حس خداجویی

بر اساس آنچه که در توضیح مبانی قبلی مطرح گردید، ارزش های انسانی، رشد حقیقی حس حقیقت جویی و توسعه (من) انسان، همه به گونه ای با حسّ خداگرایی گره خورده اند.

بنابراین، این نتیجه گیری استاد طبیعی می نماید که می نویسد:

(دراصول تربیتی، آن ریشه اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو اعتقاد به خدا، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد و هم حس زیبایی را پرورش داد، هم اعتقاد به عقل مستقل از بدن را.)61

(انسانیت اگر بنا شود روی اصل پایداری بنا شود، باید روی اصل توحید ساخته گردد… انسانیت از خداشناسی نمی تواند جدا گردد، یا خداشناسی است یا سقوط درحیوانیت… قرآن کریم مثلی ذکر می کند:

(ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیّبة کشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کلّ حین باذن ربّها… و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار) ابراهیم/25 24

آیا ندانستی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی تشبیه کرده است که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه های آن به آسمان، و به اذن پروردگارش همه وقت بار و ثمره خوردنی دهد… و کلمه پلید به درخت خبیثی می ماند که ریشه در عمق زمین

صفحه 88

ندارد و قراری برای آن نیست.

این مثل درباره کسانی است که درخت خداشناسی در زمین روحشان روییده باشد، شاخه های این درخت عبارت است از اعتقاد به نبوت و ولایت و وجود ادیان و راهنمایان الهی و همچنین اعتقاد به حقانیت جهان و اینکه جهان به حق و عدالت برپاست، اجرنیکوکاران ضایع نمی گردد و کیفربدکاران به آنها خواهد رسید… میوه های این درخت، شرافت، کرامت، عفت، تقوا، احسان، گذشت، خدمت، فداکاری، رضایت، آرامش قلب، اطمینان و سعادت است.

[در رابطه با مثل دوم] راستی همین طور است؛ احیاناً دیده می شود که افرادی را به نام حمایت از نژاد و قومیت یا حمایت از یک مسلک و عقیده اجتماعی، تحت تأثیر پاره ای از تلقینات قرار می دهد… اما همین که همین افراد فرصتی پیدا می کنند و با خود می اندیشند، نمی توانند منطقی برای عمل خود بیابند، با اندک تأمل، مانند ابری که به سرعت خود را وا می گذارد، از صفحه روحش محو و نابود می گردد…)62

و ازاین رو، پیامبر(ص) حساس ترین نقطه های قلب مردم را با عقیده توحید (لااله الا الله) اشغال کرد و تکوین و تربیت امت عظیم و مقتدر را بر این اساس به وجود آورد.63

راهکارها در تربیت قرآنی

در پرتو مباحث کلی استاد درباره تربیت انسان، دو نتیجه به دست می آید:

1. ساختار روحی انسان هنگام آفرینش، هویت اشاره ای هستی و انسان، بعثت انبیاء و نزول وحی، همصدا و همسو، تکامل و تربیت انسان را می طلبند.

2. انسان در بعد روحی و ملکوتی خود، استعدادهایی نهفته و قابل رشد و پرورش دارد که عمده ترین آنها عبارتند از: استعداد عقلانی، حس پرستش و خداجویی و گرایش های اخلاقی.

علاوه بر سه عنصر عقل، حس پرستش و گرایش های اخلاقی، عنصر اراده و تقویت آن از طریق ایمان، تقوا و تزکیه، دارای اهمیت است.

دلیل تکیه استاد بر تقویت و تربیت اراده این است که هر نوع موفقیتی در مسیر تکامل و رشد، در گرو تقویت اراده می باشد و به همین دلیل خود استاد می گوید:

صفحه 89

(پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد، یعنی اراده انسان بر شهوتش حکومت بکند، بر عادتش حکومت بکند و بر طبعش غالب باشد… )64

از سخنان استاد چنین برمی آید که دیدگاه جزئی و عملی قرآن را در زمینه تربیت، در سه محور کلی قابل پیگیری می داند که عبارتند از: 1. شرایط تربیت، 2. عوامل تربیت، 3. اصل رشد هماهنگ استعدادها، که هر یک نقش ویژه ای در موفقیت روش تربیتی متکی به وحی دارند.

