و نماز است و در حقيقت اين دو بهترين وسيله براى اين موضوع‏اند. صبر و شكيبايى هر مشكل عظيمى را كوچك مى‏سازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ايمان را در انسان بيدار مى‏كند و او را متوجه مى‏سازد كه تكيه‏گاهى دارد بس مستحكم و وسيله‏اى دارد ناگسستنى؛48 از همين‏روى امام على عليه‏السلام هرگاه محزون مى‏گشت، به نماز پناه مى‏برد: «كان على عليه‏السلام اذ اهالَهُ شى‏ءٌ فَزِعَ الى الصلاة. ثم تلاهذه الايه:49«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»»؛ على عليه‏السلاماين‏گونه بود كه هرگاه چيزى ايشان را نگران و هراسان مى‏كرد، به نماز پناه مى‏برد. سپس آيه «و استعينوا بالصبر و الصلاة» را تلاوت مى‏فرمود.      2. صبر (شكيبايى) گفته‏اند: صبر در شدائد عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نگشتن آن در بلايا و مصائب و مقاومت كردن با حوادث و شدائد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از آن واقعه است زوال نپذيرد پس زبان خود را از شكايت نگه دارد و اعضاى خود را از حركات ناهنجار محافظت كند.50     زندگى آدمى ناگزير همواره در معرض حوادث ناگوار است. على عليه‏السلام در وصف دنيا به اين ويژگى تصريح فرموده است: «دارٌ بالبلاء محفوفَةٌ»؛51 دنيا سرايى آكنده از بلا و حوادث است.      بيمارى فقر، فقدان عزيزان، خسارت‏هاى مالى، محروميت‏ها و... پاره‏اى از اين سرگذشت اجتناب‏ناپذير همه انسان‏هاست. واكنش بشر در برابر اين پيشامدها از دو حال خارج نيست: گروهى در برابر مصيبت‏ها و حوادث، مقاومت و شيكبايى خود را از دست مى‏دهند و دچار افسردگى و شكستگى روحى مى‏شوند و گروهى ديگر، بار مصيبت و حوادث را تحمل و از بلا در مسير تكاملى خويش استفاده مى‏كنند و با توجه به جريان‏هاى طبيعى اين جهان، سربلند و پيروز از حوادث خارج مى‏شوند.      قرآن به دو واكنش آدمى در برابر حوادث و سختى‏ها اشاره كرده است. الف. جزع و فزع:      ـ «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا» (معارج: 19ـ21)؛ به يقين انسان حريص و كم‏طاقت آفريده شده است، هنگامى كه بدى به او رسد بى‏تابى مى‏كند، و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى‏شود.      ـ «وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ» (فصلت: 49)؛ و هرگاه شر و بدى به او برسد بسيار مأيوس و نوميد مى‏گردد.      ـ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد مأيوس مى‏شود و مى‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. ب. صبر و بردبارى: گروهى ديگر از مردم، با ايمان به خدا و وعده‏هاى خداوند و به اميد دست يافتن به پاداش‏هاى الهى صبر مى‏كنند:      ـ «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا اِءلَيْهِ رَاجِعونَ» (بقره: 155ـ156)؛ و بشارت بده به استقامت‏كنندگان؛ آنان كه هرگاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او بازمى‏گرديم.      ـ «وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ» (رعد: 22)؛ و آنان خردمندان كه به خاطر ذات پاك پروردگارشان شكيبايى مى‏كنند.      در آموزه‏هاى دينى يكى از عواملى كه سبب تكامل و رشد آدمى و مانع افسردگى روحى و روانى معرفى شده، شكيبايى و صبر در برابر حوادث زندگى است كه در بعضى از آيات به استعانت از آن به صورت كلى توصيه شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره: 153)؛ اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر و نماز، كمك بگيريد؛ زيرا خداوند با صابران است.      معناى صبر آن است كه انسان خود را به تحمل مشكلات عادت دهد و اين كار به اعتماد و ايمان به خدا و اينكه او با صابران است، نياز دارد و ترديدى نيست كه نماز اين اعتماد و ايمان را استحكام مى‏بخشد.52     علاوه بر توصيه كلى به صبر در همه مشكلات و حوادث زندگى، قرآن به طور موردى به صبر در برابر فقدان عزيز هم توصيه كرده است:      ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ...» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال‏ها و جان‏ها و... مى‏آزماييم.      ـ «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ» (آل‏عمران: 186)؛ به يقين همه شما در اموال و جان‏هاى خود آزمايش مى‏شويد.      زيرا در صبر فوايدى هست براى تربيت نفوس آدمى و تقويت شخصيت و افزايش توانايى در برابر سختى‏ها و بارهاى سنگين زندگى و حوادث و مصائب روزگار.53 ج. رابطه صبر و تحمل فقدان عزيزان: در آموزه‏هاى دينى مشكلات و حوادث سبب تكامل آدمى است. واضح است كه رسيدن به تكامل و عروج روحى فقط به انجام دادن عباداتى مثل نماز، روزه، و حج وابسته نيست، بلكه گاهى رشد روحى انسان‏ها در تحمل مشكلات و سختى‏هاى زندگى از قبيل تحمل فقدان عزيزان است. چه بسا آدمى از چيزى از قبيل فقدان، كراهت دارد ولى در واقع آن چيز براى او خير است:      ـ «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ» (بقره: 216)؛ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است.      ـ «فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرا كَثِيرا» (نساء: 19)؛ چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد، و خداوند خير فراوانى در آن قرار دهد.      بر همين اساس خداوند صبر و تحمل پيامبر اسلام را در برابر مشكلات و سختى‏ها و اذيت مخالفان براى او خير معرفى كرده و فرموده است: «وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ» (نحل: 126).      كسى كه در مصائب (فقدان عزيزان) بى‏تابى و جزع مى‏كند به سبب داشتن روحى افسرده، قدرت تصميم و تدبير درست را ندارد؛ به ويژه آنكه بى‏تابى مصائب را دوچندان مى‏كند و عامل گسترش گرفتارى است. آنچه مى‏تواند مصائب را التيام بخشد و توان تحمل آن را در آدمى ايجاد كند، صبر و شكيبايى است. اين مفهوم در روايات آمده است. از امام صادق عليه‏السلام در ذيل آيه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ» آمده است كه فرمود: «صابروا على المصائب»؛54 با صبر بر مصيبت‏ها غلبه كنيد.      على عليه‏السلام فرمود: «الجزع عند المصيبة يزيدها و الصبر عليها يبيدها»؛55 بى‏تابى بر مصيبت مى‏افزايد و  شيكبايى اندوه مصيبت را از ميان مى‏برد.      و نيز فرمود: «اِغْلبوا الجزعَ بِالصَّبر»؛56 با شكيبايى بر بى‏تابى پيروز شويد.      امام صادق عليه‏السلام فرمود: «لم تَسْتَنْقِص من مكروهٍ بِمثلِ الصبر»؛57 هيچ چيزى همچون صبر از امور ناخوشايند نمى‏كاهد.      آرى براساس اصول كلى سه‏گانه (در صبر براى صابر خير وجود دارد و بى‏تابى بر اندوه مصيبت مى‏افزايد، ولى صبر اندوه آن را از بين مى‏برد و خداوند وعده همراهى به صابر را داده است) گفته مى‏شود يكى از مهارت‏هاى اخلاقى بر تحمل فقدان عزيزان، استعانت جستن از صبر و شكيبايى است.      3. توكّل توكّل اين است كه ديگرى را طرف اعتماد قرار دهى و او را نائب خود كنى.58 توكل بر خدا در واقع معنايش اين است كه انسان در كارهاى خودش فقط امر خدا را در نظر بگيرد. طاعت خدا را در نظر بگيرد، وظيفه را در نظر بگيرد و در سرنوشت خودش به خدا اعتماد كند.59     در اصطلاح علم اخلاق، توكل عبارت است از اعتماد كردن و مطمئن بودن دل در جميع امور خود به خدا و حواله كردن همه كارهاى خود به پروردگار و بيزار شدن از هر حول و قوه.60     آشكار است كه از ضرورى‏ترين نياز آدمى در زندگى، توكل و اعتماد كردن به قدرت لايزال الهى است؛ چون اجراى كارها فقط منحصر به آماده بودن اسباب و علل مادى نيست، بلكه بايد بر قدرت خالق اسباب و علل هم تكيه نمود. كسى كه به خدا توكل مى‏كند، در واقع بر منبع قدرت تكيه مى‏زند و قدرت محدود خودش را با قدرت نامحدود او گره مى‏زند؛ از اين‏رو بر توان خود در هر كارى خصوصا در تحمل مرگ عزيزان مى‏افزايد. وانگهى اعتماد به قدرتى كه بر هر چيز تواناست، در واقع خويش را در تحت حمايت و حفاظت صاحب آن قدرت دانستن است، و همين امر، موجب تقويت روحى و روانى انسان مى‏گردد. بر همين اساس خداوند فرمود: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3)؛ و هركس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است.      