(4): ريشه هاى درونى سخن چينى
سخن چينى از سركشى يكى از دو نيروى ((غضب )) و ((شهوت )) انسان سرچشمه مى گيرد و گاه در هر دو ريشه دارد. تجاوز اين دو از حريم فرمانروايى خرد، موجب پديد آمدن صفات ناپسندى مى شود كه آن ها نيز پيدايش رفتارهاى ناپسندى چون سخن چينى را در پى دارند. سخن چينى ، در يكى از عوامل ذيل ريشه دارد:
1 - نفرت و دشمنى
گاه انسان از روى نفرت سخن چينى مى كند و در صدد بد نام كردن ديگرى است .
2 - حسد
حسادت به مقام و مرتبه ديگران ، عامل بسيار مهمى براى سخن چينى ، به ويژه سعايت است . فرد مبتلا، براى از بين بردن شان ديگرى به سعايت از او مى پردازد. دو به هم زنى را مى توان از موارد فتنه به شمار آورد كه در اين صورت ، بر اساس آيات قرآن كريم ، از خونريزى و قتل شديدتر و بزرگ تر خواهد بود؛ چنان كه خداوند متعالى مى فرمايد:
الفتنه اشد من القتل (484). الفتنه اكبر من القتل (485).
دقت در مجموعه آيات و روايت هايى كه درباره سخن چينى آمده است ، نشان دهنده بزرگى و زشتى بسيار اين گناه است .
3 - طمع و چشمداشت
گاه طمع به مال و مقام يا ديگر امور دنيايى ، انسان را به رفتار ناپسندى چون سخن چينى و سعايت از ديگران وا مى دارد. فرد بيمار مى كوشد تا با بدگويى از ديگران و نقل گفتار و كردار ايشان ، مال يا منزلتى براى خويشفراهم سازد.
4 - تفريح و سرگرمى
گاه انسان براى گذراندن وقت و سرگرمى ، به نقل گفتار و رفتار اين و آن مى پردازد و سخن چينى مى كند.
(5): پيامدهاى زشت سخن چينى
سخن چينى پيامدهاى ناخوشايندى را براى فرد مبتلا و جامعه انسانى به بار مى آورد كه برخى در دنيا و بعضى در آخرت گريبانگير او و جامعه مى شود.
پيامدهاى دنيايى
1 -گسستن پيوند دوستى و برادرى : سخن چين با رفتار زشت خود، پيوندهاى معنوى را از بين برده ، يكپارچگى جامعه انسانى را نابود مى كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پس از آن كه سخن چين را بدترين افراد مى شناساند، مى فرمايد:
... المفرقون بين الاحبه ...(486).
كسانى كه در ميان دوستان جدايى مى اندازند.
اسلام به يك پارچگى مسلمانان توجه فراوانى دارد و به پايدارى آن اهميت مى دهد. پيوندهاى روحى و معنوى در اين مكتب ، ارزش در خور توجهى دارند. اسلام همان گونه كه به پيوندهاى جسمى ، با عنوان ((صله رحم )) بسيار توجه كرده و نابود كردن آن را گناهى بزرگ به شمار آورده است ، به حفظ و نگهبانى از پيوندهاى معنوى با عنوان ((برادرى دينى )) نيز بسيار سفارش كرده و نابود كننده آن را گناه كار مى داند.
خداوند متعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
و يقطعون ما امر الله به ان يوصل (487).
و آن چه را خدا بر پيوند آن دستور داده مى گسلند.
خداوند تبارك و تعالى در بحث پيوند جسمى ، از صله رحم ياد مى كند و در بحث پيوند روحى ، فساد در زمين را يادآور مى شود و چه فسادى بالاتر از اين كه مردم را به جان يك ديگر بيندازند و رابطه برادران دينى و خويشاوندان را قطع كنند.
آسيب سخن چينى هنگامى مشخص تر مى شود كه ميان خويشاوندان مؤ من جدايى افتد؛ يعنى سخن چين سبب قطع پيوند روحى و جسمى شود و آن جا كه دشمن وارد شود، چه بسا عده اى به جان هم بيفتند و به ناحق خونى ريخته شود با كه در مراجعه به تاريخ ، نمونه هاى بسيارى بر صدق اين موضوع يافت مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
و ان من اكبر السحر النميمه يفرق بها بين المتحابين و يجلب العداوه على المتصافيين و يسفك بها الدماء و يهدم بهاالدور و يكشف بهاالستور و النمام اشر من و طى الاءرض بقدم (488).
بزرگ ترين سحرها سخن چينى است كه ميان دوستان جدايى مى افكند و دشمنى را ميان دل هايى كه با محبت و پاك و بدون زنگارند، جلب مى كند و خون انسان ها به سبب آن ريخته و خانه هايشان خراب مى شود و پرده ها مى افتد (و پوشيده ها آشكار مى شود) و سخن چين ، بدترين كسى است كه بر زمين گام نهاده است .
اين پاسخ كسانى است كه مى گويند: ما دروغ نمى گوييم ؛ بلكه سخن راستى را به ديگران منتقل مى كنيم كه به تعبير حضرت على (عليه السلام ) زشت ترين راستگويى ها سخن چينى است .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در وصيت به حضرت على فرمود:
ان الله احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد(489).
همانا خداوند دروغ گفتن براى ايجاد صلح را دوست دارد و از راستى كه مايه فساد شود، متنفر است .