1. شرایط تربیت

مقصود استاد از شرایط تربیت، عوامل تربیت نیست، بلکه مقصود از شرایط، عناصری هستند که زمینه ها را هموار می سازند تا عوامل تأثیرگذار شوند. از آنجا که موانع متعددی درمسیر تربیت قرار دارد، مبارزه با موانع و فراهم ساختن زمینه ها و بازداشتن نیروها از طغیان ضروری است.( 65 ) سلامت جسم از دیگر شرایط تربیت و رشد روحی است.( 66 ) و سومین شرط از نگاه استاد، امنیت است، یعنی انسان اگر نسبت به حیات و لوازم و وسائل خویش احساس امنیت داشت و تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت، رشد می کند.67

ایشان نیازی نمی بیند که وارد بحث گسترده درباره سه شرط یادشده گردد، ولی چهارمین شرط، یعنی آزادی را با عنایت و حوصله بیشتری مورد توجه قرار داده است و معتقد است که هرگاه آزادی وجود نداشته باشد، عوامل رشد و امنیت، تأثیری در تربیت نخواهند داشت.68

آن گاه با تقسیم آزادی به آزادی اجتماعی و آزادی معنوی [در مقابل اسارت اجتماعی و اسارت معنوی] می نویسد:

(آزادی اجتماعی عبارت است از اینکه سایر افراد اجتماع مانع رشد و تکامل انسان نباشند و استثمارش ننمایند و قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.

ازنظر قرآن یکی از هدف های انبیا این بوده است که به بشر، آزادی اجتماعی بدهند و افراد را از اسارت و بندگی یکدیگر نجات بدهند. یکی از حماسه های قرآنی همین موضوع آزادی اجتماعی است که می فرماید:(قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد الاّ الله و لانشرک

صفحه 90

به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه) آل عمران/64

ای پیغمبر به این کسانی که مدعی پیروی از کتاب های آسمانی گذشته هستند… بگو: بیایید همه ما جمع شویم دور یک کلمه، زیر یک پرچم، آن پرچم دو جمله بیشتر ندارد، یک جمله اش این است: در مقام پرستش، جز خدای یگانه چیزی را پرستش نکنیم… جمله دوم: اینکه هیچ کدام ازما، دیگری را بنده و برده خودش نداند.)69

شهید مطهری این پرسش را که چرا برده انسان بودن مانع تکامل است و بندگی خداوند این پی آمد را ندارد، این گونه پاسخ می دهد:

(انسان ها هر کدام مدار و مسیری دارند و مطلوب ها و نیازها و نقص هایی که باید مرتفع کنند. اگر کسی بنده دیگری می شود به این معنی است که به مدار و مسیر او، وارد می شود و آزاد نیست که به حرکت تکاملی خود ادامه دهد. اما خداوند نه مدار دارد و نه نیاز و به همه مدارها احاطه دارد، بنده او شدن یعنی در مدار واقعی حرکت کردن و از او مدد و نیرو گرفتن: (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین) برای ادامه سیر تکاملی، خدا غایت همه کمالات است، یعنی سیر تکاملی با اینکه راه غیرمتناهی است مقصد دارد وخدا مقصد کل است، در بند بودن یک شیئ متکامل، در بند آن مقصد کمالی خودش بودن است نه در بند ناخود بودن، یعنی یک شیئ از نقص به کمال حرکت می کند نه ازخود به ناخود.

مسیر الی الله عبارت است ازحرکت از خود به سوی خود (و نحن اقرب الیه منکم) از خود شما به شما نزدیک ترم، برای شما خود واقعی شما هستم، رابطه خدا با انسان رابطه خود عالی با خود دانی تر است، این است که هر چه انسان بیشتر در بند او باشد بیشتر به خود رسیده است و خود واقعی را دریافته است، او را از یاد بردن مساوی است با خود را از دست دادن.)70

نوع دوم آزادی، از نظر استاد، آزادی معنوی است که بدون آن آزادی اجتماعی میسر و عملی نیست. انسان در معرض اسارت شهوت، خشم، حرص، طمع و هوای نفس است.71

(أفرأیت من اتّخذ الهه هواه) جاثیه/23

دیدی آن کسی را که بنده هوای نفسش شده است.