خداوند به پيامبر اسلام به هنگام تنهايى در برابر مشكلات و مخالفت مخالفان و آزار دشمنان همين امر را آموزش داده تا در پرتو اين عامل مهم، توان روحى او بر تحمل مشكلات افزايش يابد.      «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» (توبه: 129)؛ اگر آنها از حق روى بگردانند نگران مباش بگو: خداوند مرا كفايت مى‏كند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم.      وقتى كسى بر خداوند اعتماد و توكل كرد و صلاحديد خداوند را در ارتباط با خويش، حق و به صلاح و مصلحت واقعى خود ديد، ديگر نگرانى و اضطرابى نخواهد داشت. او مى‏داند كه خداوند خير و صلاح او را مى‏خواهد و بيش از هر كسى به خير و صلاح او آگاهى دارد. از اين‏رو اگر خداوند براى او خير و خوشى رقم زند، خوشحال مى‏شود؛ چون مى‏داند صلاح او در آن چيزى است كه خداوند براى او پيشاورده است. اگر هم به دام سختى‏ها و بلاها گرفتار آيد، ناخرسند نمى‏شود، چراكه مى‏داند آن بلاها و سختى‏ها به مصلحت اوست و بدين ترتيب به خواست خداوند رضايت مى‏دهد.61     با توجه به كاركرد توكل پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد: «من اَحَبَّ اَنْ يكونَ اَقْوى الناسَ فَلْيتَوَكَّلْ على اللّه»؛62 كسى كه دوست دارد قوى‏ترين مردم باشد، پس بايد به خدا توكل كند. زيرا كسى كه به خداتوكل بكند مغلوب نمى‏شود.      امام باقر عليه‏السلام نيز مى‏فرمايد؛ «من تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لايغْلَبْ»؛63 كسى كه به خدا توكل‏كند مغلوب نمى‏گردد.     پس آدمى در تحمل مرگ عزيزان ناگزير به بهره‏گيرى از نيروى توكل است تا در مسير تكامل به سلامت راه خويش را بپيمايد.      4. تسليم در علم اخلاق، تسليم به انقياد باطنى و اعتقاد و گرويدن قلبى در مقابل حق معنا شده است.64     تسليم شدن در برابر خواست خداوند سبحان، چنگ زدن به ريسمان محكم الهى و مطمئن است، و واضح است كه هر كه به ريسمان الهى چنگ بزند، گسستنى نيست:      ـ «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا» (بقره: 256)؛ كسى كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستنى براى آن نيست.      ـ «وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (لقمان: 22)؛ كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده است و عاقبت همه كارها به سوى خداست.      منظور از تسليم «وجه» براى خدا در حقيقت اشاره به توجه كامل با تمام وجود به ذات پروردگار است. زيرا «وجه» به معناى «صورت» چون شريف‏ترين عضو بدن و مركز مهم‏ترين حواس انسانى است، كنايه از ذات او به كار مى‏رود.65 رابطه تسليم و تحمل فقدان عزيزان: از داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل اين پيام به خوبى فهميده مى‏شود كه عامل موفقيت حضرت ابراهيم در امتحان الهى (ذبح فرزند)، تسليم و فرمان‏بردارى او از خداوند بوده است كه قرآن به زيبايى آن را ترسيم كرده است: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (صافات: 103ـ105)؛ هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او بر خاك نهاد، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى. ما اين‏گونه نيكوكاران را جزا مى‏دهيم.      تسليم امر خدا بودن ابراهيم، توان تحمل فراق هميشگى فرزند را در دنيا به او داده است. زيرا شخصى كه فرمان‏بردار محض خداست، خواستى جز خواست خدا ندارد، بلكه خواست خدا را خواسته خود مى‏داند و اين حالت مبتنى بر ايمان عالى و شناخت پروردگار است.      در روايت به دو ويژگى شخص مؤمن به خدا اشاره شده است. از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد: «بأى شى‏ء يُعْلَمُ المؤمنُ بأنّه مؤمن قال بالتسليم للّه و الرّضا فيما ورد عليه سُروُرٍ او سَخَطٍ»؛66 به چه علامت دانسته مى‏شود كه شخص مؤمن است؟ فرمود: تسليم خدا بودن و راضى بودن به آنچه برايش پيش مى‏آيد از شادى و ناخرسندى.      كسى كه در مقام تسليم است، آنچه را مخالف يا موافق آن است به خدا وامى‏نهد و از همه امور مربوط به خود دست مى‏كشد و همه را به خدا وامى‏گذارد.67 چون تسليم نبودن در برابر خدا و جزع و فزع، عزيز از دست رفته را بازنمى‏گرداند بلكه سبب رنج بيشتر مى‏شود. در روايت آمده است: «اَوْحَى اللّهُ تعالى إِلى داودَ يا داودُ تُريدُ و اُريدُ و انّما يكون ما اُريدُ فان شئتَ كما اريدُ يكْفيكَ ما تريد و ان لم تُسْلِمْ لى أُريدُ أَتْعَبْتُكَ فيما تريدُ ثُم لايكون الا ما اريدُ»؛68 خداوند متعال به داود وحى كرد كه اى داود: تو چيزى مى‏خواهى و اراده مى‏كنى و من نيز چيزى اراده مى‏كنم و آنچه من مى‏خواهم واقع مى‏شود. پس اگر در برابر خواست من تسليم باشى به آن چه مى‏خواهى مى‏رسى و اگر در برابر خواست من تسليم نشدى در رسيدن به آنچه مى‏خواهى تو را به رنج مى‏اندازم و سپس واقع نمى‏شود مگر آنچه من مى‏خواهم.      پس سرّ رابطه تسليم و تحمل فقدان اولاً آن است كه كسى كه در برابر خواست خدا تسليم است، معتقد است آنچه را خدا مى‏خواهد، مصلحت و خير اوست. چنين باورمندى در فقدان عزيزان بى‏تابى نمى‏كند، بلكه با نيروى تسليم آن را تحمل مى‏نمايد.      امام صادق عليه‏السلام فرمود: «خدا مى‏فرمايد: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برايش خير است، پس بايد به قضاى من راضى باشد.»69     برهمين اساس امام صادق عليه‏السلام فرمود: «اذا اَرَدْنا اَمْرا وَ أرادَ اللّهُ اَمْرا سَلَّمنا لِاَمْرِ اللّه»؛70 زمانى كه ما امرى را اراده كنيم و خدا امرى را اراده كند، ما تسليم امر خدا هستيم.      براساس همين نوع بينش از عوامل تحمل فقدان عزيزانشان را تسليم در برابر امر خدا مى‏دانستند. زراره مى‏گويد: فرزندى از امام صادق عليه‏السلام در زمان امام باقر عليه‏السلام مريض شد. امام باقر عليه‏السلام كنار بستر آن بيمار نشسته بود و از او مواظبت مى‏كرد. اتفاقا آن كودك درگذشت. حضرت چشمان و دهان او را بست و فرمود: ما تا امر خدا فرود نيامده، بى‏تابى مى‏كنيم، ولى هنگامى كه امر خدا نازل شود واكنشى جز تسليم نشان نمى‏دهيم: «فإذا اَنْزَلَ امر اللّهِ فَلَيسَ لنا الاّ بالتسليم.»71     ثانيا آنچه را خداوند خواست و انجام شد، بشر قدرت تغيير آن را ندارد. فرزندى كه مُرد، بشر قدرت زنده كردن او را ندارد. مطابق روايتى كه به حضرت داود وحى شده است، تسليم نبودن در برابر امر خواست خدا، خود عامل رنج افزايى و تنش‏زايى است. بر همين اساس گفته مى‏شود از مهارت‏هاى ضرورى بر تحمل فقدان عزيزان، تسليم خواست خداست. نتيجه‏گيرى 1. براساس آموزه‏هاى وحيانى هر انسانى مرگ را ملاقات مى كند و گزيرى از آن نخواهد داشت: سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه آدمى را لباس هستى بپوشاند و پس از مدتى به سوى خويش بازگرداند.      2. بى‏تابى و بى‏قرارى در فقدان (مرگ عزيزان) مانع تكامل روحى است و استمرار آن سبب ضعف ايمان ومبتلا شدن آدمى به فشارهاى روانى خواهد شد.      3. آدمى در زندگى خويش شاهد مرگ عزيزانش است، و اين براى او ناخوشايند مى‏باشد. اما كتاب زندگى (قرآن) براى تحمل نمودن مرگ عزيزان، سه نوع مهارت شناختى، رفتارى و اخلاقى را به نوع بشر ارائه داده است تا آدمى در پرتو مهارت‏هاى وحيانى، مرگ عزيزان را تحمل كند و گرفتار فشار روحى نشود و از مطلوب فطرى خويش كه همان تكامل روحى است دور نگردد.      مهارت‏هاى شناختى عبارت است از: خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى و مهارت رفتارى عبارت است از: تقوامدارى، و مهارت‏هاى اخلاقى عبارت است از: ياد خدا؛ صبر (شكيبايى)؛ توكل؛ تسليم. منابع
ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشرقين، 1377.
ـ بحرانى، سيدهاشم، البرهان فى تفسيرالقرآن، قم، مؤسسة دارالمجتبى للمطبوعات، 1428ق.
ـ پسنديده، عباس، رضايت از زندگى، چ پنجم، قم، دارالحديث، 1386.
ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمّدعلى انصارى، چ ششم، قم، امام عصر (عج)، 1386.
ـ حرّانى، حسن‏بن شعبه، تحف‏العقول، ترجمه صادق حسن‏زاده، چ هفتم، قم، آل على عليه‏السلام، 1386.
ـ خمينى، سيد روح‏اللّه، شرح حديث جنود عقل و جهل، چ يازدهم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1386.
