تفاوت تقسیم بندی‌های قرآن در نسخه‌های مختلف


چرا در نام گذاری اجزاء قرآن بین قرآن خط عثمان طه با قرآن چاپ عربستان و پاکستان فرق است؟


قرآن کریم دارای تقسیمات مختلفی است که با آن ها شناخته می شود. مانند جزء، حزب، سوره، آیه و .... ولی باید توجه داشت که همه آن تقسیمات در متن قرآن مطرح نشده است و تنها تقسیم قرآن به سوره ها و آیه ها منشأ قرآنی دارد ؛ چنانکه قرآن در مورد مجموعه ای از کلام الهی که برای بیان غرضی و هدفی کنار هم آمده اند و غیر از یک مورد (سوره توبه) با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شوند، به صورت متعدد واژه سوره را به کار برده است.[1]

همچنین در قرآن درباره قطعه ای از کلام الهی نیز در موارد فراوانی از کلمه «آیه» در شکل های مختلف (مفرد، جمع و ...) استفاده شده است.[2]

در روایات هم این دو واژه فراوان به چشم می خورد که بعضی از آنها در روایات مختلف کتاب فضل القرآن اصول کافی آمده است اما تقسیم قرآن به جزء، حزب و ... از کارهایی است که بعدها صورت گرفته است و منشأ قرآنی ندارد.

 

پیشینه تجزیه (جزء جزء و دسته بندی کردن) قرآن:

«جزء» در لغت به معنی پاره و تکه ای از چیزی است.[3] و این معنی بر یک یک سوره ها، آیات، کلمات و حتی بر حروف قرآن نیز صادق است. اما آنچه مورد بحث ما در این نوشتار است، معنی معروف و اصطلاحی آن است که بر بخش های خاصی از قرآن اطلاق می شود. طبق بعضی از نقل ها سابقه تقسیم قرآن به اجزاء و بخش های مختلف به زمان رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یا نزدیک به آن زمان باز می گردد.

چنانکه از نافع بی جبیر نقل شده است که: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرمودند:«جزئی از قرآن را خواندم»[4] و امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز در توصیف پرهیزکاران می فرمایند:«اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونها ترتیلا.»[5] پرهیزگاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند.» و نیز نقل شده است مردی میان مکه و مدینه خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و عرض کرد:«شب گذشته دو جزء از قرآن از من فوت شد که حاضر نیستم آن را با چیزی عوض کنم»[6]

از آنچه ذکر شد به دست می آید که در صدر اسلام واژه «جزء» در مورد پاره ای از قرآن به کار می رفته است.

«جزء» در لغت به معنی پاره و تکه ای از چیزی است.و این معنی بر یک یک سوره ها، آیات، کلمات و حتی بر حروف قرآن نیز صادق است. اما آنچه مورد بحث ما در این نوشتار است، معنی معروف و اصطلاحی آن است که بر بخش های خاصی از قرآن اطلاق می شود. طبق بعضی از نقل ها سابقة تقسیم قرآن به اجزاء و بخش های مختلف به زمان رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یا نزدیک به آن زمان باز می گردد

اما درباره اینکه این تقسیم بندی توسط چه کسی یا چه کسانی انجام شده است، آثاری در دست است که نشان می دهد تقسیم قرآن به جزءهای مختلف و به شکل های گوناگون توسط صحابه آغاز شده است:[7] و بعدها توسط تابعین و غیر آنها ادامه پیدا کرده تا اینکه به شکل کنونی در آمده است؛ در اینجا به بعضی از آن آثار اشاره می شود:

زرکشی به نقل از کتاب های احمد حنبل، ابو داوود و ابن ماجه از قول اوس بن حذیفه چنین نقل می کند که: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از اصحاب پرسیدند:«چگونه قرآن را تقسیم (دسته بندی) می کنید؟

پاسخ دادند: ما قرآن را به 3، 5، 7، 11 و 13 حزب (جزء و بخش) تقسیم می کنیم و بخش طولانی آن از سوره «ق» تا آخر قرآن است.»[8]