و اسارت و حکومت تلقینات محیط، عرف و عادت، سنت ها و عادت های

صفحه 91

اجتماعی او را تهدید می کند. امام کاظم(ع) به هشام می فرماید:

ثم ذمّ الذین لایعقلون فقال: (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أولوکان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون) بقره/ 170

خداوند به مذمت گرفته است کسانی را که تعقل نمی کنند و فرموده است: هرگاه گفته می شود به آنان که پیروی کنید از کتابی که خدا فرستاده است، می گویند ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود… .

قرآن نکوهش گر کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از پدران و گذشتگان هستند و تعقل و تفکر نمی کنند تا خود را از این اسارت آزاد کنند. هدف قرآن از این مذمت، تربیت است.72

تأمین این نوع آزادی جزء رسالت پیامبران است( 73 ) و جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتاب های آسمانی، ممکن نیست.74

قرآن در وصف رسول اکرم می فرماید:

(… و یضع علیهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم) اعراف/157

بارسنگین و غل و زنجیرها که بر آنهاست، از آنها بر می دارد. بار سنگین و زنجیرها، زنجیرهای هوا و هوس ها و تعصب و تقلیدهاست که بر عقل و روح مردم بوده است.75

چنان که برخی از روان شناسان مانند (مزلو) معتقدند:

در همه انسان ها گرایش فطری برای تحقق و کمال خویش وجود دارد و وقتی فرد، شوق تأمین نیاز به تحقق خود را پیدا می کند که نیاز بدن، نیاز به امنیت، نیاز به محبت و نیاز به احترام، در مورد او تأمین شده باشد.76

2. عوامل سازنده تربیت

استاد در بحث عوامل تربیت، روی عواملی تکیه دارد که ماهیت دینی داشته و اسلام روی آنها به عنوان اموری که تأمین کننده رشد بایسته انسان در بعد عقل و اراده هستند،( 77 ) تأکید کرده است.

شهید مطهری قائل به تعدد عوامل تربیت است و آن را برخاسته از تنوع ابعاد شخصیتی قابل رشد درانسان می داند و تأکید می ورزد که یک عامل نمی تواند غنچه های مختلف وجود انسان را به شکوفایی برساند.78

صفحه 92

ییکی دیگر از ویژگی های مطالعات استاد در بخش شناسایی عوامل برانگیزاننده در جهت رشد انسانیت، این است که همزمان با طرح هر عاملی، تبیین مفهوم، حوزه کاربرد و تعامل آن با دیگر عوامل نیز به مطالعه گرفته می شود.

عواملی که ریشه در قرآن دارند و توسط استاد شهید به بحث گرفته شده اند، عبارتند از:

الف. تفکر و تربیت

تعقل و تفکر که از عوامل اصلاح و تربیت نفس به حساب آمده79، عبارت است از فکر منظم درباره مسائل کلی که در طی آن، انسان از مقدمه ای نتیجه ای می گیرد.80

جریان تفکر وقتی ممکن است که علم و آ گاهی در کار باشد.( 81 ) اگر انسان تفکر کند و اطلاعاتش ضعیف باشد مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است یا محصولش کم خواهد بود، تحصیل علم به منزله تحصیل مواد خام است، و تفکر، استنتاج، تجزیه و تحلیل است.

امام کاظم(ع) به هشام می فرماید: یا هشام ثمّ بیّن ان العقل مع العلم.

پس خداوند به روشنی بیان کرده که خرد آن گاه کارساز است که دانش در کار باشد.