ـ دهخدا، على‏اكبر، لغت‏نامه، تهران، دانشگاه تهران، بى‏تا.
ـ راغب اصفهانى، حسين‏بن محمّد، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه سيدغلامرضا خسروى حسينى، چ سوم، تهران، مرتضوى، 1383.
ـ شجاعى، محمّدصادق، ديدگاه هاى روان‏شناختى آيت‏اللّه مصباح، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386.
ـ شعيرى، تاج‏الدين محمّدبن محمّدبن، جامع‏الاخبار، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1406ق.
ـ صانعى، سيدمهدى، بهداشت روان در اسلام، چ دوم، قم، بوستان كتاب، 1387.
ـ صدوق، على‏بن محمّد، معانى‏الاخبار، ترجمه عبدالعلى محمدى شاهرودى، چ سوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1385.
ـ ـــــ ، التوحيد، ترجمه محمدعلى سلطانى، چ دوم، قم، ارمغان طوبى، 1384.
ـ ـــــ ، عيون اخبارالرضا عليه‏السلام، ترجمه على‏اكبر غفارى، چ دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1384.
ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، الميزان، چ پنجم، تهران، بنياد علمى و فرهنگى علّامه طباطبائى، 1370.
ـ عميد، حسن، فرهنگ فارسى عميد، چ بيستم، تهران، اميركبير، 1380.
ـ كريس، آل كلينكه، مهارت‏هاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، تهران، رسانه تخصصى، 1386.
ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، تهران، چهارده معصوم عليهم‏السلام، بى‏تا.
ـ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسن مجتبى عليه‏السلام، ترجمه على مؤيدى، چ دوم، قم، معروف، 1386.
ـ ـــــ ، فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه‏السلام، ترجمه على مؤيدى، چ ششم، قم، معروف و مشرقين، 1381.
ـ متقى هندى، حسام‏الدين، كنزالعمال، تصحيح صفوه السقا، بيروت، مكتبة التراث‏الاسلامى، 1397ق.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثانيه، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1398ق.
ـ محمدى رى‏شهرى، محمّد، منتخب ميزان‏الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخى، چ سوم، قم، دارالحديث، 1384.
ـ مصباح، محمّدتقى، پندهاى امام صادق عليه‏السلام به ره‏جويان صادق، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1383.
ـ ـــــ ، ره توشه، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376.
ـ مطهّرى، مرتضى، آشنايى با قرآن، تهران، صدرا، 1378.
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ پنجم، تهران، صدرا، 1373.
ـ مغنيه، محمّدجواد، تفسير كاشف، ترجمه موسى دانش، قم، بوستان كتاب، 1385.
ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دارالكتب‏الاسلاميه، 1372.
ـ موسوى‏نسب، سيدجعفر، ابتلاء و آزمايش انسان در قرآن، قم، ارزشمند، 1385.
ـ نجاتى، محمّدعثمان، قرآن و روان‏شناسى، ترجمه عباس عرب، چ هفتم، مشهد، بنياد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1386.
ـ نراقى، احمد، معراج‏السعاده، چ دوم، تهران، حسينى، 1367.
ـ ويكتور، فرانكل، انسان در جست‏وجوى معنا، ترجمه مهين ميلانى، چ يازدهم، تهران، درسا، 1380.
  پى نوشت ها
-1 كارشناسى‏ارشد علوم قرآن و حديث، دانشگاه آزاد اسلامى واحد سارى. دريافت: 11/9/88ـ پذيرش: 29/2/89.
1ـ على‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه، ص 161، ماده «ميم».
2ـ حسن عميد، فرهنگ فارسى عميد، ص 118.
3ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 13، ص 253.
4ـ عباس پسنديده، رضايت از زندگى، ص 268.
5ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 6، ص 400.
6ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 130ـ131.
7ـ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم عليه‏السلام، فرهنگ جامع سخنان امام حسن مجتبى عليه‏السلام، ترجمه على مؤيدى، ص 576.
8ـ حسن‏بن شعبه حرّانى، تحف‏العقول، ترجمه صادق حسن‏زاده، ص 98.
9ـ سيدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 361.
10ـ عباس پسنديده، همان، ص 325.
11ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 1، ص 33.
12ـ گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم عليه‏السلام، فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه‏السلام، ترجمه على مؤيدى، ص 529.
13ـ سيدهاشم بحرانى، همان، ج 1، ص 365.
14ـ حسام‏الدين متقى هندى، كنزالعمال، ج 6، ص 614.
15ـ سيدجعفر موسوى‏نسب، ابتلا و آزمايش انسان در قرآن، ص 26.
16ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 7، ص 183.
17ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 176.
18ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 309ـ310.
19ـ همان، ج 18، ص 92.
20ـ عباس پسنديده، همان، ص 245.
21ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 178.
22ـ فرانكل ويكتور، انسان در جست‏وجوى معنا، ترجمه مهين ميلانى، ص 173.
23ـ سيدمهدى صانعى، بهداشت روان در اسلام، ص 155.
24ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 646.
25ـ همان، ص 645.
26ـ محمّدبن على صدوق، معانى‏الاخبار، ترجمه عبدالعلى محمّدى شاهرودى، ج 2، ص 196.
27ـ همان، ج 2، ص 196.
28ـ ر.ك: آل كلينكه كريس، مهارت‏هاى زندگى، ترجمه شهرام محمّدخانى.
29ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 3، ص 200.
30ـ محمّدجواد مغنيه، تفسير كاشف، ترجمه موسى دانش، ج 4، ص 762.
31ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 25، ص 255.
32ـ همان، ص 254.
33ـ محمّد محمّدى رى‏شهرى، منتخب ميزان‏الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخى، ص 8.
34ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 190.
35ـ محمّدبن على صدوق، عيون اخبارالرضا عليه‏السلام، ترجمه على‏اكبر غفارى، ج 1، ص 465ـ466.
36ـ محمّدتقى مصباح، ره توشه، ج 2، ص 422.
37ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 268.
38ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكم، ترجمه محمّدعلى انصارى، ص 845.
39ـ محمّدبن على صدوق، التوحيد، ترجمه محمّدعلى سلطانى، ص 576.
40ـ محمّدتقى مصباح، پندهاى امام صادق عليه‏السلام به ره‏جويان صادق، ص 230.
41ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 237.
42ـ نيز ر.ك: اعلى: 17؛ يوسف: 57؛ نحل: 30.
43ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 23.
44ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 24، ص 236.
45ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، ج 3، ص 143.
46ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، همان، ص 421.
47ـ همان.
48ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 1، ص 201.
49ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 3، ص 480.
50ـ احمد نراقى، معراج‏السعاده، ص 599.
51ـ نهج‏البلاغه، خ 226.
52ـ محمّدجواد مغنيه، همان، ج 1، ص 437.
53ـ محمّدعثمان نجاتى، قرآن و روان‏شناسى، ترجمه عباس عرب، ص 401.
54ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 3، ص 146.
55ـ عبدالواحدبن محمّد تميمى آمدى، همان، ص 561.
56ـ همان.
57ـ حسن‏بن شعبه حرّانى، همان، ص 660.
58ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ‏القرآن، ترجمه سيد غلامرضا خسروى حسينى، ج 3، ص 482.
59ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 8، ص 27.
60ـ احمد نراقى، همان، ص 571.
61ـ محمّدصادق شجاعى، ديدگاه‏هاى روان‏شناختى آيت‏اللّه مصباح، ص 356ـ357.
62ـ تاج‏الدين محمّدبن محمدبن شعيرى، جامع‏الاخبار، ص 113.
63ـ همان.
64ـ سيدروح‏اللّه خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 401.
65ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 67.
66ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان، ج 3، ص 103.
67ـ محمّدتقى مصباح، ره‏توشه، ج 2، ص 421ـ422.
68ـ همان، ج 2، ص 421.
69ـ محمّدبن يقعوب كلينى، همان، ج 3، ص 101.
70ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 82، ص 103.
71ـ همان، ج 47، ص 49.
 