يكى گفت با صوفى يى در صفا

بدانى فلانت چه گفت از قفا؟

بگفتا خموش ، اى برادر! بخفت

ندانسته بهتر كه دشمن چه گفت

كسانى كه پيغام دشمن برند

ز دشمن همانا كه دشمن ترند

كسى قول دشمن نيارد به دوست

جز آن كس كه در دشمن يار او است

نيارست دشمن جفا گفتنم

چنان كز شنيدن بلرزد تنم

تو دشمن ترى كاورى بر دهان

كه دشمن چنين گفت اندر نهان

سخن چين كند تازه جنگ قديم

به خشم آورد نيكمرد سليم

ازان همنشين تا توانى گريز

كه مر فتنه خفته را گفت خيز

سيه چال و مرد اندر او بسته پاى

به از فنته از جاى بردن به جاى

ميان دو تن جنگ چون آتش است

سخن چين بدبخت هيزم كش ‍ است (490)

2 - محروم شدن از رحمت الاهى : سخن چينى سبب قهر خداوند و دور شدن جامعه از رحمت خدا است . سخن چين نه تنها خود را از لطف خداوند محروم مى سازد، بلكه جامعه را نيز از الطاف الاهى دور مى كند. روايتى در اين باره مى گويد:
ان موسى (عليه السلام ) استسقى لبنى اسرائيل حين اصابهم قحط فاءوحى الله تعالى اليه لا اءستجيب لك و لا لمن معك و فيكم نمام قد اصر على النميمه فقال موسى (عليه السلام ) من هو يا رب حتى نخرجه من بيننا فقال الله يا موسى اءنها كم عن النميمه و اكون نماما فتابوا باءجمعهم فسقلوا(491).
(
در زمان حضرت موسى در ميان بنى اسرائيل خشك سالى شديدى روى داد.) همانا موسى براى بنى اسرائيل در زمان خشك سالى باران طلبيد؛ (ولى هر چه دعا كرد، اثرى نبخشيد و باران نيامد.) پروردگار به او وحى كرد: در ميان شما يك نفر هست كه زياد سخن چينى مى كند و به سبب او دعاى شما را مستجاب نمى كنم . حضرت موسى از خدا خواست او را معرفى كند تا وى را از ميان خويش بيرون كنند. خداى متعالى فرمود: من شما را از نمامى نهى مى كنم ؛ پس چگونه او را به شما معرفى كنم و خود مرتكب نمامى شوم ؟ حضرت موسى اين مطلب را با قوم خود در ميان گذاشت و همه توبه كردند؛ آن گاه بر آن ها باران باريد.
3 -
رسوايى سخن چين : سخن چين به دنبال عيب ها و نقص هاى مردم مى رود تا ابزار لازم براى رفتار زشت خود را فراهم آورد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پس از آن كه سخن چينان را به تفرقه اندازى وصف مى كند، مى فرمايد:
...الباغون للبراء المعايب (492).
...
كسانى كه در جست و جوى عيب هاى خوبان و صالحان هستند.
امير على (عليه السلام ) هم ايشان را با همين وصف نام برده ، است :
المبتغون للبرآء المعايب (493).
كسى كه در پى عيب هاى مسلمانان است ، سرانجام رسوا مى شود.
چنان كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لا تذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم ، فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه فى بيته (494).
اى كسانى كه به زبان اسلام آورده ايد، ولى ايمان در دل شما خالص نشده ! مسلمانان را نكوهش ، و عيوب پنهان ايشان را دنبال نكنيد. همانا كسى كه در جست و جوى عيب مسلمانان باشد، خداوند به دنبال عيب او خواهد بود و هر كس خداوند در پى عيبش باشد، او را در خانه خودش رسوا مى سازد.
4 -
سلب اعتماد و دور شدن از مردم : بيم و هراس مردم از نقل رفتار و گفتارشان نزد ديگران ، موجب بى اعتمادى آن ها به سخن چين مى شود. مردم سخن چين را امانت دار ندانسته ، از سخن گفتن نزد او مى پرهيزند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا تجتمع امانه و نميمه (495).
امانت با سخن چينى جمع نمى شود.