سپس امام به این آیه استدلال می نماید:

(و تلک الامثال نضربها للناس و مایعقلها الا العالمون) عنکبوت/43

و این ها مَثَل هایی است که برای مردم می زنیم و تنها دانشمندان توان تعقل درباره آنها را دارند.82

علم آموزی که ریشه در فطرت و حس حقیقت جویی دارد، مورد عنایت قرآن است و قرآن در نخستین آیاتی که به پیغمبر وحی شده از تعلیم انسان سخن می گوید: (الذی علّم بالقلم. علّم الانسان مالم یعلم) (علق/4 5) و فطرت انسان ها را گواه می گیرد به برتری دانشمندان بر جاهلان: (هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون)(زمر/9) و پیامبر(ص) را به عنوان معلم قرآن و حکمت، به بشر معرفی می نماید

(هو الذی بعث فی الامّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة) جمعه/2

تحصیل بعض دانش ها واجب عینی است، مانند معرفت خدا، ملائکه، کتب آسمانی و دانش هایی که مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است، یا از باب مقدمه واجب، واجب

صفحه 93

است، مانند علم اخلاق که مقدمه تزکیه است. آن گاه که واجب های کفایی همچون پزشکی، تجارت و… را در نظر بگیریم دایره دانش هایی که باید فرا گرفته شوند توسعه پیدا می کند.

هدف معلم باید این باشد که قدرت ابتکار و تفکر را در متعلم زنده نماید.83

(علی(ع) می فرماید: العلم علمان، علم مطبوع، و علم مسموع، و لاینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع.)84

علم مطبوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه می گیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است.)85

دانش و آگاهی های مربوط به حوزه های مختلف، وقتی زمینه ساز ابتکار و تعقل است که عقل و خرد آزاد و رها از قید و بندهای روحی و خصلتی، وجود داشته باشد وگرنه حرکت تکاملی وابسته به تعقل شکل نخواهد گرفت. شهید مطهری زمینه ها و پیامد اسارت عقل را همراه با عوامل رهایی عقل و حوزه های کار برد آن، در پرتو هدایت قرآن این گونه مورد مطالعه قرار داده است:

(بین دل که کانون احساسات و عواطف است و عقل که کانون مشاعر و ادراکات است ارتباط و پیوستگی برقرار است. از دل، محبت و آرزو و میل و عاطفه برمی خیزد، و ازعقل، فکر و منطق و استدلال سر می زند. اگر بخواهیم عقل را در کار فکر و منطق آزاد بگذاریم، باید میل ها و عواطف نیک و بد خود را تحت نظر بگیریم.)86

عمل که حوزه و منطقه احساسات، تمایلات و شهوات است، در دایره عقل عملی قرار دارد، به همین دلیل وقتی این امور از اعتدال خارج می شوند در برابر فرمان عقل، فرمان می دهند و برای ندای عقل حکم پارازیت را پیدا می کنند،( 87 ) و در مرکز دستگاه تشخیص، بینش و تدبیر بشر، یعنی نیروی عقل، اختلال به وجود می آورند. بر این اساس، این امور به عنوان بزرگ ترین دشمن شناخته شده اند، زیرا به مرکزی دسترسی دارند و آن را خراب می کنند که هیچ دشمنی به آن دسترسی ندارد.88

از سویی نیروی خیال که پیرو تمایلات و آرزوهای پنهان در ضمیر انسان است، هر چیز را آن گونه زینت می دهد و نقاشی می کند که مطابق آرزوهای انسان باشد و زمینه سرگرمی او را فراهم آورد،( 89 ) قرآن می فرماید:(زیّن للناس حبّ الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و

صفحه 94

الفضّة و الخیل المسوّمة و الأنعام و الحرث ذلک متاع الحیاة الدنیا) آل عمران/14

در این آیه از امور مورد علاقه آدمی در دنیا نام برده شده: زن و فرزند، پول انباشته طلا و نقره، اسب های عالی، چهارپایان و کشت و زرع. آیه دلخوشی، سرگرمی و راضی بودن به این امور و غفلت کردن از ماورای اینها را مورد مذمّت قرارمی دهد، این علایق، توجه آنها را به خود گرفته اند، آنها خیال می کنند دوست داشتنی غیر از اینها نیست، حد فکر و سطح بینش اینها تا این اندازه است (ذلک مبلغهم من العلم) (نجم/30) آن چیزی که مذموم است، سرگرم شدن به این امور و غافل ماندن ازخدا و آخرت، توقف بر دنیا و پایین بودن سطح فکر است.90