ادامه نوشته

علت تعبيرات مختلف از عذاب روز قيامت چيست

علت تعبیرات مختلف از عذاب روز قیامت چیست؟


تعابیر متعدد و مختلف از عذاب در آیات الهی، به اقتضای فصاحت قرآن و رساندن مطلب به غایت بلاغت برای تأثیر بیشتر در نفوس مردم صورت گرفته است.


در این مقاله به دو شبهه که در مورد آیات قرآن کریم وارد کرده اند پاسخ می گوییم:

ـ آیا آیه‌ی دوم سوره فتح که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم، دلیل بر این نیست که ایشان نیز گناه داشته‌اند؟

معنای «ذنب» گناه نیست. بلکه به معنای «دنباله و تبعات بد» است. گناه به نافرمانی امر خداوند و معصیت در مقابل او اطلاق می‌گردد، اما «ذنب» به هر عملی که بتواند آثار بدی به دنبال آورد گفته می‌شود.

لذا اگر چه هر گناهی چون آثار و عواقب بدی در دنیا و آخرت به دنبال دارد ذنب است، اما هر ذنبی، یعنی هر فعلی که بتواند آثار ناخوشایندی به دنبال داشته باشد،‌ نیست. و بسیار اتفاق می‌افتد که یک عمل درست و خوب نیز آثار و عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته باشد. مثل این که مأموری مجرمی را دستگیر می‌کند و یا یک قاضی به عدالت وی را محکوم می‌کند، اما او پس از آزادی به قصد انتقام، نقشه‌ی ترور وی را می‌کشد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چه قبل از هجرت و چه پس از آن، کارهای بسیاری داشتند که می‌توانست موجب بغض، کینه‌توزی و انتقام مردم عرب قرار گیرد که از جمله بی‌اعتبار کردن بت و بت‌پرستی، ساقط کردن حکومت کفر و طواغیت، مقاومت کامل در جنگ‌هایی که بر او تحمیل می‌کردند، کوتاه کردن دست صاحبان زر و زور و تزویر از اجحاف به مردم و ...، در ضمن تهمت‌هایی نیز به ایشان می‌زدند که می‌توانست دنباله و عواقب سویی داشته باشد، مثل ساحر، مجنون و ... . به اینها «ذنب» گفته می‌شد.

مغفرت نیز به معنای «پوشاندن» است که به فارسی بخشش معنا شده است. چرا که بخشش نیز همان پوشاندن گناه یا ذنب به معنی فوق است

ادامه نوشته

عاملي كه زندگي را سخت مي كند

عاملی که زندگی را سخت و تنگ می‌کند!


و هر که از یاد من روی گرداند، حتماً برای او زندگی تنگی خواهد بود؛ و در روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم.


«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» [سوره طه / آیه 124] و هر كس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏كنیم

خداوند به موسی (علیه السلام) در خلال مناجاتش با او فرمود: «ای موسی، در هیچ حال مرا فراموش نکن و به مال و دارایی فراوان شاد مشو؛ زیرا از یاد بردن من ، دل‌ها را سخت می کند و همراه ثروت زیاد، گناه نیز زیاد است.»

 

رابطه بین یاد خدا و تنگ شدن روزی چیست؟

راستی چه رابطه ای بین دوری از نماز و ذکر خدا و سخت و تنگ شدن زندگی وجود دارد؟

مرحوم علامه طباطبایی به زیبایی این سۆال را پاسخ گفته اند: «زیرا هر کس پروردگار خود را فراموش کند و به یاد او نباشد راهی برایش نمی ماند، جز این که به دنیا توجه کامل کند و آن را مطلوب و هدف خویش قرار دهد و برای به دست آوردن آن بکوشد و تمام همّ و غَمش را صرف درست کردن زندگی خود و توسعه دادن به آن و بهره‌مند شدن از آن کند.

زندگی چنین کسی، چه کم باشد چه زیاد، جوابگوی تقاضا و نیاز درونی او نیست؛ زیرا این خاصیت دنیا و دنیاطلبی است که هر چه به دست آورد راضی نشود و سعی کند بیشتر به چنگ آورد و حرصِ او را توقف گاهی نیست. از این رو نسبت به آنچه ندارد و می خواهد همیشه ناراحت و ناراضی است

ادامه نوشته

زييانكار وخسران زده واقعي كيست

زیانکار و خسران زده واقعی کیست؟!


در قرآن کریم آیات متعددی درباره «خسارت خود» وجود دارد. در این نوشتار کوتاه در صدد درنگ کردن در این تعبیر قرآنی هستیم. خودباختگی از نظر قرآن کریم یعنی چه و چه کسانی خویشتن خود را می بازند.


تعبیر «خسروا انفسهم» در کتاب آسمانی ما هشت بار تکرار شده است. مثلاً قرآن در دو مرتبط در سوره انعام می گوید: «الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُۆْمِنُونَ [1]»: خود باختگان کسانی اند که ایمان نمی آورندیا می فرماید: «وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ [2 و کسانی که کفه میزان (اعمال) شان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده و همیشه در جهنم می مانند.

برای اینکه به اهمیت بحثی که می کنیم واقف باشیم، همین اندازه باید دانست که از دیدگاه قرآن خسارت واقعی و اصلی، خسارت مالی نیست بلکه ضرر زدن به خود است. در قرآن دو بار آمده که: إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ [3]»: زیان کاران در حقیقت کسانی اند که به خود و کسانشان در روز قیامت زیان رسانده اند. (یا می رسانند)

 خسارت نفس چیست؟

برای اینکه بفهمیم خسارت نفس یا همان، خودباختگی چه معنایی دارد باید از دو مفهوم بحث کنیم:

یکی مفهوم خسران و دوم مفهوم نفس و خود.

در فارسی ما وقتی می گوئیم خودباختگی، مقصودمان ضعف نفس و یک جور کم آوردن در برابر دیگران است ولی در اینجا مسأله چیز دیگر است.

معنای خسارت، از دست دادن و زیان کردن مال است و واژه‌ای است که در رابطه با تجارت مطرح می شود

ادامه نوشته

آیه ای که دل های بسیاری را به خود جلب کرد این آیه جامع‌ترین و کامل‌ترین آیه ای است كه خیر و شر در آن



این آیه جامع‌ترین و کامل‌ترین آیه ای است كه خیر و شر در آن جمع است; و محتوای آن بسیار جذاب است; به طوری كه در صدر اسلام، بعد از نزول، دل های فراوانی را متصرف شد.


إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (سوره نحل / آیه 90)

در حقیقت، خدا به دادگرى و نیكوكارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد. به شما اندرز مى‏دهد، باشد كه پند گیرید.

این آیه جامع‌ترین و کامل‌ترین آیه ای است كه خیر و شر در آن جمع است; و محتوای آن بسیار جذاب است; به طوری كه در صدر اسلام، بعد از نزول، دل های فراوانی را متصرف شد.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: «تمام تقوا در این سخن خداوند است.» آن گاه این آیه را تلاوت كردند.