سلب اعتماد از سخن چين ، موجب فاصله گرفتن مردم از او مى شود؛ چنان كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اياك و النميمه فانها...تبعد عن الله و الناس (496).
از سخن چينى بپرهيزيد كه موجب دور ساختن از خدا و مردم مى شود.
پيامدهاى آخرتى سخن چينى
1 - عذاب قبر:
سخن چين از آغاز ورود به جهان برزخ ، گرفتار عقوبت رفتار ناپسند خويش ‍ مى شود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در وصيت به امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
يا على احذر...النميمه فان ...النميمه توجب عذاب القبر(497).
اى على از سخن چينى بپرهيز كه همانا موجب عذاب قبر مى شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
عذاب القبر يكون من النميمه (498).
عذاب قبر از سخن چينى است .
2 - مسخ در محشر:
بسيارى از گناه كاران در صحراى محشر با چهره واقعى رفتار خويش ‍ برانگيخته مى شوند و در اين ميان ، سخن چينان به سبب نوع خاص رفتار خود، به صورت يكى از حيوانات محشور مى شوند.
معاذ بن جبل (از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ) در منزل ابو ايوب انصارى نزديك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بود. معاذ عرض كرد: اى پيامبر خدا! نظر شما درباره اين آيه كه مى فرمايد: يوم ينفخ فى الصور فتاءتون افواجا(499)،
چيست ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اى معاذ! مطلب بزرگى را پرسيدى ؛ (آن گاه اشك از چشمانش جارى شد و فرمود: (ده صنف از امت من پراكنده محشور مى شوند و خداوند آنان را از ديگر مسلمانان جدا، و چهره هايشان را مسخ مى كند. برخى از آنان به صورت ميمون ، برخى به صورت ... و...آنان كه به صورت ميمون محشور مى شوند، سخن چينانند...(500).
3 - محروم شدن از بهشت :
سخن چينى موجب خشم و سخط خداوند شده ، سخن چين را از بهشت محروم مى سازد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لا يدخل الجنه قتات (501).
سخن چين وارد بهشت نمى شود.
امام باقر (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
الجنه محرمه على القتاتين و المشاءين بالنميمه (502).
بهشت بر غيبت كنندگان و سخن چينان حرام است .
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است :
اءربعه لا يدخلون الجنه الكاهن والمنافق و مدمن الخمر و القتات و هو النمام (503).
چهار كس وارد بهشت نمى شوند: 1 -كاهن 2 - منافق 3 - دائم الخمر 4 - سخن چين .
4 - عذاب آخرت :
رفتار زشت سخن چين ، موجب خشم خداوند مى شود و او را گرفتار عذاب الاهى مى سازد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در وصيت به ابوذر غفارى (ره ) فرمود:
...يا اباذر صاحب النميمه لا يستريح من عذاب الله فى الآخره (504).
اى ابوذر! سخن چين در قيامت از عذاب خداوند راحت نخواهد شد.
(6): راه هاى درمان سخن چينى
سخن چينى ، مانند ديگر بيمارى هاى زبان ، از دو راه ((علمى )) و ((عملى )) درمان پذير است .
شيوه درمان علمى
تاءمل و درنگ در زشتى اين رفتار و پيامدهاى ناخوشايند آن ، فرد را به چاره جويى براى درمان خود وا مى دارد و با پديد آمدن اين خواهش درونى ، او بايد به يادآورى مستمر و مداوم پيامدها بپردازد تا نفرت از اين گناه ، و هراس از عواقب آن ، در او پديد آيد و با پيدايش نفرت ، به آسانى مى تواند به گناه پشت كرده ، نفس خود را پاك سازد؛ البته ضعيف ساختن ريشه هاى اين گناه او را در ترك آن يارى خواهد كرد.
شيوه درمان عملى