قرآن می گوید: (عده ای چشم دارند و نمی بینند، گوش دارند و نمی شنوند، دل دارند و فهم نمی کنند) مقصود این است که در آنها حالات و صفاتی روحی موجود است که اثر عقل و دانش را در آنها خنثی کرده است، در آنها میل به تقلید از روش پدران و مادران است، تعصّب و حمیّت و لجاج دارند، منافع مادی و مطامع دنیوی شان به آنها اجازه نمی دهد که در برابر حق تسلیم شوند.91

البته قرآن این واقعیت را قبول دارد که عقل در بند زندان تمایلات و خیالات نیز روشنایی دارد و گاه گاهی با پرتوی ازخود، فضای زندگی اهل باطل را روشن می کند، ولی این روشنایی بسیار گذراست: (مثلهم کمثل الذی استوقد ناراً) (بقره/17) مَثَل اینان مَثَل آن مردمی است که در بیابان هیچ وسیله روشنایی ندارند، آتشی را روشن می کنند تا سود برند، ناگهان بادی می وزد و آن را خاموش می کند.

منظور از آتش و نور همان نقشه های فریبکارانه گروه پیروان باطل است، نه نور حق. فکر انسان [گمراه] هر چه باشد برای او نور و روشنایی است و او را چند قدمی جلو می برد، ولی دوام ندارد، درعین اینکه مختصر است و روشنایی کمی دارد به سرعت خاموش می شود و آنها درتاریکی می مانند: (ذهب اللّه بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون)92

(اسارت عقل به این است که خواهش های دل طغیان کند و زنجیرهایی از هوا و هوس ها، از تعصب و تقلیدها، برای آن بسازد، قرآن در وصف رسول اکرم می فرماید: (… و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم)(اعراف/157)، بار سنگین و زنجیرها که بر آنهاست از آنها بر می دارد، این بار سنگین و زنجیرها همان هاست که بر عقل و روح مردم بوده است و دست توانای رسول خدا

صفحه 95

آنها را برداشت.)93

(قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و تفکر نمی کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد کنند، هدف قرآن از این مذمت، تربیت است.)94

استاد براین باور است که برای آزاد سازی خرد و عقل و رشد تعقّل، راه ها و عوامل زیر مؤثر و قابل استفاده هستند:

1. فعالیت وکار: انسان تلاشگر روان سالم دارد و کمتر بر بال خیال سوار می شود و کمتر به آرزوهای دور و دراز و نامعقول می پردازد.95

(گذشته از اینها کار، موجب سرگرمی فکری است، یعنی فکر انسان متوجه اصلاح کار خویش است و این به نوبه خود دو نتیجه دارد؛ یکی اینکه دیگر مجال برای فعالیت قوه خیال و هوس های شیطانی باقی نمی ماند. دیگر اینکه فکر انسان عادت می کند که همواره منظم کار کند، از پریدن از یک شاخه به شاخه دیگر خلاص گردد.)96

2. عبادت: دومین عامل عبادت است که ازطریق آن اراده آدمی بر خواهش های نفسانی و حیوانی پیروز می گردد و بر قوه متخیله خویش ولایت و ربوبیت پیدا می کند و آن را برده و مطیع خود می سازد به گونه ای که دیگر نتواند مزاحم روح باشد، آن گاه که طبق سائقه فطری خداخواهی میل بالا کند.97

3. تقوا: تقوا ازماده (وقی) به معنای نگهداری است. اینکه انسان در یک حالی باشد که بتواند خود را نگهداری کند از آنچه نزد خداوند بد است.