این آیه سه امر دارد و سه نهی; و دستورالعمل كلی اسلام و یكی از مواد ِقانون اساسی دین و منشور جهانی آن است.

اهمیت این آیه تا جایی است كه آخرین سخن امام باقر (علیه السلام) در خطبه های نماز جمعه همین آیه بود; و در پی آن، عرض می كرد: «خدایا ، ما را از كسانی قرار ده كه اندرز ها را می شنوند و به حالشان مفید است.»

 شـان نـزول آیه:

در آن هنگام كه جمعیت مسلمانان كم، و دشمنان فراوان بودند، و امكان داشت بعضى از مۆمنان به خاطر همین تفاوت و احساس تنهایى،بیعت خود را با پیامبر (صلی الله علیه وآله) بشكنند و از حمایت او دست بردارند، آیه نازل شد و به آنها در این زمینه هشدار داد.

عدل همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن مى گردد و به معنى واقعى كلمه آن است كه هر چیزى در جاى خود باشد; بنابراین، هرگونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل ((عدل)) است

یاداوری اصول مهم آیه مورد بحث

ادامه نوشته

25- داستان عجيب از كيفر مخالف ولايت على (عليه السلام) در عالم برزخ‏  علامه طباطبائى ( صاحب تفسير ال


25

علامه طباطبائى ( صاحب تفسير الميزان) نقل كرد: استاد ما عارف برجسته حاج ميرزا على آقا قاضى مى‏گفت : در نجف اشرف، در نزديكى منزل ما، مادر يكى از دخترهاى افندى‏ها (سنى‏هاى دولت عثمانى) فوت كرد.

اين دختر در مرگ مادر، بسيار ضجه و ناله مى‏كرد و عميقا ناراحت بود، و با تشييع كنندگان تا كنار قبر مادرش آمد و آنقدر گريه و ناله كرد كه همه حاضران به گريه افتادند. هنگامى كه جنازه مادر را در ميان قبر گذاشتند، دختر فرياد مى‏زد: من از مادرم جدا نمى‏شوم

هرچه خواستند او را آرام كنند، مفيد واقع نشد، ديدند، اگر بخواهند با اجبار، دختر را از مادر جدا كنند ممكن است جانش به خطر بيفتد، سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم در كنار پيكر مادر در قبر بماند، ولى روى قبر را با خاك نپوشانند، بلكه با تخته بپوشانند، و دريچه‏اى بگذارند تا دختر نميرد، و هر وقت خواست از آن دريچه بيرون آيد.

دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابيد، فرداى آن شب آمدند و سرپوش را برداشتند، تا ببينند بر سر دختر چه آمده است؟

ديدند تمام موهاى سر او، سفيد شده است.

پرسيدند: چرا اين طور شده‏اى؟

در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابيدم، ناگهان ديدم دو نفر از فرشتگان آمدند، و در دو طرف ايستادند و يك شخص محترمى هم آمد و در وسط ايستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند، و او جواب مى‏داد، سؤال از توحيد نمودند جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پيامبر من : محمد بن عبداللّه (صلى الله عليه و آله و سلم) است، تا اين كه پرسيدند امام تو كيست؟

آن مرد محترم كه وسط ايستاده بود، گفت : لست لها با امام من امام او نيستم ( آن مرد محترم امام على (عليه السلام) بود).

در اين هنگام، آن دو فرشته، چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش به سوى آسمان زبانه كشيد، من بر اثر ترس و وحشت زياد به اين وضع كه مى‏بينيد (كه موهاى سرم سفيد شده) در آمدم.

مرحوم قاضى مى‏فرمود: چون تمام افراد طايفه آن دختر در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تاثير اين واقعه قرار گرفته و شيعه شدند (زيرا اين واقعه با مذهب تشيع، تطبيق مى‏كرد) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشيع گرويد.(190)

26- ارواح مومنان در وادى السلام‏

از احمد بن عمر نقل شده كه يكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام) گفت: به آن حضرت عرض كردم: برادرم در بغداد است و نگرانم كه او در آن جا بميرد

آن حضرت فرمود: باكى نداشته باش، هر جا كه خواهد بميرد، زيرا هيچ مومن در شرق زمين و يا در غرب زمين باقى نمى‏ماند، مگر آنكه خداوند روح او را در وادى السلام با روح مومنان ديگر قرار دهد.

عرض كردم: وادى السلام كجاست؟

فرمود: در پشت كوفه، سپس فرمود: آگاه باش مثل اينكه من اجتماع ارواح را مى‏بينم كه حلقه حلقه نشسته‏اند و با يكديگر گفتگو دارند (191)

27- عذاب شركت كنندگان در قتل امام حسين (عليه السلام) در عالم برزخ‏

عبداللّه بن كثير مى‏گويد: همراه امام صادق (عليه السلام)، از مدينه به سوى مكه مى‏رفتيم، در مسير راه به منزلگاه عسفان رسيديم، سپس در آنجا از كنار كوه سياه رنگ زمختى كه وحشتزا بود عبور نموديم، به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: اى فرزند پيامبر! اين كوه چقدر وحشت آور است، من در راه كوهها كوهى مانند اين كوه وحشت آور نديده‏ام!

امام صادق (عليه السلام) فرمود: آيا مى‏دانى، اين كوه چه كوهى است؟ به اين كوه كوه كمد گفته مى‏شود، كه بر دره‏اى از دره‏هاى دوزخ قرار دارد، كه شركت كنندگان در قتل امام حسين (عليه السلام) در آن دره، عذاب مى‏شوند و در زير آن آبهاى دوزخ از غسلين (چرك و خون) و صديد (بد بو و گنديده) و حميم (بسيار سوزان) جريان دارد، آنها افرادى از منافقان كه قبلا باعث چنان ظلمها شدند، در آن عذاب مى‏گردند و فريادشان بلند است، و من اكنون شركت كنندگان در قتل پدرم (امام حسين) را كه در اين دره عذاب مى‏شوند، مى‏نگرم...(192)

28- مارى به نام شجاع ، در قبر

امام كاظم (عليه السلام) فرمود: هرگاه مومنى نزد برادر مومن خود بيايد و از او حاجتى بخواهد، اين موضوع در حقيقت، رحمتى، از جانب خداست كه به سوى او آمده، اگر حاجت او را روا كند به ولايت ما كه متصل به ولايت الهى است، نائل شده است، و اگر با اين اينكه توانائى دارد، حاجت او را برنياورد، سلط اللّه عليه شجاعا من نار ينهشه فى قبره الى يوم القيامه

خداوند مارى از آتش بر او مسلط كند كه تا روز قيامت او را بگزد (193)

29- ارواح كافران در برهوت‏

ادامه نوشته

3- عذاب قبر دو نفر به خاطر دو گناه‏


1

جابر بن عبداللّه انصارى مى‏گويد: همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عبور مى‏كردم تا به كنار دو قبر رسيديم، آن حضرت فرمود: صاحبان اين دو قبر اكنون عذاب مى‏شوند، عذاب يكى از اينها از اين رو است كه در دنيا غيبت مى‏كرد و عذاب ديگرى از اين روست كه از پاشيدن قطرات ادرار به بدنش، پرهيز نداشت.

سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، چوب تازه‏اى طلبيد و آن را دو نيمه كرد و فرمود: هر كدام را در يكى از آن دو قبر فرو كنيد، همين كار را انجام داديم فرمود: تا هنگامى كه اين دو چوب تازه و تر هستند، آنها عذاب نمى‏شوند (174)

14- عذاب ابن زياد در عالم برزخ‏

در ماجراى قيام مختار كه در سال 66 و 67، هجرى قمرى واقع شد، عبيداللّه بن زياد در كنار شهر موصل به دست ابراهيم بن مالك اشتر كشته شد، ابراهيم سرهاى بريده ابن زياد و سران دشمن را براى مختار فرستاد، مختار در اين هنگام غذا مى‏خورد، كه سرهاى بريده دشمنان را كنار مسند مختار به زمين ريختند.

مختار گفت: حمدو سپاس خداوند را كه سر مقدس حسين (عليه السلام) را هنگامى كه ابن زياد غذا مى‏خورد نزدش آوردند، اكنون سر نحس ابن زياد را در اين هنگام كه غذا مى‏خورم نزد من آوردند.