البته مراد ، پایان همان مقداری از قرآن که تا آن زمان نازل شده بود می باشد. تقسیم دیگری که در زمان صحابه رایج بوده تقسیم قرآن به هفت جزء بوده است که البته نزد همه صحابه یکسان نبوده است. چنانکه تقسیم عبدالله بن مسعود با تقسیم دیگر صحابه از جهت شکل متفاوت بوده است.[9]

و این تقسیم در زمان های بعد نیز با شکل های مختلف رایج بوده است؛ چنانکه از قتاده دو گزارش متفاوت در این باره نقل شده اس[10] و نیز از یحیی بن آدم هم دو گزارش متفاوت دیگری از تقسیم قرآن به هفت جزء ذکر شده است.[11]

تقسیم دیگری که توسط مجاشعی از قول ابی محمد حمانی گزارش شده است، تقسیم قرآن به چهار بخش و جزء می باشد.[12] تقسیمات دیگری هم برای قرآن ذکر شده است ؛ چنانکه سجستانی در کتاب المصاحف خود، از قول «هلال وراق» و «عاصم مجدری» از تقسیم قرآن به 5، 6، 7، 8، 9 و 10 جزء خبر داده است؛ و تفصیل این تقسیمات را هم ذکر کرده است. البته تفصیل تقسیم به 9 جزء را نیاورده و متذکر شده است که راوی آن را حفظ نکرده است.[13]

تقسیم دیگر قرآن تقسیم آن به چهارده جزء می باشد چنانکه: امام صادق ـ علیه السّلام ـ به حسین بن خالد فرمودند:«.... اما عندی مصحفاً مجزیً اربعة عشر جزءاً» در نزد من قرآنی است که چهارده جزء است.[14]

بنابر آنچه گذشت دسته بندی(تجزیه) قرآن به شکل های مختلف بوده است و دست کم تا زمان امام صادق ـ علیه السّلام ـ تقسیم کنونی قرآن (30 جزء و 120 حزب) رایج و شایع نبوده است.

در اینکه تقسیم قرآن به سی جزء از کی و چگونه مطرح شده است، احتمالات و اقوالی ذکر شده است، از جمله اینکه مرحوم فیض کاشانی می فرماید: «گفته شده است که حجاج (بن یوسف ثقفی) قرّاء را حاضر کرد و دستور داد تا کلمات حروف قرآن را بشمارند و اجزاء آن را مساوی کنند و آنها هم قرآن را به سی جزء و ... تقسیم کردند.»[15] و آیت الله معرفت هم در این باره می فرماید:«گفته شده است مأمون عباسی امر کرد تا قرآن را چنین تقسیم کنند، و نیز گفته شده است که حجاج چنین دستوری را داده است.»[16]

زرکشی، مشهور شدن تقسیم قرآن به سی جزء را مربوط به مدارس می داند.[17] و آیت الله معرفت هم بر این باور می باشد و می نویسد: «تحزیب قرآن و تجزیه آن به سی جزء در مدارس و غیر مدارس به جهت آسانی قرائت مشهور شده است.»[18]

همچنین زرقانی هم در مورد این مسأله می گوید: «مصاحف عثمانی همانطور که خالی از نقطه و شکل بود مجرد از تجزیه نیز بود و در طول زمان مردم به اعتبارات مختلف قرآن را جزء جزء کردند، بعضی از آنها قرآن را به سی قسمت تقسیم کردند و هر قسمت را جزء نامیدند ....»[19]

بنابر آنچه گذشت روشن شد که تقسیماتی که در قرآن انجام شده (غیر از تقسیم قرآن به سوره و آیات) هیچ یک به دستور شارع مقدس (توقیفی) نبوده است.

قرآن پژوهان طبق نظر خود این کارها را کرده اند. و هدف آنها هم از این کارها، آسان شدن قرائت، تعلیم و تعلم، حفظ و ... قرآن بوده است و به همین جهت هم غالباً این تقسیمات با توجه به مقدار آیات بوده است و سعی شده است که اجزاء مختلف حجمی یکسان داشته باشند.

بنابراین وجود اختلافات در آن تقسیم بندی ها امری کاملاً طبیعی و عادی است چنانکه قرآنی که در پاکستان چاپ شده و در بین مردم آنجا شهرت دارد ، از جهت شروع بعضی از جزء ها با قرآنی که با خط عثمان طه منتشر شده در 6 مورد تفاوت های مختصری دارند که عبارتند از:

1. شروع جزء 7 در قرآن پاکستانی از آیة 83 مائده (و اذا سمعوا ...) می باشد ولی در قرآنی که با خط عثمان طه می باشد ؛ این جزء با آیه 82 مائده (لتجدن اشد الناس ...) شروع شده است.