قرآن می گوید: اگر متقی واقعی باشید دو اثر دارد… خاصیت دوم تقوا این است که به روشن بینی می افزاید (ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً) (انفال/29)

زیرا تقوا صفای روح می آورد و آن تیرگی هایی را که باعث می شود انسان از روشن بینی های ویژه اش استفاده نکند، از بین می برد.)98

حوزه های تعقل

استاد بر اساس تحقیق معنی شناسانه ای درباره واژه (لبّ) که در قالب تعبیر (اولوا الالباب) در قرآن تکرار شده است، می فرماید: لبّ به معنی عقل رها شده از قید و بند وهم و خیال است. عقلی که به استقلال رسیده و مرحله خامی و مغلوبیت وهم و خیال را پشت سر نهاده است می تواند با مطالعه عالم شهادت به مرز عالم غیب قدم گذارد.

صفحه 96

قرآن می فرماید:(ان فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولی الالباب)آل عمران/ 190 - یعنی در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکره عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلی برای روح عالم و لبّ و مغز عالم هست، ولی برای کسانی که خودشان دارای لبّ و مغز و هسته هستند (الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکّرون فی خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار) آل عمران/ 191

آن کسانی که در لبّ خود و مغز و هسته وجودی خود با خدای عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا می کنند، در همه حال در یاد او هستند، در همه حال در نظام عالم فکر می کنند، می رسند به آنجا که به حرکت غائی و تسخیری موجودات پی می برند و می فهمند که عبث نیست، و قیامت و رسیدگی نتیجه اعمالی در کار است.99

عقل آزاد در حوزه هایی چند، بایستی به تحلیل و بهره گیری از آگاهی ها یش، برای نتیجه گیری تازه تر، بپردازد که یکی از آنها تفکر در نظام عالم است که از طریق آن خدا را بیشتر بشناسد. این هم عبادت است و هم تفکر عملی. 100

انسان در هر مرحله ای از مراحل رشد و تعالی باشد از مطالعه هستی بی نیاز نیست، قرآن می فرماید:

کسانی که دارای ایمان مطلق که مثل ایمان از پشت پرده است هستند، علائم و نشانه هایی برای آنها در آسمان ها و زمین هست، (إنّ فی خلق السموات و الأرض لآیات لقوم یوقنون) جاثیه/3

آنها که به مرتبه یقین رسیده اند، یعنی پرده از جلو چشم شان برداشته شده است و به مرحله شهود یا مثل شهود دست یافته اند، نشانه توحید مورد نیازشان برای آنها وجود دارد؛ درآفرینش آدمیان و انواع حیوانات پراکنده در زمین (و فی خلقکم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) جاثیه/4

آمد شب و روز، بارانی که به امر الهی از آسمان می بارد و زمین مرده را زنده می سازد و وزش بادها 101 (و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) جاثیه/5

صفحه 97

آنها که اقلاً عقل شان را حفظ نموده اند، به مطالعه آیات الهی روی آورند، در رفت و گاهی انسان خود را به عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر قرار می دهد و این جزء تفکر درباره آفرینش است، وگاهی به قصد چیرگی بر سرنوشت و جلوگیری از اسارت در دام محیط به تفکر اخلاقی دست می زند و این چیزی است شبیه (محاسبة النفس)، یعنی انسان در شبانه روز فرصتی برای خودش قرار دهد و به خود فرو رفته کارهای گذشته، تصمیم های جدید، رفقا و همنشین ها و مواد مطالعاتی و خلاصه درباره اوضاع و تصمیمات خود و تأثیر تربیتی آنها فکر کند.

پیامبر(ص) فرمود: (اذا هممت بأمر فتدبّر عاقبته.)102

هرگاه درباره امری تصمیم گرفتی نهایت آن را با دقت درنظربگیر.

اساساً لغت (تدبّر) از ماده (دبر) است و معنای عاقبت بینی را دارد؛ یعنی تنها چهره کار را نبین و پشت سرکار را ببین.103

سومین حوزه ای که باید عقل در آن به تجزیه و تحلیل بنشیند، سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته است که در متن قرآن به آن توجه شده است.

قرآن حکایاتی را که مایه های آموزشی در آن زیاد است، یادآوری می کند ( 104 ) و می فرماید:

(فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون) اعراف/176

پس این حکایت ها را بازگوی تا شاید آنها به تفکر بپردازند.