در اين هنگام ديدند مار سفيدى در ميان سرها پيدا شد و وارد سوراخ بينى ابن زياد شد و از سوراخ گوش او بيرون آمد، و از سوراخ گوش او وارد گرديد و از سوراخ بينى او بيرون آمد، و اين عمل چندين بار تكرار گرديد.

مختار پس از صرف غذا برخاست و با كفشى كه در پايش بود به صورت نحس ابن زياد زد، سپس كفشش را نزد غلامش انداخت و گفت: اين كفش را بشوى كه آن را به صورت كافر نجس نهادم،

مختار سرهاى نحس دشمنان را براى محمد حنفيه در حجاز فرستاد، محمد حنيفه سر ابن زياد را نزد امام سجاد (عليه السلام) فرستاد، امام سجاد در آن وقت، غذا مى‏خورد، فرمود، روزى سر مقدس پدرم را نزد ابن زياد آوردند، او غذا مى‏خورد، عرض كردم: خدايا مرا نميران تا اينكه سر بريده ابن زياد را در كنار سفره‏ام كه غذا مى‏خورم بنگرم، حمد و سپاس خدا را دعايم را اكنون به استجابت رسانيده است‏(175).

نكته قابل توجه اينكه: مرحوم حاج شيخ عباس محدث قمى مى‏نويسد: آن مار، مكرر از بينى ابن زياد وارد مى‏شد و از گوش او بيرون مى‏آمد، و تماشاچيان مى‏گفتند: قد جائت قد جائت: مار باز آمد، مار باز آمد.

و مى‏نويسد،: همان هنگام كه ابن زياد در مجلس خود با چوب خيزان مكرر بر لب و دندان امام حسين (عليه السلام) مى‏زد، شايد بر اساس تجسم اعمال همان چوب خيزران در عالم برزخ به صورت مار در آمده و مكرر از بينى او وارد مى‏شد و از سوراخ گوش او بيرون مى‏آمده، تا در همين دنيا، مردم مجازات ننگينش را ببينند.(176)

15- دور نماى عذاب دنيا پرستان طاغوتى در عالم برزخ‏

روزى عيسى (عليه السلام) همراه حواريون (دوستان نزديكش) در بيابان عبور مى‏كردند، تا به يك آبادى ويران شده رسيدند و اهل آن و پرنده‏ها و جاندارانش يكجا مرده بودند، حضرت عيسى (عليه السلام) به حواريون فرمود:

اينها بر اثر عذاب عمومى و خشم الهى به هلاكت رسيده‏اند، و اگر به مرگ خود به تدريج مرده بودند، همديگر را به خاك مى‏سپردند.

حواريون: اى روح خدا، از خدا بخواه اينها را زنده كند تا به ما بگويند، به خاطر چه كارى، گرفتار مجازات عمومى الهى شده‏اند؟ تا ما از اين كار دورى كنيم.

عيسى (عليه السلام)، از خدا خواست، پس از جانب فضا به او ندا شد كه آنان را صدا بزن.

عيسى (عليه السلام)، شبانه بر بالاى تپه‏اى رفت و فرمود: اى مردم اين روستا.

يك نفر از آنها صدا زد: بلى اى روح خدا! و كلمه‏اش.

عيسى (عليه السلام) : واى بر شما، كردار شما چه بود، كه اين گونه گرفتار عذاب شده‏ايد؟.

مرد زنده شده: 1- ما طاغوت را مى‏پرستيديم، 2- دنيا را دوست داشتيم به همراه ترس اندك از خدا، 3- آرزوى طول و دراز داشتيم، 4- و در سر گرميها و بازى‏هاى دنيا، غافل بوديم.

عيسى (عليه السلام) دوستى شما به دنيا چگونه بود؟.

مرد زنده شده: مانند علاقه كودك به مادرش، هرگاه به ما رو مى‏آورد، شاد و خرسند مى‏شديم، و چون از ما رو مى‏گردانيد، گريان و غمگين مى‏شديم.

عيسى (عليه السلام): پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟

مرد زنده شده: گنهكاران پيروى مى‏كرديم.

عيسى (عليه السلام) : سرانجام كار شما و چگونه شد؟

مرد زنده شده: شب در عافيت بوديم، و صبح خود را در هاويه ديديم.

عيسى (عليه السلام) : هاويه چيست؟

مرد زنده شده: سجين است.

عيسى (عليه السلام) : سجين چيست؟

مرد زنده شده: جبال من جمر توقد علينا الى يوم القيامه:

سجين، كوهى از آتش گداخته است كه تا روز قيامت بر ما فروزان است.

عيسى (عليه السلام): چه گفتيد؟ و به شما چه گفته شد؟

مرد زنده شده: گفتيم : ما را به دنيا باز گردانيد كه در آن، زهد ورزيم، به ما گفته شد: دروغ مى‏گوئيد.

عيسى (عليه السلام): واى بر تو چرا غير از تو كسى از بين مردگان، با من صحبت نكرد.

مرد زنده شده: اى روح خدا! همه آنها با دهنه آتشين، مهار شده‏اند، و به دست فرشتگان غضب، گرفتارند، من در ميان آنها بودم ولى از آنها نبودم، وقتى كه عذاب آمد، مرا نيز فرا گرفت، اكنون من به تار موئى بر لبه دوزخ آويزان هستم، و نمى‏دانم كه بر آن واژگون مى‏شوم، يا رهائى مى‏يابم؟ ( اين همان عالم برزخ است كه مجرمان گرفتار عذاب آن شده‏اند).

ادامه نوشته

داستانهاى تلخ و شيرين از لحظه‏هاى مرگ‏  در قرآن، در آيه 16 سوره حشر مى‏خوانيم:  كمثل الشيطان اذا قال

در قرآن، در آيه 16 سوره حشر مى‏خوانيم:

كمثل الشيطان اذا قال للانسان اكفر فلما كفر قال: انى برى منك انى اخاف اللّه رب العالمين.

كار منافقان، همچون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم) هنگامى كه او كافر شد، شيطان گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است، ترس دارم.

بعضى از مفسران مى‏گويند:اين آيه بيانگر برخورد شيطان با انسان در لحظات آخر عمر است، شيطان سعى مى‏كند تا انسان را در حالت كفر از دنيا ببرد، و به خصوص هنگام مرگ، كه يك حالت ضعف شديد است، شيطان به انسان نزديك مى‏شود و اشياء مورد علاقه او را به او نشان مى‏دهد، و به انسان همان اشياء او را تا سر حد كفر مى‏كشاند، آنگاه از او بيزارى جسته و از نزد او فرار مى‏كند.

جمعى از مفسرين شيعه و اهل تسنن، داستان عجيب برصيصاى عابد را ذيل اين آيه ذكر كرده‏اند و مى‏گويند: منظور از انسان در اين آيه برصيصا است، در اين باره احاديثى نيز نقل شده است.

1- داستان عجيب برصيصاى عابد

در ميان بنى اسرائيل عابدى به نام برصيصيا زندگى مى‏كرد، او زمان طولانى عبادت كرده بود و در اين راستا به حدى از قرب الهى رسيده بود كه مردم بيماران روانى را نزد او مى‏آوردند، او دعا مى‏كرد، آنها سلامتى خود را باز مى‏يافتند

روزى زن جوان بيمارى را كه از يك خانواده باشخصيت بود، برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد آن زن مدتى در نزد برصيصيا بماند تا شفا يابد.

شيطان از فرصت استفاده كرد و به وسوسه گرى پرداخت، و آن قدر زن را به نزد او زينت داد كه آن مرد عابد به آن زن تجاوز كرد، چيزى نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار است، عابد خود را در تنگناى سخت ديد، براى اين كه گناهش، كشف نگردد، آن زن را كشت و در گوشه‏اى در بيابان دفن كرد.

برادران آن زن از اين جنايت هولناك، آگاه شدند، و اين خبر در تمام شهر پيچيد و به گوش امير رسيد، امير با جمعى، به تحقيق پرداختند پس از قطعيت خبر، آن عابد را از عبادتگاهش فرو كشيده، و فرمان اعدام او صادر گرديد.