اشتغال مستمر و مداوم زبان به ذكر خدا، موجب پيدايش عادتى شايسته است كه اين خود سبب ترك عادت به رفتارهاى زشتى از قبيل سخن چينى مى شود. انسان بايد بكوشد زبان را با رفتارهاى نيك و پسنديده به مهار خود در آورد. پر كردن زمان هاى خالى با ذكر خدا و تلاوت قرآن ، كوششى عملى براى از بين بردن عادت هاى زشت زبان است .
فصل چهاردهم : بيهوده گويى
اعظم الناس قدرا من ترك ما لا يعنيه (505).
ارزشمندترين مردم كسى است كه آن چه را به كار او نمى آيد، ترك كند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
مقدمه
شايسته نيست انسان سرمايه عمر را با سخنان بيهوده و بى فايده از بين ببرد و بايد بكوشد تا از هر لحظه عمر گرانبهايش بهره مند شود و سرمايه زندگانى را به سادگى از دست ندهد. بايد از آن چه مدت كوتاهى در اختيارش ‍ گذاشته شده ، بيش ترين استفاده را برده ، براى آخرت خود زاد و توشه اى فراهم آورد؛ بنابراين سخن بيهوده ، حتى براى يك لحظه هم هدر دادن سرمايه است .
بيهوده گويى از آفاتى است كه بيش تر انسان ها به آن مبتلايند و به سبب آن ، به وادى آفات ديگر زبان ، كشيده مى شوند؛ پس بايد در رفع آن كوشيد و راه را بر گناهان زبان بست .
اين فصل بر آن است كه با بررسى ابعاد گوناگون آفت پيش گفته ، راهى را براى درمان آن ارائه دهد، و موضوع هاى زير در آن مطرح مى شود:
1 -
تعريف بيهوده گويى
2 -
اقسام بيهوده گويى
3 -
نكوهش بيهوده گويى از ديد شرع
4 -
ريشه هاى درونى بيهوده گويى
5 -
پيامدهاى زشت بيهوده گويى
6 -
راه هاى درمان بيهوده گويى .
(1): تعريف بيهوده گويى
مقصود از بيهوده گويى ، به زبان آوردن سخنى است كه فايده مجاز و مشروع دنيايى با آخرتى ، مادى يا معنوى و عقلايى يا شرعى نداشته باشد. سخن گفتن از آن چه براى گوينده بهره اى ندارد، بيهوده گويى است كه از آن به شهوت كلام نيز تعبير شده است ؛ البته بى فايده بودن سخن براى گوينده ، به معناى بى ارزش بودن آن براى همگان نيست . چه بسا سخنانى كه براى برخى بى فايده ، و براى ديگران سودمند و مفيد است ؛ از اين رو مفيد بودن را مى توان امرى نسبى به شمار آورد؛ اگر چه ممكن است برخى سخنان ، براى همگان بى فايده باشد.
(2): اقسام بيهوده گويى
1
- سخن گفتن درباره موضوع بى فايده
گاه انسان از موضوعى سخن مى گويد كه هيچ فايده اى براى او ندارد؛ اگر چه ممكن است همان موضوع ، براى برخى مفيد باشد؛ در اين حال ، سخن او از اقسام كلام بى فايده يا بيهوده گويى به شمار مى رود؛ مانند سخن گفتن از رنگ چشم و موى ديگران كه براى بيش تر افراد بى فايده ، ولى براى برخى از مراكز اطلاعاتى ، مفيد است .
2 - سخن اضافى (فضول كلام )
سخن بيش از اندازه لازم و كافى - اگر چه درباره موضوعى سودمند هم باشد، از اقسام كلام بى فايده به شمار مى رود؛ البته روشن است كه مقصود از آن ، توضيح يا تكرارى كه جهت درك بهتر ارائه مى شود نيست ؛ زيرا به چنين تكرارى نياز بوده از آن استفاده مى شود.
3 - سخن نابجا
سخن كافى و به اندازه درباره موضوع سودمند و مفيد، اگر بيرون از جايگاه مناسبش گفته شود، از اقسام كلام بى فايده شمرده مى شود. نابجايى سخن ، گاه از عدم تناسب سخن با مخاطب پديد مى آيد؛ ماننده اقامه برهان هاى غامض و دشوار براى عوام ، و گاه از نبود تناسب زمانى ، مكانى و...مخاطب حاصل مى شود؛ مانند سخن گفتن با افرادى كه از فرط خستگى ، توان گوش ‍ سپردن به سخنان گوينده را ندارند.