ب. ایمان و تربیت

از نگاه شهید مطهری (علم که مکمل عقل و در واقع عقل اکتسابی می باشد، روشنایی است که محیط را روشن می کند، انسان می فهمد چه می کند، می فهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد، از اینجا باید برود.)105

علم میزان توانایی انسان را برای ساختن آینده بالا می برد، مشکل این است که انسان چه مطلوبی باید داشته باشد.106!

(البته علم سعی دارد انسان را همان گونه که به جهان آگاهی می رساند، به خود آگاهی نیز برساند، علم النفس ها چنین وظیفه ای بر عهده دارند، اما خود آگاهی هایی که علم می دهد مرده و بی جان است، شوری در دلها نمی افکند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمی کند.)107

استاد با چنین تحلیلی می خواهد ضمن اثبات بی کفایتی رشد عقلی و آگاهی های

صفحه 98

تجربی برای تکامل انسان، ضرورت ایمان را مطرح نماید.

استاد بر این باور است که دعوت به ایمان [یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا] دعوت به کمال است، چون در سایه ایمان، پیوند انسان با حق و حقیقت نهفته است و نفس پیوند انسان با حق از نظر اسلام، کمال است؛ و درعین حال آثاری نیز برای انسان به ارمغان می آورد.108

ایمان ضمن اینکه منبع امید و رجاء است و توکل و اعتماد وامیدواری می آورد، از آرزوهای شیطانی جلوگیری می کند109 ومؤمن هیچ گاه خود را بی مددکار و بی غمخوار نمی بیند، همیشه در نماز می گوید: (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین)؛ به خواست انسان نیز جهت می دهد و آن را از انحصار مادیات خارج می کند و معنویات را نیز جزء خواست ها قرار می دهد، با دراختیار گرفتن اختیار انسان و سوق دادن او در مسیر حق و اخلاق، ایمان انسان را می سازد، و انسان با نیروی علم، جهان را.110

ایمان، پشتوانه، زیربنا و منطق تمام اصول اخلاقی، سرسلسله و مبنای همه معنویات: (کرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستی، درستکاری، فداکاری، احسان، صلح، طرفداری از عدالت و…) است، زیرا تمام آنها مغایر با اصل منفعت پرستی و مستلزم یک نوع محرومیت مادی است، و اثر ایمان به خدای عادل حکیم این است که کار خوب و صفت خوب، نزد خدا از بین نمی رود: (ان الله لایضیع أجر المحسنین)111 بنابراین تقوا به معنای خود نگهداری از بدی ها برای خدا 112 که عامل تسلط بر نفس و تقویت اراده است 113 نیز بر ایمان استوار است.

به همین دلیل قرآن تقوا و رضای الهی را اساس و زیربنای مستحکم شخصیت انسان می شناساند:

(أفمن أسّس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر أم من أسّس بنیانه علی شفاجرف هار) توبه/109

ییعنی آیا آن کس بهتر است که بنای کار خود را بر تقوی و رضای خدا قرار داد، یا آن کس که بنای کار خود را بر لب پرتگاه قرار داده که زیر آن خالی است؛ مشرف به سقوط است. کسی که تکیه گاه اخلاق و شخصیتش غیرخدا باشد، مانند این است که بر پرتگاه مشرف به سقوط گام بر می دارد.114

با شکل گیری تقوا که دستاورد ایمان( 115 ) و تقویت حکمت نظری و وسیله تقویت اراده تشکیل شخصیت انسانی است، در حوزه حکمت و عقل عملی نیز تحول درخور

صفحه 99

توجهی به وجود می آید، و آن عبارت است از ازمیان رفتن حاکمیت هوا و هوس و افزایش قدرت تشخیص و شناخت نسبت به خود، دوای خود، مفهوم خوب و بد، خیر و شر و راهی که بایستی پیش گرفته شود116! قرآن در این رابطه می فرماید:(إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً) انفال/35اگر تقوای الهی را پیشه کنید، به شما فرقان و قدرت تمیز می دهد.