ادامه نوشته

نام نويسنده: محمد محمدى اشتهاردى‏  مقدمه: عالم برزخ در چند قدمى ما  بسم اللّه الرحمن الرحيم  بعضى مى

نام نويسنده: محمد محمدى اشتهاردى‏

مقدمه: 

بسم اللّه الرحمن الرحيم

بعضى مى‏پندارند روز قيامت، خيلى دور است، زيرا مثلا حضرت آدم (عليه السلام)، نوح، ابراهيم، موسى (عليه السلام) و... قوم خود را از حساب و كتاب روز قيامت مى‏ترساندند، ولى از آن عصر تاكنون هزارها سال گذشته، ولى هنوز قيامت بر پا نشده و شايد ميليونها سال ديگر نيز قيامت بر پا نگردد، بنابراين آيا اكنون براى پاداش صدها هزار سال بعد، عمل نيك انجام دهيم؟ و يا اكنون خود را براى مجازات هزاران يا ميليونها سال بعد، آماده سازيم؟

براى كسانى كه اين گونه افكار سؤال انگيز دارند، پاسخ‏هاى گوناگون و متعدد و جود دارد، يكى از اين پاسخ‏ها اين است كه فرضا، فرا رسيدن قيامت، هزاران سال بعد رخ دهد، ولى عالم برزخ (كه همان عالم قبر است) كه در مقايسه با قيامت، قيامت صغرى مى‏باشد، در چند قدمى ما است، و گاهى بين ما و آن تنها يك دقيقه فاصله است، مانند كسى كه جوان نيرومند و سالم و شوخ و شنگى است و در اتومبيل نشسته، ناگهان تصادف دل خراشى روى مى‏دهد و او هماندم از عالم دنيا به عالم برزخ وارد مى‏گردد، و يا مجاهدى راستين در صحنه جنگ با دشمن، آن چنان به عالم برزخ نزديك شده كه فاصله او با عالم برزخ، گاهى كمتر از چند ثانيه است.

بنابراين همه ما بايد توجه داشته باشيم كه شايد روز را به شب نرسانده و يا شب را به روز نرسانده، از اين عالم، به عالم برزخ كوچ كنيم، و در آن عالم، بلافاصله نخستين دادگاه ما توسط دو فرشته نكير و منكر شروع مى‏شود، و به دنبال آن پاداش و كيفر برزخى تحقق مى‏يابد كه امام سجاد (عليه السلام) فرمود:

ان القبر روضة من رياض الجنه او حفرة من حفر النيران.

همانا، قبر، باغى از باغهاى بهشت، يا گودالى از گودالهاى دوزخ است (1)

روايت ديگر آمده: امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ادامه نوشته

چیستی و چگونگی مرگ از دیدگاه قران چیستى و چگونگى مرگ   ماهیت و حقیقت مرگ چیست؟ امرى عدمى است یا مخلو


چیستى و چگونگى مرگ

  ماهیت و حقیقت مرگ چیست؟ امرى عدمى است یا مخلوق؟

غالباً تصور مى شود مرگ امرى عدمى و به معناى فنا است، ولى این برداشت هرگز با آن چه در قرآن مجید آمده و دلایل عقلى به آن رهنمون مى شود موافق نیست.مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است; یک انتقال و عبور از جهانى به جهان دیگر است و لذا در بسیارى از آیات قرآن، از «مرگ» تعبیر به «توفى» شده که به معناى بازگرفتن و دریافت روح به وسیله فرشتگان است. در بعضى آیات، مرگ، صریحاً مخلوق خدا شمرده شده است: (الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوة); کسى که مرگ و زندگى را خلق کرد.

در روایات اسلامى تعبیرهاى مختلفى درباره حقیقت مرگ آمده است: امام جواد(علیه السلام) مى فرماید: هُوَ النَّومُ الَّذى یَأْتیکُمْ کُلَّ لَیْلَة اِلاّ اَنَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ، لا یَنْتَبِهُ مِنه اِلاّ یَوْمَ القِیامَةِ; مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى آید، جز این که مدتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى شود تا روز قیامت! از این که در مباحث مربوط به برزخ آمده که حالت اشخاص در برزخ متفاوت است، مى فهمیم که مرگ  فنا و نابودى نیست

*  مفهوم حیات و مرگ را از دیدگاه قرآن کریم بیان کنید؟

**  در تعبیرهاى معمولى، موجود داراى حیات و زنده به چیزى گفته مى شود که نمو، تغذیه، تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً حس و حرکت داشته باشد، ولى معناى واقعى حیات عبارت است از: «علم» و «قدرت» و در حقیقت با علم و قدرت، موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى شود، امّا نمو، حرکت، تغذیه و تولید، لازمه حیات نیست، بلکه لازمه موجودهاى ناقص و محدود است. حیات در قرآن کریم به زندگى عادى انسان، حیوان و نبات، حیات دینى و ایمانى و به حیات آخرت اطلاق شده است. (مریم، 31; انبیاء، 30; نحل، 65; یس، 70; انعام، 122; فجر، 24 و...)

ادامه نوشته

هدف از آفرينش انسان چيست


در خلقت و آفرینش، دو هدف می‌توان تصور کرد: نخست، هدف متوسط و دوم،هدف غایی و عالی. با مراجعه به آیات قرآن وروایات اهل بیت علیهم السلام روشن می‌شود که هدف متوسط خلقت، عبادت و بندگی خداستک.


الف) اگر پاسخ داده شود: «هدف، همان عبادت و پرستش خداوند است.»، این پرسش مطرح می‌شود که «مگر خداوند، نیازمندعبادت و پرستش بندگان است؟».

ب) اگر پاسخ بدهید: «خداوند، قادر ومتعال است.»، این پرسش به ذهن می‌آید که «چرا و چگونه جهان را آفرید؟ آیا هرقادری که می‌تواند کاری کند، باید آن را انجام دهد؟»

پ) در صورتی که پاسخ داده شود: «هدف،تکامل انسان‌ها است.»، این پرسش مطرح می‌شود که «تکامل انسان، چه اثری دارد؟چگونه می‌تواند هدف آفرینش باشد؟»

ت) بر فرض، به تکامل معهود و کمال مطلوب رسید، چه می‌شود؟

پاسخ: این پرسش، سابقه دیرینه ای دارد ومانند برخی از مسایل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان‌ها مایلند بفهمند که «هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان‌ها چیست؟»...

این پرسش برای افرادی به صورت یک عقده «لاینحل » در می‌آید، که دایره هستی رابه جهان ماده منحصر می‌نمایند و مرگ راپایان زندگی بشر می‌دانند و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان «آخرت » رانمی پذیرند.

اما کسانی که زندگی مادی را برای انسان منزلی از منازل زندگی بشر می‌دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند واین جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می‌دانند، در مکتب این افراد، پاسخ به این پرسش، آسان است و برفرض اگر هدف ازآفرینش انسان را در این جهان نتوانندبدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و درزندگی ابدی، جست و جو می‌کنند ومی گویند: «هدف خلقت انسان در این جهان،آماده کردن او برای یک زندگی جاودانی است که خود هدف و مطلوب نهایی است.»

بعد از ذکر این مقدمه، ابتدا به طور اجمال به بررسی هدف از آفرینش می‌پردازیم وسپس مطالبی درباره پرسش‌هایی که مطرح شد، بیان می‌شود.

در خلقت و آفرینش، دو هدف می‌توان تصور کرد: نخست، هدف متوسط و دوم،هدف غایی و عالی. با مراجعه به آیات قرآن وروایات اهل بیت علیهم السلام روشن می‌شود که هدف متوسط خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همه پدیده های عالم ساری وجاری است.

خداوند، درباره همه اشیای مادی عالم می‌فرماید:«... وان من شی ءالا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم...» (1) ، همه موجودات تسبیح خدا می‌گویند، اما شما تسبیح آنان رانمی فهمید. و درباره جن و انسان نیزمی فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون » (2) ; آفرینش جن و انسان برای بندگی است. بنابراین از دیدگاه وحی،همه هستی تسبیح گوی ذات او هستند ومشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است. (3)

آیا خدا در آفرینش ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سودبه خلق برمی گردد نه به خالق، یعنی خدا ذی نفع نیست، یا به عبارتی، ناقص نیست که با این کاربه کمال برسد، بلکه سود به مخلوق بر می‌گردد

اما هدف عالی و غایی، وصول به مبدا نورهستی است، یعنی منتهی الیه سیرمخلوقات، اوست: «و ان الی ربک المنتهی » (4) ; انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است. «الی ربک الرجعی » (5) ;برگشت به سوی خداست. «انا لله و اناالیه راجعون » (6) : که همگی این آیات غایت سیر را روشن می‌کنند. البته رسیدن به خدا همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. موقعی پدیده های هستی، کمال آخرخود را می‌یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف غایی خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهی است.