پرسش بى فايده را هم مى توان از اقسام كلام بيهوده به شمار آورد كه در اين قسم نيز گاه از امرى بى فايده ، پرسيده مى شود؛ مانند آن شخص كه پس از كلام امير مؤ منان على (عليه السلام ): سلونى قبل ان تفقدونى (506)؛ از من بپرسيد پيش از آن كه مرا در ميان خود نيابيد، از تعداد موهاى سر و صورت خويش پرسيد و گاه از كسى مى پرسد كه به پاسخ گفتن قدرت يا رغبت ندارد. همه اين ها افزون بر اين كه وقت پرسشكننده را از بين مى برد، وقت پاسخ دهنده را نيز هدر مى دهد و او را به زحمت مى اندازد.اين در صورتى است كه آفتى متوجه آن دو نشود و طرح پرسش براى اظهار فضل ، فخر فروشى و تحقير طرف مقابل نباشد؛ وگرنه افزون بر نابودى عمر، انسان را به وادى گناه نيز مى كشاند و بى مقدار مى كند. براى پاسخ دهنده نيز ممكن است پيامد زشتى را به همراه داشته باشد؛ براى نمونه ؛ آن گاه كه روزه دارى را نا آگاهانه به خوردن و آشاميدن فرا مى خوانند و او مى پرهيزد، از او مى پرسند: ((روزه هستى ؟)) با اين پرسش ، چند مشكل براى پاسخ دهنده پديد مى آيد. اگر بگويد روزه نيستم ، دروغ گفته است . اگر بگويد روزه هستم ، از پاداش عبادت پنهانى او كاسته شده است . اگر پاسخ مثبت دهد و از اين پاسخ ، انگيزه لذت و غرور داشته باشد، به ورطه ((ريا)) افتاده و اگر پاسخ ندهد، به پرسش كننده توهين كرده است . همچنين اگر از شخصى چيزى بپرسد كه او نمى خواهد در آن مورد پاسخى دهد و دوست دارد مساءله از ديد پرسش كننده يا ديگران پنهان بماند، در اين جا پرسش كننده نه تنها وقت پربار خود را هدر داده ، بلكه وقت طرف مقابل خود را نيز گرفته و تباه كرده است بدون اين كه نتيجه خاصى از گفتار خود گرفته باشد. به اين ترتيب ، پرسش بى فايده ، از بدترين نوع كلام بى فايده است .
(3): نكوهش بيهوده گويى از ديد شرع
نهاد پاك آدمى ، از زيان و كاستى نفرت داشته ، انسان را از هر امر زيانبارى باز مى دارد. از سويى عمر، سرمايه اصلى بشر است كه به تندى سپرى مى شود و راهى براى بازگشت آن نيست . با توجه با اين دو نكته ، خرد آدمى ، به ناپسندى گفتار بيهوده حكم كرده ، گزافه گو را سزاوار نكوهش مى داند. شريعت هم با صحه نهادن بر حكم عقل ، انسان را از اين كار باز مى دارد. روايات موجود در اين زمينه ، اهميت پرهيز از سخن بيهوده را نمايان مى سازد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حديث طولانى معراج مى فرمايد: (ديدم ) كه دوزخ ، هفت در داشت و بر هر درى سه جمله نوشته شده بود. بر در پنجم نوشته بودند:
...و لا تكثر منطقك فيما لا يعنيك فتسقط من رحمه الله ...(507).
و در آن چه بيهوده است ، بسيار سخن نگو كه از رحمت خدا ساقط مى شوى . در جاى ديگرى مى فرمايد:
من حسن اسلام المرء تركه ما لا يعنيه (508).
از خوبى اسلام آدمى است كه آن چه را به كارش نمى آيد، ترك كند.
روايت به روشنى ستايش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ترك اين رفتار را مى نماياند چرا كه آن را از جمله نيكى ها و محاسن اعتقاد شخصمسلمان شمرده است .
و همچنين به ابوذر غفارى (ره ) فرمود:
الا اعلمك بعمل خفيف على البد ثقيل فى الميزان ؟ قلت : بلى يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) . قال : هو الصمت و حسن الخلق و ترك ما لا يعنيك (509).
آيا عملى آسان و سبك براى بدن ، و سنگين و پر بها در ميزان اعمال به تو بياموزم ؟ عرض كردم : آرى ، اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت فرمود: خاموشى و خوش خلقى و ترك كار بيهوده .