در سایه چنین روشن بینی، انسان توفیق محاسبه خود را به دست می آورد که در سخنان استاد وسیله امتیاز انسان از سایر امور تربیت پذیر، قلمداد شده است:

از ویژگی های انسان این است که مربی خارجی برای او کافی نیست و باید خود او نیز مربی خود باشد، دو شخصیت پیدا کند؛ از یک نظر فرمانده باشد و از یک نظر فرمان پذیر، از یک نظر ملامت کن باشد و از یک نظر ملامت پذیر، براین اساس، قرآن عامل تربیتی ابتکاری محاسبه را پیشنهاد می نماید و مراقبت ازخویش و محاسبه اعمال خویش را به عنوان کالای پیش فرستاده شده به آخرت، توصیه می نماید:117

(یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه ولتنظر نفس ما قدّمت لغد و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون) حشر/18

ای اهل ایمان! تقوا پیشه کنید و هر کس باید بنگرد که برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بترسید که همانا خداوند به اعمال شما آگاه است.

(و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عنداللّه) بقره/110و هرکار خیری را که برای خود از پیش می فرستید، آن را نزد خداوند خواهید یافت.

بر اساس این سخن شهید مطهری، استغفار که مورد توجه جدی قرآن است، به معنای محاسبه نفس و حساب کشیدن از خود است.118

بحث محاسبه وسعتی به گستردگی بحث استغفار در قرآن پیدا می کند.

ج. عمل و تربیت

گرچه استاد، از کار، عبادت، محبّت و احسان، به عنوان عوامل متعدد و مستقل، تربیت نام می برد، ولی واقعیت این است که کار سازنده، جلوه های مختلفی دارد که بارزترین آنها عبادت، محبت و احسان است. بنابراین استاد درحقیقت پس از مطالعه کلی روی عمل، به بحث درباره سازنده ترین مصداق آن سخن گفته است:

صفحه 100

استاد کارها را تقسیم می کند به مشروع و نامشروع، و سپس نپرداختن به کارهای مشروع را خاستگاه اصلی خیالات و در نهایت گناه و فساد می شمرد وکارهای مشروع را عامل انواع سازندگی می داند.

انسان پیوسته از طبیعت، نیرو می گیرد و اگر با به کارگیری مشروع اعضا و جوارح، این انرژی ها به مصرف نرسند، تراکم پیدا نموده و در اثر تخیّلات نظام گسسته که خود ناشی از بیکاری است، به سر حد انفجار می رسند و به همین دلیل از گناهان تعبیر به (فجور) شده است و بیشتر حاکمان، جانی از آب در می آیند.119

از آن جهت که هر عملی، عامل و سازنده هم هست و به موجب ماهیتی که دارد، صورت می پذیرد؛ گناه او را به حالت اول باقی نمی گذارد، اندیشه آن عمل در روحش پیدا می شود، یعنی روحش با عمل، نوعی اتحاد پیدا می کند. پس از پایان عمل، اثری از آن در روح باقی می ماند و با تکرار عمل، اثر عمیق تر می شود و به تدریج ماهیت آن حقیقتی را می یابد که آن عمل اثر طبیعی اوست. در سوره مطففین آمده است که تراکم اثم ها و کسب ها سبب تعدی و تکذیب آیات و افسانه پنداشتن آنها می شود:120

(اذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الاوّلین. کلاّ بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون) مطففین/14 13

زمانی که آیات ما بر او خوانده شود، می گوید: اینها افسانه پیشینیان است. چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمال شان چون زنگاری بر دل هاشان نشسته است.

کارهای مشروع، علاوه بر جلوگیری از فساد، سازنده روح و چگونگی انسان نیز هستند121، از طریق کار که در آن رابطه علّی و معلولی و سببی و مسبّبی ملموس می باشد، انسان منطق فکرکردن را می آموزد که عبارت است ازتهیه مقدمات برای دسترسی به نتیجه و از اسارت دام خیالات رهایی پیدا می نماید122، در بستر انسان فطری (انسان برخوردار از ارزش های عالی به صورت بالقوه در هنگام تولد) باعمل انسان مکتسب که هماهنگ با ارزش های فطری است، شکل می گیرد.123