در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید موردتوجه قرار داد:

نخست این که خدای تعالی فیاض، به تمام معناست و باران رحمت او بر سربندگان،همیشه می‌بارد و مانعی هم برای آن نمی‌توان تصور کرد. به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است، پس باید خلق کند، چون لازمه ذات او، خلاقیت و فیاض بودن است.

دوم این که آیا خدا در آفرینش ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سودبه خلق برمی گردد نه به خالق، یعنی خدا ذی نفع نیست، یا به عبارتی، ناقص نیست که با این کاربه کمال برسد، بلکه سود به مخلوق بر می‌گردد.

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بربندگان جودی کنم

 

به عبارت دیگر آفرینش، احسان و فیض است از جانب خدا نسبت به مخلوقات; وچنین آفرینشی حسن ذاتی دارد و قیام به انجام فعلی که ذاتا پسندیده است; جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیازی ندارد. بنابراین اگر کسی بپرسد: «چرا خالق منان، دست به چنین کار پسندیده بالذات زده است؟» در پاسخ باید گفت: «خداوند که فیاض علی الاطلاق است، باتوجه به این که می‌توانست موجودی را خلق کرده و به کمال برساند، اگر چنین نمی‌کرد، جای پرسش وایراد به او بود.»

پاسخ بخش الف:

 

ادامه نوشته

درباره ماه رمضان

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}


درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى می ‏باشد و نبايست‏ به تنهائى ذكر كرد مثلا بگوئيم، رمضان آمد يا رفت، بلكه بايد گفت ماه رمضان آمد، يعنى ماه را بايد به اسم اضافه نمود، در اين رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) گوش فرا می دهيم.

رمضان از اسماء الله است

هشام بن سالم نقل روايت می ‏نمايد و می ‏گويد: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر (عليهما السلام) بوديم، پس سخن از رمضان به ميان آورديم.

فقال عليه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا يجيى و لا يذهب و انما يجيى‏ء و يذهب الزائل و لكن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فيه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و عيدا و كقوله تعالى فى عيسى بن مريم (عليهما السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل. (1)

امام عليه السلام فرمود: نگوئيد اين است رمضان، و نگوئيد رمضان رفت و يا آمد، زيرا رمضان نامى از اسماء الله است كه نمی ‏رود و نمی ‏آيد كه شى‏ء زائل و نابود شدنى می ‏رود و می ‏آيد، بلكه بگوئيد ماه رمضان، پس ماه را اضافه كنيد در تلفظ به اسم، كه اسم اسم الله می ‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، كه قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عيد قرار داده است همچنانكه پروردگار بزرگ عيسى بن مريم (سلام الله عليهما) را براى بنى اسرائيل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) روايت ‏شده كه حضرت فرمود:

«لا تقولوا رمضان و لكن قولوا شهر رمضان فانكم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانيد كه رمضان چيست (و چه فضائلى در او نهفته است).

واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن

رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنين واژه‏ اى براستى از دقت نظر و لطافت ‏خاصى برخوردار است. چرا كه سخن از گداخته شدن است، و شايد به تعبيرى دگرگون شدن در زير آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زيرا كه رمضان ماه تحمل شدائد و عطش می ‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان يا گرماى شديد روزهاى طولانى تابستان.

و عطش ديگر حاصل از نفس سركشى كه پيوسته می ‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذير است.

در مقايسه اين دو سوزش، دقيقا رابطه عكس برقرار است، بدين مفهوم كه نفس سركش با چشيدن آب تشنه‏ تر مى گردد، وهرگز به يك جرعه بسنده نمی ‏كند، و پيوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذير جهت ارضاى تمايلات خود وا می ‏دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1- بحار جلد 96، ص 376، طبع اسلاميه

2- بحار، ج 96، ص 377

روزه، درمان بيماريهاى روح و جسم صفحه 22

سيد حسين موسوى راد لاهيجى

منبع:hawzah.net

 

ادامه نوشته

دعاى مؤ منان در روز قيامت

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}


خداوند متعال در بيان حال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مؤ منان در روز قيامت مى فرمايد: در روز قيامت ، خداوند، پيامبر و مؤ منين را رها و رسوا نمى كند و آبرو و موقعت آنان را محفوظ مى دارد.

نور آنان كه بر اثر ايمان راسخ و اعمال صالح به دست آورده اند، به سان راهنمايى كامل پيشاپيش و همدوش آنان را به سوى بهشت پيش مى برد و آنان چنين گويند:
ربنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انك على كل شى ء قدير (1) ؛
بارالها، نور ما را تكميل فرما و بر آن بيفزا، و ما را بيامرز، همانا تو بر هر كارى توانايى .
------------------------------------------------
1 - تحريم (66) آيه 8.
--------------------------------------------
منبع: كتاب دعاهاى قرآن، حسین واثقى.

 

ادامه نوشته

دعاى نيكوكاران در بهشت

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}


نيكوكاران در بهشت نيز حمد و ثناى خدا مى كنند و نعمت هاى الهى را برمى شمارند. بنا به گفته قرآن كريم آنان در بهشت چنين گويند

 

الحمدلله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور # الذى احلنا دارالمقامة من فضله لايمسنا فيها نصب ولايمسنا فيها لغوب (1)
حمد براى خدايى است كه اندوه را از ما ببرد به درستى كه پروردگار ما آمرزنده و شكرگزار است او كه از كرمش ما را در سراى جاويد جا داد كه در آن نه رنج به ما رسد و نه خستگى و سختى .
------------------------------------------------
1 - فاطر (35) آيات 34 و 35.
---------------------------------
منبع: كتاب دعاهاى قرآن، حسین واثقى

 

ادامه نوشته

شارژ شگفت انگیز ماه رمضان


ماه رمضان بهترین فرصت شارژ و تقویت روح و جسم انسان است . غبارها و زنگارها و کدورت های حاصل از 11 ماه زندگی در این دنیا تنها با گذر از ماه رمضان و استفاده ناب از این فرصت طلایی و انرژی فوق العاده به انسان تزریق می گردد .

آیا دوست دارید که روح خود را با موثرترین تکنیک و روش و در بهترین زمان شارژ کنید؟ یک شارژ شگفت انگیز که تا یک سال و گاهی تا یک عمر سود و بهره کافی به شما بدهد و نیاز های واقعی تان را تأمین کند .

شما تا پایان ماه رمضان فرصت دارید تا رمز سیم کارت روح خود را فعال کنید کافی است برای ثبت نام در لیست روزه داران واقعی به اولین ایستگاه دلتان رجوع کنید و با قلبی خالص و مطیع نیت کنید.

البته مراقب باشید فرصت ها را به راحتی از دست ندهید!

شارژ روح یعنی چه؟

وجود هر انسانی از دو بعد روح و جسم تشکیل شده است که در صورت رشد و تکامل این ابعاد سعادت دنیا و آخرت نصیب انسان می گردد. اگر هر کدام از این ابعاد به تنهایی طی مسیر کند و همراه هم نشوند، هیچ گاه به مقصد نهایی سعادت و سلامت واقعی نمی رسند.

روح انسان مانند جسمش  حالات سه گانه سلامت، بیماری، مرگ را دارد. شارژ یعنی تقویت حیات و نیرو و انرژی دادن به روح و به معنای زیباتر طهارتی که به واسطه دوری از گناه و پلیدی حاصل می شود و روح، کمال و قدرت می یابد. آری گناه و خطا و نافرمانی خدای تعالی روح را ضعیف و افسرده می کند و بر عکس، خویشتنداری و حفظ نفس از ارتکاب معاصی قدرت و عظمت و کمال را بالا می برد.

اثرات حیات روح

حال اگر روحمان تقویت شود چه اثراتی دارد؟

مرحله اول: تسلط بر نفس

به واسطه معنویات و عبادات روح تقویت و موجب تسلط انسان بر نفس خویشتن می گردد، بینشی نافذ پیدا می کند و به معایب خود بینا می گردد؛ وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (طلاق/2)؛ و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راهی قرار مى‏دهد.

مرحله دوم: تقویت اراده

آدمی بر نفس خویش غالب و قاهر می گردد. اراده اش در برابر خواهش های حیوانی نیرومند می شود و مدیریت لایقی نسبت به دائره وجودش کسب می کند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ؛ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهیزگارى كنید.(بقره/183)

سعادت

ادامه نوشته