تقسیم دیگر قرآن تقسیم آن به چهارده جزء می باشد چنانکه: امام صادق ـ علیه السّلام ـ به حسین بن خالد فرمودند:«.... اما عندی مصحفاً مجزیً اربعة عشر جزءاً» در نزد من قرآنی است که چهارده جزء است. بنابر آنچه گذشت دسته بندی(تجزیه) قرآن به شکل های مختلف بوده است و دست کم تا زمان امام صادق ـ علیه السّلام ـ تقسیم کنونی قرآن (30 جزء و 120 حزب) رایج و شایع نبوده است

2. در قرآن پاکستانی جزء 11 از آیه 94 سورة توبه(یعتذرون الیکم ...) آغاز شده در حالی که در قرآن به خط عثمان طه این جزء از آیه 93 توبه(انما السبیل ....) شروع گردیده است.

3.در قرآن پاکستانی جزء 14 از آیه 2 حجر شروع شده ولی در قرآن به خط عثمان طه از اول این سوره، آن جزء شروع گردیده است.

4. جزء 20 در قرآن پاکستانی از آیه 60 نمل(امن خلق ...) و در قرآن با خط عثمان طه از آیه 56 این سوره (فما کان ...) آغاز می گردد.

5. شروع جزء 21 در قرآن پاکستانی از آیه 45 سوره عنکبوت(اتل ما اوحی ...) می باشد در حالی که در قرآن با خط عثمان طه از آیه46 عنکبوت(و لا تجادلوا ...) آغاز شده است.

6. آخرین مورد اختلافی اینکه: همان طور که در سۆال آمده است جزء 23 در قرآن پاکستانی از 22 سوره یس (و مالی ...) شروع می شود ولی در قرآن با خط عثمان طه این جزء از آیه 28 سورة یس (و ما انزلنا ...) شروع می گردد.

نکته قابل توجه این است که اختلافات در تقسیم های ذکر شده در مورد قرآن به متن و محتوای آن لطمه ای نمی زند و تقسیم آن به سی جزء برای تعیین مقدار تلاوت روزانة کسی که می خواهد قرآن را در یک ماه که معمولاً سی روز است قرائت نماید، نقش زیادی دارد

 

پی نوشت ها :

[1] . رک: محمد فۆاد، عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1374، ص 470.

[2] . رک: همان، ص 133 ـ 138، ‌البته بعضی از آن ها در معنای مذکور است.

[3] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، بی جا، انتشارات کتاب، چاپ دوم، 1404، ص 93.

[4] . ابوبکر، عبدالله بن ابی داود، سجستانی، کتاب المصاحف، بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1405، ص 131

[5] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات پارسایان، چاپ دوم، 1379، ص 402، خطبه 193، بند 8.

[6] . کتاب المصاحف، همان.

[7] . فیض کاشانی در کتاب المحجة البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا، ج 2، ص 223 می گوید: «فقد حزب الصحابة القرآن احزابا».

[8] . بدرالدین، محمد بن عبدالله، زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، انتشارات دارالجیل، 1408، ج 1، ص 250.

[9] . المحجة البیضاء، همان.

[10] . رک: المصاحف، همان، ص 131 ـ 132.

[11] . رک: همان، ص 134 ـ 135.

[12] . المصاحف، همان، ص 133.

[13] . همان، 133 ـ 134.

[14] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج 4، ص 423.

[15] . المحجة البیضاء، همان، ص 224.

[16] . معرفت، محمد هادی، التمهید، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1412، ج 1، ص 364.

[17] . البرهان فی علوم القرآن، همان.

[18] . التمهید، همان.

[19] . محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416، ص 407 ـ 408.