حضرت در اين عبارت بر اهميت و سنگينى اعمال در آخرت اشاره داشته ، بر ترك سخن بيهوده تاءييد مى فرمايد. در جاى ديگر نيز مى فرمايد:
من راءى موضع كلامه من عمله قل كلامه الا فيما يعنيه (510).
هر كس كلام خود را جزئى از عمل خويش بداند، سخن او كم مى شود، مگر در مواردى كه براى او فايده دارد.
اما على (عليه السلام ) يكى از صفات مؤ منان را دورى از سخن بى فايده بر مى شمرد و از گزافه گويان اظهار شگفتى مى كند:
عجبت لمن يتكلم بما لا ينفعه فى دنياه و لا يكتب له اجره فى اءخراه (511).
در شگفتم از كسى كه سخنى مى گويد كه در دنيا سودى ندارد و در آخرت اجرى نخواهد داشت .
سخن اضافى - اگر چه درباره امرى مفيد هم باشد - نكوهيده است ؛ زيرا اضافه آن بيهوده است و فايده اى به بار نمى آورد. رسول خدامى فرمايد:
طوبى لمن امسك الفضل من لسانه و انفق الفضل من ماله (512).
خوشا به حال كسى كه زيادى كلامش را نگاه دارد و زيادى مالش را انفاق كند. در سخنى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز آمده است :
شر ما شغل به المرء وقته الفضول (513).
بدترين چيزى كه آدمى وقت خود را به آن سرگرم مى كند، كارهاى زيادى است (كه شامل سخن زيادى هم مى شود.)
روزى امير مؤ منان على (عليه السلام ) از كنار مردى كه فراوان سخن مى گفت ، عبور كرد، ايستاد و خطاب به وى فرمود:
يا هذا انك تملى على حافظيك كتابا الى ربك فتكلم بما يعنيك ودع ما لا يعنيك (514).
اى (مرد!) همانا تو (با اين گفتارت ) نامه اى را به سوى پروردگارت نزد دو فرشته نگاهبانت ، پر مى كنى [= گفتار بيهوده تو نوشته مى شود]؛ پس ، از آن چه مفيد است ، سخن بگو و چيز بيهوده را رها كن .
سخن نابجا هم ، اگر چه درباره موضوعى مفيد باشد، نكوهيده است ؛ زيرا افزون بر آن كه فايده اى ندارد، چه بسا كاستى شخص گوينده را نيز در پى داشته است .
سيدالشهدا حضرت حسين (عليه السلام ) به ابن عباس فرمود:
يا ابن عباس لا تتكلمن بما لا يعنيك فاننى اخاف عليك الوزر و لا تتكلمن بما يعنيك حتى ترى له موضعا فرب متكلم قد تكلم بحق فعيب (515).
اى فرزند عباس ! هرگز از آن چه بى فايده است ، سخن مگو؛ چرا كه من از وزر براى تو مى ترسم و هرگز از آن چه مفيد است ، سخن نگو تا هنگامى كه جايگاهى مناسب براى سخنت ببينى . چه بسا گوينده اى كه به حق سخن گويد (اما در جايگاه نامناسبش )؛ پس بر او عيب گرفته مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) نيز در گفتارى مانند همين مى فرمايد:
- ودع كثيرا من الكلام فيما يعنيك حتى تجد له موضعا قرب متكلم بحق فى غير موضعه فعنت (516).
...
و بسيارى از سخنان مفيد را ترك كن تا براى آن ها جايگاهى مناسب بيابى . چه بسا گوينده بحقى كه در جايگاه نامناسب سخن مى گويد و در سختى قرار گرفته ، نابود مى شود.
پرسش بى فايده هم امرى نكوهيده است ؛ چنان كه يكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند نزد امام بوديم كه آسمان رعدى زد. حضرت فرمود:
سبحان من يسبح له الرعد بحمده والملائكه من خيفته فقال له ابو بصير جعلت فداك ان للرعد كلاما فقال : يا ابا محمد سل عما يعنيك ودع ما لا يعنيك (517).
پاك و منزه است كسى كه رعد به ستايش او، و فرشتگان از ترس او تسبيح مى گويند. ابو بصير عرض كرد: فداى تو شوم . آيا رعد هم سخن دارد؛ امام فرمود: اى ابا محمد! از چيزى كه به كارت مى آيد بپرس و آن چه را به كارت نيايد، رها كن .