 

بخش قرآن تبیان


منبع: سایت اندیشه قم

 

 

n>آيا مى توان قرائت قرآن، فاتحه و خيرات را به روح مقدس امامان و حضرت زهرا(ع) هديه كرد؟
بله، مى توان ثواب قرآن و اعمال خير و نيك را به روح مقدس پيشوايان معصوم(ع) هديه نمود. اين كار موجب مى شود ثواب عمل، چند برابر شود. البته فرستادن خيرات براى غير امام به صورت «صدقه» و براى امام(ع) به نيت «هديه» است. براى امام زمان(عج) نيز در عين حال كه دعا براى تعجيل فرج آن بزرگوار مى كنيم، نيكوست ثواب كارهاى نيك مان به نيت سلامتى وجود مبارك شان و هديه به ايشان باشد.[19]
الف) آيا مرده از گريه ديگران بهره مى برد؟ ب) دو مرده در قبرستان نزديك هم واقع شده اند; يكى انسان نيكوكار و خوبى است و ديگرى گناه كار; آيا از فيض هايى كه شامل اوّلى مى شود ممكن است به دومى هم بهره اى برسد؟ مثل كسانى كه در حرم اهل بيت(ع) يا امامزادگان دفن هستند؟
الف) گريه اگر از حالت اعتدال خارج نشود، بر گريه كننده، از نظر روانى، تأثير مثبت دارد و به اصطلاح او را سبك مى كند و نيز ممكن است در مواردى اثرهاى اجتماعى و سياسى ديگرى در برداشته باشد، ولى براى مرده تأثيرى ندارد، مگر آن كه از گريه، رقّت قلب و حال دعايى حاصل شود و براى شادى و نجات مرده دعا كند كه چنين دعايى به اجابت نزديك تر است.
ب) مرده اگر زمينه لازم را داشته باشد، از همسايگان نيكوكار كسب فيض مى كند. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام مى خوانيم: مردگان خود را در ميان مردمان نيك به خاك بسپاريد، زيرا مرده نيز همچون زنده از همسايه بد رنج مى برد.[20]
حضرت على(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به ما دستور داد مردگانمان را در ميان مردمانى صالح به خاك بسپاريم، زيرا مردگان نيز هم چون زنده ها از همسايه بد رنج مى برند.[21]
در حديث ديگرى از پيامبرگرامى اسلام(ص) مى خوانيم: چون مؤمن بميرد، گورها از مرگ او زيبا و روشن مى شود و هيچ قطعه اى از خاك گورستان نيست، مگر اين كه آرزو مى كند او در آن جا دفن شود و هرگاه كافر بميرد گورها از مرگ او تاريك مى شوند و هيچ قطعه اى از خاك گورستان نيست، مگر اين كه از دفن او در خود به خدا پناه مى برد.[22]


[1] يس، آيه 26.
[2] توضيح آن قبلا گذشت.
[3] دخان، آيه 51 ـ 56.
[4] بحارالأنوار، ج 6، ص 218.
[5] ر.ك: الميزان، ج 1، ص 138; همان، ج 8، ص 39; تفسير نمونه، ج 18، ص 354 و ج 22، ص 498; شيخ حسين ربانى ميانجى، معاد، ص 359 ـ 391.
[6] ر.ك: احمد زمرديان، حقيقت روح، ص 47 و 90 ـ 97.
[7] ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 321; بحارالأنوار، ج 5، ص 241 و ج 58، ص 35 و 148.
[8] بحارالأنوار، ج 6، ص 243.
[9] محمد دشتى، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ص 111.
[10] كلينى، كافى، ج 3، ص 244.
[11] محمد دشتى، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ص 111.
[12] ر.ك: كلينى، كافى، ج 3، ص 230 ـ 232.
[13] كلينى، كافى، ج 3، ص 230.
[14] بحارالأنوار، ج 99، ص 297; ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 5، ص 456 ـ 473.
[15] فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 8 ، ص 292; شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 183.
[16] كلينى، كافى، ج 3، ص 200.
[17] ر.ك: بحارالأنوار، ج 6، ص 294.
[18] فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 8 ، ص 291; محمد طاهر بن الهتدى الفتنى، تذكرة الموضوعات، ص 216.
[19] ر.ك: بحارالأنوار، ج 83 ، ص 195; مفاتيح الجنان، ص 659 ـ 729.
[20]. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، مترجم: حميدرضا شيخى، حديث 19290.
[21]. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، مترجم: حميدرضا شيخى، حديث 19290.
[22] همان، حديث 19291.